یادداشت های روزانه (99)

اوج تمام مقصود خلقت، عشق حقیقی به پادشاه عالم وجود است

 در زیباترین ایام سال یعنی در گلستان عشق و عرفان هستیم موجهایی از فیض و احسان بر بال بادهای جهان پیما - با رقص تحفه های رحمت و مغفرت و برکت از اقیانوس الهی به روی ما مواج است همه موانع وصال لیلی از سر راه ما برداشته شده حتی ابلیس هم در غل و زنجیر قرار گرفته - به همه اهل باطن طبل بیدار باش وجدان نواخته شده تا پذیرای نزول ملائکه در بزرگترین مهمانی دنیایی خداوند باشند سفره ای را از بهشت در دنیای ناسوتی آورده پهن نموده اند تا پذیرائی غیر قابل توصیفی از میهمانان نمایند بعضی از میهمانان به دلیل رعایت آداب میهمانی پادش شایسته ای بنام قرآن را طی مراسم ویژه ای از ملائکه دریافت می کنند.
اوج تمام مقصود خلقت که عشق حقیقی به پادشاه عالم وجود است در این ماه رونمایی شده و شراره های نیاز به سوی او جلوه گری می کند و نوای ربنای ناسوتیان همه تارهای جبروتی را به نوازش در می آورد - مرکب نفس انسانی در این ضیافت رام است و تحت فرمان انسان - او را را از فرش به عرش می برد و انسان فرشی در این ماه عرشی است - طعام عرشیون در این ماه جام می عشق است که نصیب انسان فرشی است.
انسان فرشی در ضیافت پس از نوشیدن این جام قدم هایش را بر خاک میکده عشق گذاشته و با باز شدن قفل جان ملودی غزل گونه تسبیح را از همه تارهای خاک فرشی تا تارهای فرش عرشی می شنود به تعبیر حافظ : زان باده كه در ميكده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
می میخانه عشق به جوشش آمده وخود را به رندان( می) طلب رسانده تا عشق به لیلی بر جنونشان بیفزاید در این جنون عشق به خدا - مجلس مستان با رقص سما بر پاست و محرمان این مجلس نشانه ای از گلستان کرم شب قدر برگیرند واز لطف سلیمانی حضرت حق فیض روح القدسی گیرند و لایق مکتب فخر النجبا شوند در شورو شوق عشق ضیافت در بهترین زمان یعنی سحرگاهان برگزیده عشق الهی در نماز عشق در محضر توحید قربانی می شود تا انسانی سمت و سوی توحید را یافته و پیشقراول توحیدیان را در این ضیافت بیابد او با یک نگاه حق در این ضیافت خود را در سجده عشق سحرگاهان فدا کرده تا راه توحید را برای رمضانیان گشاید و به همه هستی معبر گذر به وادی عشق را نشان دهد عاقبت عشق ورزی فدا شدن دارد و پایان مطالبه آلودگی غیر عشق سراب است و در این وادی سرابی - دنیایی غمگین تجلی کرده و قدم گذاردن بر خاکی چرکین است وادی عشق با غل و زنجیر و زندان بیگانه است هم آغوشی با اینان دوری از سرزمین رمضان و میهمانی عشق است وقتی به خداحافظی از این میهمانی می رسیم یعنی در تنهایی و بی کسی زنجیر می شویم و در یاد این میهمانی اسیریم و خود را در زمستان سرد زیر برف ناامیدی می بینم زیرا در این زمستان طولانی دلمان تنگ و روحمان خسته از این بی حاصلی مثل اینکه خم می نمی جوشد ومن خمار میهمانی ام - به هر جا میروم قلبم دلگیر و چشمانم خیس و درد و محنت در درون است هیچ میهمانی تبلور سرود شیدایی موسیقی رمضان نمی شود وچه تلخ و غم انگیز است دوری از رمضان - بعد از رمضان آسمان صدای کویر جانمان را نمی شنود و اشک اش را بر سرزمینی کویری مان نمی چکاند همانند مرغی شده ایم که در گوشه قفس جان زندانی ونفس دیگر مرکبی نیست که ما را به عرش برد از بستر ضیافت وصال جدا شده و سر به آغوش هجر می گذاریم.

از یادداشت های روزانه، ماه مبارک رمضان، اوت ۲۰۱۱