یادداشت های روزانه (73)

این جهان جای (شدن) است

در این عالم همه چیز به صورت سیال است که در عالم ظهور جلوه گری و عشوه نمایی می کند . از پرده شهودی جهان آن به آن برداشته شده و در بایگانی و در نهانخانه غیب مأوی می گیرد و در آنجا باقی است . قرآن می فرماید:
«وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» (يونس: 61)
یعنی همه اتفاقات جهان در کتاب مبین ثبت و ضبط است و چیزی که جنبه وجودی دارد حذف شدنی و عدم پذیر نیست.
این جهان جای (شدن) است (کن فیکون) و هستی دم بدم شدن را از خزانه غیب پیدا می کند و آن به آن نو می شود . بنابر این باید گفت، جهان جای (بودن) نیست چون همه جلوه های هستی در حال عبور از این هستی اند.
هراكليتوس از فيلسوفان معروف پيش از سقراط است كه فلسفه او را بسيارى از فلاسفه بزرگ غرب از آن جمله افلاطون - هایدگر و نیچه مورد توجه قرار داده اند.
هراكليتوس می گوید: كه هيچگاه نمىتوان در يك رودخانه دوبار پا گذاشت از اين جهت كه بار دوم رود تغيير كرده است و رود قبلى نيست و در ضمن ما هم شخص قبلى نيستيم كه پا در رودخانه گذاشته بوديم .
جهان از این جهت نامش جهان است که دائم در حال جهیدن است و بصورت متوالی در قبض و بسط است که یکی از نام های خداوند (قابض و باسط)‌ است . اما وقتی که چهره و جلوه قبلی قبض شد در شرایط خاصی با تغذیه از نام ( حافظ و باقی ) حضرت اله جل و اعلی در عالم غیب باقی می ماند. لذا می بینیم که در قرآن کریم فرمود : «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ »(نحل: 96) - یعنی بودن همیشگی در بایگانی و گنجینه الهی است .
در اوایل شرح قیصری بر فصوص الحکم محی الدین عربی صفحه ۴۴ می فرماید : (من اکتحل عینه بنور الایمان و تنور قلبه بطلوع الشمس العیان یجد اعیان العالم دائماًمتبدله وتعیناتها متزایله) یعنی بدون نورانیت دل و طلوع خورشید الهی چشم انسانی توان رؤیت تبادل و جایگزینی و حضور از غیب به شهود را و زوال از شهود به غیب میسر نیست دم بدم شهودات عالم و دیدنی های آن جای خود را به شهودات دیگر داده و مبدل می شوند.
كسانى كه فطرت خود را در گور آرزوها و هوسها و دنیا طلبی دفن كرده باشند، از رؤیت این تبادل و جلوه گری و غایب شدن بى بهره اند.
استاد ما علامه حسن زاده آملی در اشعار خود می فرمایند :
جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو
دل برد از دیار من تازه به تازه نو به نو
دشت و چمن چمد چو من لحظه به لجظه دم بدم
زصنع کردگار من تازه به تازه نو به نو
زلف گره گشای او، حلقه به حلقه مو به مو
موجب تار و مار من، تازه به تازه نو به نو
عشوه جان شکار او، خانه به خانه کو به کو
در صدد شکار من، تازه به تازه نو به نو
یا در جای دیگر استاد ما فرموده اند :
ز شان کل یوم هو فی شان
در عالم هرچه میباشد از ایشان
دو آن هیچ چیزی نیست یکسان
ز اجرام و ز ارکان و ز انسان
ز بس تجدید امثالش حدید است
و هم فی لبس من خلق جدید است
بهر آنی جهانی تازه بینی
چو در یک حد و یک اندازه بینی
ز چابک دستی نقاش ماهر
ترا یک چیز بنماید به ظاهر
ز بس تجدد امثالش سریع است
ندانی هر دمت شکل بدیع است
جهان از این جهت نامش جهان است
که اندر قبض و بسط بی امان است
دمادم در جهیدن هست آری
که یک آنش نمی باشد قراری.

از یادداشت های روزانه،  اکتبر ۲۰۱۰