یادداشت های روزانه (159)

بندگى حقيقى جوهره ايست كه اساس و ذات آن ربوبيت است

قال الصادق (ع): العبودية جوهرة كنهها الربوبية، فما فقد من (في) العبودية وجد في الربوبية، و ما خفى عن الربوبية اصيب في العبودية. حضرت صادق (ع) فرموده است: بندگى حقيقى جوهره ايست كه اساس و ذات آن ربوبيت است، پس آنچه از مقام عبوديت كم و ناپيدا شد، در مقام ربوبيت پيدا و هويدا گردد. و هر مقدارى كه از مراتب و صفات ربوبيت مخفى و پوشيده گشت: در مراحل عبوديت جلوه گر و آشكار شود (مصباح الشريعة-ترجمه مصطفوى ص 453)
نهایت عبودیت را رسیدن به مقام ربوبی است. اما در ابتدای امر این سوال برای انسان مطرح میگردد که این عبودیت چه امریست که ارزش و غایتی چنین متعالی را در پیش دارد؟ وآیا اصلاً رسیدن به این مقام ممکن و شدنی میباشد؟
اتزعم انك جرم صغير؛ آيا تو خيال مي كني كه يك جرم كوچكي هستي؟» و «فيك انطوي عالم اكبر؛ درحالي كه عالم بزرگي در تو نهاده شده است» (دیوان أمیرالمؤمنین، ص 44)
خداوند تبارك و تعالى در حديث قدسى مى فرمايد: يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِيٌّ لَا أَفْتَقِرُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ غَنِيّاً لَا تَفْتَقِرُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ حَيّاً لَا تَمُوتُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِشَيْءٍ كُنْ فَيَكُونُ (عدة الداعي و نجاح الساعي ص 307) بنده من!مرا اطاعت كن تا تو را مثل خود قرار دهم. من زنده ای هستم كه هرگز نميرم، تو را نيز زندهاى قرار دهم كه هرگز نميرى. من بى نيازى هستم كه هيچ گاه فقير نگردم، تو را نيز بى نيازى قرار دهم كه هيچ گاه فقير نگردى. من كسى هستم كه هر گاه مشيتم به هستى چيزى تعلق گيرد، بود شود، تو را نيز موجودى قرار دهم كه هر گاه مشيتت به هستى چيزى تعلق گيرد، بود شود.
معنى ربوبيّت يعنى تسلط، خداوندگارى، نه خدايى. فرق است ميان خداوندگارى و خدايى. خداوندگارى يعنى صاحب بودن، صاحب اختيار بودن ما؛ به خدا هم كه مىگوييم رَبّ، از باب اينكه خداوندگار و صاحب حقيقى تمام عالم و تمام عالمهاست» ( مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج23 ص 475) هرچه انسان در کنه عبادت بیشتر سیر کند این تسلط و ربوبیت بیشتر آشکار میگردد و انسان به آن مقام اشرف مخلوقات بودنش نزدیکتر میگردد. در این سیر انسان ابتدا به نفس اماره خود، سپس به فکر و خیال خویش و کم کم به موارد بالاتر مسلط میگردد و البته «بالاتر از این هم درجهاى هست؟ بله، يك انسان مستجاب الدعوه- لااقل درباره خودتان- مىشويد. حتى مىتوانيد روى بدن خودتان اثر بگذاريد، اعجاز كنيد، كرامت كنيد،آيا بالاتر از اين هم هست؟ بله، اما اين بالاتر، براى فهم ها و فكرهاى ما خيلى زياد است، خيلى از اشخاص نمىتوانند باور كنند كه انسانى در اثر عبوديت و بندگى خدا و تذلّل، در اثر اين كه صراط عبوديت را طى كرده است، برسد به جايى كه در جهان هم بتواند تصرف كند، يعنى بتواند يك بيمارى را از راه روحى معالجه كند، يك كور مادرزاد را شفا بدهد، يك پيس را شفا بدهد»(مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج23 ص 469) از این بالاتر باید به سخن صدرای شیرازی اشاره نمود، که خداوندگاری انسان را در حدی والا به نمایش می گذارد و تا حدودی انسان را با مقام والای او آشنا می کند:« لو لا اشتغال النفس بتدبير قواها الطبيعية و انفعالها عنه لكان لها اقتدار على إنشاء الأجرام العظيمة المقدار الكثيرة العدد فضلا عن التصرف فيها بالتدبير كما وقع لأصحاب الرياضات و قد جربوا من أنفسهم أمورا عظيمة و هم بعد في هذه النشأة فما ظنك بنفوس كريمة إلهية عاشقة لأنوار كبريائه » (الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية ص : 215) اگر نفس به تدبیر قوای طبیعی خویش و تاثیر پذیری از آن مشغول نبود می توانست اجرام بسیار بزرگ و زیادی مانند ستاره ها و سیارات را ایجاد کند تا چه رسد به تصرف کردن در آنها؛ همانگونه که واقع شده است برای صاحبان ریاضات، و تجربه کرده اند در نفس خود امور بس بزرگی را با اینکه هنوز به این عالم و قوانین آن توجه دارند، پس چه گمان خواهیم کرد درباره نفوس کریمه الهیه که عاشقان انوار کبریای میباشند؟

از یادداشت های روزانه، اکتبر ۲۰۱۴