یادداشت های روزانه (148)

 خود شناسی یعنی از حصار کوچک تن گذشتن و رسیدن به دنیای حقیقی

در مورد شناخت حضرت حق ، هر كسی راهی را برگزیده است: فیلسوفان با عصای استدلال و برهان فلسفی و عقلی به میدان شناخت گام نهاده و به مراحلی از معرفت راه یافته اند، روان شناسان از طریق تجربه با ابعادی از آن آشنا شده اند، عارفان از طریق ریاضت و مكاشفه حقایق قابل توجهی را كشف نموده اند، زاهدان و عابدا ن از طریق زهد و عبادت مدارجی را طی كرده اند، مجاهدان و جانبازان از طریق جهاد و ایثار و فداكاری به مراتبی والا رسیده اند، نیكوكاران از طریق خدمت به بندگان خدا در وادی تقرّب و معرفت گام نهاده اند. و خلاصه هر كس از هر راهی به دنبال گمشده اش می گردد كه در قرآن فرمود: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً كَثِیراً بقره/ 269. به هر كس كه حكمت و معرفت دادند از خیر فراوانی برخورداد شده است.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: ألحكمه ضالّه المؤمن.نهج البلاغه فیض الاسلام، حكمت 77
از رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است :أعرفكم بنفسه، أعرفكم بربّه.الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، صفحه 94 و نیز امیر المومنین در غررالحکم صفحه 387می فرماید:
عجبت لمن یجهل نفسه، كیف یعرف ربّه شگفتا كسی كه خود را نمی شناسد، چگونه پروردگار خویش را می شناسد!
ما به زندان دنیا عادت کرده ایم ، وقتی کودکی متولد می شود اگر او را در زندان کوچکی بزرگ کنیم ، دنیای او به همین زندان ختم می شود ، با در و دیوار آن انس می گیرد و تمام دنیای او همین حصار کوچک است و چه بسا که به این دنیای کوچک چنان عشق و علاقه ای پیدا می کند که دوست ندارد به بیرون حصار قدم بگذارد و حتی فکر رفتن آن طرف او را ناراحت می کند زیرا شناختی از بیرون حصار ندارد . حال اگر این کودک در سن 18 سالگی بتواند یک آجر از دنیای کوچک و تنگ و تاریک خود را بردارد و آن طرف را ببیند تازه متوجه می شود که چه دنیای بزرگتر و بهتری در انتظار اوست بنابراین دیگر از پا نمی نشیند و تلاش می کند تا خود را از این حصار نجات دهد .
خود شناسی یعنی همین، از حصار کوچک تن گذشتن و رسیدن به دنیای حقیقی. اگر ما بتوانیم قسمت کوچکی از دنیای ماورایی را با استفاده از خود شناسی و خدا شناسی درک کنیم دیگر دلمان به این دنیا بند نمی شود و مدام هوای عالم بالا را می کند و بالطبع برای رسیدن به آن دنیا و درک لذت های آن تلاش می کند . مثل کسی که از شوق سفری که در پیش دارد از مدت ها قبل تدارک آن را می بیند و هر لحظه که به زمان مسافرت نزدیکتر می شود شاداب تر می گردد …
با توجه به این عرض عریض و آگاهی از آن همه استعدادهای عیان و نهان می توان آئینه دل را با تزكیه و تصفیه، مظهر جلوات غیب الغیوب نمود و مصداق این كریمه واقع شد كه می فرماید
ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی نجم/ 11
کعبه را گفتم تو از خاکی من از خاک چــرا بايــد به دور تو بگردم؟ ندا آمد تو با پــا آمــدی بايــد بگـــردی برو با دل بيا، تا من بگردم
استاد شهریار سروده است :
همه دردها از تو و خود نبینی *** همه نسخه ها در تو و خود نخوانی
تو یك لفظی امّا طلسم عجایب *** دریغا كه معنای خود را ندانی
در این ذرّه بنهفته كیهان اعظم *** چو در سیم تار مغنّی ، اغانی
تویی آن كتاب مقدّس كه در وی *** نبشته همه رازهای نهانی
به گنجینه آفرینش بیندیش *** كدام است گنجی بدین شایگانی
زمین و زمانی برون از تو ، حاشا *** تو جان جهانستی و جاودانی
تو انسانی و خود خدا در تو مخفی *** ملك در تو محو و فلك در تو فانی
كلیات دیوان مرحوم شهریار، ج 5/ صف‍حه 246

از یادداشت های روزانه، ژانویه ۲۰۱۴