یادداشت های روزانه (149)

 خصلت نفس، دعوت به بدیها و گناهان است

 مشهور است سلطان سلجوقی بر عابدی گوشه نشین و عزلت گزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و از مطالعه دست نکشید و به ملکشاه تواضع نکرد، سلطان عصبانی و خشمگین شد و به او گفت: آیا تو نمی دانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردنکش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم.
حکیم خندید و گفت: من نیرومند تر از تو هستم، زیرا من کسی را کشته ام که تو اسیر چنگال بی رحم او هستی. شاه با تحیر پرسید: اوکیست؟
حکیم گفت: آن نفس است. من نفس خود را کشته ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمی خواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است.  شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست.
در سفارشهای قرآنی، چندین بار تعبیر «وَ لاتَتَّبِع الهَوی» و مشابه آن آمده است این آیات دعوت به رهایی از سلطه نفس اماره است.
دل اگر در تربیت قرآنی قرار گیرد، میتواند خانه یک دلبر باشد و اسیر یک محبت شود. میتواند به جای همه ترسها، فقط «ترس از خدا» را بنشاند و به جای همه امیدها، «امید به خدا» را داشته باشد. :
موحد چو در پای ریزی زرش *** و یـا تیـغ هنـدی نهی بر سرش
امید و هراسـش نبـاشد ز کس *** همین است معنای توحید و بس
بعضی در برابر نفس و تمایلات نفسانی، چنان واداده و خلع سلاح و ضعیف میشوند که نه تنها با تمنیات و شهوات نفس مجاهده نمیکنند، بلکه به «نفس پرستی» دچار میشوند و نفس و خواسته هایش برای آنان بتی میشود که خود را در آستان آن قربانی میکنند و هرچه «دل» خواست، «اجرا» میکنند و هرچه «هوس» میل داشت، برایش تأمین میکنند.
قرآن کریم در نکوهش اینگونه خودباختگان در برابر نفس میفرماید: أَفَرَایتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ جاثیه/23؛ ایا دیدی آن را که هوای خودش را معبود خویش قرار داد؟
مگر نه اینکه، پرستشگر در برابر معبود، مطیع محض است و از خود اراده ای ندارد و تابع و تسلیم است؟ حال اگر کسی در مقابل هوای نفس، اینگونه اسیر و مطیع باشد، آن را پرستیده است «المیزان، ج 18، ص187 » کسی که طوق اطاعت نفس را بر گردن اندازد، باید تا هر جا که «خواهش دل» بود و برای هر کاری که تقاضای «نفس اماره» ایجاب میکرد، فرمانبردار باشد و هر کس هر گناهی میکند، به خاطر همین نفس پرستی است.
و ... دریغا که انسان به جای «امارت نفس»، به «اسارت نفس» درآید و عقل و وجدان و دین و رضای حق را فدای خواسته نفس کند.
چه شد که حضرت علی علیه السلام، امیرالمؤمنین شد؟ چون از اسارت نفس رها شده بود.
اسیر نفس نشد یک نفس علی ولی
نشد اسیر که بر مؤمنان امیر آمد
اسیر نفس کجا و امیر خلق کجا؟
که سربلند نشد آنکه سر به زیر آمد
درود باد بر آن ملتی که رهبر وی
چنین بلند مقام و چنین خطیر آمد
نفس آدمی، ملعبه و دستاویز ابلیس قرار میگیرد. وقتی شیطان بر مرکبی مثل «هوای نفس» سوار شد، تا انسان را جهنمی نکند، دست بردار نیست؛ چرا که خصلت نفس، دعوت به بدیها و گناهان است. کسی همچون یوسف صدیق علیه السلام از نفس به عنوان «اماره به سوء» ـ بسیار فرمان دهنده به بدی ـ یاد میکند «یوسف/53».
وقتی طبیعتِ نفس، گزندگی و ریختن زهر گناه در جام عبودیت انسان است، باید بسیار به هوش بود تا از نیش زهرآگین آن به کام مرگ نیفتاد. دعوت همه پیامبران و جهت گیری تمام بعثتها نیز برای همین تربیت معنوی است که از آن به عنوان «تزکیه» یاد میشود.«امیر نفس» بودن، نشانه توفیق انسان در تزکیه نفس است و «اسیر نفس» شدن، دلیل شکست در این جدال و این میدان است و علامتش آلودگی به معصیت است.
گوارا باد آزادگی، بر آنان که از اسارت نفس آزادند!
حافظ علیه الرحمه می گوید :
خرم آن روز كز اين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم واز پي جانان بروم
گر چه دانم كه به جايي نبرد راه غريب
من به بوي سر آن زلف پريشان بروم
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم
چون صبا با تن بيمار و دل بي طاقت
به هواداري آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
با دل زخم كش و ديده گريان بروم
نذر كردم گر از اين غم بدرآيم روزي
تا در ميكده شادان و غزلخوان بروم
به هواداري او ذره صفت رقص كنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
تازيان را غم احوال گرانباران نيست
پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون
همره كوكبه آصف دوران بروم

از یادداشت های روزانه، فوریه ۲۰۱۴