یادداشت های روزانه (118)

 صفات محبان

خداوند متعال عنایت ویژه ای به اهل معنا و اولیاء دارد که می توان به سیر دادن آنها در عوالم متوسطی که بین مبداء سیر و بین وصول و فناء در خدا باشد اشاره نمود. در کتاب اصول کافی ج 2 ص 54 و قریب به مضمون ص 53 روایت زیبایی است که حالات یکی از این اولیاء را بیان می دارد. رسول گرامی اسلام از حارثه بن مالک بن نعمان انصاری سوال کردند : حالت چطور است؟ او در جواب گفت ( مومن حقا) یعنی :مومن هستم به حقیقت ایمان.  رسول الله (ص) فرمودند : لکل شی ء حقیقه فما حقیقه قولک ؟ یعنی :هر چیزی حقیقتی دارد حقیقت گفتار تو چیست ؟
جواب داد : نفس من به دنيا پشت كرده است! شبها بيدارم، و روزهاى گرم روزه و تشنه ام، و گويا چنين مي‌بينم كه عرش پروردگارم را براى حساب خلايق گذرانده اند، و گويا من چنين مي‌بينم اهل بهشت را كه در بهشت به ديدار و زيارت هم مي‌روند، و گويا چنين مي‌بينم كه در ميان آتش، جهنميان فرياد مي‌كشند، و زوزه مي‌كشند
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اين بندهايست كه خداوند دل او را به نور ايمان منور كرده است. اى حارثه چشمت باز شده است، و مخفيات را مي‌بينى، و بنابر اين بر اين حال ثابت باش.
تا دل مان از نورانیت الهی پر نشود وشامه ما باز نشود رویت عرش و عطر الهی جان ما را نمی نوازد.
در روایت دیگری که در «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 17، ص 8 و 9، و طبع حروفى، ج 77، ص 28 و 29. که شيخ حر عاملى در «جواهر السنية» از ص 145 تا 154 از طبع سنگى آورده است. نتایج سیر و سلوک الی الله را بیان می کند که انسانی چگونه مورد عنایت و تفضل الهی قرار می گیرد و آن حدیث قدسی این است
يا احمد: هل تدرى اى عيش اهنا، و اى حياة ابقى؟!قال: اللهم لا
قال: اما العيش الهنىء، فهو الذى لا يفتر صاحبه عن ذكرى، و لا ينسى نعمتى، و لا يجهل حقى، يطلب رضاى فى ليله و نهاره
و اما الحياة الباقية، فهى التى يعمل لنفسه، حتى تهون عليه الدنيا، و تصغر فى عينه، و تعظم الآخرة عنده، و يؤثر هواى على هواه، و يبتغى مرضاتى، و يعظم حق عظمتى، و يذكر علمي‌ به، و يراقبنى بالليل و النهار عند كل سيئة او معصية، و ينقى قلبه عن كل ما اكره، و يبغض الشيطان و وساوسه، و لا يجعل لابليس على قلبه سلطانا و سبيلا
فاذا فعل ذلك، اسكنت قلبه حبا حتى اجعل قلبه لى، و فراغه و اشتغاله و همه وحديثه من النعمة التى انعمتبها على اهل محبتى من خلقى! و افتح عين قلبه و سمعه حتى يسمع بقلبه و ينظر بقلبه الى جلالى و عظمتى، و اضيق عليه الدنيا و ابغض اليه ما فيها من اللذات، و احذره من الدنيا و ما فيها كما يحذر الراعى غنمه من مراتع الهلكة فاذا كان هكذا يفر من الناس فرارا، و ينقل من دار الفناء الى دار البقاء، و من دار الشيطان الى دار الرحمناى احمد!آيا مي‌دانى كدام عيش گواراتر، و كدام زندگى باقىتر است؟!عرض كرد:بار خدایا نه
خداوند خطاب كرد: اما عيش گوارا، آن عيشى است كه كسى كه داراى آن است، از ياد من سست نشود، و نعمت مرا فراموش ننمايد، و نسبت به حق من نادان نباشد، و رضا و پسند مرا در شب و روز خود بجويد
و اما زندگى جاودان و باقى، آن حياتى است كه شخص براى خود كار كند، تا بجائيكه دنيا در نزد او سبك شود، و در نظر او كوچك نمايد، و آخرت در نزد او بزرگ آيد، و خواهش مرا بر خواهش خود مقدم دارد، و در دنبال رضايت من برآيد، و آن را بجويد، و حق بزرگى و عظمت مرا بزرگ شمارد، و علم مرا به خودش ياد آورد، و در شبانه روز، در وقت پيش آمد هر طاعت و معصيتى، مرا در نظر آورد، و مراقبت كند، و دل خود را از هر چه كه ناخوشايند من است پاك كند، و شيطان و وسوسه هاى او را دشمن دارد، و براى تسلط ابليس بر دلش هيچ قدرت و راهى نگذارد، و چون چنين كند من محبت و عشق خود را در قلب او جا مي‌دهم، تا جائيكه قلب او را براى خودم مي‌گذارم، و فراغت او، و اشتغال او، و هم او، و گفتار او را از آن گونه نعمتهائى قرار مي‌دهم كه با خصوص اهل محبت از بندگان خودم كرده ام، و به آنها بدينگونه نعمت بخشوده ام، و چشم دل او را باز مي‌كنم، و گوش دل او را باز مي‌كنم، تا آنكه با دلش بشنود، و با دلش ببيند جلال و عظمت مرا، و دنيا را بر او تنگ مي‌كنم، و لذات دنيا را در نزد او ناگوارا و ناپسند مي‌نمايم، و همچون شبانى كه گوسپندان خود را از مرتعها و چراگاههاى هلاكت بر حذر مي‌دارد، من او را از دنيا و آنچه كه در دنياست، بر حذر مي‌دارم
يا احمد! و لازيننه بالهيبة، و العظمة، فهذا هو العيش الهنىء و الحياة الباقية، و هذا مقام الراضين. فمن عمل برضاى الزمه ثلاث خصال: اعرفه شكرا لا يخالطه الجهل، و ذكرا لا يخالطه النسيان، و محبة لا يؤثر على محبتى محبة المخلوقين.فاذا احبنى احببته، و افتح عين قلبه الى جلالى، و لا اخفى عليه خاصة خلقى، و اناجيه فى ظلم الليل، و نور النهار، حتى ينقطع حديثه مع المخلوقين، و مجالسته معهم، و اسمعه كلمي‌ و كلام ملائكتى، و اعرقه السر الذى سترته عن خلقى، و البسه الحياء حتى يستحيى منه الخلق كلهم، و يمشى على الارض مغفورا له، و اجعل قلبه واعيا و بصيرا، و لا اخفى عليه شيئا من جنة و لا نار.و اعرفه ما يمر على الناس فى يوم القيامة من الهول و الشدة، و ما احاسب الاغنياء و الفقراء و الجهال و العلماء.و انومه فى قبره، و انزل عليه منكرا و نكيرا حتى يسالاه، و لا يرى غمرة الموت و ظلمة القبر، و اللحد، و هول المطلع، ثم انصب له ميزانه، و انشر ديوانه، ثم اضع كتابه فى يمينه فيقرؤه منشورا.ثم لا اجعل بينى و بينه ترجمانا، فهذه صفات المحبين
اى احمد!و من او را به هيبت و عظمت زينت مي‌دهم!اينست عيش گوارا، و زندگانى جاودان!، و اينست مقام كسانى كه از من راضىاند. و بنابر اين، هر كس به رضاى من عمل كند، من سه صفت را پيوسته ملازم با او مي‌گردانم.
من آن گونه شكرى را به او مي‌شناسانم كه ابدا در آن جهل نباشد، و آن گونه به ياد بودن را به او مي‌نمايانم كه در آن نسيان نباشد، و محبتى را كه با وجود آن هيچگاه محبت مخلوقات را بر محبت من مقدم ندارد
و چون او مرا دوستبدارد، من هم او را دوست مي‌دارم، و چشم دل او را به سوى جلال خود باز مي‌كنم، و خواص از بندگان خود را از او پنهان نمي‌دارم، و در شبهاى تاريك، و در روشنى روز با او در پنهان سخن مي‌گويم، و مناجات دارم، تا آنكه ديگر، گفتارش با مردمان قطع مي‌شود، و رفت و آمدش با آنان بريده مي‌گردد
و من گفتار خودم را، و گفتار فرشتگانم را به او مي‌شنوايانم، و آن راز و سرى را كه از خلق خودم مخفى داشتهام، به او نشان مي‌دهم، و لباس حياء بر قامت او مي‌پوشانم، بطوريكه تمام مخلوقات از او حيا مي‌كنند، و با حال آمرزيدگى و بخشودگى در روى زمين راه مي‌رود، و دل او را فراگير و بينا مي‌كنم، و هيچ چيز از بهشت و جهنم را از او پنهان نمي‌دارم، و آنچه در روز قيامت بر مردم مي‌گذرد، از هول و اضطراب، و شدت، به او مي‌نمايانم، و آن كيفيتى را كه از اغنياء و فقراء و جهال و علماء حساب مي‌كشم، به او مي‌شناسانم، و او را در قبرش به خواب مي‌برم، و نكير و منكر را خودم بر او وارد مي‌سازم، تا از او پرسش كنند
و او به هيچ وجه سكرات مرگ، و تاريكى قبر و لحد را نمي‌بيند. و ترس از امور هولناك آخرت كه بر او اشراف مي‌كنند ندارد
و سپس من خودم، ميزان عمل او را نصب مي‌كنم، و نامه عمل او را باز مي‌گردانم، و نامه عمل او را از طرف راست كه جانب سعادت است به او مي‌رسانم، و او آن نامه را گسترده و باز شده مي‌خواند ديگر آنكه من بين خودم و او هيچ مترجم و واسطه در سخن گفتن قرار نمي‌دهم، اينست صفات محبان
يا احمد! اجعل همك هما واحدا! فاجعل لسانك لسانا واحدا! و اجعل بدنك حيا لا تغفل عنى، من يغفل عنى لا ابالى باى واد هلك
اى احمد! اراده و مقصود خود را، مقصود واحدى قرار بده! و زبانت را زبان واحدى بگردان! و پيوسته افكار و خيالت را زنده كن، تا هيچوقت از من غافل نشوى! هر كس از من غافل شود، من باكى ندارم كه در هر بيابان و هر نقطهاى هلاك شود

از یادداشت های روزانه، رجب المرجب، در آستانه مبعث رسول گرامی اسلام (ص)، ژوئن ۲۰۱۲