یادداشت های روزانه (58)

بدنبال مجهول مطلق گشتن عبث و بیهوده است

وقتی که موجودات را ارزیابی می کنیم به این واقعیت می رسیم که همه آنها از نقص و عجز گریزان هستند . علت نقص و عجز آنها در این دنیا دور شدن آنها از اصل خویش است و دوری از اصل آنها را دچار نقص و عجز کرده است . همه موجودات در مرحله نزول قرار گرفته اند و نزول مرحله پائین است که موجودات را به تکاپو واداشته که درقوس صعود قرا گرفته تا ضعف ها و نواقص دوران نزول از آنها جدا شود . لذا همه موجودات طالبند و همه ذرات عالم بدنبال چیزی هستند و از آن چیز (علم مایی) دارند ، چون بدنبال مجهول مطلق گشتن عبث و بیهوده است .
مرادی را زاول تا ندانی
کجا در آخرش جستن محال است
بلی این حرف نقش هر خیال است
که نا دانسته را جستن محال است .
معروف است که اسکندر از استادش ارسطو سئوا ل می کند : معدن ما از کجاست ؟
ارسطو : از آنجا که آمده ایم.
اسکندر : از کجا آمده ایم ؟
ارسطو : از جایی که اول کار بودیم.
اسکندر : چگونه بفهمیم که از جایی آمده ایم ؟
ارسطو : همینکه بدنبال دانش در این زمینه هستیم .
پس همه موجودات در طلبند و طلب مجهول مطلق نمی کنند، بلکه از مجهول خود علم اجمالی دارند و مراتب این علم در آنها متفاوت است .
وقتی که می گوئیم طلب مجهول مطلق معقول نیست ، خواندن و صدا زدن مجهول مطلق هم بی معناست ، انسان وقتی که صدا می زند یا الله، یا الله، چیزکی از الله را یافته که او را مورد ندای خود قرار می دهد.

از یادداشت های روزانه، فوریه  ۲۰۱۰