یادداشت های روزانه (146)

 حقیقت وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل

بدون شک فرستادگان الهی و پیامبران عظیم الشان، رابطه ای خاص با خداوند متعال داشته اند و از طریق این ارتباط، احکام، قوانین و تعلیمات الهی را دریافت کرده و به مردم ابلاغ می کردند. حقیقت و ماهیت این رابطه بسیار پیچیده و بشر از درک آن عاجز است. البته این به معنای جهل مطلق انسان به این موضوع نیست. به بیان دیگر مسئله ی "وحی" از جمله موضوعاتی نیست که چون انسان قدرت شناخت کنه و حقیقت آن را ندارد پس باید آن را رها کند، بلکه می تواند به اندازه ی گستره ی عقل، فهم و ادراک خود، پیرامون وحی و کلام خداوند کاوش نماید. حقیقت وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل، اگرچه انسان در هنگام عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد می جوید. علم و ادراک نحوه ی خاص وجود است که منزه از ماهیت است.به عبارت دیگر وحی ماهیت ندارد و نمی توان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.لذا تعریف هایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد.
علامه طباطبایی در تعریف وحی می فرماید: وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسان ها که مشمول عنایات الهی قرار گرفته اند میسور نیست. «طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 2، ص152»
وی در جای دیگر می نویسد: وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.«همان، ص 160»
حال این سوال اساسی مطرح می شود :آیا همه ی سخنانی که بر زبان مبارک رسول الله (ص) جاری می شد و به تبع آن افعال و اعمالی که از آن حضرت صادر می گردید، آموخته ها و تعلیمات الهی بود که از طریق وحی به وی ابلاغ شده بود، یا این که آن حضرت خود گفته و سخنانی غیر از وحی دارد و یا باید سخنان آن حضرت را که مربوط به دین و احکام آن است و گفته هایی که مربوط به محاورت روزمره و عادی زندگی است، جدا کرد و میان این دو تفاوت قائل شد؟
دانشمندان اسلامی با استفاده از آیات و روایات نظریات مختلف و متفاوتی ارائه کرده اند:
عبدالرزاق لاهیجی در این باره می گوید: کسی اگر گمان کند که پیامبر (ص) در امری از امور، به رأی خود عمل کرده و منتظر وحی نبوده، هر آینه به غایت به امر نبوت و به حقیقت نبی، جاهل باشد و چنین کسی در نزد عقل خارج بودنش از مرتبه ی دین داری اقرب است، زیرا که مخالف نص قرآن است (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی) «سوره نجم» و تخصیص این به بعضی امور در نهایت رکاکت است، چه جمیع امور متعلقه به دین، در حاجت به اذن الهی و وحی ربانی، علی السویه است و هرگاه پیامبر (ص) عمل به رأی خود نکند دیگری را چه یارای آن باشد .«فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص 461.»
از تفسیر نمونه نیز چنین بر می آید که: این سخن قرآن "ان هو الا وحی یوحی" تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه ی آیات گذشته سنت پیامبر را نیز شامل می شود که نه تنها گفتار آن حضرت بلکه رفتار و کردار آن جناب نیز بر طبق وحی الهی است؛ زیرا در آیات 3 و 4 سوره ی نجم، به صراحت بیان شده است: او از روی هوی سخن نمی گوید، هر چه می گوید وحی است. «تفسیر نمونه، ج 22، ص 481.»
علامه طباطبائی در تفسیر آیه ی (و ما ینطق عن الهوی) می گوید: "ماینطق" مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب "صاحبکم" به مشرکین است به خاطر این قرینه ی مقامی باید گفت که منظور این است که آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می کند، سخنانش ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می کند. «طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 19، ص 42»؛ «حسینی طهرانی، سید محمد حسین، مهر تابان، ص 212- 213.»
یعنی این آیه وحی بودن همه ی گفته های دینی آن حضرت در مسائل ارشادی و جهان بینی و هدایت نه جزئیات دنیایی را، اثبات می نماید.
البته این احتمال مردود است که حرف های عادی و اوامر و نواهی آن حضرت در امور فردی و خانوادگی، مثل این که پیامبر به همسرش بگوید، آن ظرف آب را به من بده، و... از روی هوای نفس بوده باشد، پیامبر (ص) در این نوع سخنان نیز از پشتوانه ی عصمت برخوردار بود و خطا و اشتباه نداشته است. لذا از گفتار و عمل آن حضرت در چنین موضوعاتی، جواز و عدم منافات داشتن آن را با رضایت الاهی، استفاده می کنیم؛ زیرا اگر این اعمال اشکال داشت پیامبر آن را انجام نمی داد.

از یادداشت های روزانه، دسامبر ۲۰۱۳