جستارى بر انواع تمثیل در مَثَل ها و قصّه هاى قرآن کریم ‌

نیلوفر رضازاده - فاطمه شاهرودى


چكيده:

از قرآن کتاب هدایت بشر در تمام اعصار است. سبک و سیاق نوشتارى آن متفاوت از دیگر کتاب ها بوده و تعالیم خود را به منظور فهم همه انسان ها، گاه با زبان ادبى و هنرى در قالب مَثَل، قصّه، و... بیان نموده است. از دیدگاه برخى، یک چهارم قرآن و از نگاه بعضى دیگر، یک ششم آن در قالب داستان یا قصّه بیان شده و قریب به شصت مَثَل در آن وجود دارد.

محور اصلى سخن در مقاله حاضر بازشناسى انواع تمثیلِ به کاررفته از حیث ساختار (اسلوب معادله، حکایت انسانى و حکایت حیوانات) و محتوا (تمثیل ساده اخلاقى، اندیشه، رؤیا، رمزى، سیاسى ـ تاریخى) در قصّه ها و مَثَل هاى قرآن مى باشد. نتایج مقاله، که با روش تحقیق توصیفى ـ تحلیلى انجام پذیرفته، نشان مى دهد ساختار مَثَل هاى قرآن در گروه حکایت انسانى قرار مى گیرد و مثل ها از نظر محتوا جزو دو گروه «تمثیل ساده اخلاقى» و «تمثیل اندیشه» مى باشند.

قصّه هاى قرآنى نیز از لحاظ ساختار در دسته حکایات انسانى و یا حکایات حیوانات قرار مى گیرند و از لحاظ محتوا، نه تنها در زمره تمثیل اخلاقى و تمثیل اندیشه قرار دارند، بلکه جزو یکى دیگر از انواع تمثیل (رؤیا، رمزى، سیاسى ـ تاریخى) نیز هستند.

مقدّمه

قرآن از شیوه هاى متفاوت بیانى براى تعلیم و آموزش انسان بهره گرفته است. در اینجا این سؤال مطرح است که شیوه بیانى قرآن چه ویژگى هایى دارد که سبب موفقیت و ماندگارى این کتاب شده است؟ به نظر مى رسد مى توان به کاربرد تمثیل به عنوان یکى از تمهیدات بنیادین در قرآن اشاره نمود که در قالب مَثَل و قصّه بیان مى شود. در این کتاب آسمانى به کارگیرى مَثَل و قصّه براى بیان بهتر آموزه هاى اخلاقى و معنوى است. به عبارت دیگر، هدف از کاربرد تمثیل در قرآن را باید تأثیر عمیق تر آموزه هاى این کتاب دانست تا هر کس با هر میزانى از درک و فهم، آنها را دریابد و به کار گیرد.

تمثیل یکى از روش هاى تصویرسازى و مجسم کردن موضوع است و مخاطب را به تخیل وامى دارد. فتوحى معتقد است: سه دیدگاه کلى در خصوص تمثیل وجود دارد. وى در دیدگاه نخست، تمثیل را مترادف تشبیه مى شمارد و در توضیح دیدگاه دوم، تمثیل را استعاره تمثیلیه به علاقه مشابهت مى داند. در دیدگاه سوم نیز، تمثیل، داستانى است که پیامى در خود نهفته دارد و به مفهوم «مثال داستانى»1 است. در این دیدگاه، تمثیل بر دو گونه است: یکى، بازگویى وقایع تاریخى [قصّه] و دیگرى، بیان حقایق در قالب مثال [مَثَل].2 بنابراین، در دیدگاه سوم، مَثَل و قصّه خود نوعى تمثیل محسوب مى شوند.

تمثیل «ابهامى هنرى دارد و نیازمند تأویل است. ابهام تمثیل، آگاهانه و عمدى است. گوینده، اندیشه یا پیام خود را گاه به سبب ترس از بیان مستقیم در لفافه قصّه مى پیچد و گاه براى ایجاد تأثیر و ماندگارى معنى، آن را غیرمستقیم و در قالب حکایت بیان مى کند؛ روشى که واعظان بیش از دیگران آن را به کار برده اند، و گاه براى واداشتن شنونده به تفکر و برانگیختن تخیل، لباس تمثیل به آن مى پوشانند.»3

یکى از روش هاى انتقال مفاهیم در قرآن «قصّه گویى» است. با تکیه بر دیدگاه سوم در تعریف تمثیل، داستان هاى قرآن در عین واقعى بودن، از نوع قصّه هاى تمثیلى بوده و هر یک به طور غیرمستقیم حامل پیام و نکته اى مى باشند.در واقع، افزون بر «قصّه گویى»، در قرآن از مَثَل نیز استفاده شده است. مَثَل هاى قرآن بر خلاف قصّه ها به طور مستقیم و موجز به نکته اى اخلاقى اشاره دارند.

براى نمونه، خداوند براى عبرت کسانى که با داشتن دانش و حکمت و برخوردارى از الطاف الهى به دنبال مادیات و هواپرستى مى روند و در تله شیطان مى افتند با بیانى ادبى و در قالب مَثَل مى فرماید: «حکایت کسى را که آیه هاى خویش به او تعلیم دادیم و از آن به در شد و شیطان به دنبال او افتاد و از گمراهان شد براى آنها بخوان؛ اگر مى خواستیم وى را به وسیله آن آیه ها بلندش مى کردیم، ولى به زمین گرایید (پستى طلبید و به دنیا میل کرد) و هوس خویش را پیروى کرد. حکایت وى، حکایت سگ است که اگر بر او هجوم برى پارس مى کند و اگر او را واگذارى پارس مى کند. این حکایت قومى است که آیه هاى ما را تکذیب کرده اند. پس این خبر را بخوان شاید آنها اندیشه کنند.» (اعراف: 175ـ176)

بخش اعظم پژوهش هاى قرآنى در باب نکات اخلاقى و تربیتى است، اما تحقیق در زمینه انواع تمثیل در قصّه ها و مَثَل هاى قرآنى از دیدگاه ساختار و محتوا بسیار اندک است. در واقع، غالب پژوهش هاى انجام شده در باب تمثیلات قرآن بر دیدگاه اول و دوم در تعریف تمثیل4 تکیه دارند. به دیگر سخن، در این پژوهش ها تمثیل با تکیه بر مفهوم تشبیه، تشبیه تمثیل، استعاره، استعاره تمثیلیه، مجاز و... بررسى شده است. از این رو، در مقاله حاضر به منظور درک عمیق تر کتاب آسمانى قرآن و ارائه پژوهشى نو، به بررسى تمثیلات قرآن (قصّه ها و مَثَل هاى قرآنى) با تکیه بر دیدگاه سوم در تعریف «تمثیل» خواهیم پرداخت.

در زمینه پیشینه تحقیق در باب تمثیلات قرآن، مى توان به کتاب هاى مثال هاى زیباى قرآن،5 تصویر فنى نمایش هنرى در قرآن،6 مثل هاى آموزنده قرآن در تبیین پنجاه و هفت مثل قرآنى،7 امثال قرآن،8 تفسیر امثال القرآن،9 تمثیلات قرآن (ویژگى ها، اهداف و آثار تربیتى آن)،10 سبک شناسى اعجاز بلاغى قرآن،11 تمثیلات و تشبیهات قرآن کریم،12 اشاره نمود. در تمام پژوهش هاى ذکرشده، به معنا و مفهوم عام مَثَل، بررسى و تفسیر مثل هاى قرآنى، ویژگى ها، اهداف و نکات تربیتى آنها، ویژگى هاى فنى و هنرى مثل ها، ارکان تشبیه در مثل هاى قرآنى و ذکر اشعار متناسب با معنا و مفهوم مَثَل پرداخته شده است.

تعداد مَثَل هاى قرآنى ذکرشده در منابع مذکور مورد اختلاف است، ولى به طور تقریب، روى تعداد 60 مثل اتفاق نظر وجود دارد. آیت اللّه مکارم شیرازى علت این اختلاف را چنین بیان نموده است: «اینکه در بعضى از کتاب هاى «امثال قرآن» مثل هاى قرآن را تا 130 مثل شمرده اند، ظاهرا صحیح نمى باشد؛ زیرا در آنها ضرب المثل هاى قرآن نیز مثل محسوب شده اند. مثلاً، آیه 64 سوره «انعام» و آیه 39 سوره «نجم» ضرب المثل هستند؛ زیرا در آنها تشبیهى بیان نشده است.13

قصه در قرآن

در لغت نامه دهخدا براى واژه «قصّه» معانى متنوعى همچون حال، خبر، داستانى که نوشته شود و حدیث، ذکر شده است و در مقابلِ کلمه «داستان» نیز معانى حکایت، نقل، قصّه، سَمر، سرگذشت، حدیث، افسانه، ماوقع، حکایت تمثیلى، واقعه و حکایت گذشتگان آورده شده است.

«قصّه» در قرآن به معناى روایت و نقل سرگذشت واقعى پیشینیان است که خداوند آنها را با علم خود و با هدف و پیامى مشخص در قالب قصّه بیان کرده است. به عبارت دیگر، قرآن از «قصّه گویى» براى آموزش غیرمستقیم تعالیم تربیتى بهره جسته است. از میان قصّه هاى این کتاب آسمانى، داستان حضرت یوسف (ع) به عنوان «اَحسَن القَصَص» به معناى «بهترین قصّه» بیان شده است. قصّه هاى قرآن شامل داستان بلند (حضرت موسى (ع)) و داستان کوتاه (اصحاب فیل) بوده که هیچ یک از آنها از نوع داستان هاى تخیلى نمى باشند. وقتى سخن از قصّه به میان مى آید، ترکیبى از امور واقعى و غیرواقعى به ذهن متبادر مى شود، اما این موضوع در مورد قصّه هاى قرآن صدق نمى کند؛ چراکه آنها حقیقت محض هستند.

در قرآن هر جا که لفظ قصّه منظور نظر بوده، از واژه «قَصَص» استفاده شده و لفظ قصّه و قِصَص به کار نرفته است. «قَصَص» با «قِصَص» تفاوت دارد. اولى به معناى قصّه14 و دومى جمع قصّه است؛ مانند آیه 62 سوره «آل عمران»: «إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛ این همان سرگذشت واقعى (مسیح) است (و ادعاهایى همچون الوهیت او یا فرزند خدا بودنش بى اساس است.) و هیچ معبودى، جز خداوند یگانه نیست و خداوند توانا و حکیم است.

کلمه «قَصَص» شش بار در متن آیات قرآن ذکر شده است. این واژه به صورت اسم در معناى داستان، حکایت، خبر و سرگذشت در آیات 62 «آل عمران»، 176 «اعراف»، 3و111 «یوسف» و 25 «قصص» به کار رفته و در آیه 64 سوره «کهف» «قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصا»؛ ((موسى) گفت: این همان است که ما مى خواستیم، و آنها از همان راه بازگشتند، در حالى که پى جویى مى کردند) به صورت مصدر و به معنى پى جویى و دنبال کردن اثر آمده است.

بخش اعظم آیات قرآن کریم را داستان هاى لطیف و آموزنده اى تشکیل مى دهد. در واقع، قرآن از روش هاى متعدد و انواع هنر و ادب براى انتقال مفاهیم مختلف و قابل فهم کردن ساده مطالب استفاده کرده که یکى از آنها قصّه گویى است. درک قصّه و داستان براى همگان امکان پذیر است. به دیگر سخن، قرآن از ادبیات داستانى به عنوان ابزارى براى بیان پیام تعلیمى و تربیتى خود بهره گرفته است. افزون بر آنها، قرآن کتابى جهانى بوده و به منظور بهره مندى انسان ها باید شیوه اى را براى بیان امور معقول و آموزشى خود اتخاذ نماید که براى همه قابل استفاده باشد. در این زمینه، الکوّاز معتقد است: قرآن یک دعوت دینى است و قصّه یکى از ابزارهاى ابلاغ و پایدار کردن این دعوت و به حقیقت رساندن غرض هاى دینى است.15

آثار ماندگار و بزرگى همچون گلستان سعدى، شاهنامه فردوسى، خمسه نظامى و مثنوى معنوى و همچنین آثار ویکتور هوگو، شکسپیر و گوته که به صورت داستان تقریر شده، نشان از اهمیت و نقش بسزاى داستان در آموزش وماندگارى پیام دارد.

پروینى نیز معتقد است: «اگر نقل حوادث و وقایع تاریخى جنبه هنرى به خود گیرد و به صورت داستان تاریخى درآید تأثیر تربیتى مضاعفى خواهد داشت. اینجاست که به نقش والاى قرآن کریم در نقل و ارائه نمونه هاى واقعى از سرگذشت و سرنوشت اقوام و افراد مختلف پى مى بریم که چگونه حوادث و سرگذشت هاى واقعى را در قالب قَصَص و قصّه نقل کرده است و با اسلوب بدیع و بى بدیل خود، خواننده و شنونده را وادار به پیگیرى روند داستان مى کند.»16

مَثَل در قرآن

نزد ملل و اقوام مختلف و زبان هاى زنده دنیا از گذشته تاکنون عبارات حکیمانه، جملات پرمغز و حکایت هاى کوتاهى براى پند و اندرز وجود داشته که براى تمام اقشار، آشنا و قابل درک است و حاکى از حکمت، ذوق، فرهنگ، آیین، تفکر و نحوه زندگى آن ملت ها مى باشد. این سخنان کوتاه، حکیمانه و گفتارهاى موجز، «مَثَل» نامیده مى شوند.آیت اللّه سبحانى معتقد است: «گاهى مَثَل را مثال نیز مى نامند و مثال در لغت به معنى نمونه است. مضمون مَثَل، نمونه اى است از یک مفهوم کلى که بر همه موارد منطبق است.»17

به طور معمول، مردم براى بیان سریع مقصود خود و تأثیرپذیرى بیشتر آن، از مَثَل استفاده مى کنند. ایجاز، روشنى و وضوح، تأثیر عمیق و سریع بر مخاطب، شیرین و دلنشین بودن از ویژگى هاى مَثَل است. شکراللهى در این زمینه مى نویسد: «مَثَل به سخنانى کوتاه به نثر یا نظم اطلاق مى شود که بیانگر مفاهیم اخلاقى، اجتماعى، اندرز و دستورهاى زندگى است. به کار بردن مَثَل در سخن را "ضرب المثل" یا "داستان زد" مى گویند. [...] مَثَل، ساختارى محکم، عبارتى روان، معنایى کنایى و کاربردى عام دارد.»18 «قفل بر در آسمان زده» (رابطه اش با خدا خوب نیست) و «صبر تلخ است ولیکن بَر شیرین دارد» از ضرب المثل هاى فارسى مى باشند.

لازم به ذکر است که مثل هاى قرآنى متفاوت از مثل هاى رایج بین مردم است. بنا به باور آیت اللّه سبحانى، مثل هاى قرآنى از مقوله مثل هاى مردمى نمى باشند؛ زیرا مثل هاى قرآنى جزو سخنان حکیمانه اى نیست که به مرور زمان رایج شده باشد. در واقع، مثل هاى قرآنى تمثیل هستند و اساس آنها را تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه تشکیل مى دهد.19

به اعتقاد آیت اللّه مکارم شیرازى نیز مثل یعنى: تشبیه حقایق عقلى به امور حسى و قابل لمس. و فلسفه مثل هاى قرآنى، تنزل مسائل بلندوعمیق و بیان آنها در افق فکر مردم است.20مراد از مَثَل در قرآن، بیان سرگذشت پیشینیان به منظور عبرت است. ذکر مَثَل اشاره به واقعه اى دارد که قرآن با اشاره و بدون تفصیل، شنونده و خواننده خود را مخاطب قرار داده و از آن براى پند و عبرت استفاده مى کند.

آیات قرآن، مَثل را بهترین وسیله براى تفکر، تعقل و ارشاد انسان ها ذکر کرده اند: ـ «وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.» (زمر: 27) ـ «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ.»(حشر:21)

نمونه هایى از امثال قرآن به شرح زیر است:

ـ «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» (ابراهیم: 24و25)؛ مگر ندیدى خدا چگونه مثالى زد و سخن نیک را به درخت پاکیزه اى تشبیه کرد که ریشه اش (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! همیشه به اذن پروردگارش میوه خود را مى دهد، خدا این مثل ها را براى مردم مى زند، شاید متذکر شوند.

ـ «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (جمعه: 5)؛ وصف حال آنان که تحمل (علم) تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند، در مثل به حمارى ماند که بار کتاب ها بر پشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد.) آرى، قومى که مثل حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند، بسیار مردم بدى هستند و خدا هرگز (به راه سعادت) ستمکاران را رهبرى نخواهد کرد.

ـ «أَفَمَن یَمْشِی مُکِبّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن یَمْشِی سَوِیّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (ملک: 22)؛ پس آیا کسى که با صورت روى زمین مى خزد هدایت یافته تر است و یا آن کس که استوار و راست قامت در صراط مستقیم گام برمى دارد؟

تمثیل و انواع آن

تمثیل از ریشه «مَثَل» به معناى نمونه آوردن است. با نظر به گفته هاى پیشین، تمثیل در دیدگاه سوم به مفهوم نمونه داستانى است. اگر مثال داستانى واقعه اى تاریخى را بیان نماید، تمثیل، «قصّه» است و اگر مفهومى را به صورت مثال و نمونه بازگو نماید، تمثیل، «مَثَل» است. در واقع، مَثَل خود شکلى از تمثیل است. به دیگر سخن، تمثیل یا به صورت قصّه بیان مى شود و موضوعى اخلاقى را غیرمستقیم گوشزد مى کند و یا در قالب مثال و نمونه نکته اى اخلاقى را به طور مستقیم مطرح مى نماید.

فتوحى در دانشنامه زبان و ادب فارسى تمثیل را اصطلاحى در علم بیان21 ذکر کرده و مى نویسد: «تمثیل در اصطلاح به حوزه گسترده اى شامل استدلال، تشبیه مرکب، استعاره مرکب، ضرب المثل، اسلوب معادله، حکایت اخلاقى، قصّه حیوانات، قصّه رمزى اطلاق مى شود.»22 با مطمح نظر قرار دادن تعاریف ذکرشده در باب تمثیل،23 مى توان گفت که قصّه ها و مَثَل هاى قرآنى در حوزه و گستره معنایى تمثیل قرار گرفته و شکلى از تمثیل محسوب مى شوند.

تمثیل از نظر ساختار شامل سه نوع اسلوب معادله، حکایت حیوانات و حکایت انسانى است.24 نوع تمثیل اسلوب معادله، بیتى است که در یک مصراع آن، اصلى اخلاقى یا رفتارى شرح داده شده و در مصرع دوم، یک جمله کوتاه معنى دار که جنبه ضرب المثل دارد، ذکر مى شود؛ مانند: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو زجو

با توجه به تعریف، قرآن فاقد نوع تمثیل اسلوب معادله مى باشد، لیکن نوع حکایت انسانى در تمثیلات قرآن با شخصیت انسانى دیده مى شود و نوع حکایت حیوانات در مواردى که حیوانات شخصیت قصّه هستند، وجود دارد و مثل ها فاقد نوع تمثیل حکایت حیوانات هستند.

تمثیل از جنبه «محتوا» شامل پنج نوع مختلف است.25 نخستین و رایج ترین نوع آن «تمثیل ساده اخلاقى» است. روایت داستانى این نوع تمثیل بسیار ساده و قابل فهم است و حاوى نکته اخلاقى متعارفى است. در واقع، تمثیل ساده اخلاقى، حکایتى است که در آن درون مایه بر صورت غلبه دارد. حکایات اخلاقى در بوستان و گلستان نمونه هایى از این نوع تمثیل مى باشد.«تمثیل سیاسى ـ تاریخى» شکل دیگرى از تمثیل است که در آن، واقعه اى تاریخى نشان داده مى شود. قصّه «موش و گربه» عبید زاکانى بیانگر اوضاع سیاسى قرن هشتم هجرى و «مزرعه حیوانات» جورج اورول26 تمثیلى از دوران سوسیالیسم درشوروى است.

در سومین نوع تمثیل، اندیشه اى خاص در قالب قصّه به خواننده منتقل شده و «تمثیل اندیشه» نامیده مى شود. در این نوع تمثیل، صورت عینا با درون مایه منطبق است و درون مایه، نکته اى فکرى، مذهبى یا فلسفى را بیان مى کند که از راه قیاس با صورت قصّه کشف مى شود؛ چراکه گوینده میان صورت و درون مایه، مقایسه و موازنه اى برقرار کرده است. تمثیل هاى فلسفى و مذهبى در آثار سنایى، عطار، مولوى و سهروردى از این نوع به شمار مى آیند.

«تمثیل رمزى» عقیده یا موضوعى رمزآمیز است که در قالب داستانى غیرواقعى بیان مى شود و از آن رو که در صورت داستان هیچ نشانه اى از محتوا وجود ندارد، پى بردن به معناى آن جز با آگاهى از افکار و اندیشه گوینده میسر نیست. این داستان با حوادث و قوانین معمولى و آشناى جهان واقعى منطبق نبوده و مکان در این نوع تمثیل رؤیاگونه و معمولاً غیرواقعى است. داستان هایى همچون «منطق الطیر» عطار، «ناکجاآباد» و «کوه قاف» تمثیل رمزى به شمار مى آیند.

آخرین نوع تمثیل از نظر محتوا، «تمثیل رؤیا» نامیده مى شود که در آن، گوینده از تجربه هاى خود در عالم رؤیا و خواب سخن مى گوید. گاهى در تمثیل رؤیا، راوى در سفرى خیالى و با کمک یک راهنما مراحلى را طى مى کند. «سیرالعباد الى المعاد» سنایى و «کمدى الهى» دانته نمونه هایى از تمثیل رؤیا محسوب مى شوند.

تمثیل در قرآن

قرآن به منظور هدایت بشر و تأمین سعادت او برخى از دستورات راه گشاى خود را با زبان تمثیل و در قالب مَثَل و قصّه (تمثیلات قرآن) بیان نموده تا همگان بتوانند آن را درک نمایند. به عبارت بهتر، از آن رو که انسان در عالم ماده و محسوسات زندگى مى کند و درک امور حسى ساده تر از مفاهیم عقلى است، خداوند براى بیان معارف الهى از مثال ها و قصّه هاى تمثیلى استفاده کرده است. در واقع، در این کتاب آسمانى امور معنوى براى فهم همه انسان ها به امور ملموس و حسى تنزل داده شده است.

قصّه تمثیلى در قرآن، قصّه اى است که با زبان تمثیل بیان شده و به دنبال انتقال مفهومى تربیتى و اخلاقى است و برخلاف ادبیات داستانى، رویداد و حوادث آن در عالم واقع اتفاق افتاده و هدف آن، بیان حکمت و پندى با زبان تمثیل است نه صرفا بازگویى واقعه اى در گذشته. لازم به ذکر است که تمثیل هم مى تواند واقعى باشد و هم غیرواقعى. تمثیلى بودن دلیلى بر غیرواقعى بودن نیست. افزون بر این، در تعریف تمثیل سخنى از حقیقى یا غیرحقیقى بودن آن نشده است.

داستان آفرینش حضرت آدم (ع)، فریب او و همسرش توسط شیطان و در پى آن، هبوط آدم و حوّا به زمین، مطابق آیات قرآن، حقیقتى محض است. علّامه طباطبائى با اعتقاد به این موضوع، به تمثیلى بودن این داستان نیز معتقد است. ایشان بر این باور است که داستان حضرت آدم (ع)، بر اساس سیاق آیات در سوره هاى «بقره»، «اعراف» و «طه»، وضعیت زمینى و مادى انسان را تمثیل مى کند؛ زیرا خداوند او را به بهترین وجه آفرید و در نعمت هاى بى شمارى غوطه ور ساخت و در بهشت اعتدال او را اسکان داد. او را از گرایش به اسراف، دلبستگى به دنیا، فراموشى عهد پروردگار و نافرمانى و پیروى از وسوسه هاى شیطان برحذر داشت. [... ]آن گاه که انسان فریب خورد و خدا را از یاد برد، بدى هاى دنیا در برابرش آشکار گشت. [در این حال،] زشتى شقاوت بر او نمودار شده و حوادث ناگوار و خیانت روزگار بر او نمایان مى گردد و شیطان او را در این حال وا مى نهد.27

در این داستان، «حضرت آدم (ع)» تمثیل و نمادى از همه انسان هاست. «شیطان» تمثیل وسوسه هاى شیاطین، «بهشت»، مکان زندگى و یاد خدا، که در صورت نافرمانى و پیروى هواى نفس به زمین و سختى هاى زندگى در آن تبدیل مى شود. در واقع، هدف خداوند از بیان داستان تمثیلى، عبرت آموزى براى همه انسان هاست، نه فقط ذکر و یادآورى داستان آفرینش آدم و چگونگى فریب او از ابلیس. در واقع، داستان خلقت آدم تمثیلى از زندگى انسان پیش از هبوط به زمین است.

زبان تمثیل همان زبان نماد و سمبل است. نمادها، سمبل ها و یا تمثیل ها به عنوان ابزارى براى انتقال پیام به صورت تصویرى به کار مى روند و سبب ماندگارى طولانى پیام در ذهن مى شوند. براى مثال، در قصّه حضرت یوسف (ع) هفت گاو فربه در رؤیاى پادشاه مصر نماد هفت سال سرسبزى و خرمى بود و هفت گاو لاغر سمبل هفت سال خشک سالى است. این تمثیل تصویرى براى سال هاى قحطى و فراخى نعمت در رهگذر انتقال پیام، سریع تر و ماندگارتر است. زبان تمثیل فقط وسیله اى براى نقش آفرینى است و هدف نیست و بین زبان تمثیل و مفهومى که به آن اشاره مى شود همواره نسبتى معقول و منطقى برقرار است. براى نمونه، در مثال ذکرشده، لاغر بودن گاوها با قحطى و خشک سالى و همچنین فربه بودن آنها با وفور نعمت مناسبت دارد. در این تمثیل، خود گاوها هیچ اهمیتى ندارند، بلکه ابزارى براى بیان هدف و مقصود که همان قحطى و وفور نعمت است، مى باشند.

«این گونه برداشت هاى نمادین، به واقعى بودن و حقانیت آیه هاى قرآن خدشه اى وارد نمى سازد؛ زیرا در فرهنگ قرآنى، کلام خدا داراى مراتب مختلفى است و هر انسانى بر اساس درک خویش مرتبه اى از مراتب کلام خدا را درمى یابد.[... ]مثال هاى بلند و پرمحتواى قرآن که روشن ترین کاربرد نمادین قرآن هستند، به مخاطبان این فرصت را مى دهد تا آنان که ظرفیت درک معانى بلند قرآن را ندارند با مثال و تمثیل، آن مفاهیم را راحت تر بفهمند. همچنین انسان هاى بابصیرت و رشدیافته با تأمّل در این گونه تمثیل ها به تناسب درک و بصیرت خویش معانى گسترده اى از آن آیه ها درمى یابند.»28

در مجموع، مى توان چنین گفت که تمثیل به معناى مَثَل آوردن و تشبیه نامحسوس به محسوس است؛ از این رو، «مَثَل» خود نیز تمثیل است و افزون بر قصّه، جزو تمثیلات قرآن محسوب مى شود. به سخن بهتر، شنونده علاوه بر شنیدن مَثَل، تصویرى از آن را نیز در ذهن ایجاد مى کند و به این ترتیب، امکان ماندگارى پیام بیشتر مى شود.

براى نمونه، اگر خداوند به جاى آوردن مثلِ «کسانى که به پروردگارشان کافر شدند، اعمالشان همانند خاکسترى است که در روز طوفانى باد سختى بر آن بوزد، آنها توانى ندارند کمترین چیزى از آنچه را که انجام داده اند به دست آورند، و این همان گمراهى دور و دراز است.» (ابراهیم: 18) در مورد اعمال کافران فقط به عبارت «تباه شدن» بسنده مى نمود، تباهى اعمال کافران به خوبى مشهود نمى شد؛ اما با تشبیه اعمال کافران به «خاکسترى در تندباد»، باعث ایجاد تصویرى پایدار از بیهودگى اعمال آنها در ذهن مى شود.

در قرآن قریب 60 مَثَل29 ذکر شده که از آن میان، مى توان به آیه 171 سوره «بقره» اشاره کرد: «مَثَل کسانى که کافر شدند مَثَل آن چوپانى است که بر گوسفندان خود نهیب مى زند و چیزهایى مى گوید که گوسفندان نمى فهمند، ندایى از او مى شنوند، کر و گنگ و کورند و در نتیجه، راهى براى تعقل ندارند.»

ذکر مَثَل اشاره به واقعه اى دارد که قرآن با بیان آن و بدون تفصیل، شنونده و خواننده خود را مخاطب قرار داده و از آن براى پند و اندرز استفاده مى کند.

ابعاد تمثیلات قرآن از نظر ساختار

در پژوهش هاى قرآنى، تمثیلات صرفا از لحاظ «ساختار» به سه نوع تمثیل طبیعى، داستانى (قصصى) و رمزى تقسیم شده اند که مَثَل هاى قرآن را در گروه تمثیلات طبیعى، و قصّه هاى این کتاب آسمانى را نیز در زمره تمثیلات داستانى قرار داده اند. تمثیلات رمزى نیز حکایاتى از زبان حیوانات، نباتات و احجار و امثال آن است که به صورت رمز و کنایه بیان مى شود و وقوع آن در عالم واقع محال است؛ از این رو، از دیدگاه این پژوهشگران، به طور قطع نمونه اى از تمثیلات قرآن در گروه تمثیلات رمزى جاى نگرفته است.

براى مثال، حکمت معتقد است: در قرآن مجید تمثیلى که بتوان آن را مستقلاً تمثیل رمزى دانست، به نظر نمى رسد.30 لازم به ذکر است که این نوع دسته بندى، مشابه انواع تمثیل از نظر ساختار در ادبیات فارسى مى باشد. در واقع، تمثیلات طبیعى و قصصى همان حکایات و قصّه هاى پندآموزى است که شخصیت آنها انسان ها مى باشند. براى نمونه، گلستان سعدى مملو از حکایات انسانى است. تمثیلات رمزى نیز در دیدگاه این پژوهشگران همان حکایات حیوانات در ادبیات داستانى است که مى توان به کلیله و دمنه و منطق الطیر عطار در ادبیات فارسى اشاره نمود که حاوى قصّه هاى پر مغز از زبان حیوانات مى باشند.

نگارنده على رغم نظرات فوق، حکایت از زبان حیوانات و یا قصّه حیوانات را در عالم واقع محال نمى داند؛ چون برخى از قصّه هاى قرآن از زبان حیوانات بیان شده و در عالم واقع به وقوع پیوسته است و مطابق تعریف، در حکایات حیوانات که یکى از انواع تمثیل از حیث ساختار31 است، جانوران یا حیوانات نماینده و نمایى از آدمیان هستند و مانند آنها عمل مى کنند و سخن مى گویند.

در واقع، مرسوم ترین شکل بیان در تمثیل، شخصیت بخشیدن به اشیا، حیوانات، مظاهر طبیعت و مفاهیم مجرد و ذهنى است. در تأیید این مطلب نیز سید قطب بر این باور است که «قرآن در تعبیر و بیان مطالب راه و روش مخصوص و فشرده اى دارد که در تمام اغراض خود به طور یکسان و یکنواخت روش نمایش تشخیصى را به کار مى برد که با به کارگیرى خیال و مجسم ساختن حادثه ها و واقعه ها صورت مى گیرد.»32

به دیگر سخن، چون رویداد، اندیشه و یا سخنى به حیوانات نسبت داده مى شود، آنان شخصیت قصّه قلمداد شده و در روند قصّه در پى تعلیم نکته اى معنوى و یا امرى اخلاقى مى باشند. البته در حوزه ادبیات داستانى، حیوانات در این نوع از حکایات رفتار و کردار انسانى دارند، ولى حوادث ذکرشده در عالم واقع به وقوع نپیوسته و تخیّلى مى باشند. على رغم این تعریف، در قرآن قصّه هاى تمثیلى وجود دارد که شخصیت هاى آنها حیوانات هستند و این حیوانات واقعا در عالم واقع رفتارهاى انسانى از خود نشان داده و سخن گفته اند. البته ممکن است کیفیت سخن آنها با ما انسان ها متفاوت باشد، ولى در هر صورت، از خود رفتار و کردارى مشابه انسان ها نشان داده اند.

به عبارت دیگر، در قصّه هاى قرآن فقط انسان ها شخصیت قصّه ها به شمار نمى آیند، بلکه هر جاندارى که رویدادى یا سخنى یا اندیشه اى به او نسبت داده شود، شخصیت قصّه قلمداد مى شود. از این رو، علاوه بر انسان ها، حشرات، آبزیان، پرندگان، و حیوانات نیز جزء شخصیت هاى قصه هاى قرآنى هستند. در ذیل، به نمونه هایى از قصه هاى تمثیلى از نوع حکایت حیوانات اشاره مى کنیم:

مورچه در داستان «مور و سلیمان (ع)» (نمل: 16ـ19) افتخار سخن گفتن با سلیمان پیامبر را پیدا مى کند. در واقع، رفتارى انسانى که همان سخن گفتن است به مورچه نسبت داده شده. همچنین هدهد در داستان «هدهد و سلیمان و دعوت سلیمان از بلقیس ملکه سبأ» (نمل: 20ـ44) چنان هوشمندانه با پدیده ها برخورد مى کند که از خورشیدپرستى ملکه سبأ و مردمش متعجب شده و مى اندیشد که همانا شیطان این کار زشت را در نظر آنان زیبا جلوه داده است. به عبارت، دیگر هدهد در مقام کارگزار مانند یک انسان به مافوق خود خدمت مى کند.

در داستان «هابیل و قابیل و کلاغ معلّم» (مائده: 27ـ31) نیز کلاغ به اذن خدا به عنوان معلّم به قابیل پنهان کردن جسد را آموزش مى دهد که بى شک، رفتارى انسانى مى نماید. افزون بر مطالب ذکرشده، نوع تمثیل قصّه حیوانات رمزى نیست؛ چراکه در حکایت حیوانات هیچ مفهوم رمزآلودى که نیاز به تعبیر داشته باشد مطرح نیست. به دیگر سخن، حکایت حیوانات همان حکایت انسانى است با این تفاوت که نوع شخصیت در یکى انسان و در دیگرى حیوان است.

به اختصار، چنین به نظر مى رسد که در قرآن کریم همه مَثَل هاى قرآنى به لحاظ اینکه انسان ها شخصیت اصلى مَثَل ها مى باشند از حیث ساختار تمثیل، از نوع حکایت انسانى محسوب مى شوند، اما قصّه هاى قرآن برخى در زمره حکایت انسانى و برخى در گروه حکایت حیوانات قرار مى گیرند.

ابعاد تمثیلات قرآن از نظر محتوا

برخى از تمثیلات قرآن از نظر محتوا در یک گروه و بعضى به صورت مشترک در بیش از یک گروه قرار مى گیرند. از آن رو که هیچ قصّه و مثلى در قرآن یافت نمى شود که به آموزه یا نکته اى اخلاقى اشاره نداشته باشد، از این رو، تمام تمثیلات قرآن مطابق تعریف، تمثیل ساده اخلاقى و تمثیل اندیشه به حساب مى آیند. انواع دیگر تمثیل از حیث محتوا (تمثیل رمزى، تمثیل رؤیا، تمثیل سیاسى ـ تاریخى) در بین مثل ها مشاهده نمى شود، لیکن نمونه هایى در میان قصه ها وجود دارد.

قصه هایى که در قرآن بیانگر واقعه اى تاریخى هستند (همچون قصّه اصحاب کهف که بیان کننده اوضاع سیاسى و تاریخى عهد دقیانوس است و یا قصّه هایى درباره اقوام گذشته، همچون لوط، هود، عاد، ثمود و... که همه بیانگر وضعیت تاریخى و سیاسى و نوع زندگى آن قوم هاست) تمثیل سیاسى ـ تاریخى محسوب مى شوند. داستان لشکرکشى ابرهه، داستان حکومت سلیمان (ع) و داستان ملکه سبأ و کشورش نیز از این دسته اند. در مجموع، در اکثر قصّه هاى تمثیلى قرآن، وضعیت تاریخى آن دوره، نوع زندگى و میزان شرک و لجاجت قوم در قبول پیام رسالت پیامبران به میزان ضرورى و لازم بیان شده است.

نگارنده با نظر به اینکه در تعریف تمثیل رمزى، موضوعى رمزآلود بیان مى شود و کشف رمز آن بدون آگاهى از اندیشه گوینده ممکن نیست و داستان با آگاهى ها و عادات جهان مادى نیز منطبق نمى باشد، بر این باور است که قصّه همراهى موسى (ع) و خضر (ع) نمونه اى از تمثیل رمزى است.

تمثیل رؤیا در قرآن، شامل مواردى همچون داستان رؤیاى پیامبر با موضوع شجره ملعونه، رؤیاى پیامبر درباره فتح مکه، رؤیاى حضرت یوسف (ع)، رؤیاى پادشاه مصر، رؤیاى دو تن از زندانیان در داستان حضرت یوسف (ع) و خواب حضرت ابراهیم (ع) در مورد ذبح اسماعیل مى شوند. اما تفاوت آنها با تمثیل رؤیا در آثار ادبى، واقعى و غیرتخیلى بودن آنهاست.

نتیجه گیرى

1. بخشى از قصه هاى قرآن تمثیل اخلاقى و تمثیل اندیشه محسوب مى شوند؛ چراکه هدف این قصّه ها انتقال معانى معنوى و اندیشه هاى اخلاقى است.

2. دسته دیگر از قصه هاى قرآن تمثیل رؤیا، رمزى و سیاسى ـ تاریخى هستند. مانند داستان رؤیاى حضرت یوسف (ع)، داستان حضرت خضر و داستان اصحاب کهف اشاره کرد.

3. تفاوت عمده قصّه هاى قرآن با قصّه هاى ادبیات داستانى، واقعى بودن داستان و شخصیت هاى آن مى باشد. تمثیل هاى قرآن داستانى، عارى از خیال پردازى و مبالغه هستند.

4. قصّه هاى قرآن از نظر ساختار نیز برخى جزو حکایات انسانى هستند؛ مانند داستان اصحاب اُخدود (بروج: 4ـ9)، و بعضى جزو حکایات حیوانات مى باشند؛ مانند حضرت سلیمان و مور (نمل: 16ـ19)

5. تمثیلات قرآن از لحاظ ساختار یا در گروه حکایات انسانى و یا در دسته حکایات حیوانات قرار مى گیرند.


پى نوشت ها :

1ـ دادبه بر این اعتقاد است که «تمثیل در معناى داستان تمثیلى، معادل الِگورى است و مراد از آن، بیان داستانى است از زبان انسان یا حیوانات، که گذشته از معناى ظاهرى، داراى معنایى باطنى و کلى نیز هست: معنایى که آن سوى واژه هاى نمادین و رمزآمیز = سمبلیک نهان است. داستان هاى تمثیلى را بر اساس شخصیت هاى داستان به دو قسم تقسیم کرده اند: الف. داستان هایى که قهرمانان آنها شخصیت هاى انسانى هستند. این داستان ها، هدفى اخلاقى و دینى دارند و مى کوشند تا خواننده و شنونده را متنبه سازند و از خواب غفلت بیدار کنند و بدین سان به اصلاح بپردازند. فرنگیان از این گونه داستان ها به «پارابل» تعبیر کرده اند.[... ]ب. داستان هایى که غالب شخصیت هاى آنها حیوانات اند. از این داستان ها به «فابل» تعبیر مى شود و در آنها دو هدف مورد نظر است: یکى، تعلیم اصلى اخلاقى و اگر داستان عرفانى باشد، تعلیم اصلى عرفانى ـ اخلاقى؛ دوم، نقد سیاسى و اجتماعى.» اصغر دادبه، تمثیل، در: دائره المعارف دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلى حداد عادل، ج 8، ص 162.
2ـ اسماعیل سعادت و دیگران، دانشنامه زبان و ادب فارسى، ص 423ـ424.
3ـ همان.
4ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: اصغر دادبه، همان، ص ج 8، ص 162.
5ـ ناصر مکارم شیرازى، مثال هاى زیباى قرآن امثال القرآن، قم، نسل جوان، 1381.
6ـ سیدقطب، تصویر فنى نمایش هنرى در قرآن، تهران، مرکز نشر انقلاب، 1359.
7ـ جعفر سبحانى، مثل هاى آموزنده قرآن در تبیین پنجاه و هفت مثل قرآنى، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1382.
8ـ على اصغر حکمت، امثال قرآن، چ سوم، آبادان، پرسش، 1387.
9ـ اسماعیل اسماعیلى، تفسیر امثال القرآن، چ چهارم، تهران، اسوه، 1381.
10ـ حمیدمحمد قاسمى، تمثیلات قرآن ویژگى ها، اهداف و آثار تربیتى آن، تهران، اسوه، 1382.
11ـ محمدکریم الکواز، سبک شناسى اعجاز بلاغى قرآن، ترجمه سیدحسین سیدى، تهران، سخن، 1386.
12ـ جهانبخش ثواقب، تمثیلات و تشبیهات قرآن کریم، شیراز، قو، 1376.
13ـ ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 1، ص 13.
14ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص 74؛ خلیل بن احمد فراهیدى، العین، ج 5، ص 10ـ11.
15ـ محمدکریم الکواز، همان، ص 199ـ200.
16ـ خلیل پروینى، همان، ص 52.
17ـ جعفر سبحانى، همان، ص 15.
18ـ احسان اللّه شکراللهى، مثل آباد: تلخیص و بازنویسى کتاب هاى مجمع الامثال و جامع التمثیل اثر محمدعلى حبله رودى، ص 5ـ6.
19ـ جعفر سبحانى، همان، ص 24.
20ـ ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 1، ص 13.
21ـ ر.ک: اسماعیل سعادت و دیگران، همان، ج 2، ص 91.
22ـ ر.ک: همان، ص 422.
23ـ ر.ک: سیروس شمیسا، انواع ادبى، ص 271.
24ـ اسماعیل سعادت و دیگران، همان، ص 424.
25ـ همان، ص 424ـ425.
26. George Orwell.
27ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 306.
28ـ عزیزه فروردین، زیبایى شناسى هنرى در داستان هاى قرآن، ص 154ـ155.
29ـ براى اطلاع بیشتر، ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 1و2؛ جعفر سبحانى، همان، ص 59ـ380؛ على اصغر حکمت، همان، ص 149ـ338؛ اسماعیل اسماعیلى، همان، ص 139ـ744؛ حمیدمحمد قاسمى، همان، ص 106ـ224؛ جهانبخش ثواقب، همان.
30ـ على اصغر حکمت، همان، ص 23.
31ـ در دانشنامه زبان و ادب فارسى، تمثیل از دو دیدگاه ساختار و محتوا مورد بررسى قرار گرفته است. تمثیل از نظر ساختار شامل اسلوب معادله، حکایت حیوانات و حکایت انسانى مى شود.
32ـ سیدقطب، همان، ص 337.


منبع: ماهنامه علمی ـ ترویجی معرفت شماره 180