انوار پريشان

سوگوارى خاندان سيدالشهدا(ع) در كربلا، مدينه، كوفه و شام‏

غلامرضا گلى‏زواره‏


چشمه اشك در كوير غم
سوگوارى براى خاندان عترت و بخصوص سالار شهيدان و امامى كه همراه با ياران وفادار خود، خالصانه براى زنده نگاه داشتن آيين حق و ارزش‏هاى معنوى، به ستيز و مبارزه با ستمگران عصر خويش برخاست و از سيماى پليد دستگاه فاسد بنى‏اميه پرده برافكند، حركتى است اسلامى و در واقع شعارى است كه از شعور و معرفت افراد حكايت دارد. روش ائمه هدى و بانوان اهل بيت در اين زمينه مى‏تواند براى علاقه‏مندان مفيد و آموزنده باشد. آن انوار فروزان تأكيد داشتند از طريق مجالس عزادارى و جارى ساختن اشك از ديدگان، مى‏توان واقعه كربلا را چون مشعلى فروزان، روشن و پرفروغ نگاه داشت.

بر اساس سنت‏هاى شيعه، گريه بر فداكارى عاشورا، فرياد قلب و نبرد عاطفى با همه ستمگران تاريخ است. در حال گريه آدمى بيش از هر حالتى خود را به محبوبى كه برايش سوگوارى مى‏كند، نزديك مى‏بيند.

راز بقاى نهضت امام حسين(ع) اين است كه علاوه بر تأييد منطق و خرد، در عمق احساسات و عواطف راه يافته است. گريه‏هايى اين گونه مى‏تواند حماسه كربلا را در اعماق جان‏ها استوار نمايد به شرط آنكه بهره‏بردارى درستى بشود. حرمت اشك و مقام ارزشمند آن در اين راز نهفت ه است كه ساختگى و در اختيار انسان نمى‏باشد، يعنى تا دل نسوزد و سينه نگدازد، چنين جويبارى بر گونه‏هاى آدمى جارى نمى‏شود و كسى كه درون پاك و انديشه‏اى صادقانه دارد، مى‏تواند بگريد. چنين اشكى گواهى مى‏دهد كه صاحبش با امام حسين(ع) به چه ميزان صميميت دارد، زي را با تمام وجود رخدادهاى كربلا را تصديق مى‏كند و خود را دلبسته و وابسته به چنين حماسه‏اى مى‏داند. اين ويژگى مى‏تواند رفتار فرد را در جهت خودسازى معنوى و تزكيه درونى دگرگون كند.
نخستين كسانى كه وقايع عاشورا را بيان كردند و سوگوارى و ماتم‏دارى را در سرزمين حجاز، عراق و سوريه متداول ساختند، بانوانى از خاندان عترت بودند. از اين جهت آشنايى با چگونگى سوگوارى‏ها و نوحه‏خوانى‏ها و گريستن آنان مى‏تواند براى خوانندگان مفيد و آموزنده باشد.

پيشينه عزادارى زنان
از امورى كه در سيره خاندان عصمت و طهارت در ارتباط با شهادت ائمه مطرح است، مرثيه‏سرايى و گريه مى‏باشد كه هم خود آن بزرگواران در سوگ بزرگان خويش اشك مى‏ريخته‏اند و هم ديگران را به گريستن و ندبه تشويق مى‏كرده‏اند.

نكته ديگر اينكه: گريه و زارى به هيچ عنوان با صبر، رضا و پذيرش خواست خدا منافاتى ندارد و نمايانگر رحمت و دلسوزى در نهاد انسانى است اما گريبان چاك كردن، لطمه زدن به صورت و خراشيدن گونه در هنگام عزادارى، توسط رسول اكرم(ص) و ائمه هدى نهى شده است.(1)
در نبرد احد كه سپاهيان اسلام هفتاد شهيد تقديم نمودند، زنان مسلمان مدينه در سوگ آن مجاهدان جامه سياه بر تن و فرياد خويش را بر گريه و زارى بلند كردند.(2) حضرت فاطمه زهرا(س) هر دو، سه روزى يك بار به مزار شهيدان اين غزوه مى‏آمد و در آنجا دعا مى‏خواند و گريه مى‏كرد. «ام‏سلمه» - همسر پيامبر(ص) - هر ماه يك روز بر سر قبر آن به خون خفتگان مى‏آمد و بر آنها درود مى‏فرستاد و تمام روز را در آن مكان مقدس مى‏ماند. روزى با خدمتكارش آمد اما وى به آنان سلام نگفت. ام‏سلمه او را توبيخ كرد و گفت: «چرا به آنان سلام نمى‏گويى . به خدا سوگند! هر كس بر اين شهيدان درود بفرستد، تا رستاخيز جوابش را تكرار مى‏كنند و اين سنتى است كه رسول اكرم(ص) بنيان نهاد.» «فاطمه خزاعيه» كه محضر نبى اكرم(ص) را درك كرده است، به قتلگاه كشتگان احد آمد و در آنجا سوگوارى كرد.(3)

زنان پيامبر(ص) وقتى آن حضرت رحلت نمود، جامه تيره در بر كردند و به سوگوارى و ماتمدارى پرداختند چنان كه «حسان بن‏ثابت» در چكامه‏اى به اين موضوع اشاره دارد.(4)
هنگامى كه «جعفر طيّار» در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبر همچون پدرى مهربان و دلسوز به خانه وى رفت و بر سر كودكان يتيمش دست نوازش كشيد و ضمن دلجويى از همسرش - «اسماء بنت عميس خثعمى» - به ديگر زنان فرمود: با خانواده جعفر همدردى كنند، در ضمن به اين بانو فر مود: سه روز لباس سياه ماتم بپوش. ام‏سلمه نقل كرده است كه اسماء سه روز در سوگ جعفر گريست، و چون به شدت سوگوارى كرده بود، پيامبر تأكيد نمود بر چشمش مرهم نهد، زيرا چشمانش آسيب ديده بود.(5) پيشقدم شدن براى ندبه و زارى بر امام حسين(ع)
حضرت صديقه طاهره(س) در روز ولادت امام حسين(ع) و پس از آن كه رسول خدا(ص) خبر شهادت فرزندش را داد، نيز به مناسبت‏هاى مختلف (كه جبرئيل مى‏آمد و خبرى به پدر بزرگوارش در باره حماسه كربلا و شهادت امام سوم مى‏داد) به سوگوارى مى‏پرداخت.(6)
«ام‏ايمن» سال‏ها پيش از واقعه كربلا حديثى را كه از رسول خدا(ص) در خصوص كربلا و شهادت امام حسين(ع) و يارانش و اسارت عقيله بنى‏هاشم، شنيده بود، براى زينب كبرا(س) بيان كرد و گريست.(7)

در روز عاشورا ام‏سلمه رسول اكرم(ص) را در رؤيا مشاهده كرد، حضرت ناراحت و گريان بود و سر شريف‏شان خاك‏آلود. از حضرت پرسيد: اين چه حالتى است كه در شما مى‏بينم؟ فرمود: امام حسين(ع) كشته شده است. در اين حال با سوگ و زارى بانوان هاشمى را فرا خواند و به آنان گ فت اى زنان عبدالمطلب، مرا يارى كنيد براى گريستن، زيرا آقايمان به شهادت رسيده است.(8)
امام باقر(ع) فرمود: هنگامى كه حسين بن‏على(ع) قصد داشت از مدينه به سوى مكه حركت كند، بانوان هاشمى آمدند و گريستند. حضرت سيدالشهدا تشريف آورد و فرمود: چرا شما گريه مى‏كنيد و ديگران را بر اين مسافرت آگاه مى‏نماييد. بانوان گفتند: چرا در اشك ريختن پيشى نگيري م و حال آنكه وقتى شهيد مى‏شويد، نزد ما مانند روز رحلت جدتان رسول‏اللَّه(ص)، شهادت على مرتضى، فاطمه زهرا(س) و امام حسن مجتبى است. سوگند مى‏دهيم شما را كه مانع گريه ما نشويد. خداوند ما را فداى شما گرداند.
يكى از عمه‏هاى حضرت در حالى كه گريه مى‏كرد گفت: گواهى مى‏دهم اى حسين كه شنيدم طايفه جنّ بر تو مى‏گريستند.(9)

در كربلا
هنگامى كه حضرت حسين بن‏على(ع) در كربلا به شهادت رسيد، نخستين كسى كه بر آن حضرت گريست و نوحه خواند، حضرت زينب(س) بود. «قروة بن‏قيس حنظلى» نقل مى‏كند:
به خدا سوگند! فراموش نمى‏كنم كه دختر على براى برادرش سوگوارى مى‏كرد و با صوتى حزين و قلبى داغدار روضه مى‏خواند. مرثيه‏سرايى اين بانو، دوست و دشمن را متأثر كرد.(10)
البته تاريخ گزارش كرده كه زينب حتى پيش از كشته شدن برادرش، به مناسبت‏هايى سوگوارى مى‏كرده است. در عصر تاسوعا وقتى سيد شهيدان جلوى خيمه نشسته بودند و سر مبارك روى زانويشان بود، لحظه‏اى خواب ايشان را فرا گرفت. ناگهان صداى فرياد خواهرشان زينب را شنيدند كه مى‏گفت لشكر دشمن نزديك شده است. اباعبداللَّه(ع) فرمود: خواهرم، رسول خدا(ص) را در عالم رؤيا ديدم كه فرمود: تو نزد ما مى‏آيى؛ كه حضرت زينب(س) با صداى بلند گريست، امام ايشان را ساكت كرد.(11)

شب عاشورا نيز وقتى سالار شهيدان از بى‏وفايى دنيا سخن گفت، زينب كبرا(س) ناليد و بيهوش بر زمين قرار گرفت كه امام آن بانوى گرامى را به هوش آورد و نكاتى را فرمود.(12)
وقتى زينب كبرا(س) خبر شهادت برادرش حضرت عباس را شنيد، فرياد برآورد: واى برادر، واى عباس، واى از وضع ما پس از تو. زنان گريستند و چون حضرت اباعبداللَّه(ع) براى آخرين وداع نزد بانوان حرم آمد، صداى گريه آنان برخاست. امام حسين(ع) آنان را دعوت به صبر و سكوت كرد.(13)

زنان هاشمى و علوى با ديدن ذوالجناح كه با زين واژگون و يال خونين از گودال قتلگاه بازگشته بود، از خيمه‏ها بيرون آمدند و در حالى كه به شدت ناراحت بودند، ناله خود را بلند كردند و به سوى مقتل شتافتند. لشكر ستم براى غارت اموال به خيمه‏ها يورش بردند. در اين حال زنان فاطمى و علوى با گريه و ناله و فرياد از خيمه‏ها بيرون آمدند و رو به بيابان نهادند(14) و چون خيمه‏ها آتش گرفت، زن‏ها به شدت مى‏گريستند. در همين زمان عقيله بنى‏هاشم با قلبى محزون فرمود: اى محمد(ص)، درود ملائك آسمان بر تو، اين حسين توست كه به خون آغشته گرديده، اعضايش قطع شده و دخترانت آواره‏اند.(15)

روز عاشورا دختر كوچكى از امام حسين(ع) در قتلگاه كنار پدر قرار گرفت و در حالى كه به شدت مى‏گريست، شانه باباى خويش را گرفت و انگشتان پدر را بر سينه نهاد و گاهى بر ديدگانش مى‏كشيد و مى‏گفت: آيا نمى‏نگرى بر اوضاع ما و دل‏هاى غمگين ما و تازيانه خوردن عمه‏ام! از مرثيه‏سرايى وى چشم‏ها گريان و اشك‏ها روان گرديد.(16)

«مصقله طحان» مى‏گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: چون امام حسين(ع) شهيد شد، همسر او براى حضرت ماتم برپا كرد و گريست. زنان نيز سوگوارى كردند، چنان اشك ريختند كه چشمان‏شان خشك گرديد. در اين ميان كنيزى بود كه مدام مى‏گريست و قطرات اشك همچنان از ديدگانش جارى بود. به او گفتند: تو را چه شده كه اشكت تمام نمى‏شود. گفت: شربتى از سويق نوشيده‏ام. پس همسر امام توصيه كرد طعام و سويق (آرد برنج) حاضر كردند و از آن خورده و نوشيدند تا توان بيشترى براى عزادارى امام حسين بيابند.(17)

در مركز فرمانروايى بنى‏اميه
وقتى اهل بيت(ع) به شام آمدند، وارد بارگاه يزيد شدند، در حالى كه آنان را در دو رديف به ريسمان‏هايى بسته بودند. چون زينب كبرا(س) سرِ بريده برادر را ديد، با ناله و گريه جانسوزش دل‏ها را جريحه‏دار كرد و فرياد زد: اى حسين، اى حبيب رسول خدا، اى فرزند مكه و منا، اى پسر فاطمه زهرا(س) سرور زنان، اى پسر دختر مصطفى.
راوى مى‏گويد: به خدا قسم! هر كس در آن مجلس بود، گريست.(18)

مردى از اهالى شام مى‏گويد: وقتى يزيد لعين با چوب خيزران بر لب و دندان امام حسين(ع) مى‏زد، زنى را ديدم كه با دست‏هاى بسته و چشم گريان، ايستاده بود، با سوز دل مى‏ناليد و از ديده اشك مى‏باريد و آهسته مى‏گفت: اى برادر، كاش خواهرت زينب تو را به اين حال مشاهد ه نمى‏كرد.
حضرت رقيه(س) نيز زمانى كه در خرابه شام لب‏ها را بر دهان مبارك پدر نهاد، جان به جان آفرين تسليم كرد. وقتى اهل بيت اين حال را ديدند صداى خود را به ناله و شيون بلند كردند و مرد و زن از اين رخداد گريان شدند.(19)

در برخى منابع آمده است فاطمه دختر ديگر امام حسين(ع) وقتى سرِ پدر را ديد، همراه با ديگر بانوان ضجه‏اى زد و ناليد و گفت: اى يزيد، آيا دختران پيامبر اسير باشند؟ آنگاه همه حاضران و اهل خانه يزيد به طورى گريستند كه صداها بلند گرديد.
سپس زنى از بنى‏هاشم كه در خانه فرزند معاويه به سر مى‏برد، براى امام حسين(ع) ندبه و عزادارى كرد و صدا مى‏زد: يا حبيبا! اى سرور خاندان ما، اى فرزند محمد(ص)، اى پناه بيوه‏زنان و يتيمان، اى كسى كه توسط فرزند زناكارى كشته شدى. هر كس صداى اين بانو را شنيد گري ه كرد.

«رباب» دختر امرءالقيس و مادر عبداللَّه شيرخوار و سكينه(س) كه ميان اسيران بود، سر امام را برداشت و به آغوش كشيد و آن را بوسيد. پس از آن سه روز پشت سر هم عزادارى برپا شد، اين اولين مجلس عزادارى عمومى بود كه در شام براى سيدالشهدا و يارانش برپا گرديد.
فرداى آن روز كه همسر يزيد خوابى شگفت و عبرت‏انگيز ديد و شوهر را از پيامد جنايتش باخبر ساخت، يزيد اسراى اهل بيت را خواست و به آنان گفت: چه چيزى را بيشتر دوست داريد، ماندن نزد من يا بازگشت به مدينه را؟ گفتند: بيش از هر چيز دوست داريم بر امام حسين(ع) بگريي م. گفت: هر چه مى‏خواهيد انجام دهيد. سپس حجره‏ها و منازلى را در دمشق برايشان فراهم ساخت تا به سوگوارى بپردازند. زنى از بنى‏هاشم و اهل يثرب باقى نماند جز آن كه به نشانه عزادارى، لباس سياه بر تن كرد و تمام آنها به مدت هفت روز ندبه و زارى كردند.(20)
برخى مقتل‏نويسان افزوده‏اند كه زنان شامى و اموى نيز با آنان در سوگوارى همدردى مى‏كردند. همچنين وقتى اسيران از اين مجلس بيرون رفتند، مدت سه روز در خانه يزيد بودند و آنجا هم مشغول نوحه‏سرايى شدند.

دختر عقيل بن‏ابى‏طالب براى حسين(ع) و همراهانش مرثيه مى‏خواند و مى‏گفت: اى چشم من، با اشك و ناله بگرى و اگر ندبه كردى، بر آل پيامبر زارى كن. شهيدانى كه شش نفرشان از نسل على(ع) و پنج نفر از صُلب عقيل بودند.(21)

در شهر بى‏وفايان
«عمرسعد» دستور داد پس از حادثه اسفناك عاشورا، زنان، دختران، خواهران و كودكان امام حسين(ع) به همراه حضرت على بن‏الحسين(ع) به سوى كوفه حركت داده شوند. وقتى اسيران وارد شهر شدند، مردم براى تماشا دور آنان را گرفتند. زنى متوجه آنان شد و پرسيد: شما از كدام اسيران هستيد؟ اهل بيت امام پاسخ دادند ما اسيران آل‏محمديم. آن بانو از خانه بيرون آمد و برايشان پيراهن و مقنعه تهيه كرد. در اين هنگام اهل كوفه ضجه زدند. امام سجاد(ع) فرمود: براى ما نوحه‏سرايى مى‏كنيد؟! پس ما را چه كسى كشته است؟ در اين هنگام حضرت زينب كبر ا خطبه خواند، آنگاه فاطمه دختر امام حسين(ع) و سپس ام‏كلثوم و امام زين‏العابدين خطبه خواندند كه پس از پايان هر سخنرانى، اهالى كوفه با فرياد شديد گريه و زارى سر مى‏دادند. در آن روز هيچ مرد و زنى نبود كه عزادارى نكند. نقل كرده‏اند در اواخر خطبه فاطمه دختر ا مام، ندبه‏ها افزايش يافت و شنوندگان و حاضران گفتند: بس است اى دختر پاكان، قلب ما را آتش زدى و گلويمان را خشك نمودى و اندرون‏مان را شعله‏ور ساختى.

مقتل‏نويسان گزارش كرده‏اند: «بشر بن‏خزيم اسدى» مى‏گويد: آن روز هيچ زن باحيايى را نديدم كه نطقش بهتر از زينب باشد. مثل اينكه از زبان اميرالمؤمنين(ع) سخن مى‏گويد، آنجا كه به مردم اشاره كرد: ساكت شويد. در همان حال نفس‏ها در سينه‏ها محبوس گشت، سكوت مطلق حكم فرما گرديد و زنگ‏هاى شتران از صدا بازماند.

سپس فرمود: حمد مختص خداست و درود بر حضرت محمد و خاندان طاهرينش باد؛ اما بعد، اى اهل كوفه! اميد آنكه هيچ گاه اشك‏تان خشك نشود و ناله‏هايتان قطع نشود.
سيد بن‏طاووس پس از نقل تمام خطبه حضرت زينب اضافه مى‏كند: سوگند به خداوند! آن روز اهالى كوفه را حيرت فرا گرفته بود، در حالى كه دست‏ها را بر دهان نهاده و مى‏گريستند.
اهل كوفه ضمن عبرت و ناله، از روى رحمت و رأفت به كودكان نان و خرما مى‏دادند. در اينجا حضرت زينب(س) فرياد زد: صدقه بر ما اهل بيت حرام است. زنانى كه در كوچه‏ها و پشت‏بام‏ها بودند با شنيدن اين سخن با شدت بيشترى گريستند.(22)

هنگامى كه اهل بيت را بر ابن‏زياد ملعون وارد نمودند، امر كرد سرِ مبارك امام حسين(ع) را آوردند و در برابرش گذاشتند. او بر آن مى‏نگريست و مى‏خنديد و چوب بر دندان‏هاى حضرت مى‏زد! «انس بن‏مالك» و «زيد بن‏ارقم» كه در مجلس حضور داشتند بر اين عمل زشت اعتراض كرد ند. زيد از جاى برخاست و گفت: شما پسر فاطمه را كشته‏ايد و فرزند مرجانه را امير خود كرده‏ايد. سوگند به خداوند، نيكان شما را خواهد كشت و بَدان را بنده خود مى‏نمايد. از رحمت الهى دور باد كسى كه به ذلت و ننگ رضايت دهد.
سپس ابن‏زياد سخنانى بر زبان آورد كه بخشى از آن اين بود: خداوند بر اثر كشته شدن حسين و سركشان و نافرمايان خاندان او، دل مرا شفا داد!
حضرت زينب(س) گريست و فرمود: به جان خودم سوگند! بزرگ فاميل مرا كشتى و شاخه‏هاى مرا بُريدى و ريشه‏هايم را بركندى.
«رباب» دختر امرئ‏القيس از ديدن آن سر مطهر بى‏تاب شد، به حدى كه از جاى برخاست و آن را برداشت و بوسيد و ناله جانگدازى سر داد.

پس از اين قضايا ناله و نوحه اهل كوفه اعم از مرد و زن براى اسيران ادامه پيدا كرد و هر چه در دست آنان بود، از شدت بى‏تابى و هول و هراس بر زمين انداختند. در اين موقع حضرت ام‏كلثوم با گريه گفت: اى اهل كوفه، واى بر شما، چرا به برادرم حسين(ع) اين چنين جسارت ك رديد و او را كشتيد؟! اموالش را غارت كرديد و خانواده‏اش را اسير نموديد. مرگ بر شما باد! مى‏دانيد چه خون‏هايى را بر زمين كربلا جارى ساختيد و چه بانوانى را به اسارت گرفتيد؟! بعد اشعارى سوزناك را برايشان خواند. در همين لحظات صداى مردم كوفه با ضجه و گريه بلند شد. زن‏ها بيشتر پريشان بودند و خاك بر سر مى‏ريختند و جزع و فزع مى‏كردند و مى‏گفتند: واى بر ما.(23)

بازگشت به نينوا
اسيران را در هنگام مراجعت به مدينه از ميدان خونين كربلا عبور دادند. در آن زمان زمين نينوا هنوز به خون‏هاى خشكيده برخى شهيدان، نيز قطعاتى از بدن‏هاى آن فداكاران مزيّن بود. نوحه‏سرايان اهل بيت سه روز در آنجا عزادارى كردند. صداى ناله آنان خاموش نمى‏شد و اشك‏شان بند نمى‏آمد.
در بعضى كتب تاريخ آمده است: وقتى كه اهل بيت در كربلا به محل شهادت امام حسين(ع) رسيدند، مشاهده كردند

«جابر بن‏عبداللَّه انصارى» و جمعى از بنى‏هاشم و افرادى از خاندان پيامبر براى زيارت امام حسين(ع) وارد آن سرزمين شده‏اند. همگى همزمان به هم رسيدند و با گريه و حزن و در حالى كه بر سر و صورت مى‏زدند، يكديگر را ملاقات كردند.

اهالى روستاهاى اطراف كربلا و شايد برخى عشاير آن نواحى نيز به جمع مزبور پيوستند و چند روز عزا برپا كردند. «اعمش» از عطيه كوفى نقل كرده است: با جابر براى زيارت قبر امام بيرون آمدم و چون وارد كربلا شديم، مشاهده كرديم خاندان رسول خدا(ص) از راه مى‏رسند، براى استقبال رفتيم. نزديك‏تر كه آمديم ديديم امام سجاد(ع)، عمه‏ها و خواهرانش هستند. جابر با سر و پاى برهنه راه افتاد تا نزد امام زين‏العابدين رسيد. امام به وى فرمود: آيا تو جابرى، گفت: بلى، اى فرزند رسول خدا. امام فرمود: اى جابر! سوگند به خداوند! مردان ما را كشتند و كودكان ما ذبح و زنان ما اسير و خيمه‏هاى ما غارت گرديد.

تاريخ اين ملاقات‏ها بيستم صفر سال 61 هجرى است و هر ساله هزاران نفر از مسلمانان در اين روز كه اربعين امام حسين(ع) است گرد مى‏آيند و به نوحه‏سرايى و ماتمدارى مى‏پردازند. كاروان اسيران پس از سه يا چهار روز از كربلا به سوى مدينه حركت كرد.(24)

بازگشت به مدينه
«عبدالملك بن‏ابى‏الحديث سلمى» مأمور گرديد از سوى يزيد به مدينه برود و خبر شهادت امام حسين(ع) را به والى شهر يعنى «عمرو بن‏سعيد بن‏عاص» بدهد. وى مى‏گويد: وقتى بر كارگزار يزيد وارد شدم، گفت: چه خبرى آورده‏اى؟ گفتم: ماجراى كشته شدن فرزند على را. عمرو بن ‏سعيد گفت: بيرون برو و خبر مزبور را به مردم برسان. چنين كردم و هيچ ناله‏اى نشنيدم كه مثل بانوان بنى‏هاشم باشد، وقتى كه شنيدند فرزند دختر رسول خدا به قتل رسيده است. «ام‏لقمان» و خواهرانش «ام‏هانى»، «اسماء»، «رمله» و «زينب» چون اين خبر را شنيدند براى كشته‏ هاى خود در كربلا عزادارى كردند. ام‏لقمان ابياتى مى‏خواند كه ترجمه‏اش چنين است: چه مى‏گوييد وقتى كه پيامبر به شما بگويد: پس از رفتن من با عترت و خاندانم چه كرديد؟! شما كه آخرين امت‏ها هستيد، بعضى از آنها را اسير و برخى را به خون آغشته ساختيد، درست نمى‏باشد كه پس از من به خويشاوندانم بدى كنيد.

مدينه با اهلش به گريه و زارى در آمد و در همان حوالى كه با كاروان حسينى وداع كرده بودند، استقبال شايانى از بازماندگان عاشورا به عمل آوردند. سپس به خانه‏هاى خود رفتند و بساط ماتم و ندبه برگزار كردند. فرياد وا حسين، وا حسين از تمامى منازل بلند بود. خانه‏اى نبود مگر اينكه به عزاخانه تبديل گرديد و نوحه‏سرايى براى شهيدان روزها و شب‏هاى متوالى در آنجا برپا بود. تا آنكه از شدت گريه، اشك‏هاى آنان به پايان رسيد و بينايى زنان در خطر قرار گرفت. گلوى بانوان نيز از بس كه نوحه‏سرايى كردند، خشك شده بود.

«رباب» همسر امام، در مدينه مجلس عزاى ويژه‏اى برپا كرد، پس از مدتى كه اشراف عرب از وى خواستگارى كردند، سر باز زد و گفت: ديگر نمى‏توانم ازدواج كنم. تا يك سال بعد كه حيات داشت، زير سايه نمى‏رفت.
مورخان نقل كرده‏اند وقتى كاروان اسيران به اطراف مدينه رسيد، «بشير بن‏جذلم» به توصيه امام سجاد به داخل مدينه رفت و با گريه و زارى در حوالى مسجد پيامبر اشعارى را خواند كه ترجمه‏اش چنين است:
اى اهل يثرب (مدينه)، ماندن براى شما در مدينه روا نيست زيرا امام حسين كشته شد. پى در پى بگرييد چون در كربلا بدنش به خون آغشته شد و سرش بر سر نيزه‏ها گرديد.
بشير مى‏گويد: به اهل مدينه گفتم: على بن‏حسين با عمه‏ها و خواهرانش آمده‏اند و من فرستاده او هستم كه وضع كنونى ايشان را به شما بگويم.

سپس اضافه مى‏كند: در مدينه هيچ زن پرده‏نشين و باحجابى نماند مگر اينكه از شهر بيرون آمد تا با بازماندگان عاشورا همدردى كند. هيچ گاه گريه‏كنان را بيشتر از آن روز عزادار نديدم. زنى بر امام نوحه‏سرايى مى‏كرد و مى‏گفت: اى خبردهنده شهادت حسين(ع)، اندوه مرا نس بت به اباعبداللَّه زنده كردى و زخمى در دل‏هاى ما به وجود آوردى كه مداوا نمى‏شود.

«ام‏البنين» فاطمه دختر حزام بن‏خالد العامريه كلابيه، همسر امام على و مادر عباس و سه برادرش پس از كشته شدن چهار فرزندش، هر روز در مدينه به بقيع مى‏رفت و عبيداللَّه فرزند عباس را نيز با خود مى‏برد و براى آنان با ناله‏اى دردناك و دلسوز گريه مى‏كرد. به طورى كه مردم مدينه جمع مى‏شدند و گريه‏هايش را گوش مى‏دادند. ام‏البنين اشعارى را مى‏خواند كه مفهومش چنين است:
مرا ام‏البنين نخوانيد چون با اين نام، شيران بيشه را به يادم مى‏آوريد. آن وقت كه پسرانى داشتم، با اين اسم معروف بودم ولى حالا كه آنان را از دست داده‏ام ديگر مايل نيستم با اين عنوان فراخوانده شوم.

حضرت زينب كبرا نيز مدينه را خطاب قرار داد و فرمود: اى مدينه، ما با خاندان خود از تو بيرون رفتيم ولى حالا كه بازگشتيم، نه مردان و نه فرزندان خود را داريم. در هنگام خروج، دور هم بوديم اما حالا پريشان و غارت شده‏ايم. بزرگ و مولايمان امام حسين بود ولى اكنون با ما نمى‏باشد. بدون پشتيبان و نوحه‏كنان بر برادرمان آمده‏ايم، بر شتران دشمن سوار شديم و شهرها را درنورديديم.
زنان بنى‏هاشم در مدينه تا مدت‏ها لباس‏هاى سياه و خشن بر تن كرده و از سرما و گرما شكايت نمى‏كردند و به دليل برپايى عزادارى نمى‏توانستند غذا درست كنند.(25) 


پى‏نوشت‏ها:
1) در اين مورد بنگريد به كتاب مسكن الفواد، به قلم شهيد ثانى.
2) سيره ابن‏هشام، ج‏3، ص‏160 - 159.
3) المغازى، واقدى، ج اول، ص‏318 - 313.
4) ديوان حسان بن‏ثابت، ص‏67.
5) وسائل‏الشيعه، شيخ حر عاملى، ج‏2، ص‏932؛ معجم الكبير، طبرانى، ج‏24، ص‏139.
6) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج‏44، ص‏233.
7) بحارالانوار، ج‏15، ص‏183.
8) همان، ج‏45، ص‏230.
9) همان، ص‏89 - 88.
10) ذرية النجاة، گرمرودى، ص‏168.
11) الارشاد، شيخ مفيد، ج‏2، ص‏89.
12) مقتل الحسين، خوارزمى، ج اوّل، ص‏237.
13) نفس المهموم، ص‏346.
14) بحارالانوار، ج‏101، ص‏322 و ج‏45، ص‏58.
15) همان، ج‏45، ص‏58.
16) مقتل جامع مقدم، ج 2، ص‏69.
17) اصول كافى، ج اوّل، ص‏466.
18) معالى السبطين، ج‏2، ص‏155.
19) نفس المهموم، ص‏456.
20) مقتل ابى‏مخنف، ص‏222 - 220.
21) مجالس السّنيه، ص‏134؛ موسوعة آل‏النبى ذيل رباب، نهضة الحسين، ص‏147.
22) موسوعة آل‏النبى، عايشه بنت عبدالرحمن، ص‏734؛ نهضة الحسين، ص‏138 - 137؛ مجالس السّنيه، ص‏123.
23) بحارالانوار، ج‏45، ص‏109 و 113.
24) موسوعة آل‏النبى، ص‏747؛ مجالس السّنيه، ص‏142.
25) محاسن، برقى، حديث 195، ص‏205؛ وسائل‏الشيعه، ج‏2، ص‏890؛ سكينه بنت الحسين، بنت الشاطى، ص‏68 و 218؛ مجالس السّنيه، ص‏144؛ امالى، شيخ طوسى، ص‏39.


منبع: مجله پيام زن  ، شماره 168 اسفند 84