تن رها كردي و جمله جان شدي...

به بهانه سالگرد شهادت حسن شفيع زاده

وحيد زينالي



زماني كه بذر پيروزي اين امت تازه به ثمر نشسته بود اصحاب ابوسفيان كه چشم ديدن خورشيد را نداشتند بر حريم پاك ايران اسلامي تاختند. سپيداران سبز، قد برافراشتند و سرها در طبق اخلاص نهادند. سينه ها را سپر ستم ساختند و يك تنه در برابر تماميت كفر ايستادند و 8 سال خون دادند تا عزت ندهند.

دفاع مقدس ما كه ادامه بدر، حنين و نينوا بود بار ديگر قامت رساي علي اكبر(ع) ابوالفضل العباس(ع)، مالك اشتر نخعي، مسلم بن عوسجه و... را علم به دوش به ميدان آورد. فرماندهان با صفا و با فضيلتي را كه بي هيچ ادعايي علم حادثه را به دوش كشيدند و بي تأمل بر قاف حادثه رفتند با خود هيچ نبردند و از خود هيچ نگذاشتند. جز راه ناتمام !... سردار سرلشكر پاسدار شهيد حسن شفيع زاده يكي از آنها بود.

سينه سرخ وارسته اي كه روحش آبشار مهرباني بود و وجودش صميمي تر از ابر و باران.
حسن شفيع زاده در مرداد سال 1336 در خانواده اي مذهبي در محله ليل آباد تبريز به دنيا آمد و تحت تربيت پدر و مادر مؤمن و متدين و مقلد امام پرورش يافت و در سال 1348 در سن 12 سالگي از نعمت پدر محروم گرديد.

چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحيات و مردانگي اش عملاً غمخوار مادر فداكار و خانواده دلسوز خود شد. با جديت تمام و احساس مسؤوليت بيشتر از گذشته درس مي خواند و به مادرش نيز در اداره امور منزل كمك مي گرد. دروه تحصيلات متوسطه را در سال 49 در دبيرستان امير خيري شروع كرد و با وجود مشكلات فراوان توانست ديپلم خود را در سال 54 در رشته طبيعي اخذ كند.
از كودكي در مجالس ديني از جمله برنامه هاي سوگواري حضرت اباعبدالله الحسين (ع) حضور مي يافت و عشق خدمتگزاري به آستان سيد الشهدا(ع) در عمق وجودش ريشه دوانيده بود. در ايام محرم الحرام به پذيرائي از عزاداران در مساجد مي پرداخت.

پس از اخذ ديپلم به خدمت سربازي اعزام گرديد. شفيع زاده در داخل و خارج پادگان به پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني مي پرداخت. با شعله كشيدن آتش ستم سوز انقلاب اسلامي در بيشتر راهپيمايي ها شركت مي كرد و همزمان با اوج گيري اعتصابها و راهپيمايي ها با علما و روحانيون معظم در تبعيد همچون آيه الله شهيد مدني و آيه الله دستغيب در تماس بود و از آنان الهام مي گرفت او در داخل پادگان، فعاليتهاي زيادي جهت راهنمايي نظاميان و خنثي كردن تبليغات حكومت نظامي انجام مي داد.

اين شهيد بزرگوار 21 بهمن 1357 هجري شمسي خود را به تهران رساند و شاهد طليعه حكومت اسلامي و پرچيده شدن نظام 2500 ساله ستم‌شاهي شد. هنگامي كه در اوج انقلاب شكوهمند اسلامي درب پادگانها بر روي مردم باز شد به همراه تعدادي از جوانان و دانشجويان حزب اللهي تبريز براي جلوگيري از افتادن سلاحهاي بيت المال به دست ضدانقلاب، بخشي از سلاحها را جمع آوري و گروه مسلحي را جهت دستگيري ضدانقلاب سازماندهي كرد و در مسجد آيت الله انگجي براي عده اي برادران عاشق ولايت، كلاس هاي آموزش نظامي ترتيب داد و سپس به همراه تني چند از مدافعان راستين انقلاب «سپاه توحيدي» را پايه گذاري كرد.

بعدها به دنبال تشكيل سپاه پاسداران در تبريز، "سپاه توحيدي" در تشكيلات رسمي جديد ادغام شد. شهيد شفيع زاده به عنوان مسئول عمليات سپاه تبريز در سركوبي خوانين و اشرار آذربايجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت.

هنگامي كه به همراه شهيد باكري در سپاه اروميه انجام وظيفه مي كرد، براي ايجاد امنيت آن منطقه در درگيري هاي متعدد تلاش شبانه روزي نمود و توانست در تشكيلات حزب منحله دمكرات نفوذ كرده و ضمن وارد كردن ضربه هاي مهلك، باعث دستگيري و اعدام تعداد زيادي از كادرهاي آنان گردد.

با شروع جنگ تحميلي و محاصره آبادان، با يك دسته خمپاره انداز كه تحت مسئوليت شهيد باكري اداره مي شد به جبهه هاي جنوب شتافت.وي به همراه تعدادي ديگر از رزمندگان براي حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندين روزه از طريق ماهشهر به وسيله لنج از راه خورموسي خود را به شهر رساند و در ايستگاه هفت مستقر شد و بعدها با فرمان حضرت امام خميني(ره) مبني بر شكستن حصر آبادان نقش تاريخي خود را در شكستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثي ايفا كرد.

شهيد شفيع زاده پس از عمليات طريق القدس به عنوان رئيس ستاد تيپ كربلا انجام وظيفه كرد و در شكل گيري، انسجام و سازماندهي آن نقش اساسي داشت.
در عمليات پيروزمندانه فتح‌المبين معاون تيپ المهدي (عج) بود و خاطره رشادت ها و جانفشاني هاي او در اذهان مسئولين جنگ و همرزمانش هرگز از ياد نمي رود.
پس از اين عمليات با انديشه بلندي كه داشت و تجربياتي كه كسب كرده بود متوجه شد كه با گسترش سازمان رزمي مردمي براي انجام عمليات بزرگ نياز به تشكيلات پشتيباني آتشي به نام توپخانه مي باشد و با همفكري تني چند از فرماندهان ضمن پي‌ريزي و سازماندهي اولين آتشبار توپخانه، مسئوليت هماهنگي و پشتيباني آتش در قرارگاه فتح در عمليات بيت المقدس را به عهده گرفت و به خوبي از عهده اين وظيفه بزرگ برآمد.
اين شهيد سرافراز با برخورداري از قدرت ابتكار،خلاقيت و آينده‌‍‌نگري هميشه طرح هاي درازمدت كه مبتني بر واقع بيني در كارها و برنامه ها بود ارايه مي داد، ضمن آنكه بر مسئله آموزش نيروها نيز تاكيد فراوان داشت.

بعدها با تلاش بي وقفه و شبانه روزي خود قبضه‌هاي غنيمتي را در قالب توپخانه هاي لشكري و گردان هاي مستقل توپخانه به سرعت سازماندهي كرد و در عمليات رمضان، اكثريت قريب به اتفاق توپ ها دشمن بعثي را به كار برد. در ادامه با به دست آوردن توپ هاي غنيمتي بيشتر گروه‌هاي توپخانه را به استعداد چندين گردان شكل داد. اين گروه ها بازوهايي قوي براي فرماندهي قواي رزمي و پشتيباني محكم براي فرماندهي قواي رزمي و پشتيباني محكم براي رزمندگان بودند.
در نبردهاي خيبر، و الفجر 8، كربلاي 1، كربلاي 4 و كربلاي 5 كه سپاه پاسداران به لحاظ عملياتي مسؤوليت مستقلي داشت، پشتيباني آتش كل منطقه عمليات با رهبري و هدايت ايشان انجام گرفت.

اوج هنرنمايي و خلاقيت سردار شفيع زاده در عمليات والفجر 8 تجلي يافت .
آتش پرحجم و متمركزي كه با برتري كامل عليه دشمن اجرا كرد به اعتراف فرماندهان اسير عراقي ، در طول جنگ كسي به خود نديده بود، زيرا قسمت اعظم يگان هاي دشمن قبل از رسيدن به خط مقدم و درگيري با رزمندگان اسلام منهدم مي شدند.

سردار فرماندهي كل سپاه در پيامي نقش را در جنگ چنين توصيف كردند:
«سيماي تجلي اراده و مقاومت و تلاش و پيكارش همواره الهام بخش رزمندگان بود. عزيزي كه ثمره سخت كوشي هاي وي در جبهه‌ها هميشه مشهود بود. با تقويت آتش سنگين پيكارگران جبهه نور كه صف دشمنان را از هم مي‌گسست، روياي خادم فادسيه را به كابوسي وحشتناك بدل كرد،اوج قدرت آتش توپخانه را جهانيان در نبردهاي والفجر 8، كربلاي 5 و كربلاي 8 به چشم ديدند و زبان به اعتراف آن گشودند، آنجا كه شهيد عزيز ما و همرزمانش با آتش سهمگين لشگريان دشمن را مضمحل و لطمات جبران ناپذيري بر خصم زبون وارد نمودند.»

شهيد شفيع زاده ضمن شركت در تمام صحنه هاي عملياتي ، مسئوليت فرماندهي توپخانه و طرح ريزي و هدايت آتش پشتيباني را در قرارگاه هاي مختلف به عهده داشت و آخرين مسئوليت ايشان فرماندهي توپخانه نيروي زميني سپاه و قرارگاه خاتم الانبيا(ص) بود.
شهيد شفيع زاده فردي صبور، متواضع، گشاده رو و بشاش بود.در تمام امور ايثار و گذشت بسياري از خود نشان مي داد و هر كاري كه پيش مي آمد ابتدا خود پيشقدم مي شد.به هنگام عمليات و در زماني كه آتش دشمن در خط مقدم شدت پيدا مي كرد، در خط اول حضور مي يافت و آخرين وضعيت منطقه را با برنامه ريزي صحيح و هدايت دقيق آتش بررسي مي كرد.
در تصميم گيري ها از نظرات ديگران سود مي جست و در برخوردها و قضاوت ها عدالت را رعايت مي كرد.در روابط اجتماعي با ديگران رفتار پخته و پسنديده داشت و در هر محيطي كه حضور پيدا مي كرد همگان را تحت تاثير قرار مي داد.

شهيد شفيع زاده در8 ارديبهشت 1366 در منطقه عملياتي كربلاي 10 در شمال غرب (منطقه عمومي ماووت) زماني كه مسئوليت فرماندهي توپخانه نيروي زميني سپاه و قرارگاه خاتم الانبياء(ص) را به عهده داشت، در حين عزيمت به خط مقدم جبهه مورد اصابت تركش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوي ديرينه خود نايل آمد و با بدني قطعه قطعه و غرق به خون به ديدار معشوق شتافت.

وي همان طوري كه در عرصه نبرد با دشمن متجاوز مراتب بالايي از توان و تخصص، مديريت و پشتكار را ارئه داد، در ميدان نبرد با نفس اماره نيز موفق و سربلند بود.نهايت دقت و مراقبت را به عمل مي آورد كه اعمال و فعاليتش تماماً خالص و قربه الي الله باشد.
در يكي از شب هاي عمليات، در دست نوشته هايش مي نويسد:.
«خدايا من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم، اميدوارم خريدار جان من تو باشي، نه كس ديگر... دلم مي خواهد كه در آخرين لحظه هاي زندگي ام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه ديگر... »
سرتيپ پاسدار دكتر حسين علايي در خاطراتش از شهيدحسن شفيع زاده مي‌گويد: نخستين باري كه توجه من به شخصيت شهيد « حسن شفيع زاده » جلب شد، زماني بود كه در اوايل سال 1359 فرماندهي اداره سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آذربايجان شرقي بردوشم گذاشته شد.
شهيد حسن شفيع زاده در آن هنگام يكي از اعضاي فعال سپاه تبريز بود و حسن معاشرت وي موجب دوستي و روابط صميمانه با ايشان شد. حسن ، علاقه زيادي به شهيد « حميد سليمي » و نيز به شهيد « ابوالحسن آل اسحاق » كه در سال 1358 مسئول عمليات سپاه تبريز بود داشت و تعريفهاي زيادي از اخلاق و رفتار او مي كرد.

البته ابوالحسن براي همه دوستانش، فردي پرجاذبه و خوش برخورد و پركار تلقي مي شد و نقش موثري در خاتمه دادن به غائله خلق مسلمان در تبزيز داشت . آنچه در آن زمان از حسن ، دريافت كردم اين بود كه او اهميت انقلاب اسلامي را به خوبي درك كرده بود و علاقه وافري به بنيانگذار آن، حضرت امام خميني رحمه الله عليه داشت . در آن هنگام هنوز جنگ صدام عليه انقلاب اسلامي شروع نشده بود و جريانات مختلف سياسي درهمه جاي كشور فعال بودند و همگي آنها سعي مي كردند از بين جوانان براي خود هواداراني بيابند و حتي برخي از اين گروه‌ها با اين كه در كردستان جنگ مسلحانه عليه انقلاب به راه انداخته بودند ولي در تبريز نشريات خود را آزادانه به فروش مي رساندند و سعي در جلب حمايت مردم از تلاشهاي مسلحانه خود در مناطق غرب كشور داشتند.

حسن كه نظاره گر فعاليت اين گروه‌ها بود به خوبي احساس كرده بود كه برخي از آنها از مطرح كردن موضوع قوميت به دنبال ابزاري براي حاكم كردن افراد همسو با امريكا در كشور هستند و مي خواهند توجه به قوميت ، نژاد و زبان را برتر از توجه به دين كه « عامل وحدت بخش بين همه مردم » است قرار دهند. وي كه سعي مي كرد رفتار و منش خود را بر اساس تفكر اسلامي شكل دهد به خوبي دريافت كه طبق قرآن كريم ، تفاوت گويش ها ، قوميت ها و... براي شناخت بيشتر مردم از يكديگر است و ملاكهاي فضيلت و كرامت انسانها به تقوي است . آيه 13 سوره حجرات معيار او در اين زمينه بود. "يا ايهاالناس انا خلقتكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبايل لتعارفوا اين اكرمكم عندالله اتقيكم ان الله عليم خبير." اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيم تا از يكديگر شناسايي متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا با تقواترين شماست . بي ترديد ، خداوند داناي آگاه است .

اين شهيد عزيز انقلاب اسلامي را عنايت و لطف خداوند بزرگ بر مردم ايران مي دانست كه روح برادري و اخوت را در ميان مردم افزايش داده و هدف امام خميني از آن تشكيل امت واحده اسلامي از اقوام مختلف ايراني است و مي خواهد جامعه اسلامي را به اوج پيشرفت و دانايي در سايه تعاليم اسلامي برساند. در آن ايام در سپاه همه به هم برادر مي گفتند و ما هم قبل از اين كه نام خانوادگي حسن را صداكنيم او را « برادر حسن » مي خوانديم « برادري » اصل اساسي تنظيم رفتار و روابط يكديگر بود و همه در كنار يكديگر و باهم بودند و رئيس و مرئوسي فقط براي تفكيك وظايف بود و نه براي تسلط فردي بر ديگران، زيرا « انماالمومنون اخوه » و اين جمله حضرت امام خميني رحمه الله عليه زياد تكرار مي شد كه « همه با هم » نه « همه با من » .

پس از آن كه جنگ تحميلي شروع شد و من سپاه تبريز را ترك گفته و به اروميه رفته و مسئوليت سپاه منطقه آذربايجان غربي را برعهده گرفتم ناامني هاي زيادي در مناطق همجوار با مرز عراق و تركيه به خاطر فعاليت گروه‌هاي دمكرات و كومله وجود داشت. دراوايل سال 1360 سپاه آذربايجان غربي درگيريهاي زيادي با احزاب مسلح در كردستان به خصوص در شمال منطقه مهاباد و در دشت مريوان داشت . در يكي از اين درگيري ها ، مسئول عمليات سپاه آقاي مهندس « مهدي اميني » از روستاي «گوگ تپه» به شهادت رسيد و فضاي سنگيني بر سپاه سايه افكند. در آن هنگام از شهيد « مهدي باكري » و برادرش حميد دعوت كردم كه به سپاه بپيوندند. ايشان آمد و جاي خالي مهدي اميني را پر كرد و پرچم او را بر دست گرفت . در اين زمان حسن شفيع زاده كه از دوستان آقا مهدي بود هم از تبريز به اروميه آمد تا در كنار مهدي باكري باشد.

مهدي باكري نيروهاي عمليات را ساماندهي مجدد كرد و با توجه به آشنايي حسن شفيع زاده با خمپاره او را مسئول دو قبضه خمپاره انداز 22120 موجود در سپاه اروميه كرد، آقا مهدي يك تيم رزمي با سلاحهاي سبك كه تنها سلاح سنگين آنها همين دو قبضه خمپاره بود راه اندازي كرد و براي حمله به گروه‌هاي مسلح دموكرات در مناطق غربي و جنوبي آذربايجان آماده شد و كار خود را شروع كرد.در آن زمان سپاه اروميه داراي افراد توانمند و شجاعي چون « عليرضا مكاري » و « نادر عليزاده » برادر « ناصر عليزاده » بود. ناصر قبلا و در اوايل انقلاب موفق شده بود به مغز حزب دموكرات در مهاباد نفوذ كرده و سرگرد « عباسي » را كه عامل قتل بسياري از مردم آن منطقه و يكي از عناصر ناامني در مهاباد بود معدوم نمايد.

جمع برادران سپاه در اروميه بعد از حضور آقا مهدي روح تازه اي گرفتند و شبانه روز به تعقيب دشمن مي پرداختند. در آن زمان شهر اشنويه در دست ضدانقلاب بود و بسياري از جاده هاي مواصلاتي استان آذربايجان غربي توسط احزاب مسلح به طور مرتب ناامن مي شد. سپاه آذربايجان غربي براي آزادسازي شهر اشنويه و امن كردن جاده ها و بيرون راندن گروه‌هاي مسلح از اين منطقه برنامه ريزي كرد. مهدي باكري مسئول عمليات سپاه و حسن شفيع زاده در كنار وي براي انجام اين ماموريت انتخاب شدند.

خوشبختانه اقدامات سپاه موجب آزادي شهر اشنويه و ايجاد امنيت در نقاط مرزي گرديد به طوري كه مسير جاده سرو كه به مرز تركيه منتهي مي شد باز شد. براثر فشار مداوم سپاه بر حزب دموكرات ، در اين حزب انشعابي ايجاد شد و با برگزاري كنگره چهارم حزب در آن ايام برخي اعضاي مركزي حزب دموكرات مثل « عبدالرحمن كريمي » و « جهانگير اسماعيل زاده » كه جنگ مسلحانه با جمهوري اسلامي را ناموفق ارزيابي مي كردند از حزب جدا شدند. لذا سپاه در آن هنگام جمعي را به سرپرستي برادر « حسين تحويلدار » مسئول مذاكره و ارتباط با انشعابيون حزب كرد و تلاش كرد كه اين روند جدايي و انشعاب افزايش يابد.

حسن شفيع زاده جزو افراد موثر همراه با آقاي حسين تحويلدار بود كه مسئوليت پاكسازي روستاها و جاده هاي مناطق اطراف مرز تركيه را برعهده داشتند. هر منطقه اي كه آزاد مي شد حسن شفيع زاده پايگاهي را احداث و تعدادي از پاسداران را در آنجا مي گمارد. حسن از ابتدا با كسب اطلاعات از گروه‌هاي مسلح و با دقت عمل بسيار اقدام به فعاليت مي نمود. وي تعدادي از پاسداران را به عنوان ديده‌بان انتخاب كرده بود و آنها را به هنگام اذان صبح راهي مناطق دشمن مي كرد و آنها تا غروب به كمين و كسب اطلاعات از دشمن مي پرداختند. به طوري كه وقتي شب به پايگاه سپاه باز مي گشتند چهره همگي آنها بر اثر تابش نور خورشيد سوخته و سياه شده بود.
رر آن زمان يكي از مشكلات سپاه نداشتن منابع كافي مالي و تجهيزاتي براي تدارك نيروهاي خود بود. در يكي از ماموريتهاي گروه‌هاي كمين عليه حزب دموكرات، يك گروه از آنها كه به كار قاچاق مشغول بودند. به دام افتاده و براي نجات خود وسايل همراه خود را رها كرده و فرار كردند كه در يك كيف آنها مبلغي حدود يك ميليون و 650 هزار تومان پول نقد موجود بود با هماهنگي با دادگاه اروميه اين پول در اختيار سپاه قرار گرفت تا سپاه هم بتواند نيروهاي خود را تدارك كند و هم در روستاها به خانواده هايي كه در اثر درگيري با حزب دموكرات دچار آسيب شده اند كمك نمايند. لذا بخشي از اين پول در اختيار گروه برادران حسين تحويلدار و حسن شفيع زاده قرار گرفت و آنها هم در ماموريت خود بسيار خوب از آن استفاده مي كردند. روزي اين گروه از آقاي عبدالرحمن كريمي، عضو انشعابي حزب دموكرات، خواستند كه با كمك او برخي از سلاحهاي موجود در منطقه سنارمامدي را جمع آوري نمايند.لذا برادران حسين تحويلدار و حسن شفيع زاده از سپاه به همراه عبدالرحمن كريمي و يك نفر ديگر همراه با وي عازم روستاي محل اقامت سنارمامدي براي مذاكره با وي شدند.
در هنگام مذاكره با سنارمامدي بين سنارمامدي و عبدالرحمن كريمي درگيري لفظي پيش آمد و عبدالرحمن كريمي در جواب سنارمامدي كه خواسته بود سلاح ها در دست افراد او باقي بماند گفته بود من يك چريك بوده ام و تو يك بورژوا و خان هستي و نه اهل مبارزه و لذا به يكباره افراد سنارمامدي اين چهار نفر را دستگير و آنها را با خودرو به روستاي ديگري كه محل دادگاه حزب دموكرات بود انتقال مي دهند. آنها حدود نصف روز با خودرو در راه بودند تا به محل دادگاه رسيدند. در اين محل حسن شفيع زاده و حسين تحويلدار با آرامش قلبي نماز مغرب و عشاي خود را اقامه مي كنند و حسن با چهره بشاش خود مي گفت و مي خنديد در حالي كه عبدالرحمن كريمي كه احساس كرده بود حزب مي خواهد اين چهار نفر را اعدام كند بسيار نگران و آشفته بود و عبدالرحمن كريمي به حسن شفيع زاده و حسين تحويلدار مي گويد حالا من مي فهمم كه وجود خدا چقدر ارزش دارد و در اين حالت من هر چه ماركس و لنين را صدا كنم كسي به فريادم نخواهند رسيد ولي چون شما به خداوند معتقديد و شهادت را سعادت مي دانيد هيچ نمي ترسيد و نگران نيستيد.

بالاخره پس از ساعتي عبدالرحمن كريمي و نفر همراهش را كه يكي از دوستان كرد وي بود اطرافيان سنارمامدي بردند و اعدام كردند و به سراغ حسن شفيع زاده و حسين تحويلدار آمدند. حسين تحويلدار در صحبت با سنارمامدي مي گويد ما نمايندگان دولت جمهوري اسلامي هستيم و براي مذاكره و نه جنگ پيش شما آمده ايم و چنانچه ما را اعدام كنيد تمام مقرهاي شما بمباران خواهد شد و سپاه به همه پايگاه هاي شما حمله خواهد كرد. در اين حال سنارمامدي كه احساس خطر مي كند به نيروهايش مي گويد اين دو نفر را ببريد و در زير تپه اي كه سپاه بر بالاي آن مستقر است رها كنيد و سپس به سمت پايگاه سپاه تيراندازي كنيد و فرار كنيد تا نيروهاي سپاه به سمت پايين تيراندازي و حسن شفيع زاده و حسين تحويلدار را خودشان با تيراندازي نيروهايشان بكشند. كه همين كار را مي كنند ولي به محض اين كه تيراندازي از سوي پايگاه سپاه شروع مي شود حسن كه مي دانست امشب چه كسي مسئول شب آن پايگاه است و اسم رمز عبور چيست با صداي بلند و به زبان تركي مي گويد كه تيراندازي نكنيد و خوشبختانه حسن شفيع زاده و حسين تحويلدار زنده مي مانند و فرداي آن روز به سپاه اروميه مي آيند. پس از اين ماجرا سپاه دوباره دست به حمله وسيعي به آن مناطق مي زند كه از زمان سنارمامدي به تركيه فرار و جهانگير اسماعيل زاده هم فراري مي شود و مقر اين دو نفر به پايگاه هاي سپاه در مناطق مرزي همجوار با تركيه تبديل مي شود.

در مجموع در اين ايام حسن شفيع زاده در يك عمليات چند ماهه شبانه روزي شركت داشت تا آن منطقه به كلي امن شد. حسن ارادت زيادي به آقا مهدي باكري داشت و با تحولات در فرماندهي سپاه آذربايجان غربي در اواخر سال 1360 او هم به همراه شهيد مهدي باكري عازم منطقه عملياتي جنوب شد و آرام آرام وارد حوزه توپخانه سپاه شد و در كنار سردار « يعقوب زهدي » در توپخانه سپاه قرار گرفت . غنيمت 80قبضه توپ دوربرد از دشمن در عمليات فتح المبين در اوايل سال 1361 فرصت مناسبي را براي حسن شفيع زاده ايجاد كرد كه در سازماندهي توپخانه سپاه و توسعه و گسترش آن و نيز آموزش نيروهاي مناسب آن نقش موثري ايفا كند.

هر كجا از نقش توپخانه در عمليات هاي انجام شده سخني به ميان آيد ، حضور شهيد «حسن شفيع زاده» را در آن مي بينيم . او نقش مهدي را در تمركز آتش هاي دوربرد توپخانه ايفاكرد. يكي از مهمترين تلاش هاي او كه اثرماندگاري از خود به جاي گذاشت اقدامات او براي آرايش توپخانه سپاه در باتلاق‌هاي جزيره آبادان به هنگام برنامه ريزي براي انجام عمليات والفجر 8 بود . بارها با او از نزديك كار مهندسي عظيمي را كه براي ايجاد سكوهاي استقرار توپ هاي دوربرد سپاه در شرق آبادان و به موازات اروند رود انجام مي شد مشاهده كرديم . او توانست در اين عمليات از آتش توپخانه به عنوان يك يگان مانوري قوي استفاده كند به طوري كه بيشتر پاتك هاي دشمن را پيش از رسيدن به خط اول فاو ناكام مي گذاشت و با اجراي آتش سنگيني از پيش طراحي شده سازمان مرزي دشمن را پيش از رسيدن به خط مستقيم برهم مي زد و طعم آتش سنگين را بر ذائقه دشمن چشانيد. او در اين عمليات علاوه بر توپخانه سپاه ، بخشي از توپخانه ارتش را نيز به كار گرفت .

شهيد شفيع زاده تمام زندگي خود را در جنگ و در دفاع از انقلاب اسلامي سپري كرد و يكي از چهره هاي آشناي دوران دفاع مقدس بود كه در بيشتر نبردها از فتح المبين تا بيت المقدس و تا والفجر 8 و ... حضور فعال داشت و يكي از فرماندهان پشتيباني رزمي سپاه بود كه بسيار پرتلاش و تاثيرگذار بود.او هيچگاه در برابر فشارهاي عظيم دشمن دچار سستي و تزلزل نشد و درمورد درستي راهي كه انتخاب كرده بود ترديد نداشت . او تصميم گرفته بود تا پايان جنگ در جبهه ها باقي بماند و همه همت خود را عليه دشمن بعثي به كار گيرد كه دراين راه نيز به فوز عظيم شهادت نايل آمد.

او خود مي گفت : « خدايا من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم ، اميدوارم خريدار جان من باشي نه كس ديگر » زيرا او در قرآن خوانده بود كه ، « ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون ويقتلون » (توبه ـ 111 ) خداوند از مومنان جان و مالشان را به بهاي اين كه بهشت براي آنان باشد خريده است ، همان كساني كه در راه خدا مي جنگند و مي كشند و كشته مي شوند.

و او باز تكرار مي كرد كه، « خدايا دلم مي خواهد كه در آخرين لحظه هاي زندگي ام ، بدنم و جسمم آغشته به خون ، در راه تو باشد. نه راه ديگر. » زيرا به خوبي اين كلام حضرت امام خميني رحمه الله عليه را درك كرده بود كه، « شهادت در راه خداوند ، چيزي نيست كه بتوان آن را با سنجش هاي بشري و انگيزه هاي عادي ارزيابي كرد. »

امروز گرچه حسن شفيع زاده در ميان ما نيست و ما سعادت بودن در كنار او را نداريم ولي حماسه بي نظيري كه او و ساير شهداي گرانقدر آفريدند. برانگيزاننده هر انسان آزاده و هر طالب كننده جامعه بدون ظلم وستم است . مقاومت او در برابر دشمن در جان آنان كه سربلندي و عزت اسلام و ايران عزيز را مي خواهند، همچنان زنده و جاري است و راه او آفريننده اميد و مقاومت در برابر توطئه هايي است كه عليه ملتهاي مظلوم طراحي مي گردد و استقلال كشورهاي اسلامي و سرافرازي آنها را مورد تهديد قرارمي دهد.
 


منبع:  خبرگزاري فارس