نگاهى نو به روايات نزول قرآن بر هفت‏حرف

دكترغلامحسين اعرابى*


چكيده
درباره نزول قرآن بر هفت‏حرف بحثهاى فراوانى در طول تاريخ اسلامى‏صورت گرفته است، نكته مهم آن است كه گمان رفته، همه روايات مربوطدر مقام بيان يك موضوع است; از اين رو در تبيين مفاد اين روايات‏اختلافات فراوانى پديد آمده است. در اين مقاله ابتدا روايات مربوطبراساس مفادشان دسته بندى و آنگاه هر كدام از اقوال مهم مورد بررسى قرارگرفته و در پايان نتيجه گرفته شده است كه آن روايات ناظر به موضوعات‏متعددى است. پاره‏اى از آنها دلالت دارد بر اينكه قرائات ناصحيح افرادى كه‏قادر به قرائت صحيح نيستند، در خور گذشت است.

1) مقدمه
قبل از ورود به بحث، يادآورى چند نكته، ضرورى به نظر مى‏رسد:

الف) اين موضوع از دير باز مورد تحقيق و گفتگوى صاحب نظران علوم قرآن قرارگرفته‏است و ارتباطى وثيق با بحث قرائات قرآن دارد; لذا اغلب مؤلفان در كتابهاى‏قرائات به بحث درباره نزول قرآن بر هفت‏حرف نيز پرداخته‏اند. نزول قرآن بر هفت‏حرف «معركة‏الاراء»، بين صاحب نظران علوم قرآن است; تا آنجا كه سيوطى گفته است:«در معناى حديث نزول قرآن بر هفت‏حرف تا چهل قول نقل شده است‏» [1].

ب) روايات نزول قرآن بر هفت‏حرف از طريق فريقين نقل شده است. برخى از آنهادر صحيح بخارى و مسلم آمده; ولى در هيچ كدام از كتابهاى اربعه شيعه نيامده است;فقط در بصائرالدرجات و خصال و بعدها در بحارالانوار مشاهده مى‏شود. طبرسى(ره)گفته است: «شايع در اخبار آنان[شيعه] اين است كه قرآن بر يك حرف نازل شده است وآنچه كه عامه از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده‏اند، اين است كه قرآن بر هفت‏حرف نازل شده‏است...»[3]. همو افزوده است: «معروف و شايع در مذهب و اخبار اصحاب ما [شيعه]اين است كه قرآن بر يك حرف نازل شده است و مخالفين ما از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم روايت‏كرده‏اند كه قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است [4] و فيض كاشانى گفته است: [اين‏مضمون ] «از طريق عامه شهرت يافته كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: قرآن بر هفت‏حرف‏نازل شده است‏»[5]. همچنين آيت‏الله خويى (ره) گفته است: «در روايات اهل سنت‏آمده است كه قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است‏»[6].

ج) به نظر مى‏رسد اختلاف نظر فراوان در مورد روايات نزول قرآن بر هفت‏حرف‏ناشى از چند امراست: اول آنكه ظاهر روايات مذكور با يكديگر مغايرت بسيار دارد، به‏طورى كه قابل جمع نيستند; دوم آنكه همان طور كه ابن عربى گفته است، هيچ نص واثرى وجود ندارد كه معناى احرف سبعه را روشن سازد[7]; سوم آنكه گمان رفته است‏كه همه روايات احرف سبعه ناظر به يك معنى و موضوع است; از اين رو در راهيابى به‏مفادى كه بتوان آن را مدلول همه روايات احرف سبعه دانست، بسيار دچار مشكل وتشتت آراء شده‏اند تا آنجا كه برخى قايل به اجمال روايات مربوطه گشته و معناى‏صحيحى براى آنها متصور نديده‏اند [8].

2) روايات احرف سبعه در كتابهاى روايى اهل سنت
گرچه برخى از اين روايات در صحيح بخارى و مسلم آمده است، ولى از آن جا كه‏تمامى آنها را طبرى در تفسير خود نقل كرده[9] و در كتاب علوم القرآن عندالمفسرين باشماره‏گذارى آمده است [10] و دسته‏بندى اين روايات بر اساس مفادشان در نتيجه‏گيرى‏و سهولت مراجعه مؤثر است، براساس اين دو منبع به نقل و دسته‏بندى آنها مى‏پردازيم:

الف) رواياتى كه مفاد آنها بر نزول قرآن بر هفت‏حرف دلالت دارد; اما مراد از هفت‏حرف را بيان نكرده است; مانند: «قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: انزل القرآن على سبعة‏احرف‏»; (1) (رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است).

ب) رواياتى كه ضمن بيان نزول قرآن بر هفت‏حرف به اين معنا اشاره دارد كه قارى‏قرآن مجاز است، كلمات مترادف را جايگزين كلمات قرآنى كند; مانند: «قال رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم: انزل القرآن على سبعة احرف: عليم حكيم، غفور رحيم‏»; (رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم‏فرمود: قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است; [مثل] عليم حكيم و غفور رحيم ... و يا:«...مالم يختم آية عذاب برحمة او آية رحمة بعذاب كقولك هلم و تعال‏»; (2) (مادامى كه آيه‏عذاب به رحمت‏يا آيه رحمت‏به عذاب ختم نشود; مانند هلم و تعال).

ج) رواياتى كه از آنها استفاده مى‏شود، مراد از سبعة احرف، ظاهر و باطن قرآن‏است; مانند: «قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: «انزل القرآن على سبعة احرف، لكل منها ظهر و بطن‏و لكل حرف حد و مطلع‏»; (3) (رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: قرآن بر هفت‏حرف نازل شده‏است: هر يك ظاهر و باطنى و هر كدام حد و مطلعى دارد).

د) رواياتى كه دلالت‏بر وجود اختلاف برخى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در قرائت قرآن‏دارد; بدون آنكه موارد اختلاف را ذكر كند; (4) مانند: اختلاف عمربن خطاب و هشام بن‏حكيم در قرائت‏سوره فرقان كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم قرائت هر دو را صحيح دانست و درباره‏قرائت هر دو فرمود: «كذلك انزلت. ان هذا القرآن انزل على سبعة احرف‏»[11]; (اين چنين‏نازل شده است. اين قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است).

ه) رواياتى كه دلالت دارد بر اينكه مراد از احرف سبعه، اختلاف در قرائت و الفاظقرآن است; نه مفاهيم آن (5) ; مانند اين روايت: «... عن ام ايوب، انها سمعت النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم‏يقول : نزل القرآن على سبعة احرف ، فما قرات اصبت‏»; (از ام ايوب آورده‏اند كه ازپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم شنيد، مى‏فرمود: قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است; به هر كدام قرائت‏كنى، درست است).

و) رواياتى كه مراد از احرف سبعه را تنوع مفاهيم و پيامهاى قرآنى مى‏داند و نه‏اختلاف قراءات و نه اختلاف در الفاظ; (6) مانند: «عن النبى صلى الله عليه وآله وسلم: نزل القرآن على سبعة‏ابواب و على سبعة احرف : زاجر و آمر و حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال‏»; (ازپيامبر روايت‏شده است كه قرآن بر هفت‏باب و بر هفت‏حرف نازل شد: نهى كننده،امركننده، حلال، حرام، محكم، متشابه و امثال).

3) روايات احرف سبعه در برخى از كتابهاى روايى شيعه
رواياتى كه در اين زمينه دربرخى از كتب روايى شيعه آمده، به قرار ذيل است:

الف) «... عن حمادبن عثمان قال: قلت لابى عبدالله عليه السلام: ان الاحاديث تختلف عنكم.قال: فقال: ان القرآن نزل على سبعة احرف و ادنى ما للامام ان يفتى على سبعة وجوه‏»[12];(حمادبن عثمان گويد: به امام صادق‏عليه السلام عرض كردم: [چرا] احاديث از شما گوناگون نقل‏مى‏شود؟ فرمود: قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است و كمترين حقى كه براى امام است، اين است كه بر هفت وجه فتوا دهد).

ب) «عن عيسى بن عبدالله الهاشمى عن ابيه عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم:اتانى‏آت من الله فقال: ان الله عز و جل يامرك ان تقرا القرآن على حرف واحد فقلت: يارب وسع على امتى فقال: ان الله عز و جل يامرك ان تقرا القرآن على سبعة احرف‏»[13];(عيسى بن‏عبدالله هاشمى از پدرش و او از پدرانش آورده است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم‏فرمود: فرستاده‏اى از جانب خدا به نزدم آمد و گفت: خداى عزوجل تو را فرمان مى‏دهدكه قرآن را بر يك حرف قرائت كنى. گفتم: پروردگارا بر امتم گشايش ده! گفت: خداى‏عزوجل تو را فرمان مى‏دهد كه قرآن را بر هفت‏حرف قرائت كنى).

ج) «عن على عليه السلام قال: «ان الله تبارك و تعالى انزل القرآن على سبعة اقسام. كل منهاشاف كاف و هى امر و زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و مثل و قصص‏»[14]; (از على‏عليه السلام‏نقل شده است كه فرمود: خداى تبارك و تعالى قرآن را بر هفت قسم نازل كرد. هر يك ازآنها شفابخش و كفايت‏كننده است و آنها عبارتند از: امر، نهى، اميدوار ساختن، بيم دادن، جدل، مثل و قصه‏ها).

د) «عن ابى جعفر عليه السلام قال: «تفسير القرآن على سبعة احرف. منه كان و منه مالم يكن‏بعد، ذلك تعرفه الائمه‏»[15] ; (از امام باقرعليه السلام روايت‏شده است كه فرمود: تفسير قرآن برهفت‏حرف است. برخى از آنها بوجود آمده و برخى ديگر هنوز بوجود نيامده است. آن‏را امامان مى‏دانند).

ه) نيز از ابن عباس نقل شده است: «جل ما تعلمت من التفسير من على بن ابى‏طالب وابن مسعود. ان القرآن انزل على سبعة احرف. ما منها الاوله ظهر و بطن و ان على بن‏ابى‏طالب عليه السلام علم الظاهر و الباطن‏»[16]; (بيشتر تفسير را از على‏بن‏ابى‏طالب و ابن‏مسعودآموختم. قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است. هيچيك از آنها نيست مگر آنكه ظاهر وباطنى دارد و على‏بن ابى طالب ظاهر و باطن را دانست).

از اين روايات دو مطلب استفاده مى‏شود: يكى آنكه مفاهيم و پيامهاى قرآنى متعدداست و ديگر آنكه قرآن داراى ظاهر و باطن است.

اين مضامين در بسيارى از روايات اهل سنت نيز آمده است، با مقايسه بين روايات‏فريقين درباره «احرف سبعه‏» روشن مى‏شود كه:

اولا، روايات شيعه در اين مورد از تلائم و هماهنگى بيشترى برخوردار است،برخلاف روايات اهل سنت كه اين ويژگى را ندارد;

ثانيا، تعداد اين روايات در كتابهاى روايى شيعه به مراتب كمتر از تعداد آنها در منابع‏روايى اهل سنت است;

ثالثا، اين روايات در صحيح مسلم و بخارى نقل شده و حال آن كه در هيچ يك از كتب‏اربعه شيعه نقل نشده است.

4) نقل و نقد اقوال درباره سبعة احرف
گرچه برخى از علماى اهل سنت مانند ابو عبيده به تواتر روايات سبعة احرف قايل‏شده‏اند[17]، ليكن در مورد معناى آن بسيار دچار تشتت آراء گرديده‏اند و همين كثرت وتعارض نظريات، كار را براى محقق دشوار و مشكل مى‏كند. البته بطلان برخى از آراءواضح و روشن است و نيازى به مطرح كردن آنها نيست; از اين رو در اينجا تنها به نقل ونقد اهم اقوال اكتفا مى‏شود.

الف) برخى گفته‏اند: مراد اين احاديث را نمى‏فهميم و معناى صحيحى براى آنهانمى‏توان يافت. ابوجعفر محمدبن سعدان نحوى گفته است: «فهم اين احاديث دشواراست. معنايش معلوم نيست; زيرا حرف به معانى فراوانى به كار مى‏رود»[18].

شايان ذكر است كه «حرف‏» به معانى حروف هجا، كلمه، معنى و جهت آمده‏است[19]. آيت الله خويى (ره) بر اين نظر است كه نزول قرآن برهفت‏حرف به معناى‏درستى بازگشت ندارد; از اين رو روايات دال بر آن را بايد دور افكند[20].

در مورد اين نظر بايد گفت: اولا، تعدد معانى «حرف‏» باعث نمى‏شود كه دست از اين‏روايات برداريم; زيرا با توجه به قراين و شواهدى مى‏توان به معناى مقصود دست‏يافت‏و در هر دسته از روايات مذكور، با توجه به مضامين آنها معناى «حرف‏» را روشن‏ساخت. براى مثال با توجه به متن روايات دسته دوم مى‏توان گفت كه مراد از «حرف‏» دراين دسته «كلمه‏» است; گرچه اين روايات را به لحاظ دلايل و شواهد ديگر نمى توان‏پذيرفت.

ثانيا، طرح تمامى روايات مذكور و عدم بازگشت همه آنها به معناى صحيح، قابل‏پذيرش نيست; زيرا بسيارى از اين روايات داراى معانى صحيحى است و با روايات‏شيعه نيز قابل تاييد است و آنها با تعابير ديگرى در روايات شيعه آمده است.

ب) بعضى بر اين نظرند كه مراد از هفت‏حرف هفت وجه از الفاظى است كه معناى‏آنها به هم نزديك است; مثل اقبل، تعال و هلم .

طبرى، طحاوى، سفيان بن عيينه و از علماى شيعه، زنجانى اين نظر را پذيرفته‏اند.زنجانى گفته است: «اين وجه را عقل بعيد نمى‏يابد» [21].

استدلال اين گروه، به روايات دسته دوم است. مفاد اين دسته از روايات جواز قرائت‏قرآن به الفاظ مختلف قريب المعنى است.

قطعا اين نظر و اين دسته از روايات را نمى‏توان پذيرفت، زيرا اولا مستلزم تحريف‏قرآن است و حال آن كه به اتفاق امت اسلامى قرآن مصون از تحريف است و خودفرموده: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون‏» (7) [حجر 9] و اگر گفته شود تغيير كلمات قرآنى‏به كلمات مترادف و قريب المعنى در حد محدودى در زمان خود حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم‏مجاز بوده است; ادعايى بدون دليل است; زيرا مقتضاى روايات دسته دوم كه مستند اين‏نظراست، اطلاق دارد و محدود به قيدى نشده است. پس اگر هركس در هر زمان مجاز به‏اين تغيير باشد، چنين چيزى موجب بازى با قرآن مى‏شود. وقتى به مقتضاى آيه «قل‏مايكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى ان اتبع الا ما يوحى الى انى اخاف ان عصيت ربى عذاب‏يوم عظيم‏» (8) [يونس 15]، خود پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نيز حق تغيير و تبديل قرآن را ندارد، چگونه‏ديگران مجاز مى‏شوند كه به تغيير و تبديل كلمات قرآنى بپردازند.

ثانيا، اين نظر با مفاد برخى از خود روايات احرف سبعه در تعارض است. در اين‏روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از اختلاف اصحاب در قرائت قرآن بسيار اندوهگين‏مى‏شدند ومى‏فرمودند: «اقرءوا كماعلمتم‏» (9) [22]. مفاد اين روايت آن است كه قرآن را آن‏گونه كه تعليم داده شده‏ايد قرائت كنيد و خود در آن تصرف نكنيد.

ثالثا، اگر اصحاب در تغيير دادن كلمات قرآنى مجاز بودند، معنى نداشت كه خلفا ازاختلاف قرائت اصحاب برآشوبند و به فكر چاره جويى بيفتند; زيرا در پاسخ كسانى كه‏خطر اختلاف در قرائت را گوشزد مى‏كردند; مى‏توانستند بگويند: پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به آنان‏اجازه داده است.

رابعا، اين نظر باعث مى‏شود كه به فصاحت و بلاغت و حتى اعجاز قرآن خلل واردشود; زيرا اگر هركس در تغيير كلمات قرآنى مجاز باشد، در فصاحت و بلاغت قرآن‏اعجازى نخواهد بود و قرآن قابل تحدى خواهد شد.

ج) گروه ديگرى از علما بر اين نظرند كه مراد از نزول قرآن بر هفت‏حرف، نزول‏قرآن به لهجه‏هاى فصيح قريش، هذيل، تميم، ازد، ربيعه، هوازن و سعدبن بكر است.ابوحاتم سجستانى اين نظر را برگزيده است[23]; ليكن استدلالى از وى نقل نگرديده‏است.

اين نظر را نيز به چند دليل نمى‏توان پذيرفت. اولا، از هيچكدام از احاديث مذكورنمى‏توان استفاده كرد كه مراد از احرف سبعه لهجه‏هاى فصيح قبايل ياد شده است.

ثانيا اين نظر با رواياتى كه از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده و دلالت‏بر نزول قرآن به‏لسان قريش دارد در تعارض است. عثمان، خليفه سوم گفته است: «هرگاه شما با زيدبن‏ثابت درباره اعراب كلمه‏اى از قرآن با يكديگر اختلاف پيدا كرديد، آن را به زبان قريش‏بنويسيد; زيرا قرآن به زبان آنان نازل شده است‏»[24]. همچنين خليفه دوم به ابن مسعودنوشت: «خدا قرآن را به لهجه قبيله قريش نازل كرده است; از اين رو براى مردم به لهجه‏قريش قرآن را قرائت كن; نه به لهجه هذيل و اين زمانى بود كه او «حتى‏» را «عتى‏» قرائت‏كرده بود»[25].

د) برخى بر اين نظرند كه مراد از احرف سبعه، تنوع مضامين قرآن است. نظير امر،نهى، حلال، حرام، محكم، متشابه و امثال. علامه طباطبايى (ره) اين نظر را پذيرفته‏است. مستند اين نظر روايات دسته ششم است.

در مورد اين نظر بايد گفت: اولا، اگر مرادشان اين است كه روايات دسته ششم چنين‏مفادى دارد، اين مطلب صحيح است و در روايات فريقين نيز قرآن از جهت معانى به‏اقسامى تقسيم شده است. مثلا در روايات شيعه آمده است: امير مؤمنان فرمود: «قرآن‏برسه بخش نازل شد: بخشى درباره ما و دشمن ماست و بخشى سنتها و مثل‏ها و بخشى‏واجبات و احكام است‏»[26] و امام صادق عليه السلام فرمود: «قرآن بر چهار بخش نزول يافت:بخشى حلال و بخشى حرام و بخشى سنتها و احكام و بخشى خبر پيشينيان و پسينيان وداور ميان شماست‏»[27].

مراد از «سبعه‏» كثرت و تعدد است و نه رقم هفت; از اين رو نمى‏توان اين روايات راكه حاكى از تعدد و تنوع مطالب قرآنى است، با يكديگر متعارض دانست; بلكه بايد هركدام را از جهتى دال بر تنوع معانى قرآن تلقى كرد.

ثانيا، اگر مراد قائلين اين نظر آن است كه بايد روايات ديگر را هم حمل بر اين دسته ازروايات كرد[28]، اين را نمى‏توان پذيرفت; زيرا روايات دسته دوم بر جواز استفاده ازكلمات قريب المعنى به جاى كلمات قرآنى دلالت دارد و روايات دسته سوم دلالت داردبر اينكه قرآن داراى ظاهر و باطن است و روايات دسته چهارم از وجود اختلاف اصحاب‏درباره قرائت قرآن حكايت دارد و روايات دسته پنجم دلالت‏بر اين دارد كه مراد ازاحرف سبعه اختلاف در قرائت و الفاظ قرآن است. البته امكان حمل روايات دسته اول‏بر اين نظر وجود دارد.

ه) برخى عقيده دارند كه احرف سبعه به بطون و تاويلات قرآن اشاره دارد. فيض‏كاشانى با استناد به روايات دسته سوم گفته است: «بسا بتوان از اين روايات استفاده كردكه حروف به بطون و تاويلات قرآن اشاره دارد»[29].

البته علماى فريقين در مورد اينكه قرآن داراى ظاهر و باطن است، به روايات مختلفى‏تمسك جسته‏اند[30]; ليكن حمل همه روايات احرف سبعه بر ظهر و بطن قرآن امكان‏پذير نيست; زيرا چنانكه گذشت، برخى از آنها بر چيزهاى ديگرى مثل اختلاف قرائت وتنوع بيانات قرآن دلالت دارد.

5) نظر نگارنده
به نظر مى‏رسد روايات «احرف سبعه‏» ناظر به يك موضوع نيست و اين همه اختلاف‏نظر نيز از اين جا ناشى شده كه گمان رفته است تمام اين روايات ناظر به يك موضوع ودر صدد بيان يك حقيقت است.

دقت در مفاد روايات مذكور و دسته‏بندى دقيق آنها در شش دسته‏اى كه گذشت، مارا به اين واقعيت راهنمايى مى‏كند كه اين روايات در مقام بيان حقايق متعددى است.

توضيح اين كه برخى از اين روايات بيانگر جواز اختلاف لهجه‏ها و تفاوت اداى‏كلمات و حروف براى مردمى است كه قادر به قرائت صحيح قرآن نبودند. مؤيد آن‏رواياتى است كه در پى مى‏آيد .

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «انى بعثت الى امة اميين، منهم الغلام و الخادم والشيخ الفانى‏والعجوز فقال جبرئيل : فليقراوا القرآن على سبعة احرف‏» [30]; (من به سوى امتى‏بى‏سواد مبعوث شدم. برخى از آنان نوجوان، خدمتگذار، پيرمرد بى‏حال و پيرزن‏ناتوان‏اند. جبرئيل گفت: قرآن را بر هفت‏حرف قرائت كن).

آورده‏اند كه بلال، مؤذن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر اداى حرف «ش‏» قادر نبود و «اشهد» را اسهدباحرف «س‏» قرائت مى‏كرد. او قهرا در قرآن هم چنين قرائتى داشته است. رفتارپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نسبت‏به اين نحوه از قرائت‏سخت‏گيرانه نبود; لذا درباره او فرمود: «ان سين‏بلال عندالله شين‏»[31] ; (سين بلال پيش خدا شين است).

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مورد همه كسانى كه در اداى صحيح حروف و كلمات قرآن مشكل‏داشتند، بر چنان نظرى بود. امام صادق‏عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده‏اند كه فرمود: «ان‏الرجل الاعجمى من امتى ليقرا القرآن بعجميته فترفعه الملائكة على عربيته‏»[32]; (شخص‏عجمى امتم قرآن را با [زبان] عجمى‏اش قرائت مى‏كند; اما فرشتگان آن را به[صورت ]عربى‏اش بالا مى‏برند).

اما پاره‏اى ديگر از روايات احرف سبعه بيانگر تنوع مفاهيم قرآن و دسته ديگرى ناظربه ظهر و بطن آن است و ربطى به ترخيص و تسهيل در قرائت قرآن ندارد. دسته دوم‏روايات نيز قابل‏پذيرش نيست و بايد طرح شود.

كوتاه سخن اينكه وقتى روايات احرف سبعه ناظر به يك موضوع نباشد، ديگرتعارضى كه برخى ادعا كرده‏اند، در بين آنها متصور نيست و نيز دقت در مفاد آنها و دسته‏بندى آنها براساس مفادى كه دارند اجمال آنها رفع مى‏كند.

6) پاسخ به يك سؤال
آيا روايات شيعه مبنى بر اينكه قرآن يكى است و از سوى يك نفر نازل شده است،در تعارض با روايات احرف سبعه نيست؟ روايات شيعه چنين است:

- عن ابى جعفر عليه السلام قال: «ان القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجى‏ءمن قبل الرواة‏»[33]; (امام باقر عليه السلام فرمود: قرآن يكى است. از نزد يكى نازل شده است:اما اختلاف [قرائات] از سوى قاريان پديد آمده است).

- عن الفضيل‏بن يسار قال: قلت لابى عبدالله عليه السلام: ان الناس يقولون: «ان القرآن نزل‏على سبعة احرف فقال: كذبوا اعداء الله و لكنه نزل على حرف واحد من عندالواحد»[34];(فضيل بن يسار گويد: به امام صادق عليهما السلام عرض كردم: مردم مى‏گويند : قرآن بر هفت‏حرف نازل شده است. فرمود: دشمنان خدا دروغ گفتند: قرآن بر يك حرف و از سوى‏يك فرد نازل شده است).

مفاد اين دو روايت نزول قرآن بر يك حرف است; از اين رو برخى از علماى شيعه‏مانند بلاغى (ره) و خوئى (ره) اين روايات را معارض روايات احرف سبعه دانسته و ازروايات احرف سبعه اعراض كرده‏اند[35]. ليكن همانطور كه آمد اولا، اين دو روايت درمقام تكذيب روايات احرف سبعه نيست; زيرا اين روايات در مقام بيان يك موضوع‏نيست و برداشت صحيح از اكثر آن روايات با اين دو روايت تعارضى ندارد.

ثانيا، به نظر مى‏رسد در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام ، اختلاف قرائت رو به‏گسترش بوده و مردم خيال مى‏كردند همه قرائات مختلف و متعارض، صحيح‏اند; از اين‏رو آن دو امام اين برداشت را ناصحيح دانسته و روشن ساختند كه آن قرائتهاى گوناگون ورو به تزايد، مستند وحيانى ندارند. در روايت دوم نيز برداشت مردم مورد سؤال قرارگرفته است. مؤيد آن عبارت: «ان‏الناس‏يقولون...» است.

مرحوم فيض كاشانى به درستى به اين حقيقت تفطن پيدا كرده و در مقام تبيين مفهوم‏دو حديث مذكور گفته است: «ومقصود آن دو حديث‏يك چيز است و آن اين است كه‏قرائت صحيح يكى است; اما چون آن حضرت دانست كه آنان از حديثى كه روايت‏كرده‏اند صحت همه قرائات را با اختلافى كه دارند، فهميده بودند، آن را دروغ شمرد; به‏همين روى منافاتى ميان اين دو حديث و ديگر احاديث‏سبعه احرف وجود ندارد»[36].
 


منابع :
1) سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، منشورات رضى - بيدار - عزيزى، ج 1، ص‏164.
2) قسطلانى، شهاب‏الدين احمدبن محمد، ارشادالسارى لشرح صحيح البخارى، داراحياءالتراث العربى، بيروت، ج 7، ص 452.
3) طبرسى، مجمع البيان، داراحياء التراث العربى، بيروت، ج‏1 ، ص 79.
4) طوسى، التبيان، داراحياءالتراث العربى، بيروت، ج‏1 ، ص 7.
5) فيض كاشانى، تفسيرالصافى، چاپ سوم، مكتبة الصدر، تهران، ج‏1 ، ص 59.
6) خوئى، البيان فى تفسيرالقرآن، چاپخانه فروردين، انوارالهدى، ص 171.
7) قسطلانى، پيشين، ج 7، ص 452.
8) خوئى، پيشين، ص 193.
9) طبرى، جامع البيان فى تفسير القرآن، دارالمعرفه، بيروت، ج‏1، ص 9 - 25.
10) مركز الثقافه والمعارف القرآنيه، علوم القرآن عندالمفسرين، مطبعة مكتب الاعلام الاسلامى، چاپ اول، 1375، ج 2، ص 129- 156.
11) بخارى، صحيح‏بخارى، دارالفكر،بيروت،ج‏3،باب‏342،حديث‏4890،ص 320.
12) صدوق،الخصال،چاپ جامعه‏مدرسين‏قم، باب‏السبعة،حديث‏43،ج‏2،ص 358.
13) همان، حديث 44.
14) مجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم، مؤسسه الوفا، بيروت، ج 89، ص 4 و 97 وج 90 باب 128.
15) همان، ج 89، ص 98. نيز فيض كاشانى، علم اليقين، انتشارات بيدار، قم، ج 1، ص 551.
16) همان، ص 93.
17) رك : سيوطى، پيشين، ج 1، ص 163.
18) قسطلانى، پيشين، ج 7، ص 452.
19) سيوطى، پيشين، ج 1، ص 165.
20) خوئى، پيشين، ص 193.
21) ابوعبدالله زنجانى، تاريخ القرآن، چاپ سازمان تبليغات اسلامى، تهران، ص 45.
22) مركز الثقافه و المعارف القرآنيه، پيشين، ج‏2، ص 130، حديث 6 و 7.
23) احمد مختارعمر- عبدالعال سالم مكرم، معجم القراءات القرآنيه، انتشارات اسوه، ايران، ج‏1، ص 70
24) بخارى، پيشين، ج 3، باب 339، ص 318.
25) احمد مختار عمر - عبدالعال سالم مكرم، پيشين، ج 1، ص 70.
26) كلينى،اصول كافى;كتاب‏فضل‏القرآن،ترجمه‏كمره‏اى،نشراسوه،ج 6، ص 464.
27) همان.
28) طباطبايى، الميزان فى تفسيرالقرآن،ج 3، ص 75، ذيل آيات 7- 9 سوره آل عمران
29) فيض كاشانى، تفسيرالصافى، پيشين، ج‏1 ، ص 59 مقدمه.
30) طبرى، پيشين، ج‏1، ص 12.
31) همان.
32) احمدبن فهد حلى، عدة‏الداعى، دارالكتاب الاسلامى، ايران، ص 27.
33) كلينى، اصول كافى، باب ان القرآن يرفع كما انزل، منشورات المكتبة الاسلاميه، تهران، ج 2، ص 453.
34) همان، ص 461.
35) خوئى; پيشين و ص 193 و صدر بلاغى ، آلاء الرحمن، مطبعة العرفان، بيروت 1933 م، ج 1، ص 32.
36) فيض كاشانى، تفسير الصافى، پيشين، ج 1 ص 61.

پى‏نوشتها:
* عضو هيات علمى دانشگاه قم
1) روايات 1، 13، 21، 22، 25، 36 و 37.
2) روايات 2، 3،42، 45، 51، 41 ،34، 39.
3) روايات 4 و 5.
4) روايات 9، 24، 26، 35، 33، 32، 19 و 20.
5) روايات 12، 14، 15، 16، 18، 38، 34 و 41.
6) روايات 61، 62 و 64.
7) ما قرآن را نازل كرديم و ما آن را حفظ مى‏كنيم.
8) بگو: بر من روا نيست كه از پيش خود قرآن را تغيير دهم. من جز از آنچه كه به من وحى مى‏شود،پيروى نمى‏كنم. من اگر از پروردگارم نافرمانى كنم، از عذاب روزى بزرگ بيم دارم.
9) همانگونه كه [از من] آموختيد، قرائت كنيد.
 


منبع: مجله صحيفه مبين شماره 48