زيباشناسي كلام امام علي(ع)

عبدالحسين خسرو پناه


درباره‌ي چيستي زيبايي، سخن‌ها بسيار رانده شده‌ است. برخي زيبايي را تناسب و هم‌آهنگي اجزا با كل و هم‌آهنگي اجزا با يك‌ديگر و عدّه‌اي آن را به سودمندي يا توانايي يا لذّت و يا عشق تعريف كرده‌اند. افلاطون در مجموعه‌ي آثار خود، گفت‌وگوي سقراط با هيپياس را بيان مي‌كند و در اين رساله به بررسي تعاريف گوناگون زيبايي مي‌پردازد. آن‌گاه سقراط از هيپياس، سوفيست و حقوق‌دان معروف آن روزگار، درباره‌ي چيستي زيبايي پرسش مي‌كند و او تعاريف گوناگون مذكور در سطور بالا را بيان نموده و سقراط تك‌تك آن‌ها را نقد مي‌كند. به هر حال، تعريف اين حقيقت بسيار دشوار است؛ امّا بي‌شك، زيبايي يك كيفيت نگارين نمادي است كه از سه ويژگي برخوردار است و موجب انبساط روح و روان آدمي مي‌گردد. اولاً ملازم با لذّت است و اصولاً انبساط رواني، همان لذّت است؛ ثانياً ملازم با مطلوبيت است، يعني چيز زيبا براي شخص مُدرِك، مطلوبيت و ارزش مي‌نمايد؛ ثالثاً شگفت‌انگيزي و تعجب‌آور بودن را به ارمغان مي‌آورد.

امير كلام و هنر درباره‌ي زيبايي نيز سخن فرموده است و در مقايسه‌ي انواع زيبايي‌ها، زينت باطن را بر زينت ظاهر ترجيح مي‌دهند. «زينت باطن‌ها، زيباتر از زينت ظاهر است».[1] «زينت به زيبايي و نيكويي صواب و حقيقت است، نه به نيكويي لباس.»[2]

امام علي(ع) بر اين مبنا، زيبايي مرد را حلم، وقار، حُسن دروني، زينت اخلاق و رفتار، عبادت و خشوع، صدق و راستي معرفي كرده است. زينت عبادت، خشوع؛ زينت رياست، بخشش و بزرگواري؛ زينتِ علم، حلم و بردباري و زينت حكومت، عدالت است.[3] پس زيبايي در مكتب علوي به زينت‌هاي صوري و حسي محدود نمي‌گردد و زيبايي‌هاي معقول و فرا حسي را نيز در بر مي‌گيرد.
گفتار و نوشتار و ادبيات زيبا، جذاب و همراه با ضوابط فصاحت و بلاغت، يكي ديگر از مصاديق زيبايي است كه امير بيان و پيشواي بلاغت، سرچشمه‌ي آن است. سرآمد فصاحت در اين باره مي‌فرمايد: «زيباترين و بهترين سخن آن است كه نظام نيكو آن را آراسته باشد و خواص و عوام مردم آن را بفهمند.»[4]

گزيده‌گويي، بهره‌مندي و عبرت‌آموزي از گذشتگان، يادآوري مرگ و قيامت، توجّه به كاركردهاي مثبت و منفي و جاذبه‌هاي لفظي و تعبيري، از هنرهاي كلامي است كه مخاطبان را شيفته‌ي خود مي‌سازد. اميرمؤمنان در نهج‌البلاغه، اين تابلوي هنر و زيبايي، از هنرهاي كلامي فوق بهره جسته است. بخش پاياني نهج‌البلاغه به كلمات قصار اختصاص دارد كه در بردارنده‌ي سخنان كوتاه، جذاب، پرمعنا و قابل فهم است.

ابن ابي‌الحديد، شارح نهج‌البلاغه در وصف يكي از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه[5] مي‌نويسد: «سوگند به كسي كه همه‌ي امت‌ها به او سوگند مي‌خورند، من اين خطبه را در مدت پنجاه سال تاكنون بيش از هزاربار خوانده‌ام. هيچ بار در آن تأمل نكردم، مگر آن كه در من خشيت و خوف و پندي ايجاد كرد و در دلم تأثير نهاد و مرا به لرزه آورد. هيچ بار در آن تأمل نكردم، مگر آن كه به ياد مردگان از خويشاوندان و نزديكان و دوستانم افتادم و چنين تصور كردم كه آن را كه حضرت به توصيف حالش پرداخته، خود من هستم. در اين زمينه بسياري از خطبا و فصحا داد سخن داده‌اند و من آن‌ها را مكرر خوانده‌ام، ولي هيچ كدام تأثير كلام اميرالمؤمنين را بر من نداشته است.»[6]

همّام صحابي عابد اميرالمؤمنين، آن‌گاه كه از امام خواست كه پارسايان را براي او توصيف كند كه گويي آنان را با چشم مي‌بيند، امام(ع) فرمود: «اي همّام، پرواي از خدا داشته باش و نيكوكاري كن كه همانا خداوند با كساني است كه تقوا بورزند و اهل نيكوكاري باشند. همّام به اين مقدار از سخن قانع نشد و امام را سوگند داد كه توصيف بيش‌تري بنمايد. و امام اوصاف پارسايان را شرح داد تا وقتي كه سخن امام(ع) بدين‌جا رسيد كه دوري اهل تقوا از سر كِبر و خودبزرگ‌بيني و نزديكي‌اش از روي مكر و خديعت نيست، در آن هنگام، همّام فريادي كشيد كه جانش در آن بود. امام فرمود: «به خدا سوگند كه بر او از همين مي‌ترسيدم. موعظه‌هاي بليغ با اهلش چنين مي‌كند.»[7]
ابن ابي‌الحديد در مقايسه‌ خطبه‌ي ابن نباته ـ كه از ادباي قرن چهارم بود و مردم را به جهاد برانگيخت ـ با خطبه‌ي 27 نهج‌البلاغه، كه متضمن دعوت مردم به جهاد است، مي‌گويد: «اگر بخواهيم از دايره‌ي انصاف دور نشويم، بايد نسبت آن دو را، نسبت شمشير چوبين با تيغ فولادين بدانيم؛ گرچه خطبه‌ي ابن نباته از صناعات بديعي بهره‌مند است، ولي كلام امير مؤمنان‌(ع) در اوج آسمان است.»[8]

كلام علي(ع) علاوه بر بهره‌مندي از واژگان متناسب و بليغ از آهنگ و موسيقي خاصي برخوردار است كه در روح مخاطبان نفوذ مي‌كند.
جرج جرداق در اين زمينه مي‌نگارد: «علي بن ابي‌طالب، از ذوق سرشار هنر و بيان زيباي سخن، آن‌چنان بهره‌اي دارد كه او را در روزگاران از ديگران ممتاز ساخته است. شكل سخن با مفهوم آن به هم آميخته است؛ بمانند گرمي با آتش و نور با خورشيد و هوا با جوّ؛ و تو در برابر اين سخن، چناني كه گويي در برابر سيل خروشاني كه مي‌جوشد و دريايي كه مي‌توفد و تندبادي كه مي‌وزد و چون از روشني هستي و زيبايي آفرينش سخن مي‌گويد، چنان است كه گويي بر صفحه‌ي جانت با قلم‌هايي از اختران آسمان مي‌نگارد. گفتارش چون شراره‌ي برق و خنده‌ي آسمان در شب‌هاي تاريك زمستان است.»[9]

امام علي(ع) در كلام خود از صناعات ادبي، زيبايي‌ها و شگفتي‌هاي طبيعت بهره مي‌گرفت.[10] با استفاده از تمثيل، موضوعات و مباحث عقلي را تفهيم مي‌كرد و با تشبيه معقول به محسوس، مردم عوام را نيز به حقيقت نزديك مي‌ساخت.[11] شعر، ابزار ديگري است كه امام(ع) در توصيف حقايق از آن استفاده مي‌كرد. امام در پاسخ به اين پرسش كه سرآمد همه‌ي شاعران كيست، فرمود: «هر چند شاعران، همه در يك وادي راه نپيموده‌اند كه بتوان پيش‌تاز راه را شناخت، ليكن اگر از تعيين شاعرترين شاعران چاره‌اي نباشد، سرآمد آنان آن پادشاه گم‌راه (يعني امرالقيس) است.»[12]
شعر مطلوب علي(ع)، سروده‌اي است كه از نظر محتوا و نظر و فكر ارزش‌مند و صحيح و حق باشد و عقيده‌ي مردم را به انحراف نكشاند.

زيبايي عبارات نهج البلاغه از جهت تركيب لفظي و سبك ادبي برجستگي‎هائي دارد:
1. در انواع كلمات مفرد، جمع، مذكّر، مؤنّث، حقيقت ومجاز، سرمايه‎اي غني براي فرهنگ الفاظ عربي است.
2. مجازها و كنايه‎ها در قالب جالب و نوي آمده است.
3. ايجاز و اطناب (كوتاه‎گويي و به درازا سخن گفتن) در جاي مناسب خود به كار رفته و ما اين مطلب را در خطبه‎ها و نامه‎هاي طولاني و گاه متوسط و يا كوتاه آن حضرت به روشني مشاهده مي‎كنيم.
4. محسنات و نوآوري‎هاي لفظي از «جناس» تا «ترصيع» و «قلب» و «عكس»[13] در موارد مناسب به كارگرفته شده است.
5. آهنگ طبيعي و عبارات جذّاب كه اهل فن به خوبي آن را درك مي‎كنند و مردم از شنيدن آن به هيجان مي‎آيند... .
9. امام يحيي يمني نويسنده كتاب «الطراز» مي‎نويسد:
از معاني گوارا و شيواي سخن او (علي ـ‌ عليه السلام ـ) هر خطيبي سيراب شده و هر گوينده‎اي لباس سخنوري پوشيده است؛ زيرا علي ـ عليه السّلام ـ جايگاه و زادگاه بلاغت و ابر پربار فصاحت است چنانكه خود فرمود: «ما فرمانروايان كشور سخنيم سخنوري در وجود ما ريشه كرده و شاخه‎هاي آن بر ما سايه گسترده است.»[14]
10. استاد دكتر سيد جعفر شهيدي، استاد دانشگاه و مترجم موفق نهج البلاغه در مقدمة ترجمة خويش مي‎نويسند:
از سال‎ها پيش چون فرصتي دست مي‎داد برخي از ترجمه‎هاي فارسي نهج البلاغه را با متن مقابله مي‎كردم. ضمن اين بررسي ديدم مترجمان ـ كه خدمتشان در پيشگاه مولاي متقيان ـ عليه السّلام ـ پذيرفته باد ـ هر چند در كار خود موفق بوده‎اند، كم و بيش در اين ترجمه‎ها يك نكته را چنانكه بايد رعايت نكردند و آن اين است كه سخنان مولا چنانكه مي‎بينيم در عين علوّ معني به زيورهاي لفظي نيز آراسته است: استعاره، تشبيه، جناس، موازنه سجع و مراعات النظير. مخصوصاً صنعت سجع كه در سرتاسر كتاب ديده مي‎شود و امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ به سجع‎گويي شناخته بوده است.
هنگامي كه زينب كبري در پاسخ پسر زياد گفت: مهتر ما را كشتي، از خويشانم كسي را نهشتي، نهال ما را شكستي، ريشه ما را از هم گسستي، اگر درمان تو اين است آري چنين است.[15]
پسر زياد گفت: سخن به سجع مي‎گويد: پدرش نيز سخنان مسجّع مي‎گفت.
بدين رو كوشيدم تا در حد توانايي خويش ضمن برگردان عبارت عربي به فارسي ـ چندان كه ممكن است ـ صنعت‎هاي لفظي را نيز رعايت كنم.[16]
ده‎ها نمونه از سخنان صاحب‎نظران ديگر هست كه در مورد ابعاد فصاحت و بلاغت و محسنات لفظي و معنوي نهج البلاغه ابراز داشته‎اند كه از يادآوري آن صرف نظر مي‎كنيم.


پانوشت:
[1] . غررالحكم و نيز نهج‌البلاغه، حكمت 65.
[2] . همان.
[3] . همان.
[4] . غررالحكم.
[5] . نهج‌البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبه‌ي 221 و شرح ابن ابي‌الحديد، خطبه‌ي 216.
[6] . شرح نهج‌البلاغه، ابن ابي‌الحديد، ج 11، ص 153.
[7] . نهج‌البلاغه، خطبه‌ي 193.
[8] . شرح ابن ابي‌الحديد، ص 84 ـ 82.
[9] . جرج جرداق، روائع نهج‌البلاغه، (شگفتي‌هاي نهج‌البلاغه)، ترجمه‌ي فخرالدين حجازي، صص 170 به بعد.
[10] . نهج‌البلاغه، خطبه‌ي 90، 234، 164، 165، 155.
[11] . همان، خطبه‌ي 119، 100، 187.
[12] . نهج‌البلاغه، تحقيق صبحي صالح، حكمت 455.
[13] . جناس در اصطلاح فن بديع: آوردن دو كلمه است كه از نظر لفظي شبيه هم هستند ولي در معنا متفاوتند: دو جمله يا دو مصراع است كه با اينكه در برابر هم هستند وزن و سجع كلماتش مطابق هم باشد. مانند:
هوا شد تيره و گريان بسان ديدة وامق زمين شد تازه و خندان بسان چهرة‌ عذرا
قلب و عكس: مقدم و مؤخر نمودن لفظ است. خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مي‎آورد.
[14] . محمد امين النواوي، پيشين، ص 99 ـ 104 و انّا لأمراء الكلام، و فينا تنشبت عُرُوقُه و علينا تهدّلت غصونه. نهج البلاغه، خ 233.
[15] . لقد قتلت كهلي، و أبرت اهلي، و اجتثثت أصلي، فان يشفك هذا فقد اشفيت.
[16] . نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي، «مقدمه». به نظر نگارنده آنچه جناب دكتر شهيدي در ترجمه نهج البلاغه خويش به آن عنايت فرموده‎اند و ترجمة خود را با زيبايي سجع و محسّنات لفظي آراسته‎اند، تلاشي بسيار ارزشمند و در خور توجه است؛ كه بدون رعايت آن نمي‎توان ترجمه را بازگردان نهج البلاغه ناميد، و اين كاري است كه هم در ترجمه روايات و هم در ترجمه زيارات و ادعيه و هم در ترجمه قرآن كريم كه از وزن و سجع ويژه‎اي برخوردار است، لازم است مورد توجه قرار گيرد.
نگارنده نيز در ترجمه برخي از ادعيه ـ كه تحت عنوان «در معبد عشق» به چاپ رسيده ـ و نيز در ترجمه دو جزء آخر قرآن كريم ـ كه با عنوان «آواي قرآن» منتشر شده ـ رعايت وزن و سجع و محسنات لفظي و معنوي را ـ در حد امكان ـ مورد توجه قرار داده است.


منبع: سايت انديشه قم