محبت اولياى الهى سكوى پرواز

ابوالقاسم آرزومندى


پيش در آمد
دلبرى و دلدادگى پيوسته درونمايه سخنان حكيمان و عارفان و نويسندگان و شاعران بوده و قصه ها و ماجراهاى حقيقى و غير حقيقى (و به صورت نمادين) فراوان بر اساس آن ساخته و پرداخته شده است. اما از آن سو اين موضوع مورد توجه قرارگرفته است كه محبت ها و محبوب هايى كه در جان انسان ها ريشه دوانيده است, به زندگى انسان ها جهت مى دهد و انگيزه ها و كردارها و رفتارهايى توليد مى كند.اين تإثير عميق و شگرف عامل مهمى شد تا اولياى خداوند (اعم از انبيإ و اوصيإ و مقربان الهى) پيوسته انسان ها را متوجه اين نكته سازند كه هر چيز و هر كس شايسته دلبستن نيست .

اين نوشتار بر آن است تا از منظرى دينى پيرامون عبوديت و محبت, نكاتى چند به صورت موجز ـ كه هر نكته مى تواند دست مايه اى براى مباحثى مبسوطتر و مفصل تر باشد. ـ بيان نمايد و نيز به بررسى رابطه بين اين دو و تإثير هر يك بر ديگرى بپردازد.

هدف پيامبران
عبد خالص خداوند, حضرت على(ع) در سخن حكيمانه اى در فلسفه ارسال رسولان فرموده اند:انبيإ مبعوث گشته اند كه ((يثيروا لهم دفائن العقول (1), تا گنجينه هاى عقول مردمان را (از زير آوار شهوات و خودمحورىها) بيرون آورند.)) در حديثى ديگر آمده است: ((العقل ما عبد به الرحمن; عقل آن است كه به وسيله آن خداوند بندگى شود.)) با كنار هم نهادن اين دو حديث مى توان نتيجه گرفت كه:
الفـ يكى از وظايف مهم انبيإ, برانگيختن عقل بنده ساز و بنده پرور انسان ها و رهنمون ساختن آنان به چگونگى بندگى است.
ب ـ از منظر شريعت, عقل به آن گفته مى شود كه چنان انسان را رشد دهد كه منتهى به عبوديت شود و عاقل آن است كه بندگى حق را پيشه خود كند و رشته تعلقات غير او را قطع نمايد. مفهوم اين كلام آن است كه هر كس حق را بندگى نكند, جاهل است هر چند دعوى عقلانيت او سر به فلك زده باشد. بنابراين از نظرگاه وحيانى بين بندگى و خردورزى ملازمت برقرار است.
جـ گرچه انبيإ اهدافى ديگر (از قبيل اجراى قسط و عدل و احكام و حدود در جامعه و تشكيل حكومت الهى, نجات انسان ها از طاغوت و مبارزه با جباران و...) را نيز دنبال مى كنند, اما همه اين اهداف بر اين اساس استوار است كه محيطى فراهم آورند كه عبوديت به بهترين نحو ميسر شود و موانع تا حد ممكن برداشته شود. همه تلاش و كوشش پيامبران در اين راه مصروف شده است كه فرزندان بنىآدم را از هستى عالم طبيعت به در آورند و آنان را به بهشت عبوديت الهى راهنما باشند و تمام نيروها و قواى آنان را در نقطه الهى متمركز سازند و ريسمان بندگى محبوب ها و خدايان دروغين را از جان و روحشان باز نمايند.

انگيزه هاى عبادت
اما همه بندگان خداوند در پرستش خويش از انگيزه اى واحد تبعيت نمى كنند; كمااين كه الگوى عبوديت و محبت, امام صادق(ع) فرموده اند: ((ان الناس يعبدون الله عزوجل على ثلاثه اوجه: فطبقه يعبدونه رغبه فى ثوابه فتلك عباده الحرصإو هو الطمع و آخرون يعبدونه فرقا من النار فتلك عباده العبيد و هى الرهبه و لكنى اعبده حبا له عزوجل فتلك عباده الكرام و هو الامن...فمن احب الله عزوجل و من احبه الله عزوجل كان من الامنين; همانا مردم خداوند را به سه صورت مى پرستند: عده اى او را براى رسيدن به ثواب الهى بندگى مى كنند; اين, عبادت حريصان است كه ريشه در طمع دارد. برخى ديگر به خاطر ترس از آتش غضب الهى خدا را عبادت مى كنند; اين, عبادت بردگان است. ولى من پروردگار را از روى شوق و محبت مى پرستم; اين, عبادت كريمان است كه مايه امان است...پس هر كه خداى را دوست دارد, خداوند نيز او را دوست خواهد داشت و محبان او نيز از هر گزندى در امان خواهند بود.)) در حديث مشابه ديگر, از اسوه موحدان, اميرمومنان(ع) آمده است كه:
((عده اى عبادتشان تجارت منشانه است.
برخى نيز عبادتشان همچون بردگان است.
اما گروهى نيز خداوند را به خاطر شكرگزارى نعمت هاى بى دريغ او, عبادت مى كنند كه اين, عبادت احرار و آزادگان است.))(2) تفاوت دو حديث در گروه سوم است كه آن هم به نظر مى رسد بيشتر اختلاف در تعبير باشد; زيرا محبان (در حديث اول) و آزادگان (در حديث دوم) هر دو عبادات و بندگى شان, خالصانه و بى غل و غش است و عبوديت هردو ريشه در محبت پروردگار دارد. گرچه در اين دو حديث عبادات دو گروه اول به هيچ وجه مذمت و منع نشده است و اينان نيز در نزد خداوند مإجور خواهند بود و به بهشت موعود دست خواهند يافت, اما از نظرگاه محبان و آزادگان عبادتى كه ذره اى از حب نفس و غير دوست در آن راه يافته باشد, نوعى شرك محسوب مى شود. بدين جهت است كه گفته شده است:
((حسنات الابرار, سيئات المقربين)); نيكى نيكان, نوعى گناه براى مقربان است. ))
دوستداران پروردگار چنان در ميدان جاذبه و شوق و محبت پاى نهاده اند كه در عباداتشان هيچ شائبه غير خدايى ديده نمى شود. آنان تنها در پى كسب رضايت محبوب خويش مى باشند و جاه و مقام و مال و منال ناپايدار و زودگذر اين دنيا را به اهلش واگذاشته اند. از بند تعلقات غير او رسته اند و تمام همت خود رامعطوف به او ساخته اند:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
زهرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
انديشه عبوديت در درگاه الهى چنان آنان را به خود مشغول كرده است و چنان نور محبت رحمانى در دلشان تابيده است كه فارغ از تمام دلبستگى ها عبادت مى نمايند. به همين معنا اشاره دارد, حديثى كه منسوب به امام صادق(ع) است: ((حب الله اذا اضإ على سر عبد اخلاه عن كل شاغل و كل ذكر سوىالله ظلمه والمحب اخلص الناس سرالله تعالى و اصدقهم قولا و اوفاهم عهدا; نور محبت خدا بر دل هر بنده اى بتابد, آن را از هر مشغوليتى خالى مى كند و هر ذكرى غير از خداوند تاريكى است....)) لذا خالص ترين نوع بندگى را بايد از شيفتگان و مجذوبان و سپاس گزاران نعمت هاى الهى آموخت. از آنجا كه پرستش آنان, بى چشمداشت و بى دريغ انجام مى گيرد, پاداش آنان نيز بسيار فراتر از نعمت هايى است كه به ساير بندگان اعطا مى شود. چنان كه از پاره اى روايات استفاده مى شود كه حتى بهشت چنين بندگانى نيز غير از ساير بهشتيان است. هنيئا لهم .

انتخاب محبوب
در كشاكش دو نيروى رحمانى و شيطانى است كه انسان ها دست به انتخاب محبوبان خود مى زنند; عده اى فريب عروس هزار داماد دنيا را مى خورند و عده اى ديگر دل به معشوق حقيقى مى سپارند و تنها سوداى دوست را در سر مى پرورانند. گروه اول همان عاقلان اند كه در آغاز سخن بدان ها اشاره گرديد و گروه دوم طبق مفهوم آن حديث شريف, جاهلان اند كه سراب ها آنان را فريفته ساخته است. عاقلان به حقيقت دريافته اند كه غير از پروردگار, همه فانى و هيچ اند و هر محبتى كه منتهى به او نشود, خسران در پى دارد. لذا تمام مرارت ها را به جان مى خرند و از شيرينى زودگذر دنيا چشم فرو مى بندند:
هر جا كه مراد دلبر آمد
يك خار به از هزار خرماست
اينان چون كه در يافته اند عاشقى به حرف نيست, بلكه به عمل كار بر آيد و پى به تجارت پر سود خود برده اند, از اين رو در طى مسير عبوديت عاشقانه خود, از هيچ چيز باك ندارند. اينان به عبادت به ديده وسيله اى مى نگرند كه آنان را به محبوبشان پيوند مى زند, لذا به عبادت عشق مى ورزند و با آن مإنوس هستند. در حديثى شريف از امام على بن ابيطالب(ع) آمده است كه: ((افضل الناس من عشق العباده و عانقها و باشرها بجسده و تفرغ لها, فهو يبالى على ما اصبح من الدنيا على يسر ام عسر;(3)
برترين مردم كسى است كه به عبادت خدا عشق بورزد و براى آن آغوش باز كند و از جان آن را دوست بدارد و با بدن خود بدان بپردازد و به چيز ديگر اشتغال نيابد. چنين كسى را انديشه آن نخواهد بود كه دنيايش با آسايش و راحتى بگذرد يا با سختى و مشقت.))
بر اين اساس مومنان حقيقى, پيوسته در انتخاب خود, راهى را مى گزينند كه رضايت او در آن است. اما جاهلان كه چشمان نزديك بينشان, تنها متاع پر فريب اين دنيا را ديده است, همواره به تكليف الهى چون بار سنگينى نظر مى كنند و از آنجا كه به عشقى فراتر و والاتر دست نيازيده اند در انتخاب راه درست در ترديد به سر مى برند و يا به سختى از تنگناى شهوات, خود را مى رهانند.

پيوند دو سويه
نوع محبوب هايى كه انسان شيفته و مجذوب آنها شده است, كشف از حقيقت هر انسانى مى كند; به عبارت ديگر, هر كس بر اساس عقايد و تفكر خاص خود اقدام به گزينش محبوب هاى خود مى كند و از آنها تإثير مى پذيرد و جهت مى گيرد. اما مى توان گفت, تإثير گذاشتن و تإثير پذيرفتن محب و محبوب, امرى دو سويه است; بدين معنا كه از يك سو هر كس بر اساس شاكله فكرى و روحى خود, دلبستگى ها و دل مشغولى هاى خود را آشكار مى سازد و اعمال خود را بدان جهت معطوف مى نمايد; ((كل يعمل على شاكلته; هر كس طبق قالب خويش عمل مى كند.))(4) و از ديگر سو همان محبوب ها و گرايش ها نيز باطن انسان را مى سازد و شكل مى دهد. اين نقش تإثيرگذار محبوب ها بر انسان و تعلق خاطر به آنها, چنان است كه بسيارى از موارد اين محبت و شيفتگى ها به دوزخ منتهى مى شود.

اين نقش موثر محبت در هدايت و ضلالت انسان ها, پيامبران را واداشته است تا توجه بنى آدم را از محبوب هاى مجازى و پوچ به سوى حقيقت اصيل و ناب عالم هستى كه خداوند رحمان است, متوجه سازند. اين از جمله همان وظايفى است كه بر عهده آنان نهاده شده است تا قواى فكرى و روحى انسان را از انحراف به چپ و راست باز دارند و به راه مستقيم هدايت نمايند; از اين رو مى بينيم پيامبر اسلام, در آن واپسين روزهاى عمر سراسر رحمت خويش, براى نجات بخشيدن بندگان پروردگار از گمراهى هاى بعد از خود, از مردم مى خواهند تا به اهل بيت او مودت و محبت بورزند و به ولايت آنان تمسك جويند; چه اين كه مهرورزيدن و دوست داشتن معصومين عليهم السلام بهترين وسيله اى است كه مى توان با آن بر محبوب هاى دروغين فائق آمد و خود را به گوهر يكدانه هستى كه سلسله جنبان عطوفت ها و محبت ها است, نزديك ساخت. بر اين مفهوم دلالت دارد اين جمله از زيارت نامه حضرت معصومه(س) كه: ((انى اتقرب الى الله بحبكم; به راستى كه من با محبت ورزيدن به شما, خود را به خدا نزديك مى كنم.)) در زيارت پر محتوا و پر راز و رمز عاشورا نيز در خطاب به حضرت سيدالشهدإ(ع) مى گوييم: ((يا ابا عبدالله انى اتقرب الى الله...بموالاتك; من با موالات و دوستى شما, خود را به خداوند مقرب مى كنم .

اما در كيش مهرورزان, تنها دوست داشتن محبوبان حق, موجب مقرب گشتن نمى شود, بلكه روى ديگر اين سكه, بيزارى جستن و عداوت كردن با دشمنان او و دشمنان محبوبان خداوند است. چنان كه در همين زيارت عاشورا آمده است: ((اتقرب الى الله... بالبرائه من اعدائكم; به خداوند تقرب مى جويم به مدد بيزارى جستن از دشمنانتان)). اين همه تإكيد و تكرار دوستى با دوستان خداوند و دشمنى با دشمنان آنان, به دليل همان وظيفه اى است كه اوليإ خداوند براى جهت دهى صحيح و متعالى و رشد دهنده قوه عشق ورزى انسان بر عهده دارند, تا بدين روش, خود را به رنگ آنان در آوريم و با يارى آن جان هاى شيفته حق تعالى, ما نيز خود را از دام متاع فريبنده اين دنيا برهانيم و اسب شرف را از منجلاب حب نفس و باتلاق حب دنيا (كه ريشه تمام گناهان است.) بجهانيم.

نربان قرب
سوالى كه ممكن است به ذهن آيد اين است كه, چگونه به مقام محبان پروردگار نايل آييم؟
چه مقدماتى بايد طى شود؟ و آيا هركسى مى تواند به چنان درجه اى برسد كه از خدا جز خدا نخواهد و بهشت و دوزخ انگيزه عمل او نشود؟

در آغاز ممكن است امر بر ما مشكل و يا محال به نظر آيد, اما علت مشكل شدن كار, از خود ما ناشى مى شود; زيرا به هر چيز به ديد كاسب كارانه نظر مى اندازيم و افكار و عقايد و اعمالمان به گونه اى شكل گرفته است كه پيوسته به دنبال منافع نفسانى و شهوانى هستيم و اساسا در انديشه منافع پايدارتر از ماديات نيستيم. با اندك تعقل پى مى بريم كه به واقع, عبادات ما تهى از شناخت و بينشى است كه عبوديت ساز باشد و جان ما خالى از معرفتى است كه چشم تنگ دنيابين ما را به روى افق هاى تعالى بخش و نعمت هاى موعودالهى باز نمايد. خود را قانع به همين جهانى ساخته ايم كه دور خود تنيده ايم و همه چيز را با همين ملاك ها و خواسته هاى مادى مقايسه مى كنيم. هر چه كه پاسخگوى نيازهاى نفسانى مان باشد, آن را مى جوييم اما غافليم كه اين لذائذ زودگذر پايان مى پذيرد و عمر دنيا و انسان هاى ساكن در آن به سر خواهد رسيد. چنين بينش مادىگرايانه است كه موجب مى شود كه همان اعمال عبادى ساده را كه حداقل مراتب عبادت و عبوديت است, با اكراه انجام دهيم; تا چه رسد به اين كه, عاشقانه در پى انجام تكليف باشيم.

بنابراين اولين قدم در حصول محبت, تحصيل و تعميق معرفت دينى مان است. از اين رو در حديثى از امام مجتبى(ع) آمده است: ((من عرف الله, احبه; هر كه خداى را شناسد, او را دوست مى دارد.)) اين معرفت, نه تنها وسيله اى در رسيدن به محبت مى باشد, بلكه پايه و اساس ايمان به خداوندمتعال نيز مى باشد. به اين دليل در قرآن مجيد به اين معنا فراوان اشاره شده است كه بندگان خداوند در آيات الهى تعقل و تدبر كنند تا نسبت به خالق خويش معرفت حاصل نمايند و از جانب ديگر در بسيارى از موارد, وقتى خداوند بندگان خود را مذمت و ملامت مى كند, با مضامينى از قبيل ((لايشعرون)), ((لايتدبرون)), ((لايعلمون)) و ((لايعقلون)) تعبير مى نمايد.
بارى, معرفت به حق تعالى, محبت و عشق بنده را به خالقش بر مى انگيزد و روح عبوديت را در انسان ها احيا مى كند. البته به اين نكته مهم نيز بايد توجه داشت كه تحصيل معرفت بايد از اهل معرفت باشد; و از هرگونه اعوجاج و التقاط خالى باشد. در غير اين صورت نتيجه معكوس به بار خواهد آورد.

به هر روى, شناخت خداوند و شناخت جميع صفات جمال و جلال او, شناخت و معرفت داشتن به نعمت هاى گوناگون او به انسان, فهم حقايق آسمانى و توجه به آيات آفاق و انفس, همه مى توانند شور و شوق و نشاط در عبادات را در وجود ما بيفزايند.
اما محبت ورزيدن, امرى دوسويه است; به بيان ديگر ((محبت)) دو سررشته دارد; يك سر آن در دست محب و سر ديگر رشته در دست محبوب است. بايد عاشق عشق بورزد و معشوق هم بخواهد. اگر عاشق عاشقى كند, ولى معشوق اعتنا نكند و او نيز محبت نورزد, عاشق هيچ گاه به وصال نايل نشود. لذا در متون اسلامى (اعم از قرآن مجيد و احاديث) به اين نكته مكررا اشاره شده است كه چگونه باشيم تا خداوند نيز ما را به دوستى و محبت خويش برگزيند. از جمله در قرآن كريم آمده است كه: ((ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله; اگر پروردگار را دوست مى داريد, پس مرا (پيامبر را) تبعيت كنيد تا خداوند نيز شما را دوست بدارد)). اين آيه شريفه صريحا پيروى از شريعت حضرت خاتم الانبيإ(ص) را وسيله اى مهم در رسيدن به محبت الهى برمى شمرد. مفهوم اين آيه آن است كه ادعاى محبت الهى بدون انجام واجبات و ترك محرمات ميسر نشود. اگر پشت به آيين محمدى نماييد, اين نشانه آن است كه ادعاى محبت شما گزافه گويى اى بيش نيست و خداوند نيز به شما توجه نخواهد داشت.

در طى طريق سلوك به سوى حق تعالى آنچه بعداز معرفت, بسيار بر آن تإكيد شده است همين انجام واجبات و ترك گناهان است. اما برخى بر اين پندارند كه انس و شوق به حق تعالى با انجام رياضات و اعمال شاق و مرتاضانه ميسر مى شود و صوفى مسلكانه مى توان به كيمياى محبت الهى دست يافت, اما آنچه را بزرگان سلوك و عرفان شيعى گفته اند و خود بدان عمل كرده اند, همان است كه گفتيم; يعنى تحصيل معرفت و گام برداشتن در مسير شريعت محمدى(ص) و پيروى از خاندان عصمت و طهارت. البته در مراحل بعد, عمل به مستحبات و نوافل نيز مطرح مى شود كه آن نيز بايد با شرايط روحى هر كس همگون و همسو باشد تا به نتيجه مطلوب نايل شوند. براى مراتب شديدتر محبت به خداوند, علائم و نشانه هايى گفته شده و به اعمالى اشاره شده است كه در اين مختصر قابل طرح نيست.(5)


پى‏نوشت‏ها:
1 ـ نهج البلاغه, خطبه اول, چاپ جامعه مدرسين.
2 ـ همان, حكمت 237.
3 ـ امام خمينى1,آداب الصلوه, ص 122.
4 ـ اسرإ, آيه 84.
5 ـ مشتاقان مى توانند در اين زمينه به حديث شريف معراج مراجعه نمايند. همچنين مراجعه به كتاب شريف جامع السعادات (اثر گرانسنگ مرحوم محمد مهدى نراقى), كتب اخلاقى و عرفانى امام خمينى(ره) و... ما را در وصول به مقصود يارى خواهندكرد. كتاب ارزشمند ديگرى نيز در شرح حال شيخ مرحوم رجبعلى خياط به نام ((كيمياى محبت)) كه به وسيله حجه الاسلام والمسلمين محمد محمدى رىشهرى به رشته تحرير در آمده است كه با زبان ساده و همه فهم, منتشر شده است و براى بسيارى قابل استفاده و مفيد خواهد بود.


منبع: ماهنامه كوثر ـ شماره 42ـ شهريور 79