جنبه هاى مهم شخصيت نوجوان

محمدرضا محمدى



چكيده:
دوره نوجوانى از مهم ترين و حساس ترين دوره هاى زندگى انسان به شمار مى رود; زيرا در اين دوره نوجوان به دنبال يافتن هويت خويش، در مسير شكل دادن به شخصيتى متكى به خود گام برمى دارد. سؤالات متعددى نيز در ذهن نوجوان نقش مى بندد كه چنانچه نتواند پاسخى مناسب براى آن ها بيابد، چه بسا ممكن است شخصيتى متزلزل و احياناً دوگانه پيدا كند. بنابراين، شناخت جنبه هاى مهم جسمانى، روانى، اجتماعى، عقلانى و اخلاقى نوجوانان اين توانايى را به نوجوان و اطرافيان او مى دهد تا شيوه صحيح برخورد با تغييرات جسمى ـ روانى به وجود آمده را بدانند و تا حدى از بروز ناسازگارى هاى خاص اين دوران جلوگيرى نمايند. اين مقاله، نيم نگاهى به جنبه هاى مهم شخصيت نوجوانان انداخته است.

مقدمه
دوره نوجوانى هم زمان است با دوره بلوغ; يكى از بحرانى ترين دوره هاى زندگى. در دروه بلوغ، تغييرات گوناگونى در ابعاد شخصيتى نوجوان رخ مى دهد كه هر كدام به نوعى مى تواند بر او اثر بگذارد و حتى گاهى شخصيّت او را دگرگون سازد. اين نبشتار، به برخى از اين جنبه ها اشاره دارد. اما پيش از ورود به اصل بحث، توجه به چند نكته لازم است:

1ـ بحران بلوغ:
فرايند بلوغ يكى از بحرانى ترين دوره هاى زندگى هر فرد است. استانلى هال، (Hall, Stanly) كه به پدر روان شناسى بلوغ معروف است، اين مرحله را «دوران طوفان و فشار» مى نامد. نوجوان دراين دوره،تمايلاتوخواهش هاى متضادى دارد; مثلاً با اين كه مى خواهد با دوستان باشد، به تنهايى نيزعلاقه مند است.1

روسو دوره بلوغ را تولّد مجدّد مى داند. او مى گويد: وقتى فرد به دوره بلوغ مى رسد مثل اين است كه فرد ديگرى با خصوصيات بدنى و روانى متفاوتى در وى به وجود آمده است.2
در هفت سال سوّم زندگى كه دوران بلوغ و جوانى است، تحولات سريعى در جسم و جان نوجوان پديدار مى گردد و در مدّت كوتاهى اندام و افكارش به كلّى تغيير مى كند.3 دوره نوجوانى و بلوغ به سنين بين 12 تا 18 سالگى اطلاق مى شود. اين دوره يكى از بحرانى ترين دوره هاست. گاهى گذشتن از مرز كودكى و رسيدن به قلمرو بلوغ با نابسامانى هاى فراوانى همراه است. در اين دوره، نوجوان نه ديگر كودك به حساب مى آيد و نه هنوز به درستى بالغ گرديده است. وى در مرز بين اين دو مرحله (كودكى و بزرگ سالى) قرار مى گيرد و با فشارها و انتظارات خاص هر دوره رو به رو مى شود; از سويى، اگر كار كودكانه بكند او را ملامت مى كنند كه بزرگ شده است و اين كار در شأن او نيست و از سوى ديگر، معمولاً با او مانند بزرگ سالان رفتارنمى شود. در زندگى، نقش كودك و بزرگ سال، هر كدام مشخص است و مى دانند چه كارى بايد انجام دهند، ولى نوجوان در وضع روحى مبهم و پيچيده اى به سر مى برد; او به درستى نمى داند چه بايد بكند.

2ـ تعريف بلوغ و نوجوانى:
كلمه «بلوغ» يا (Puberty) ممكن است به چند صورت تعريف شود:

الف. بلوغ جنسى: بلوغ به اين معنا يعنى رسيدن به سن توليد مثل و شهوت جنسى كه سنين آن در بين ملل و افراد گوناگون بر حسب نژاد، مناطق جغرافيايى و آب و هوايى متفاوت است و معمولاً بين سنين 12 ـ 18 سالگى واقع مى شود.

ب. بلوغ جسمى (فيزيولوژيك): بلوغ به اين معنا همان آخرين حدّ رشد اندام ها است كه زمان آن از يك سو، به نژاد فرد بستگى دارد واز سوى ديگر، به قوانين رشد و نموّ هر يك از اعضا. در اين زمينه، تن كردشناسان (فيزيولوژيست ها) و روان شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه اندام هاى انسان تا پنج سال اول زندگى به طور سريع رشد مى كند و سپس رشد آن تا سنين 12، 13 سالگى به كندى مى گرايد، در دوره نوجوانى سرعت رشد دوباره افزايش مى يابد و در فواصل بين 18 ـ 25 سالگى جسم به حدّ كمال خود مى رسد و رشدش نيز متوقف مى گردد. لازم به ذكر است كه تمام قسمت هاى بدن در دوره رشد به يك ميزان رشد نمى كند، بلكه بعضى از اعضا رشد بيش ترى دارند، چنانچه مشهور است كه «نوجوان شلوارش يك سال زودتر از كتش كوچك مى شود.»

ج. بلوغ شرعى: سن تكليف در كشورهاى گوناگون بر اساس اعتقاداتى كه دارند فرق مى كند; مثلاً اسلام سن 9 سالگى را براى دختران و 15 سال را براى پسران سن بلوغ مى داند.4 البته بعضى از فِرَق اسلامى در سن بلوغ با شيعه فرق دارند; مثلاً فقه حنفى براى دخترسن17 سالگى و براى پسر سن 18 و 19 سالگى را سن بلوغ مى داند و فقه مالكى بلوغ را وابسته به سن نمى داند.

د. بلوغ عرفى (سن قانونى): قوانين مدنى كشورها اغلب دو يا سه سال ديرتر از دستورات شرعى نوجوانان را بالغ و مسؤول رفتار خود مى داند.

هـ. بلوغ روانى (بلوغ شخصيّت): بلوغ روانى داراى جنبه هاى گوناگونى از قبيل پختگى، هوش، درك مفاهيم اخلاقى، نقطه اوج حافظه، كمال اراده، انفعالات و سايرخصوصيات ذهنى است كه در صورت هماهنگى، تعادل فرد را به وجود مى آورد و در صورت ناهماهنگى، موجب رفتار غير عادى يا بى تعادلى روانى مى شود.

با توجه به تعاريف ارائه شده، بلوغ داراى معانى متفاوتى است، اما منظور روان شناسان ازآن، بيش ترتغييرات بدنى (جسمى و جنسى) مى باشد. آنان مراد خود را از ديگر موارد بلوغ با پسوند مى آورند; مثل بلوغ روانى، بلوغ شرعى و بلوغ عرفى و... .

3ـ نوجوانى: اصطلاح «نوجوانى» (Adolesence) در مقايسه با كلمه «بلوغ» معناى وسيع ترى دارد و دوران مهمى از زندگى انسان را شامل مى شود. سنين بين 12 ـ 18 سالگى، كه سنين نوجوانى است، خود به سه قسم مى شود: الف. مرحله پيش از بلوغ: ورود تدريجى كودك به مرحله بلوغ; ب. مرحله بلوغ: ظهور معيارهاى بلوغ جنسى مثل عادات ماهيانه و احتلام; ج. مرحله پس از بلوغ: رشد صفات ثانويه جنسى.

الف. اهميت نوجوانى از ديدگاه دانشمندان: افلاطون اين دوره را دوره شراب زدگى روان مى داند كه احساسات و عواطف بر افكار فرد چيره مى شود.

روسو مى گويد: نوجوانى توّلد ثانوى است. استانلى هال معتقد است نوجوانى دوره طوفان و فشار بوده و نوجوانى يك جهش ناگهانى است.

كورت لوين آلمانى هم اعتقاد دارد كه كودك و بزرگ سال، هر كدام يك نوبت، بار كودكى و بزرگ سالى را بر دوش مى كشند، ولى نوجوان مجبور است يكجا بار هر دو را بر دوش بكشد; زيرا متعلق به هر دو مى باشد.5

ب. اهميت نوجوانى از نظر اسلام: اسلام اين موضوع را از دو جنبه مثبت و منفى مدّ نظر قرار داده است: در جنبه مثبت، به نظر اسلام، نوجوانى دوره قوّت و توانايى است كه در بين دو دوره ضعف و ناتوانى (كودكى و پيرى) قرار گرفته: «اللّهُ الذّى خَلقكُم مِن ضعف ثُمَّ جَعل مِن بعدِ ضعف قوّةً ثُمَّ جَعَل مِن بعدِ قوّة ضعفاً و شيبةً يَخلُق ما يشاءُ و هو العليمُ القَديرُ.» (روم: 54)

اولياى اسلام نيز نوجوانى را يكى از نعمت هاى پر ارج الهى و از سرمايه هاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناخته اند:

ـ قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): «اُوصيكم بِالشُّبّانِ خيراً فاِنّهم اَرقّ افَئدةً اِنّ اللّهَ بَعَثَني بَشيراً و نَذيراً فَحالَفني الشُّبّانُ و خالفنى الشّيوخُ.»6

ـ قال على(عليه السلام): «شيئان لايُعرف فَضلهما اِلاّ مَنْ فَقَدهما الشّبابُ و العافية.»7

در جنبه منفى، اولياى الهى از اين دوره به دوره جنون و مستى تعبير كرده اند:

ـ قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): «الشّبابُ شعبةٌ مِن الجنونِ.»8

ـ قال على(عليه السلام): «اصنافُ السُّكرِ اربعةٌ: سُكرُ الشّبابِ، سُكرُالمالِ، سُكرُالنَّوم و سُكر المُلك.»9

اينك پس از بيان مقدمه، به اصل بحث با عنوان ويژگى هاى مهم نوجوان مى پردازيم:

1ـ بلوغ يا رشد جسمى
يكى از جنبه هاى مهم و مؤثر در شخصيّت نوجوان بلوغ است. در زمينه تحول بلوغ، دو جريان فكرى وجود دارد:

گزل (Gesel) مى گويد: بلوغ رشد مداوم و پيوسته اى است كه از كودكى شروع و بدون انقطاع ادامه مى يابد كه گاهى سريع و گاهى كند است و نمى توان براى آن خصوصيّات و ساختمان معيّنى ذكر كرد و آن را داراى مراحلى دانست.

پياژه (Piaget) و والون (Wallon)معتقدند: رشد متشكل از مراحل ودوره هاى متفاوتى است وهرمرحله

ساخت ذهنى مربوط به خود را دارد و بهّ دليل همين ساخت، هر مرحله از ساير مراحل جدا و مجزّا است; مثلاً، دوره نوجوانى دوره آشوب درونى و انقلاب شخصيّتى است، در حالى كه دوره كودكى دوره آرامش و سكون است ورشدآن آهنگ يك نواختى دارد. دوران بلوغ كه بابحران مواجه مى شود، تغييراتى در كل شخصيت فرد ايجاد مى كند.10

در آغاز نوجوانى، كودكان بيش تر به دوره سريعى از رشد جسمانى (جهش) گام مى گذارند و صفات ثانويه جنسى در آن ها بروز مى كند. اين تغييرات در دوره اى تقريباً دو ساله رخ مى دهد و با بلوغ جنسى به اوج خود مى رسد. نشانه بلوغ شروع قاعدگى در دختران و احتلام در پسران مى باشد كه معمولاً در دختران از سن 9 ـ 12 سالگى و در پسران دو سال ديرتر ظهور مى يابد. تا سنين 11 سالگى متوسّط قد و وزن دختر و پسر يكسان است و از آن پس دختران پيشى مى گيرند و پس از دو سال، پسران جلو مى افتند و تا آخر عمر اين روند ادامه دارد. البته تفاوت هاى فردى را نبايد از نظر دور داشت، چه بسا بعضى از پسران زودتر از دختران بالغ شوند. آب و هوا و مناطق جغرافيايى و نوع تغذيه در سرعت بلوغ اثر مى گذارد.

انواع تغييراتى كه با شروع دوره نوجوانى رخ مى دهد عبارت است از:

الف. تغيير در اندازه بدن: در دوران 3 تا 4 ساله بلوغ، قريب 20 ـ 30 كيلو گرم به وزن و 20 ـ 30 سانتى متر به قد نوجوان اضافه مى گردد. در اين دوران به طور كلى، هم اعضاى بيرونى متحول و دست خوش تغيير مى گردد و هم اعضاى درونى.

ب. رشدصفات اوليه جنسى: اندام هاى جنسى كه وظيفه توليد مثل را بر عهده دارند دراين دوره رشد مى كنند. اين تغييرات بر اثر فعاليت غدد هيپوفيز، آدرنال (فوق كليوى) و غدد جنسى به وجود مى آيد.

ج. رشد صفات ثانويه جنسى: از هنگام بلوغ تفاوت هاى دختر و پسر كاملاً آشكار مى گردد و هر قدر بلوغ بيش تر پيشرفت كند اين تفاوت ها بيش تر مى شود. اين صفات عبارت اند از: رشد عمومى مو در بدن، تغييرات پوستى، فعاليت بيش تر غدد چربى، تغييرات صدا كه به صورت صداى زير در دختران و صداى بم در پسران ظاهر مى گردد.

به طور خلاصه مى توان گفت: نوجوان، چه بخواهد و چه نخواهد، اين تغييرات در بدن او رخ مى دهد كه هر كدام به نوبه خود، شخصيت او را متأثر مى كند. هرگونه برداشت غلط و اطلاع نادرست و ناقص از اين تغييرات مى تواند ضربات جبران ناپذير را بر نوجوان وارد سازد. بنابراين، والدين موظف اند كودكان خود را از وجود اين گونه تغييرات آگاه كنند.

دبس(Debesse)مى گويد:مادربايددختر خود راازوقوع عادات ماهيانه مطّلع سازد; نبايد صبر كند تا او به طور معمول، به سن عادات ماهيانه برسد و از اين مرحله اطلاعات روشنى نداشته باشد.11

والون (Wallon) مى گويد: والدين موظف اند پسران را نيز براى ظهور آثار ناشى از بلوغ مهيّا سازند. جوانى كه اطلاع قبلى از تحوّل بلوغ نداشته باشد و تنها شايعات و كنايات مبهمى در اين باره شنيده باشد نه تنها آشفته و پريشان مى گردد، بلكه غالباً وحشت مى كند. گاهى سكوت والدين در اين موارد، منجر به سلب اعتماد و اطمينان نوجوانان از والدين مى شود و براى كسب اطلاع، سراغ منابع اطلاعاتى ناقص (دوستان و كتاب ها) مى رود كه گاهى او را با مشكلات جسمى و روانى مواجه مى كنند.12

روان شناسى خطرهاى بلوغ
الف ـ خودپندارى نامساعد: معمولاًنوجوانان اين دوره را با خودپندارى نامساعد سپرى مى كنند; زيرا نسبت به خود، نظر مثبت دارند، ولى به دليل آن كه محيط اجتماعى با آن ها برخورد مناسب ندارد، آن ها را تحقير مى كند و مرتب تغييرات بدنى شان را به تمسخر مى گيرد، نوجوانان از هرگونه تشويق و تمجيدى محروم مى شوند و اين به تدريج، سبب لطمه ديدن آن ها و خودپندارى شان مى شود و در اين صورت، نسبت به خود نظر منفى پيدا مى كنند و عزّت نفس خود را از دست مى دهند.

ب ـ شكست و ناكامى: رشد سريع بدنى در دوره نوجوانى با كمبود نيرو همراه مى شود كه در نتيجه به كاهش ميزان كار و پيدايش ملالت و خستگى نسبت به هرگونه فعاليت كه مستلزم تلاش است، منجر خواهد شد.

ج ـ آماده نبودن براى تغييرات بلوغ: كمتر نوجوانى است كه تغييرات دوران بلوغ را از قبل شناخته باشد و چون اطلاع ندارد و ياازنظر روان شناختى آماده اين تغييرات نيست،ممكن است ضربه ببيندوگرايش هاى نامساعدى نسبت به اين گونه تغييرات پيدا كند. دليل اين موضوع گاهى مربوط به والدين است و گاهى مربوط به مدرسه كه سؤال از اين مسائل را براى نوجوان قبيح مى دانند. متأسفانه حتى گاهى مربيان بهداشت نيزتوجهى به اين مسائل ندارند.

د ـ انحراف در نضج و نمو جنسى: ممكن است بلوغ به شكل زودرس ويا ديررس ظاهر شودكه درهردوصورت، موجب نگرانى و ناراحتى نوجوان مى شود; زيرا به پذيرش اجتماعى اولطمه مى زند و منجر به طرد ياكناره گيرى اوازهم سالان مى گردد.13

تغييرات همگانى دوران بلوغ
الف ـ انزواطلبى: نوجوان با رسيدن به بلوغ، از خانواده و هم سالان منزوى مى شود و بيش تر اوقات با آن ها نزاع دارد و به اين مى انديشد كه چرا اطرافيان او را درك نمى كنند.

ب ـ خستگى و ملامت: نوجوان از مدرسه و فعاليت هاى اجتماعى و زندگى ـ به طور كلّى ـ خسته و ملول مى شود و در نتيجه، تا مى تواند كم كارى مى كند; مثلاً بعضى از آن هامى گويند:ذهنم نمى كشد درس بخوانم.

ج ـ تعارض و ستيزه جويى اجتماعى: نوجوان غالباً ناهمكار، ناموافق و متعارض يا ستيزه جو مى شود و به تدريج، با پيشرفت بلوغ، اين حالت كاهش مى يابد و نوجوان به دوستى و همكارى و آزادمنشى علاقه مند مى گردد.

د ـ احساسات تند و بدخلقى: قهر، خشم، ميل به فرياد زدن و مانند آن ازخصايص اين دوره است. نوجوانى باغم،اضطراب وزودرنجى همراه است و نوجوان با بهانه هاى كوچكى مثل نوع غذا، ساعت خواب و نحوه رفتار ديگران پرخاشگرى مى كند و فرياد مى زند.

هــ فقدان اعتماد به نفس: در حال بلوغ، نوجوان اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد، نسبت به خود بى اعتماد مى شود و از شكست مى ترسد. دليل اين موضوع ضعف مقاومت بدن و انتقاد مدام بزرگ سالان است. بنابراين، بيش تر پسران و دختران اين دوره را با ابتلا به عقده حقارت پشت سر مى گذارند.

و ـ حيا و عفت افراطى: گاهى تغييرات دوران بلوغ سبب مى شود بعضى از نوجوانان حيا و عفت افراطى پيدا كنند; زيرا از اين مى ترسد كه ديگران متوجه تغييرات بدنى او شوند و نظر نامساعد نسبت به او پيدا كنند.14 يكى از علايم علاقه نوجوان به جنس مخالف نيز همين حيا و عفت دانسته شده است كه وقتى به جنس مخالف مى رسد سر به زير مى اندازد.

رشد جنسى
در وجود انسان، دو غريزه جنسى و قدرت وجود دارد كه مهار آن ها نقش مهمى در سعادت بشر دارد. غريزه جنسى جاذبه قوى و كشش نيرومندى دارد كه زن و مرد را به سوى ارضا سوق مى دهد. از اين رو، از آن به آتش شهوت تعبير شده است.

روابط جنسى در تمام زمان ها مورد گفت وگو و بحث در محافل دينى مى باشد و درباره آن تاكنون نظريات افراطى، تفريطى و معتدلى ارائه شده است كه هر نظريه طرف دارانى دارد و سعادت فرد را در عمل بر طبق آن مى شناسد:

1ـ تفريط گرايى: برخى مسيحيان و پيروان كليسا و برخى از مذاهب و بعضى از علماى اخلاق و فلاسفه در اين دسته اند. آنها آميزش جنسى راعملى پليد و حيوانى مى دانند و از اين رو، برخى از كشيشان ازدواج نمى نمايند و با سخت گيرى غريزه جنسى را سركوب مى كنند. اينان خود را از لذايذ طبيعى محروم مى سازند.

2ـ افراط گرايى: طرف داران آزادى غرايز مثل فرويد و پيروانش در اين زمينه راه افراط رفته اند. نظريه آن ها بر پايه اصالت لذّت استوار است و سعادت انسان را در ارضاى بى چون و چرا و بى قيد و شرط غريزه جنسى مى دانند. اين نظريه در غرب، مفاسد بسيارى به بار آورده است.15

3ـ اعتدال: اسلام غريزه جنسى را نه خودسرانه و آزادگذاشته و نه آن را سركوب كرده است، بلكه براى آن حدودى را در نظر گرفته است. پايه گذاران روش اعتدال در درجه اوّل پيامبران و امامان(عليهم السلام)هستند كه هم مردم را به ازدواج تشويق مى كنند تا غريزه جنسى به صورت سالم ارضا شود و هم انسان را از هرگونه لاابالى گرى و انحراف جنسى منع مى كنند.

نظريه افراطى فرويد: فرويد به دو غريزه حيات و مرگ قايل بود و در غريزه حيات، دو غريزه حبّ ذات و نيروى جنسى را مهم مى دانست. او ساير غرايز را شاخ و برگ اين دو غريزه مى شمرد. وى در سخنانش، شعاع غريزه جنسى راگسترش داده و مسأله جنسيت را، كه پايه اساسى مكتب اوست، به معناى وسيعى تفسير نموده و در نتيجه، بسيارى از فطريات و غرايز انسان را از مشتقات غريزه جنسى ذكر كرده بود.

فرويد غريزه جنسى را پايه اصلى تمدن فرهنگ مى دانست و تلاش مى كرد مسائل جامعه شناختى و تاريخى را از اين راه حل نمايد. او مى گفت: غريزه جنسى، كه در هر كسى وجود دارد، انسان را تحريك مى كند كه ارضا شود و جوانى كه در اجتماع و محيطى زندگى مى كند كه موانعى از قبيل تعاليم مذهبى، اخلاق و قوانين و آداب و رسوم اجازه ارضاى خودسرانه اين غريزه را به او نمى دهد يا خود او مقيّد به رعايت اصول و قوانين است، در اين صورت، غرايز او واپس زده شده و وارد ذهن ناهشيارش مى شود. اين غرايز واپس زده روى هم متراكم مى گردد و به تدريج، موجب بيمارى هاى روحى و عصبى مى شود. گاهى اين تعارضات چنان شديد است كه توازن و تعادل فرد را زايل مى گرداند وبه صورت بيمارى بروز مى كند.

اگرچه برخى از دانشمندان يكى از علل بيمارى هاى روحى را ناكامى هاى جنسى و اميال واپس زده شده مى دانند، ولى فرويد تنها علت بيمارى روانى را شكست در اميال جنسى مى شمرد. فرويد گفت: هر گاه پزشكى با بيمار روحى مواجه شود، به طور حتم، مى تواند بگويد مشكلى در غريزه جنسى او رخ داده است.

نظريه فرويد به دليل زرق و برقى كه از خود ارائه داده بود و نيز در بستر تفريط كارى هاى پيشين كليسا در زمينه غريزه جنسى در غرب، به سرعت رواج پيدا كرد.

سعادت از نظر فرويد: فرويد سعادت هر كس را در ارضاى آزادانه نيروهاى جنسى خود مى داند و هر چه مانع اين ارضا شود در نظر فرويد مورد تاخت و تاز و انتقاد قرار گرفته است; از جمله مذهب و تمدّن كه آن ها را سدّ راه ارضاى آزاد غريزه جنسى ولذّت طلبى مى داند وقايل است كه اين محدوديت به سعادت بشرلطمه مى زند.

او مى گويد: مذهب قدر آزادى را نمى داند; زيرا به موضوع انتخاب لطمه مى زند. وى براى رسيدن به سعادت، براى همه افراد راه يكسانى را پيشنهاد مى كند.

با طرح نظريه جنسى فرويد، محافل پزشكى و علمى وين سخت تكان خورد، بشريت كه هزاران سال جنسيت را تحقير يا انكار كرده بود پذيرش اين نظريه برايش فوق العاده دشوار مى نمود. از اين رو، در وين جنجالى برپا شد كه به همه اروپا سرايت كرد و پزشكان و روان شناسان در همه جا، به خصوص پاريس به او تاختند.16

منابع نظريه فرويد: فرويد نظرات سه نفر را به عنوان منبع نظريه اش برمى شمرد:

1ـ كروباك;
2ـ بروير;
3ـ شاركو.

او در كتابتاريخ نهضت پسيكاناليتيك مى نويسد: اين سه نفر بصيرتى به من بخشيدند. با اين وجود، او مورد مهر اين سه قرار نگرفت; حتى وقتى نظريه جنسيت را مطرح كرد شاركو از فرويد روى گرداند و برخى از دانشمندان حوزه پاريس مثل ژانه با او درافتادند. البته مخالفت اروپا و اعتراض استادان و شاگردان، فرويد را از پا درنياورد و بر نظر خود بيش تر پافشارى كرد و با اشتياق به آزمايش و تحقيق ادامه داد. به عنوان مثال، او عقيده داشت درمان بيماران روانى مستلزم شناخت روحيه و سوابق آن ها بود و اين كار بدون شناخت غرايز و آرزوها و ناكامى ها و خيالات آن هاتحقّق نمى يافت. فرويد براى درمان آن ها، اين تحقيق ها و آزمايش ها را انجام مى داد.

فرويد مى گفت: ليبيدو (انرژى روانى) در دوره بلوغ باشدّت كامل دراعضاى جنسى مجتمع مى شود وباشور و شدّتى بى سابقه بروز مى كند و افراد تمايل بيش ترى به جنس مخالف پيدا مى كنند. اين جاست كه اگر چيزى، اعم از دين و مذهب و آداب و رسوم، مانع ارضاى آن شود، اين غريزه جنسى واپس زده شده و به ذهن ناهشيار مى رود كه شايد به صورت كوه آتش فشانى درآيد و ناگاه فوران كند.17

چند اشكال بر نظريه فرويد
1ـ برخى از مخالفان فرويد مثل ژانه از علماى حوزه پاريس و شاركوو و يونگ مى گويند: چرا فرويد علّت اصلى براى بيمارى هاى روانى را سركوبى غريزه جنسى قرارداده و از علل مادى، اقتصادى و اجتماعى موجود در محيط هر شخصى غفلت كرده است و حال آن كه بسيارى از بيمارى هاى روانى بر اثر همين مشكلات مى باشد. برخى از فقر ديوانه مى شوند كه اين اصلاً منشأ جنسى ندارد و برخى از بيماران روانى با پيدا كردن شغل و كار، سلامت خود را باز مى يابند كه اين ها هيچ ربطى به غريزه جنسى ندارد.

2ـ فرويد سعادت هر كس را در آزادى بى قيد و شرط ارضاى غريزه جنسى مى دانست و حال آن كه در امريكا و اروپا آمار نشان مى دهد افرادى كه در پى ارضاى بى قيد و شرط غريزه جنسى بوده اند نه تنها خوشبخت نشده اند، بلكه بدبخت و سيه رو گرديده اند و در منجلاب فساد سقوط كرده اند.

يك مجله امريكايى مى نويسد: براى دختران بهشت آزادى خيلى زود به دوزخ تبديل شد... امراض مقاربتى ميان اين گروه (بى بندوباران جنسى) در برنامه روزانه قرار دارد. سيفليس و سوزاك به وضع وحشتناكى گسترش يافته است. اين امراض در دو سال اخير، به شش برابر رسيده است.18

3ـ مهم ترين مشكل فرويد اين است كه ازتعاليم الهى و انبيا(عليهم السلام)به دور بوده و با ذهنيات و عقل و هوش بشر خواسته است برنامه اى به جامعه بشرى ارائه دهد كه مورد اعتقاد آن ها باشد.

مجله نيوزويك مى نويسد: رواج جنسى در امريكا خانواده ها را به وحشت انداخته است. آمار نشان مى دهد تعداد زيادى از دختران زير ده سال حامله مى شوند و چون به نظر پزشكان سقط جنين در اين سنّ خطراتى از جمله نازايى دربردارد، بعضى از آن ها دست به خودكشى مى زنند. اختلاط مدارس هر روز اين آمار را افزايش مى دهد. گاهى فرزندان به جاى مدرسه، به پارك ها و مجالس رقص مى روند.19

ازديدگاه وحى و انبيا(عليهم السلام)بزرگ ترين عامل سيه روزى و بدبختى بشر هواپرستى وپيروى بى قيد و شرط از شهوات و تمايلات نفسانى است و روايات بسيارى به اين مطلب اشاره دارد:

ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله): بيش ترين چيزى كه از آن ها بر امّت ام مى ترسم هواپرستى و آرزوهاى طولانى است.20

ـ على(عليه السلام):هر كه به سوى شهوات بشتابد به سوى آفت ها شتافته است.21 ـ على(عليه السلام):حريص بودن نسبت به لذات انسان را گمراه و ازلذت ها دور مى كند. 22

الجواد(عليه السلام): هر كس از خواهش هاى نفسانى اش اطاعت كند دشمن اش را به خواست اش رسانده است.23

تمام تلاش انبيا(عليهم السلام) براى اين بوده كه هواى سركش انسان را مهار كنند. افراط گرايى در لذّت جنسى نه تنها انسان را از انسانيّت دور مى كند، بلكه زندگى اجتماعى و مادى او را هم دچار بى نظمى و اختلال مى كند.

اما اسلام از طرفى، عزوبت و واپس زدن غريزه جنسى را محكوم مى كند و از طرف ديگر، آزادى بى قيد و شرط در ارضاى غريزه جنسى را، كه مستلزم بى عفتى است، زيان بخش و ممنوع مى شناسد وبين اين دوروش افراط و تفريط،ازدواج و كام يابى هاى مشروع را، كه وسيله ارضاى صحيح غريزه جنسى است، مورد حمايت قانونى و اخلاقى قرار مى دهد و مكرر به اين امر ترغيب و تشويق مى نمايد و راه سعادت بشر را نيز در همين مى داند.

ازدواج راه صحيح ارضاى غرايز جنسى
پس از روشن شدن اين كه ارضاى غريزه جنسى از هر راهى غلط است به بهترين راه ارضاى درست آن از نظر روايات معصومين(عليهم السلام)كه ازدواج مى باشدمى پردازيم:

ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله): بهترين افراد امّت من كسانى اند كه اهل اختيار كرده اند و بدترين آن ها عزب هايند.24

ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله): هر كه فطرت مرا دوست دارد، به شيوه من عمل كند و از جمله شيوه من ازدواج است.25

ـ از نشانه هاى او اين است كه از جنس خودتان همسرانى برايتان قرار داد تا به سوى آن ها آرامش يابيد و ميانتان محبت و مهربانى قرار داد.26

ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله):اى جوانان، هر يك از شما كه توانايى جنسى دارد ازدواج كند كه آن موجب محفوظ ماندن چشم و پاك تر ماندن عورت است.27

ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله):هيچ بنايى در اسلام نزد خداوند دوست داشتنى تر و عزيزتر از ازدواج نيست.28

ـ الرضا(عليه السلام): زنى از ابوجعفر سؤالى كرد و سپس گفت: من متبتله هستم: پرسيدند: به نظر تو تبتل چيست؟ گفت: مى خواهم هرگز ازدواج نكنم. سؤال كردند: چرا؟ گفت: به اين وسيله مى خواهم داراى فضيلتى شوم. فرمودند: از اين كار دست بكش كه اگر درآن فضيلتى بود حضرت فاطمه (س) به انجامش سزاوارتر از تو بود; زيرا هيچ كس نيست كه در كسب فضيلت بر او پيشى بگيرد.29

ـ ابى عبدالله(عليه السلام):پيامبر خدا فرمود: هر كه ازدواج كند، نيمى از دين اش را محافظت كرده است.30

ـ الصادق(عليه السلام):دو ركعت نماز كه متزوّج بگزارد برتر از هفتاد ركعت است كه عزب بگزارد.31

2ـ رشد شناختى در نوجوان

رشد شناختى انسان از دو طريق ارثى و اكتسابى صورت مى گيرد; يعنى بايد هم زمينه هاى ارثى در فرد باشد و هم محيطى تا او رشد يابد. در روايات نيز به اين دو اشاره شده است:

ـ على(عليه السلام):عقل دو قسم است: عقل ذاتى و عقل اكتسابى; عقل اكتسابى فايده اى نمى بخشد اگر عقل ذاتى موجود نباشد; همان گونه كه در صورت موجود نبودن نور چشم، نور خورشيد سودى نمى دهد.32

ـ على(عليه السلام): عقل بر دو گونه است: عقل ذاتى و عقل تجربى و هردومنجر به سود مى شوند.33

پياژه، روان شناس معروف سوئيسى، مطالعات تجربى ارزشمندى انجام داده و به اين نتيجه رسيده كه پايان سن 14 ـ 15 سالگى آخرين حدّ تكميل ساختمان هاى ذهنى است و از آن پس، هيچ ساختمان جديدى در ذهن بنا نمى شود و امتياز بزرگ سال و نوجوان تنها به كم و بيش بودن تجارب است.

در دوره قبل از نوجوانى، ساخت ذهنى كودك قادر بود كه به صورت عينى و در حدّ محدودى بر اساس عمليات منطقى عمل كند، ولى نوجوانى كه دوره استقرار هوش انتزاعى است، واقعيات به صورت بارزتر و آسان تر در معرض عمليات ذهنى قرار مى گيرند. در اين دوره نوجوان به واقعيات محدود تكيه نمى كند،بلكه به آن چه نيز در سطح ممكن هست فكر مى كند و لذا تا حد زيادى حوزه عمليات ذهنى او وسعت مى يابد. خصوصيات اجمالى اين دوره را به اختصار يادآور مى شويم:34

مهم ترين ويژگى هاى رشد شناختى ـ عقلى نوجوان
1ـ پيدايش هوش نظرى (تفكّر انتزاعى): پياژه در اين زمينه مى گويد: كودكان غالباً مشاهده كنندگان جهان خارجى هستند و در قيد واقعيت محصورند (تفكّر حسى ـ حركتى) و تفكر آن ها وابسته به اشياى خارجى است. ولى نوجوان قدرت ذهنى فوق العاده اى پيدا مى كند كه او را از قيد واقعيت هاى خارجى رها مى سازد و او را به عالم ذهنى و درونى خود متوجه مى گرداند. نوجوانى دوره تفكر انتزاعى است، «مَن» او آن قدر قوى است كه مى تواند دنيا را از نو بنا كند و چنان بزرگ است كه مى تواند آن را جزئى از خود كند; همان گونه كه حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَتَزعُم اَنّك جرمٌ صَغيرٌ و فيكَ انطوىَ العالَم الاَكبُر»35

بر اساس همين تفكّر انتزاعى، بعضى از نوجوانان خوب مى نويسند و وقايع را دقيق مجسم مى كنند و بعضى خوب سخنورى مى كنند و مفاهيم را در قالب هاى متعدّد بيان مى نمايند.

توانايى هاى ذهنى نوجوانان:
الف. عمليّات فرضى ـ استنتاجى: در اين دوره، فرضيه مى تواند اساس و پايه يك عمل ذهنى قرار گيرد; مثلاً، اگر به كودكى بگوييم ده مداد يك مترى هر كدام ده تومان، نمى تواند بپذيرد; چون اين را منطبق بر واقعيت نمى بيند، ولى نوجوان اين مطلب را بر اساس فرض مى پذيرد.

ب. منطق قضايا: در اين دوره، نوجوان قضاياى منطقى را مى تواند به خوبى درك كند; مثلاً، اگر بگوييم تمام گنجشك ها پرنده اند. تمام پرندگان حيوان اند. پس تمام گنجشك ها حيوان اند. اين استدلال به خوبى براى نوجوانان قابل درك و پذيرش است.

ج. جدا شدن شكل از محتوا: بر خلاف كودكى، كه مرحله تفكّر انضمامى (انضمام با اشيا) بود، نوجوان مى تواند شكل را بدون محتوا در نظر بگيرد.

د. عمليات تركيبى: اين توانايى به نوجوان پايه استدلال علمى را مى دهد، به گونه اى كه نوجوان با استفاده از قدرت ذهن مى تواند نظام معيّنى را با تركيب ساير توانايى هاى ذهنى در خود به وجود آورد و حدّاكثر امكانات ذهنى خود را به كار بگيرد.36

2ـ ظهور استعدادها: در نوجوانى، با افزايش سن، استعدادها نيز بيش تر اختصاصى مى شود، در حالى كه در كودكى بيش تر عمومى بود; مثلاً، اگر دانش آموز سوم ابتدايى در درس فارسى قوى باشد معمولاً (نه هميشه) در ساير دروس هم نمره خوبى كسب مى كند، بر خلاف نوجوان كه ارتباط متقابلى بين دروس او ديده نمى شود و هر نوجوانى در درسى ممكن است موفقيتى كسب كند. يكى از اهداف روان شناسى تربيتى كشف همين استعدادها، و كمك به نوجوانان است تا استعدادهاى نهان خود را بيابند و شكوفا كنند; مثل بچه اى كه (چه بسا به اجبار والدين) رشته رياضى را انتخاب كرده ولى دايم در فكر كارهاى هنرى است كه اين نشان دهنده استعداد هنرى اوست.

3ـ شك و ترديد: در اين دوره، ساده انديشى دوران طفوليت از بين رفته است و نوجوان به قضاوت و سنجش و ارزيابى مجدّد اشيا، اشخاص، موضوعات و پديده ها مى پردازد تا در نظام ذهنى خود، دوباره آن ها را باز سازد. از اين رو، شايد در همه چيز شك كند و يا به همه چيز، حتى افكار و عقايد والدين خود انتقاد نمايد در اين دوره، بر خلاف كودكى، نوجوان بزرگ سالان را افرادى عارى از عيب و اشتباه نمى داند، بلكه به عكس كوچك ترين عيب والدين را با ذرّه بين مخصوص دوره بلوغ بزرگ مى بيند و شايد اين اشتباه اصلاً براى نوجوان قابل تحمل و بخشش نباشد.

بنابراين، در اين دوره، نوجوان در ابعاد وجود خود، باورها و اعتقاداتش دچار شك و ترديد مى شود، نه اين كه آن ها را نفى كند بلكه مى خواهد آن ها را دوباره سازى كند و آنچه را كه قبلاً از روى تقليد و اطاعت پذيرفته بود، با زيربناى فكر و استدلال ذهنى خود بازسازى كند. بدين وسيله، او در پى كسب «استقلال فكرى» خود مى باشد. از اين رو، در اين دوره، معلمان و مربيان نبايد انتظار داشته باشند آنچه را آن ها مى گويند نوجوان بپذيرد و آن ها بايد به اين خصوصيت شناختى نوجوان توجه كافى مبذول دارند و از شك و ترديدهاى نوجوان نسبت به موضوعات گوناگون دچار نگرانى و اضطراب نشوند، بلكه از شك او براى رسيدن به يقين استفاده نمايند.37

حضرت على(عليه السلام) نيز مى فرمايند: «ظَنُّ الانسانِ ميزانُ عقلِه.»38 بنابراين، به اوليا و مربيان توصيه مى شودمواظب باشندكه نوجوانان در شك باقى نمانند و اين امكان را فراهم آورند كه آن ها پايه هاى منطقى و فلسفى مسائل اعتقادى را به تدريج بنا نهند.

3ـ رشد اجتماعى

شكل گيرى هويت در نوجوان يك بحران است. به نظر اريكسون، هويت در نوجوانى شكل مى گيرد كه سؤالاتى مثل من كيستم، كجا مى روم، چه هدفى دارم و مانند آن را از خود مى پرسد. نحوه جواب گويى به اين سؤالات در رشد هويت او اثر مى گذارد. اگر او بتواند به اين سؤالات پاسخ مناسب بدهد احساس آرامش مى كند وگرنه دچار اضطراب مى شود.

اريكسون دوره نوجوانى را در «مهلت روانى» (فاصله بين امنيت كودكى و خودمختارى جهت يافته بزرگ سالى) مى خواند. نوجوان مى تواند نقش هاى مختلفى را تجربه كند. اگر در بحران هويت ناموفق باشد، احساس گم گشتگى و رنج مى كند. اريكسون اين حالت را «سردرگمى نقش» مى نامد.39

هويت يابى نوجوان
1ـ موفق در اجتماعى شدن: جوانى كه از نظر جسمى سالم است و از نظر تربيتى، از رهنمودهاى سالم مربيان و والدين بهره گرفته، به آسانى خود را با جامعه تطبيق مى دهد و اجتماعى مى شود.

2ـ ناموفق در اجتماعى شدن: بر خلاف مورد قبل جوانى كه از نظر جسمانى ناقص است و يا تحت تربيت صحيح قرار نگرفته بعضاً تا آخر عمر در سازگارى با محيط موفق نمى شود و اين قبيل جوانان بعضى راه انزواطلبى را در پيش مى گيرند و عمر خود را اين گونه سپرى مى كنند; بعضى دست به طغيان و عصيان مى زنند و مرتكب جرايم وجناياتى مى شوند; و بعضى بر اثر فشارهاى شديد، ناكامى ها و شكست هاى روحى، خود را مى بازند و يا اقدام به خودكشى مى كنند. تعداد زيادى از كارهاى غيرعادى نوجوانان ممكن است به دليل سرـ درگمى نقش باشد;مثل فرار از خانه و مدرسه،ترك شغل وبيرون ازخانه به سربردن.

پيش از انتشار عقايد و نظرات اريكسون اين گونه جوانان بزهكار تلّقى مى شدند، چون در اين سن نوجوان در پى استقلال وهويت يابى است، لذا رفتارهايى در همين راستا از او سر مى زد كه به ظاهر براى افرادى كه از ويژگى هاى اين دوران غافل بودند نابهنجار مى نمود و اين رفتارها را به منزله رفتارهاى ضداجتماعى و بر عليه اطرافيان مى دانستند. نوجوانان همه با بحران هويت روبه روشده اند، با اين تفاوت كه بعضى ساده تر آن را حل مى كنند.
ابراز لياقت در نوجوانان و جوانان: نوجوانان و جوانان شيفته ابراز لياقت و اظهار وجود و شايستگى هستند. اثبات شخصيت و احراز هويت براى آنان يكى از مطبوع ترين لذايذ روحانى است كه براى نيل به آن، از هيچ كوششى دريغ نمى كند; مثلاً، جوانى كه براى اولين بار براى كارى استخدام مى شودوشغل ومسؤوليتى به عهده مى گيرد به خودمى بالد واحساس مى كند كه جامعه او را به عضويت پذيرفته است; او اين پولى را كه از اين راه به دست مى آورد ـ هر چند كم باشد ـ با چندين برابر پولى كه رايگان از والدين گرفته است قابل مقايسه نمى داند; چون اين پول را سند شخصيت خود مى داند.

پسر جوانى كه پس از مرگ پدر سرپرستى خانواده را عهده دار مى شود احساس سربلندى و افتخار مى كند. او براى مخارج آن ها با تمام قدرت، شب و روز كار مى كند، به همه مشكلات تن مى دهد و در درون مسرور است; زيرا از اين راه مى تواند مراتب شايستگى و لياقت خود را آشكار سازد.

به عكس جوانى كه نمى تواند با مردم بياميزد و احراز هويت و شخصيّت نكرده، همواره افسرده خاطر و متأثر است و از محروميت خود رنج مى برد. به طور خلاصه، مى توان گفت: احراز شخصيت و هويت و حسن سازگارى با اجتماع يكى از تمايلات درونى نسل جوان و از اركان اساسى زندگى اجتماعى است.

دليل اين كه اولياى دين اسلام به نوجوان نقش و مسؤوليت وزارت داده اند40 نشان دهنده اهتمام اسلام به رابطه با جوان و نوجوان است. در اين سن، او دنبال كسب هويت است و اگر از طرف خانواده تحقير شود، هويت خود را نمى يابد.

امام صادق(عليه السلام)مى فرمايند: «برتو باد كه به جوانان توجه داشته باشى;زيراآن ها از ديگران در انجام امور خيرپيش قدم ترند.»41

دكتر هاريس مى گويد: جوانان براى خود موجودات مستقلى هستند و شما هم بايد آن ها را صاحب شخصيت بدانيد. در دوران بلوغ، بيش از هر زمان ديگر، انسان به اين كه مورد توجه باشد اهميّت مى دهد و به شدت احتياج دارد كه به عنوان دوست و شريك تلقّى شود. احتياج جوان به استقلال،به همان اندازه است كه در كودكى به حمايت و راهنمايى احتياج دارد.42

ياغى گرى جوانان براى نيل به استقلال، يك امر طبيعى محسوب مى شود و زمانى اين ياغى گرى به صورت دردسر درمى آيد كه جوان براى كسب استقلال بخواهد با والدين سخت گير خود از راه مبارزه وارد شود. هيچ چيز بيش از حق رأى در تربيت آنان مؤثر نيست. بنابراين، بايد در خانه و مدرسه، به آنان حق اظهار عقيده داده شود.

لازم به تذكر است كه استقلال دادن به جوان و تكريم شخصيت او بدان معنا نيست كه او را در تمام اعمالش آزاد بگذاريم تا طبق خواست خود، در هر محيط فاسدى و با هر رفيق فاسقى، هر كارى خواست انجام دهد. اين همان اشتباهى است كه دنياى غرب به تصور تأمين «آزادى» انجام داده و دچار ضربات و مشكلات فراوانى شده است.

خطر آزادى مطلق براى جوانان
جوانان عقل ضعيف و احساسات تند و آتشين دارند، هميشه در معرض سقوط و بدبختى اند، اگر آزادى مطلق داشته باشند به انواع گناه و پليدى، فحشا و بى عفتى و اعتيادات مضرّ گرفتار مى شوند.

به نظر دكتر هاريس، منظور از استقلال، آزادى، حق رأى و اظهار عقيده اين نيست كه جوانان را به كلى رها كنيم و در خانه و مدرسه آن ها را به حال خود بگذاريم تا هر چه مى خواهند بكنند. مسلماً آن ها نمى توانند راه سربالايى زندگى را بپيمايند; بايد دستشان را گرفت.43

از كلمه «وزير» هم كه در روايات آمده است، محدوديت آزادى جوانان و نوجوانان استفاده مى شود; زيرا وزارت به معناى يارى و معاونت است و جوان هم معاون و معاضد والدين است و به جوان به عنوان وزير، اجازه اظهار نظر و كمك به والدين داده شده، ولى تصميم نهايى در اختيار والدين است.

به طور طبيعى و فطرى، جوان در عطش استقلال و شخصيت است و بنا به فرموده پيامبر(صلى الله عليه وآله)، والدين بايد با نوجوان به عنوان وزير عمل كنند و ميل طبيعى او را برآورده سازند. در اين صورت، نوجوان اعتماد به نفس پيدا مى كند و زندگى مستقل، مفيد و باارزشى خواهد داشت.

اگر والدين آزادى لازم را به نوجوانشان ندهند و مداوم او را تحت فشار بيش از حد قرار دهند و تحقير نمايند ـ هر چند اين كار به عنوان علاقه بيش از حد صورت گيرد ـ و قدرت تعقل و تفكر به نوجوان داده نشود، در اين صورت، والدين نوجوان را از خود منقطع كرده، متكّى به غير بار مى آورند.

در نتيجه دو شكل در نوجوان بروز مى كند: 1ـ بر اثر فشارهاى طاقت فرسا، نيروى مقاومت خود را از دست مى دهد، تسليم شرايط موجود مى شود و از تشخص طلبىواستقلال چشم مى پوشد كه اين به ظاهر خوب است ولى استعدادهاى او را مى ميراند و موجب از دست دادن اتكا به نفس در او مى شود. 2ـ در مقابل فشارهاى بى مورد والدين ستيزه جو مى شود كه در اين صورت كانون گرم خانواده تبديل به صحنه مبارزه مى شود و هر قدر والدين بر سخت گيرى خود بيفزايند، مشكلات او بيش تر خواهد شد و از همين جا، زمينه انحرافات اخلاقى و روى آوردن به اعتياد در جوانان شروع مى شود. آنان به تصور خود، از اين راه مى خواهند براى خود شخصيت كسب كنند. روايات متعددى به اين مطلب اشاره دارد; از جمله:

على(عليه السلام): هر كه نفس اش برايش گرامى است; آن را با گناه خوار نسازد.44

على(عليه السلام): فرزندت هفت سال برايت دسته گل است و هفت سال برايت خادم است، سپس يا دشمنت خواهد بود يا دوست ات.45


خصايص اجتماعى دوره نوجوانى
1. گرايش به انس و الفت با ديگران;

2. كاسته شدن تسلّط خانواده بر نوجوان و تلاش نوجوان براى تثبيت موقعيت خود و جلب اعتراف اطرافيان و پذيرش اين واقعيت;

3. بينش اجتماعى در مرحله نوجوانى كه موجب درك روابط موجود بين خود و ديگران مى شود و منجر به دريافت بصيرتى خاص در آثار و اعمال متقابل رابطه نوجوان و مردم مى گردد;

4. سركشى و تمرّد عليه فشار موجود در خانواده كه ناشى از احساس فرديت و استقلال طلبى اوست;

5. احساس تمسخر نسبت به محيط واقعى زندگى كه ناشى از آرمان گرايى نوجوانان مى باشد;

6. رقابت با دوستان و هم سالان در صحنه هاى زندگى كه ناشى از احساس اثبات موقعيت اجتماعى و خودنمايى نوجوان است;

7. پاى بندى نوجوان به عقايد و افكار خود در مقابل معيارهاى والدين و فرهنگ و محيط زندگى;

8. آمادگى براى ايفاى نقش زن و مرد;

9. تقليد و تبعيت از نمونه ها و سرمشق هاى زندگى به جاى تبعيت از قواعد و مقررات اخلاقى مثل تقليد از فوتباليست ها;

10. كاهش وابستگى نوجوان و رشد روحيه استقلال طلبى در نوجوان.46

4ـ رشد عاطفى

يكى از عواملى كه در شخصيت نوجوان مؤثر است عواطف نوجوان مى باشد. نوجوانان افرادى عاطفى اند و گاهى كوچك ترين چيز احساسات و عواطف آن ها را خدشه دار مى كند و در نتيجه، موجب دگرگونى آن ها مى شود. پس همه افراد، به خصوص بزرگ ترها بايد در برخورد با نوجوانان به عواطف آن ها توجه كافى مبذول دارند.

ويژگى هاى رشد عاطفى نوجوان

رشد عاطفى نوجوان ويژگى هاى خاصى دارد كه عبارتند از:

1. هيجان و عواطف تند و شديد;

2. نوجوان از محرّك هاى هيجانى به سرعت متأثر مى شود كه دليل آن نامتعادل شدن ترشّحات غدد داخلى و تغيير گرايش او نسبت به محيط است كه از يك سو، نمى خواهدو نمى تواند واكنش هاى كودكى را از خود نشان دهد و از سوى ديگر، هنوز نمى تواند كاملاً با وضع موجود سازش يابد و واكنش مطلوب اطرافيان را نشان دهد. از اين رو، وقتى به رفتار او انتقاد مى شود سريع ناراحت و غمگين مى شود.

3. گاهى در تعبير و بيان عواطف خويش دچار ترديد مى شود و حتى به دليل نگرانى از انتقاد و سرزنش مردم، آن ها را آشكار نمى كند. به اين دليل، در خود فرو مى رود، به توهّمات پناه مى برد، از مردم كناره مى گيرد و گاهى از ناسازگارى اميال با واقعيات نااميد مى شود.

4. واكنش هاى هيجانى و عاطفى نوجوان ناپايدار است كه دليل اين ناپايدارى در دو چيز مى باشد:
الف. تغيير در ترشحات غدد درون ريز كه موجب تحريك عاطفى بيش تر او مى شود;
ب. تغييرات رشدى خاص دوران بلوغ و ترديدهاى اجتماعى كه تنش عاطفى نوجوان را افزايش مى دهد.

5. به دليل آن كه نوجوان تجربه بزرگ سالان را ندارد، در نحوه اظهار پاسخ هاى هيجانى و عاطفى نمى تواند سنجيده عمل كند; مثلاً، نمى داند محبت خودراچگونه به جنس مخالف نشان دهد.47

انواع عواطف در دوره نوجوانى
عواطف در دوره نوجوانى به امور خاصى تعلّق مى گيرد كه شايد در ابتداى امر متناقض به نظر برسند; مثل ترس و خشم كه نوجوان از طرفى مى ترسد و از طرف ديگر خشم مى كند.

الف ـ ترس: برخى تحقيقات نشان مى دهد كه نوجوان در اوايل بلوغ هنوز برخى ترس هاى كودكى را دارد; مثل ترس از اشباح كه به تدريج، اين ترس ها را از خود دور مى كند. موضوع ترس در نوجوانى ممكن است اين موارد باشد:

1. ترس هاى مدرسه اى; مثل ترس از امتحان، كوتاهى در انجام تكاليف، تمسخر و استهزاى معلمان و هم كلاسان و اجبار به شركت در بحث گروهى و سخنرانى;

2. ترس هاى بهداشتى كه به شكل ترس از حوادث ناگهانى، مصيبت ها، بيمارى و مرگ ظاهر مى شود;

3. ترس هاى خانوادگى كه هنگام بيمارى افراد خانواده يا مشاجره آن ها مشاهده مى شود;

4. ترس هاى اقتصادى كه از پايين آمدن سقف اقتصادى خانواده ناشى مى شود;

5.ترس هاى اخلاقى كه به صورت احساس گناه در هنگام خطا و اشتباه ظاهر مى شود;

6. ترس هاى جنسى كه ناشى از نگرانى كيفيّت ارتباط با جنس مخالف واختلال احتمالى كاركرد اعضاى تناسلى اومى باشد.48

نمودها و مظاهر ترس
1. اضطراب و دلواپسى كه معمولاً علت آن روشن نيست;

2. كم رويى كه با ترس از وضع موجود در محيط همراه است و از توجه نوجوان به خويش ناشى مى شود;

3. پريشانى كه با ترس همراه است و هنگام نوميدى و نيافتن راه گريز از وضع موجود، پيدا مى شود و همچنين ترس از استهزاى ديگران يا افراط در تعريف و تمجيد كه او را پريشان مى كند;

4. افسردگى كه غالباً نتيجه يادآورى ناكامى ها، شكست ها و غم خوردن هاى پيشين است.49

عوارض ترس
معمولاً اين عوارض در هنگام ترس بروز مى كند: لكنت زبان; ادرار غيرارادى; خواب پريشانى; حركات عصبى; حسادت; و كم رويى.50

ب ـ خشم: عوامل خشم در نوجوان عبارت است از:

1. به تعويق انداختن: او اگر نتواند در فعاليتى كه انجام مى دهد موفق شود يا او را از گفتوگو، خواب يا غذا منع كنند و كارش را به تعويق اندازند;

2. احساس ستم و محروميت: وقتى از اعضاى خانواده، معلّم يا دوستان نسبت به خود ستمى احساس نمايد يا ديگران به نزديكان او ظلمى كنند;

3. تعدّى به حريم و مقدسات فرد: مثل اين كه كسى به خط و فكر و دين نوجوان توهين كند;

4. وضع مزاجى: مزاج نوجوان از عوامل طبيعى خارجى متأثر مى شود; مثلاً اگر باد تند بوزد يا گرما شديد باشد يا دير به ماشين برسد خشمگين مى شود.51

واكنش هاى خشم در نوجوانى: اين واكنش ها عبارت است از:

1. علايم حركتى; مثل اين طرف و آن طرف رفتن و نشستن و برخاستن، سر تكان دادن و از خانه خارج شدن كه نشان دهنده سرگردانى شخص است;

2. علايم كلامى; مثل تهديد و دشنام كه نشان مى دهد نوجوان خشمگين است;

3. بيان چهره اى يا زبان حال كه نوجوان كتك وداد و فرياد ندارد، ولى خشم خود را با چهره نشان مى دهد; مثل قهر;

4. سرزنش; مثل اين كه خود را گنه كار بداند و خويشتن را سرزنش كند و خشم اش را متوجه خويش كند كه در اين صورت، گاهى از شدّت ناراحتى گريه مى كند.

ج ـ محبّت: در دوران كودكى، دايره محبت محدود به شخص كودك است، سپس والدين را هم دوست مى دارد و هر قدر سن او بيش تر مى شود، قلمرو محبت او نيز افزايش مى يابد; مانند محبّت به مال، مقام،فرزندان،همسر،نوع بشر،ايمان و خدا.

البته لازمه محبت به موارد مزبور، حبّ ذات بوده كه غريزى است و ريشه اى عميق در وجود بشر دارد; اين گونه محبت ها نيازى به حمايت و پرورش ندارد. ولى نوع دوستى و دگردوستى ضعيف و كم فروغ است و بدون تربيت و مراقبت نيرومند نمى شود. از اين رو، اوليا و مربيان بايد توجه كافى به اين موضوع مبذول دارند. اما اگر خود دوستى زياده از حد تقويت شود و از حدود مصلحت تجاوز كند، به خودپسندى تبديل مى شود و در نتيجه، مفاسد بزرگى، از جمله، آلودگى به سيئات اخلاقى و تجاوز به حقوق ديگران به بار مى آورد. بر خلاف آن، اگر دگر دوستى تقويت شود، درندگى و صفات حيوانى انسان زايل شده، فرد به عالى ترين صفات انسانى متصّف مى گردد. البته منظور از دگر دوستى،محبّت به انسان هابراى كسب فضايل اخلاقى و شرافت انسانى است، نه نيل به خواهش ها و تمنّيات غريزى و مادى.

افراط در حبّ ذات در آيات و روايات مورد نكوهش قرار گرفته ومتقابلاًانسان به نوع دوستى ترغيب گرديده است:

ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله):هركه صبح كند در حالى كه به امور مسلمانان اهتمامى ندارد مسلمان نيست.

ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله): هر كه بشنود مردى مسلمانان را صدا مى زند و او را پاسخ ندهد مسلمان نيست.

ـ على(عليه السلام): رساترين چيزى كه به وسيله آن مى توانى رحمت الهى را به خود جلب كنى اين است كه در باطن خود با همه مردم عطوف و مهربان باشى.52

ـ على(عليه السلام): خداوند سبحان دوست دارد نيت انسان نسبت به مردم خوب باشد.

نياز به محبت متقابل:
آدمى از لحظه تولد تا هنگام مرگ در هر سنّى و شرايطى كه باشد، نيازمند محبت است. او دوست دارد به ديگران محبت كند و مورد محبت آن ها باشد، به خصوص در سنين نوجوانى و جوانى كه در پى كسب هويت است; اگر احساس كند فردى بى فايده است هويت سالم اوشكل نمى گيرد و اگر اين نياز او ارضا نشود، زندگى اش مختل مى گردد و نه تنها هميشه اضطراب و بدبينى و احساس تنهايى دارد، بلكه هرگز نمى تواند به ديگران محبت ورزد; زيرا خودش آن را تجربه نكرده است.53

نوجوان در سنين نوجوانى شيفته محبت است، به حدّى كه محبّت يكى از نيازهاى او محسوب مى شود و براى جلب توجه و محبّت دوستان، مثل آنان لباس مى پوشد، آن گونه كه آن ها مى پسندند حرف مى زند و به عقايد و خواسته هاى هم سالانومقررات گروه احترام مى گذارد.54

5. رشد مذهبى
اصل گرايش به دين و مذهب فطرى است و در همه انسان ها وجود دارد; ارسال رُسُل و انزال كتب براى شكوفا كردن و غبارروبى از اين فطرت الهى است. فرايند شكل گيرى مذهب از كودكى تا بزرگ سالى داراى مراحلى مى باشد كه در نوجوانى تحت تأثير تفكّر صورى و شناختى، تغييرات زياد مذهبى نيز رخ مى دهد. در اين دوره، نوجوان دنبال يافتن نوعى فلسفه براى زندگى است كه تعريف مشخصى از زندگى و جهان اطراف ارائه دهد; فلسفه اى كه جميع شؤون زندگى او، اعم از سياسى، اقتصادى و اجتماعى را شامل شود و بتواند نيازهاى او را مرتفع كند و سؤالات او جواب مناسب بدهد.

رغبت هاى دينى
بر خلاف تصوّر بعضى، نوجوانان به دين و مذهب علاقه مندند و احساس مى كنند دين نقش مهمى در زندگى آن ها ايفا مى كند. آن ها درباره اديان و مذاهب سخن مى گويند، در مراسم دينى شركت مى كنند و در مورد مفاهيم دينى از بزرگ ترها مى پرسند. از اين رو، دوره نوجوانى را «دوره ترديد دينى» نام نهاده اند; زيرا در اين سنين، نوجوان مى خواهد باورها و اعتقاداتش را از نو بسازد و از تقليد كوركورانه و صرف خارج شود و با استدلال عقل در معتقدات خود تجديد نظر كند. در اين سنين نوجوان در انجام اعمال مذهبى مثل نماز و روزه سهلـ انگارى مى كند با اين كه پيش از اين سن مرتّب و مقيّد به انجام اين عبادات بوده است، حتى گاهى در مقابل بزرگ ترها كه او را به دليل نماز نخواندن سرزنش مى كنند مى گويد: چرا نماز بخوانم؟ والدين نبايد نگران اين شك و ترديد باشند; زيرا بر حسب فرموده حضرت على(عليه السلام) كه قبلاً هم ذكر شد، شك و ترديد انسان در موضوعات مختلف نشانه عقل و ميزان رشد اوست. در اين موارد، وظيفه اوليا و مربيان است كه طورى براى نوجوان زمينه را فراهم كنند كه از شك براى رسيدن به يقين استفاده كند و در شك باقى نماند.

كودك احساس مى كند والدين و بزرگ ترها از اشتباه مبرّا هستند، ولى چنين تصورى در نوجوان وجود ندارد. او بزرگ ترها را جايزالخطا مى داند. بنابراين، احساس مى كند كه به آن ها هم نمى تواند اعتماد كند. از اين رو، نيازمند پايگاهى مستحكم مى شود كه بتواند او را هدايت كند و خود بدون خطا باشد.

دوره هاى شكل گيرى دين و مذهب در نوجوانان:
در نوجوانى شاهد تغييرات و تحولات زيادى از جمله تغييرات شناختى هستيم. از اين رو شكل گيرى دين و مذهب در نوجوان چند دوره را طى مى كند:

1. دوره بيدارى دينى: در اين دوره، نوجوان علاقه مند است مثل والدين خود، آداب و مراسم دينى را انجام دهد. همين اعمال موجب افزايش رغبت دينى در او مى شود. از اين رو، شايسته است اماكن عبادى داراى جاذبه باشد تا نوجوان را جذب كند.

2. دوره ترديد دينى: در اين دوره، او به انتقاد مفاهيم دينى مى پردازد و سؤالاتى به ظاهر كفرآميز مطرح مى كند; اگر خدا نباشد چه مى شود، چرا خدا ديده نمى شود؟ او مراسم مذهبى را مورد انتقاد قرار مى دهد، بدون اين كه آن ها را مردود بشمارد.

3. دوره بازسازى دينى: نوجوان احساس مى كند كه به حقايق دينى تازه اى نياز دارد، اما متفاوت از آنچه والدينش بدان معتقد بودند. براى اين منظور، ممكن است به گروه هاى دينى خاص گرايش پيدا كند. در اين جا نقش محيط و اوليا و مربيان روشن مى شود و بايد زمينه سالم را براى او فراهم كنند.55 نوجوانى كه در دوره ترديد دينى به سر مى برد و مى خواهد زيربناى دين خود را با عقل و استدلال بسازد، نياز شديدى به كمك اوليا و مربيان دارد. فقدان ارشاد آن ها يا ارشاد با شيوه غلط موجب مى شود نوجوان راه خطا در پيش مى گيرد. البته در اين زمينه، نبايد از نقش محيط و دوستان غفلت كرد.

شيوه هاى جذب نوجوانان به مذهب
در زمينه شيوه هاى جذب نوجوانان به مذهب، توصيه هايى در ارتباط با خود نوجوانان، خانواده و دوستان ضرورى است كه به اختصار به آن ها مى پردازيم:

1ـ در ارتباط با خود نوجوان:
الف. جهل زدايى از طريق والدين و مربيان و شناخت خداوند توسّط كتاب ها، مجلات، فيلم ها، دوستان و مانند آن;

ب. ايجاد رغبت ازطريق برقرارى رابطه محبت آميز با نوجوان;

ج. استفاده از شور و احساس مذهبى و شركت دادن نوجوان در مراسم مذهبى;

د. ايجاد اعتقاد در نوجوان نسبت به نظارت مستمّر خدا بر اعمال همه انسان ها;

هـ. استفاده از تفكّر انتزاعى نوجوان براى درك پديده ها و قدرت خداوند; مثل استفاده برهان نظم;

و. يادآورى نعمت هاى خداوند; مثل سلامتى;

ز. پاسخ به پرسش هاى نوجوان و مجهّز كردن او در دفاع از مذهب;

ى. زمينه سازى براى خودسازى و خوديابى و محاسبه نفس و پرهيزگارى.56

2ـ در ارتباط با خانواده:
الف. بُعد الگويى خانواده از اهميت خاصى برخوردار است; هر قدر آنان در اعتقادات و عبادات مستحكم تر باشند براى نوجوان بهتر است.

ب. ايجاد رابطه با نوجوان در محيط گرم خانواده به طور صميمى و نشان دادن محبّت در اين ارتباط ضرورى است.

ج. مسؤوليت پذيرى و تشخّص طلبى نوجوان به عنوان مشاور بودن براى والدين برحسب توصيه روايات الزامى است;

د. نظارت هاى غيرمستقيم و مراقبت هاى غيرآشكار و دادن تذكرات به موقع و مخفى ـ نه رسواگرانه ـ موجب هدايت او مى گردد.

هـ. «سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند.» بنابراين، بايد حرف و عمل والدين و مربّى يكى باشد.57

3ـ در ارتباط با معاشران و دوستان:
الف. نوجوان آسان پذير و متأثر از رفيقان است. بنابراين، بايد مراقب دوستان او بود. دوست اثر عميق بر او مى گزارد، به حدّى كه گاهى به خاطر دوست، خود را به زحمت مى اندازد و از باور خود دست برمى دارد. اين موضوع در دختران نمود بيش ترى دارد.

ب. وحدت فكر و عمل در سازمان ها و نظام هاى حكومتى; تبليغات و عمل حكومت در يك جهت باشد.

ج. عضويت در مراكز سالم، اعم از كتابخانه و باشگاه، كه در گسترش اعتقادات نوجوان مؤثر است.58

مشكلات تربيت مذهبى نوجوانان
تربيت مذهبى نوجوانان در جامعه با دشوارى هايى روبه روست كه اين مشكلات به دو دسته كلى تقسيم مى شوند: 1. آنچه مربوط به ماهيت تربيت مذهبى مى شود و داراى سه عنصر است: الف. تحوّل در شناخت; ب. تحول در عواطف; ج. تحول در رفتار. 2ـ آنچه مربوط به شرايط و فضاى خاصى مى شود كه درآن قرار داريم.

سه عنصر قسم اول مثلثى را مى سازند كه در آن، سه عنصر مزبور با هم ارتباط متقابل دارند. اما مشكل وقتى ظاهر مى شود كه از يكى از آن ها غفلت شود. بنابراين، نبايد صرفاً به يك بُعد توجه كرد و ساير ابعاد را فداى آن كرد، بلكه اين سه بايد متناسب با هم مورد توجه قرار گيرند. اگر كارى بدون توجه به عواطف نوجوان صورت گيرد، نمى توان گفت آن نوجوان تربيت مذهبى شده است; مثلاً، اگر نوجوان در اول وقت نماز بخواند (رفتار)، ولى دليل كار خود را نداند (فقدان شناخت) تربيت او مذهبى نيست. اما قسم دوم، كه مربوط به فضاى خاص زندگى است، مثل اين كه اقامه نماز جماعت در مدارس اجبارى باشد، همين تأثير منفى بر جاى مى نهد. البته اين ادعايى است كه مؤيد عقلى و نقلى دارد. مؤيد عقلى آن اين است كه اگر فردى چيزى را درك نكرده باشد و تقليد صرف باشد، دچار تزلزل مى شود و با مشاهده مورد خلاف دچار ترديد مى گردد، اما اگر براى خودش توجيه شده باشد كم تر اتفاق مى افتد كه از آن دست بردارد. در مورد مؤيد نقلى هم رواياتى هست كه مى گويد خواب عالم از عبادت جاهل بهتر است. اكتفا به اين موضوع هم كه فضا و حكومت مذهبى است درست نمى باشد و به صرف فضاى مذهبى، نبايدانتظارداشتن فرزندى مذهبى داشته باشيم، بلكه بايد همه ابعاد تربيت دينى او نيز در نظر گرفته شود.

بنابراين، در تربيت دينى، تأكيد بر ارتباط فردى است. البته اين بدان معنا نيست كه فضا و محيط رها شود و بى اثر تلقى گردد، بلكه منظور اين است كه محيط و فضاى سالم مذهبى لازم است، ولى كافى نيست. تأكيد بر امر به معروف و نهى از منكر از همين باب است تا به هر كس خطاهايش تذكر داده شود.

تبادل فرهنگى با ساير جوامع
از جمله مسائلى كه در تربيت مذهبى اثر منفى مى گذارد، مسأله تبادل فرهنگى با كشورهاى بى بند و بار است; مثلاً، نوجوانى كه فيلم هاى آن ها را مى بيند سبك لباس و ديگر اشياى مستعمل را مشاهده مى كند، تحت تأثير فرهنگ خاص آن ها قرار مى گيرد. در اين زمينه، وظيفه اوليا و مربيان است كه در مورد فرهنگ غرب، بين محاسن و معايب اش تفكيك قايل شوند. اين كه به طور مطلق بگوييم فرهنگ غرب را قبول نداريم، براى نوجوان قابل پذيرش نيست; زيرا در مواردى، محاسن آن ها را ديده يا شنيده است. پس بايد بين اين دو را تفكيك كرد و متقابلاً از امدادهاى غيبى و كمك هاى معنوى خداوند مثل كمك هاى خداوند درطول جنگ تحميلى به رزمندگان اسلام براى او يادآور شد. بايد به نوجوان گفت كه آنچه از غرب منفى و مورد نكوهش است،فرهنگ ابتذال وبى بندوبارى است كه روز به روز جنگ ها و نزاع ها، طلاق ها و جدايى ها و مفاسد اجتماعى، از اعتياد گرفته تا مسائل ناموسى و جنگ و خون ريزى، همه ناشى از آن است.59


پى‏نوشت‏ها:
1 و 2 ـ سيداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، رودكى، 1369، ص 17
3ـ محمدتقى فلسفى، گفتار فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، هيئت نشر معارف اسلامى، 1352، ص 441
4ـ آية الله صانعى سن بلوغ دختران را 13 سالگى مى دانند.
5ـ روان شناسى تربيتى، دوره كاردانى تربيت معلم، ص 142
6ـ به نقل از روان شناسى تربيتى، مراكز تربيت معلم، وزارت آموزش و پرورش، ص 167
7ـ غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 449
8ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 135
9ـ تحف العقول، ص 124 / خصال صدوق، ص 636
10ـ دكتر محمود منصور، روان شناسى ژنتيك، تهران، انتشارات سمت، 1378، ص 36، زمينه روان شناسى، هيلگارد و ديگران، ج 1، ص 8 ـ 27
11ـ موريس دبس، مراحل تربيت، ترجمه على محمّد كاروان، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 163
12ـ على اكبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد (2)، كودكى و نوجوانى، دانشگاه پيام نور، 1372، ص 56 به بعد
13ـ دكتر سيداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، انتشارات مشعل، 1373
14ـ على فتحى آشتيانى، جزوه درسى، درس روان شناسى رشد، بخش نوجوانى، 1377.
15ـ محمدتقى فلسفى، پيشين، ص 186
16ـ آريانپور، فرويديسم، تهران، 1375، ص 55
17ـ مجله Neverevue، ش 12، نوامبر 1967 به نقل از گفتار فلسفى بزرگ سال و جوان، ص 212
18ـ محمدتقى فلسفى، پيشين، ص 188
19ـ كيهان، ش. 8884، به نقل از مجله نيوزويك.
20-21-22ـ23بحار، ج 7، ص 78، روايت 11 از باب 46
24ـ ميرزاحسين نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسة آل البيت،1408ق،ص 531.
25ـ حسن بن فضل طبرسى،مكارم الاخلاق، قم، راضى، 1371، ص 99.
26ـ روم: 21
27ـ حسن بن فضل طبرسى، پيشين، ص 100.
28ـ ميرزا حسين نورى، پيشين، ج 2، ص 531.
29ـ محمد باقر مجلسى،بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الفرد، ج103،ص219.
30ـ محمّد بن يعقوب كلينى، كافى، ج 5، ص 329.
31ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل، ج 5، ص 1.
32ـ ملامحسن فيض كاشانى، عين اليقين، ص 243.
33ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 78، ص 6.
34ـ روان شناسى تربيتى، ص 151
35ـ ديوان حضرت على(عليه السلام)، ترجمه مصطفى زمانى
36ـ محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول انسان، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ص 154
37ـ استاد مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 7
38ـ شك و ترديد انسان ملاكى براى عقل اوست. (غررالحكم، ص 474)
39ـ روان شناسى رشد، ج 2، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، ص 782
40ـ الولد سيد سبع سنين و عبد سبع سنين و وزير سبع سنين، طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، قم، رضى، 1371، ص 115
41ـ محمّد بن يعقوب كلينى، روضه كافى، ص 93
42 و 43ـ هاريس، مشكلات روحى جوانان، ص 73 / ص 62
44ـ غررالحكم ص 677.
45ـ نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحديد، دارالحياء الكتب العربيه، 1404 ق، ج 20، كلمه 937، ص 343.
46ـ محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، ص 158
47ـ على فتحى آشتيانى، پيشين
48 و 49ـ على اكبر شعارى نژاد، پيشين، ص 756
50ـ محمدتقى فلسفى، پيشين، ص 197 و روان شناسى رشد 2، شعارى نژاد
51ـ على اكبر شعارى نژاد، پيشين، ص 77
52ـ (غررالحكم، ص 212.)
53ـ على اكبر شعارى نژاد، پيشين، ص 118
54ـ محمد على احمدوند، روان شناسى كودكى و نوجوانى، دانشگاه پيام نور، 1376.
55ـ على اكبر شعارى نژاد، پيشين، ص 91
56 و 57 و 58 و 59ـ على فتحى آشتيانى، پيشين


منبع: فصلنامه معرفت ، شماره 38