خانواده

محمّد احسانى


مقدّمه
شايد به نظر برسد كه مفهوم «خانواده» از مفاهيم بسيار روشن و همه فهم است، به گونه اى كه عامه مردم، اعم از كوچك و بزرگ و باسواد و بى سواد، همه آن را مى فهمند و نيازى به تعريف آن نيست، ولى آن قدرها هم ساده نيست. وقتى به منابع واژه شناسى مراجعه كنيم، مى بينيم تعاريف گوناگونى از آن ارائه شده و صاحب نظران بر اساس تخصص و نيازشان، هر كدام تعريفى از «خانواده» ارائه داده اند. برخى خانواده را يك سازمان اجتماعى دانسته، بعضى روابط خويشاوندى و همخونى را اساس تشكيل خانواده تلقّى كرده اند; عده اى ديگر عامل اقتصادى، و گروهى نيز عوامل روانى و جنسى را سبب پيدايش آن قلمداد كرده اند.2 به هر صورت، همان گونه كه از منابع ديگر هم برمى آيد، منظور از «خانواده» در اين گفتار، مجموعه اى از افرادى است كه يكجا در كنار هم زندگى مى كنند و معيار همزيستى و همبستگى آن ها دو چيز است: قرابت يا زوجيت.3 بنابراين، خانواده هاى والدينى، تك والدينى يا بدون والدين يا برادران و خواهرانى كه با هم زندگى مى كنند نيز مشمول اين بحث خواهند بود.

ابعاد خانواده در انديشه نظريه پردازان علوم انسانى
خانواده جايگاه رفيع و بلندى در انظار انديشمندان جهان داشته است و آن را از جنبه هاى گوناگون مورد تجزيه و تحليل قرار داده اند. هر رشته از علوم انسانى به فراخور نياز خود، به تكاپو در مسائل خانواده پرداخته و گوشه اى از امور مربوط به آن را بررسى كرده است.

هرچند بررسى همه ابعاد خانواده از ديدگاه هاى مختلف كارى است بسيار گران و در اين مقال نمى گنجد، اما به برخى از جهات آن در انديشه هاى نظريه پردازان علوم انسانى مى توان اشاره اى گذرا داشت:

الف. تاريخ
تمامى تاريخ نگاران و سيره نويسان بر اين باورند كه خانواده كهن ترين گروهى است كه به اقتضاى نياز طبيعى، عاطفى و اجتماعى بشر شكل گرفته و سابقه اى به درازاى سابقه زيست بشر بر روى زمين دارد;4 چرا كه انسان مدنى الطبع است و ناگزير بايد در اجتماع زندگى كند; چون خداوند انسان را آفريد و ساختمان بدنى او را به گونه اى شكل داد كه ضمن برخوردارى از توانايى هاى گوناگون از نظر جسمى و عاطفى، همواره احساس نياز به ديگران در او زنده باشد. همين احساس درونى باعث مى شود كه اجتماع كوچكى به نام «خانواده» در عرصه زندگى شكل بگيرد و تعدادى از افراد ـ دست كم دو نفر ـ يك جا زندگى كنند; نيازهاى جسمى و روانى انسان در محيط خانواده تأمين مى شود و روح تعاون و همكارى ميان اعضاى آن در همان محيط به وجود مى آيد.5
پس از تشكيل نخستين هسته خانواده در زمين، كه طبق متون دينى و تاريخى، شخصيت آدم و حوا بنيان گذار آن بودند، مراحل گوناگونى بر نهاد خانواده سپرى شده و به موازات تحولات اجتماعى، دست خوش تغيير و تحول فراوان گشته است. دانش تاريخ عهده دار بررسى ابعاد خانواده و سير تكاملى آن است كه چگونه خانواده باديه نشين تبديل به شهرنشين شد، يا چه عواملى موجب گرديدند كه خانواده هسته اى جايگزين خانواده سنّتى گردد. به هر حال، سير تحولات خانواده از موضوعات مهم مطالعاتى در علم تاريخ است و بدين روى، تاريخ نويسان به بررسى آن مى پردازند.

ب. جامعه شناسى
جامعه شناسان از ديرباز به تجزيه و تحليل خانواده پرداخته و آن را به عنوان يك نهاد اجتماعى همواره مطمح نظر داشته اند. خانواده از منظر جامعه شناسى، اساسى ترين نهاد اجتماعى است كه در شكل گيرى ساختار كلان جامعه و افزايش بهرهورى آن نقش بسزا دارد. چون بافت اجتماعى به نوعى تحت تأثير تحولات خانوادگى قرار دارد و هرگونه انحرافى در فضاى خانواده ها لزوماً در جامعه منعكس مى شود. در مقابل، خانواده نيز در برابر تغييرات جامعه از خود واكنش نشان مى دهد. از اين رو، مى توان گفت: ميان خانواده و جامعه يك رابطه دو سويه برقرار است و هر كدام بر ديگرى تأثير مى گذارد. امروزه گرايشى در حوزه جامعه شناسى پديد آمده كه ابعاد خانواده و جنبه هاى گوناگون آن را مورد بررسى قرار مى دهد. اين گرايش با مطالعات جامعه شناسانه فرد ريك لوپلى ( FreedeRic le Play) فرانسوى و ويلهم هايرنش ريل ( WilhelmHeinrich Riehl) آلمانى پديد آمد و سپس با تحقيقات ساير جامعه شناسان مانند دوركيم (Emile Durkheim) و ماركس (Karl Marx) توسعه يافت و تكميل گرديد.6 از آن رو كه خانواده نقش عمده اى در تربيت نيروى فعّال جامعه دارد و مى تواند با افزايش بازدهى جامعه به توسعه اقتصادى و اجتماعى كمك كند، جامعه شناسان به بررسى مسائل مربوط به آن علاقه مند شده اند. رويكرد جامعه شناسى خانواده براساس نظريه «كاركردگرايى»7 ساختار خانواده، نقش هريك از اعضا، روابط ميان اعضا، جمعيت و شاخص هاى رشد يا كاهش آن، انواع خانواده از نوع گسترده و هسته اى، تأثيرات متقابل جامعه و خانواده و امثال آن را مورد مطالعه قرار مى دهد.8

ج. حقوق
دانش حقوق يكى از دانش هاى علمى ـ كاربردى رايج و پر رونق در سراسر دنياست و به مسائل خانواده توجه جدّى نموده و آن را به عنوان يك نهاد مدنى ـ حقوقى مورد تحقيق قرار داده است. حقوق دانان قوانين متعددى براى سامان دهى امور خانواده تدوين كرده اند تا در صورت لزوم، مورد اجرا قرار گيرند و احياناً از فروپاشى نظام خانواده جلوگيرى نمايند. حقوق هر يك از اعضاى خانواده، ارث، نكاح، طلاق، نفقه اولاد و همسر از جمله موضوعاتى هستند كه از نظر حقوقى مورد رسيدگى قرار مى گيرند.9 حقوق بيش از ديگر حوزه هاى علوم انسانى كاربرد دارد و با زندگى عملى مردم در ارتباط است. دادسراهاى عمومى و خصوصى و زير مجموعه هاى آن از مراكزى هستند كه به اجراى عدالت در جامعه مى پردازند. دادگاه هاى ويژه دعاوى خانوادگى امروزه از ازدحام بيشترى برخوردارند ودرآنجا قضات متعددى به حل و فصل مسائل خانوادگى مشغولند. در هر كشورى قوّه قضاييه با تلاش پيگير خود، مجرى قانون در محيط اجتماعى و خانوادگى است. بدين روى، حقوق خانواده يكى از مهم ترين مباحث حقوق مدنى هر كشور مى باشد.

د. اقتصاد
اقتصاددانان نيز به نوبه خود، مسائل خانواده را از نظر دور نداشته و آن را به عنوان يك واحد توليد و مصرف مورد توجه قرار داده اند. خانواده در تقويت بنيه مالى كشور و استوار نگه داشتن آن نقش مهمى ايفا مى كند; چراكه خانواده ها نخستين گروه هاى اقتصادى را تشكيل مى دهند و نيروى كار در مزارع و كارگاه ها را آن ها تأمين مى كنند، به ويژه خانواده هاى گسترده و سنّتى كه اغلب در روستاها زندگى مى كنند و تقريباً همه اعضاى آن ها، اعم از زن و مرد و كوچك و بزرگ، به توليد اشتغال دارند; مانند كشاورزى و دامدارى، توليد و توزيع و مصرف كه از محورهاى اصلى در علم اقتصاد هستند و هر سه محور ارتباط مستقيمى با نهاد خانواده دارند. بنابراين، خانواده از يك سو، جايگاه تربيت نيروى فعّال كارى است و از سوى ديگر، يك واحد مصرف كننده محسوب مى شود كه بايد درآمد ملّى به صورت عادلانه بين خانواده ها تقسيم گردد.10
از نظر اقتصاد سياسى، دولت عهده دار تأمين نيازهاى اساسى خانواده هاست و حكومت وظيفه دارد كه مسكن و معيشت عمومى مردم را تأمين نمايد. دولت بايد شرايطى را به وجود آورد كه خانواده ها قدرت خريد كافى داشته باشند و بتوانند مايحتاج اوليه خود را بدون هيچ مشكلى فراهم سازند. آنچه در اين زمينه مؤثر است، توزيع عادلانه امكانات است كه بايد با مديريت درست انجام گيرد. چه بسا مشكلات اقتصادى كه در اثر سوء مديريت در نظام توزيع كالاهاى مصرفى به وجود مى آيند.11
امروزه يكى از مباحث عمده اقتصادى در مورد خانواده مسئله «رشد جمعيت» است كه اغلب كشورهاى جهان، بخصوص كشورهاى در حال توسعه، با آن روبه رو هستند و شيوه هاى گوناگونى براى مهار جمعيت به كار بسته اند. از جمله اقداماتى كه تا حدى در اين زمينه موفق بوده، اجراى برنامه هاى پيش گيرى از باردارى بانوان است. تبليغات صورت گرفته در اين رابطه توجه خانواده ها را به خود جلب نموده و در عمل نيز تأثير فراوان بر جاى گذاشته است. دليل اين امر شايد اين باشد كه مهار زاد و ولد به خاطر كاستن از تكاليف باردارى و تربيت فرزند با آسايش و رفاه زنان سازگارتر است و به همين دليل مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. با اين وصف، آنان مى توانند با راحتى و آسايش بيشتر زندگى كنند. به هر صورت، خانواده به دلايل متعددى، چه در مباحث نظرى و چه در مباحث عملى، مركز توجه اقتصاددانان قرار گرفته است.

هـ . روان شناسى
هرچند رويكرد روان شناسى به تجزيه و تحليل رفتار آدمى مى پردازد و سعى دارد ضمن تشخيص رفتارهاى نابهنجار، علل بروز آن ها را شناسايى كرده و به درمان بيمار بپردازد، اما در عين حال، خانواده را نيز از زواياى گوناگون مورد مطالعه قرار مى دهد; چرا كه خانواده به عنوان يك نظام باز،12 دايم در حال تحول و دگرگونى است; داده هايى را از خارج مى گيرد و چيزهايى را به بيرون مى دهد. خانواده از منظر روان شناختى، براى حفظ تعادل خود، هميشه در دو جنبه «درون سازى» و «برون سازى فعّال» است; يعنى در عين سازگارى با تحولات اجتماعى، همه اعضاى خود را از نظر جسمى و روحى به رشد مطلوب مى رساند. طبيعى است كه مسائل رشد به لحاظ كمّى و كيفى در روان شناسى بررسى مى شوند.13
رويكرد خانواده درمانى از گرايش هاى نسبتاً جديد در دانش روان شناسى است كه از زاويه هاى گوناگون به بررسى مسائل خانواده مى پردازد. يكى از نظريه هاى رايج در حوزه خانواده درمانى، نظريه «سيستمى» است. اين نظريه، خانواده را موجودى مى داند متشكّل از اجزاى به هم پيوسته كه اولا، اعضاى آن تابعى هستند از رفتار ساير اعضاى خانواده، و ثانياً، خانواده مانند هر نظام ديگرى متمايل به تعادل است. اگر عضوى از خانواده دچار نابهنجارى شود، بايد در ارتباط با ساير اعضاى آن درمان گردد; زيرا از اين نظر، هر عضوى وابسته به محيط خود و ديگر عناصر تشكيل دهنده آن نظام است.14 بر اساس نظريه «سيستمى»، پيدايش عضو جديد يا كاهش عضو قديم، مستلزم فشار بر اعضاى سابق خانواده است. اين امر ايجاب مى كند كه خانواده به گونه اى جوابگوى تعييرات درونى و بيرونى باشد كه خود را با شرايط جديد منطبق سازد.15به هر حال، دانش روان شناسى به بررسى زاويه هاى گوناگون خانواده پرداخته، راهكارهاى مناسبى را براى پيش گيرى يا درمان رفتارهاى نابهنجار ارائه مى دهد.

و. علوم سياسى
حكما و انديشمندان بزرگ، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، از روزگاران قديم سياست را به دو نوع «سياست مُدُن» (شهرها) و «سياست منزل» تقسيم كرده اند. بدين سان، خانواده و امور مربوط به آن، خود در قلمرو علوم سياسى قرار مى گيرد و بايد مورد توجه نظريه پردازان دانش سياست قرار گيرد; چرا كه نهاد خانواده، كوچك ترين واحد اجتماعى و نمونه تمام عيارى است از يك جامعه بزرگ. همان گونه كه جامعه كلان نياز به رئيس، مدير و برنامه ريزى دقيق دارد، خانواده نيز نيازمند سرپرست و برنامه ريزى است. اگر سرپرست در خانواده نباشد، اعضاى آن دچار تحيّر و سردرگمى مى شوند و اين سردرگمى به هرج و مرج اعضاى آن و در نهايت، فروپاشى نظام خانواده منجر خواهد شد; چنان كه اين مسئله در سطح جامعه و نظام سياسى كشور نيز قابل پيش بينى است. از اين رو، خانواده به عنوان يك واحد سياسى همواره مورد مطالعه كارشناسان مسائل سياسى بوده است. عامل ديگرى كه باعث جلب توجه صاحب نظران امور سياسى به نظام خانواده شده اين است كه كانون خانواده نقش مؤثرى در تربيت نيروى سياسى ـ اجتماعى دارد. اگر نگاهى به گذشته و حال جوامع بيندازيم، به روشنى درمى يابيم كه سياست مداران بنام تاريخ در محيط خانواده ها پرورش يافته و از همان جا شايستگى هاى لازم را براى اداره امور جامعه كسب كرده اند. همچنين خانواده در حفظ اقتدار ملّى و استقلال يك ملت سهم بسزايى دارد. تاريخ نشان مى دهد كه ملت هايى هميشه قوى و پرتوان بوده اند كه از نظر خانوادگى، بنياد محكم ترى داشته اند. در مقابل، انحطاط و شكست هر ملتى از زمانى آغاز شده كه اصول خانوادگى در آن ملت رو به ضعف رفته اند. از اينجاست كه فرهيختگان دانش سياسى همواره نهاد خانواده را به عنوان يك شاخص سلامت و قدرت حيات سياسى ـ اجتماعى جامعه معرفى مى كنند و اينكه هرگونه ضعفى در نظام خانواده بر دوام و بقاى حيات ملّى تأثير مى گذارد. به نظر بسيارى از كارشناسان، توسعه سياسى و اقتدار ملّى يك كشور تا حد زيادى وابسته به استحكام نظام خانواده است.16
امروزه نيز سياست مداران جهان در تمام دنيا از حيات فرهنگى و اقتصادى خانواده ها به شدت حمايت مى كنند. اين كار به لحاظ سياسى ـ اجتماعى مى تواند تحليل هاى گوناگونى داشته باشد. «عمل به وظيفه» يكى از نگرش هايى است كه به اين مسئله مى نگرند. براين اساس، تأمين نيازهاى اساسى و فراهم ساختن وسايل آسايش و رفاهى حق ملت بر دولت است. زمام داران سياسى جامعه بر اساس وظايف دينى و ملّى خود، بايد به احتياجات مردم بپردازند; چون درآمد ملّى و سرمايه عمومى كشور در اختيار رهبران جامعه قرار دارد و بايد صرف معيشت خانواده ها گردد.
نگرش ديگر اين است كه خانواده ها در پيدايش و استمرار قدرت نقش اساسى دارند و بدين دليل، مورد حمايت كارگزاران سياسى قرار مى گيرند، به ويژه هنگام تعويض قدرت و برگزارى انتخابات وعده هاى بيشترى از ناحيه گروه هاى سياسى به مردم داده مى شود. بدين سان، خانواده، چه در گذشته و چه در آينده، مورد توجه كارشناسان مسائل نظرى و عملى دانش سياسى بوده است.

ز. علوم تربيتى
كارشناسان امور تربيتى بيش از هر چيز به عنوان يك نهاد تربيتى به خانواده مى نگرند. فضاى گرم خانواده مناسب ترين جاى پرورش استعدادها و توانايى هاى نسل جديد است; محيطى سرشار از مهر و محبت، عواطف و احساسات پاك، و كودك از همان روزهاى نخست زندگى، در آغوش پر مهر پدر و مادر قرار گرفته، درس ايثار، محبت، مروّت و وفادارى فرامى گيرد. روحيه تعاون و همكارى و خدمت به مردم در فضاى خانواده شكل مى گيرد. كودك مى آموزد كه چگونه با ديگران زندگى كند و چگونه در برنامه ريزى ها و تصميم گيرى ها شركت كند. به نظر كارپردازان امور تربيتى، كانون خانواده بسان يك مركز تعليم و تربيت غيررسمى، اصول و آداب زندگى را از راه غير مستقيم به فرزندان ارائه مى دهد. به عقيده آنان، خانه همواره در كنار مدرسه از عوامل مؤثر در فرايند تعليم و تربيت مطرح بوده و كارايى خود را نيز نشان داده است. هرقدر پيوند خانه و مدرسه محكم تر باشد، بازدهى تعليم و تربيت بيشتر خواهد بود. تشكيل انجمن هاى اوليا و مربيان در اغلب مراكز آموزشى به همين منظور انجام مى گيرد. هريك از اعضاى خانواده، بخصوص پدر و مادر، در تربيت كودك نقش بسزا دارند. (بررسى اين موضوع فرصت ديگرى مى طلبد، در اينجا به همين اندازه بسنده مى شود.)

خانواده در غرب
خانواده نهادى است شناخته شده و در هر جاى دنيا حضور دارد و همه جا نيز از قوانين كم و بيش مشابهى پيروى مى كند. در عين حال، در بسيارى از ويژگى ها از جامعه اى به جامعه ديگر تفاوت هاى اساسى دارد; چرا كه فرهنگ حاكم بر جامعه خواه نا خواه بر خانواده و فضاى حاكم بر آن تأثير مى گذارد. بدون شك، در هر جامعه اى كه خانواده تشكيل شود، رنگ و بوى آن جامعه را به خود مى گيرد و اعضاى آن نيز از آداب، رسوم و سنّت هاى رايج در همان محيط اجتماعى پيروى مى كنند. اين ادعا زمانى روشن مى شود كه خانواده در دو جامعه اى كاملا متفاوت بررسى و نقاط اشتراك و اختلاف آن دو در مورد خانواده از هر جهت برجسته گردد. با اين وصف، خانواده در غرب تفاوت هاى ريشه اى با نظام خانواده در اسلام دارد; چون نگرش اسلام و غرب در مورد خانواده از هر جهت تفاوت دارد.
حقيقت اين است كه غرب بر اساس انديشه «آزادى مطلق»، اصول خانواده را به هم ريخته و آينده اى تاريك و وحشتناك فراروى خانواده ها قرار داده است. اساس تشكيل خانواده، كه ايجاد امنيت خاطر و تأمين نيازهاى عاطفى، روحى و معنوى انسان است، ديگر در مغرب زمين معنا و مفهومى ندارد. در نگرش غرب، هدف از بنياد خانواده جز رسيدن به اغراض مادى و استفاده هاى جنسى چيز ديگرى نيست. نقش اصلى خانواده، كه تربيت فرزند است، بكلى فراموش شده، عيّاشى و هوس رانى جايگزين آن گرديده است. همه اين نابسامانى ها ناشى از آزادى بى حد و حصر غرب است كه زنان ودختران را از فطرت اوليه شان به دور ساخته و آن ها را به ابزار كسب و تجارت تبديل كرده است. اوضاع جارى در كشورهاى غربى به گونه اى است كه مورد اعتراض همه انديشمندان، فرهيختگان و نويسندگان آن ديار قرار گرفته است.17 آنچه امروزه در غرب مى گذرد نشان دهنده اين واقعيت است كه تمامى مرزها و ارزش هاى انسانى در آن كشورها شكسته و مشكلات اجتماعى فراوانى ناشى از آن دامنگير جامعه شده است، تا جايى كه گردانندگان امور اجتماعى و طرفداران آزادى نيز از اين وضع به وحشت افتاده و براى حل مشكل، به كارشناسان مسائل مربوطه روى آورده اند. پيامدهاى اين نوع آزادى در جوامع غرب، بيش از آن چيزى است كه بتوان توصيف كرد. در اينجا تنها به چند مورد از آن ها اشاره مى شود:

1. فروپاشى نظام خانواده
تحوّلات اجتماعى ـ فرهنگى مبتنى بر آزادى هاى نامحدود در غرب به گونه اى است كه به تزلزل و فروپاشى نهاد خانواده منتهى گشته است; چرا كه نظر به آزادى مطلق، بهترين راه براى ارضاى غريزه جنسى جوانان روش «انتخاب دوست و رفيق» است، بدون تحمّل تكاليف ازدواج و خانه دارى به صورت رسمى آن; چنانكه در جامعه امريكاكسى حق ندارد آزادى جنسى رامحدود كند و تحت ضابطه اى در بياورد; زيرا خلاف آزادى محسوب مى شود. با اين وضع، دختران و پسران جوان خود را ملزم به تشكيل خانواده نمى بينند.18

2. ابتذال زنان و دختران
فرهنگ غرب زنان و دختران جوان را در حدّ ابزارى براى تجارت و به دست آوردن پول و ثروت پايين آورده و افراد سودجو از آن ها به شيوه هاى گوناگون در اين زمينه بهره بردارى مى كنند. رقص و بازى در مجالس عمومى، آوازخوانى و ظاهر شدن در صحنه هاى نمايش وفيلم به صورت عريان بخشى از بى عفتى وابتذال زنان است. هزاران انسان جوان از حركات اندام، رقص و صداى جذاب آنان تحريك شده، به وجد مى آيند و چه بسا خسارات مالى و جانى بى شمارى براى شركت كنندگان و گردانندگان صحنه پديد مى آورند.

3. خود فروشى و اختطاف
در جوامع غربى، بسيارى از زنان به خودفروشى تن داده، عرض و شرف خود را در اختيار ديگران قرار مى دهند. اين كار در اروپا و امريكا رايج است و هيچ منع قانونى وجود ندارد. دليل اقدام به اين عمل، هم مى تواند اقتصادى باشد ـ چنان كه برخى از زنان در اثر فقر و نادارى و براى به دست آوردن لقمه اى نان، خود را مى فروشند ـ و هم سياسى.19 امروز در سياست غرب، يكى از راه هاى سلطه بر مردم اشاعه فحشا در ميان جوانان است تا بدين وسيله، مردم را سرگرم نگه داشته، خود به حكومت خويش ادامه دهند. همين سياست را در دنياى اسلام هم مى خواهند اجرا كنند.
اختطاف زنان و دختران از ديگر پيامدهاى فرهنگ غرب است و اين امر به گونه اى شيوع پيدا كرده كه موجب نگرانى جدى خانواده ها را فراهم ساخته است. هر روز افراد بى بند و بار و عيّاش با زور و تزوير، دختران جوان را سوار ماشين نموده، مى برند و پس از مدتى در فاصله هاى بسيار دور از منزلشان رها مى كنند.20زندگى در چنين جامعه اى چگونه ممكن است؟ امنيت ناموسى مهم تر از امنيت مالى و سياسى است. اگر زنان و دختران در كوچه و خيابان از دستبرد بيگانگان در امان نباشند، چگونه مى توان آرامش خانواده ها را تأمين كرد؟

4. شيوع بيمارى هاى مسرى
شيوع بيمارى هاى مسرى و غير مسرى، قابل و غيرقابل درمان در اغلب كشورهاى غربى مانند بيمارى ايدز، بيمارى هاى مقاربتى و امثال آن نتيجه آزادى جنسى است. اشاعه فحشا و رواج روزافزون فساد در ميان مردم سبب بروز بيمارى هاى مقاربتى و سرايت آن ها به ديگران گشته است. به قرار برخى از گزارش ها، قريب 75% زنان و 55% جوانان آلوده در جامعه امريكا مبتلا به بيمارى هاى مسرى هستند.21

5. افزايش سقط جنين
تعداد زيادى از زنان و دختران در عين به كارگيرى وسايل جلوگيرى از باردارى ناخواسته، به صورت غير قانونى باردار مى شوند. چنين افرادى از يك سو، تحت فشار نزديكان خود قرار مى گيرند و از سوى ديگر، با عوارض ناخواسته باردارى مواجه مى شوند. از اين رو، براى رهايى از اين گونه فشارها اقدام به سقط جنين مى كنند. در امريكا، فرانسه و ديگر كشورهاى اروپايى براى سقط جنين مراكزى در نظر گرفته شده و يا در بيمارستان ها و درمانگاه ها به صورت رسمى اين كار انجام مى گيرد. طبق برخى از گزارش ها، با افزايش ميزان سقط جنين در غرب طى يك سال در امريكا، 55% از كل سقط جنين هاى صورت گرفته مربوط به زنان و 45% آن مربوط به دختران مجرّد بوده كه هنوز ازدواج نكرده اند.22

6. افزايش فرزندان نامشروع
با وجود پيشرفت ابزارهاى پيش گيرى و درمان در غرب و استفاده زنان از آن ها، آمار توليد فرزندان نامشروع در جوامع غربى كم نيست. هر روز از كوچه ها و خيابان ها، راه روها، كارگاه ها، ايستگاه هاى قطار و ماشين، كنار سطل هاى زباله و دم در خانه ها نوزادانى پيدا مى شوند كه بدون پدر و مادر به حال خود رها گشته اند. بنا به گزارشى، در سال 1961 ميلادى در امريكا تعداد 400 هزار كودك سرراهى پيدا شدند كه فقط از دختران متولد شده بودند.23 اين رقم هر سال رو به افزايش است و هر روز بر تعداد فرزندان نامشروع افزوده مى شود.
ناگفته نماند كه آنچه ذكر شد، دورنماى اندكى از اوضاع خانواده در غرب است كه جز نام بى محتوايى از آن باقى نمانده و در حال انحلال كامل به سر مى برد. روند رو به افزايش جرم و جنايت در غرب مانند سقط جنين و سرقت، مهر و محبت را از جامعه زنان سلب كرده و آن ها را به انسان هايى بى رحم و قسىّ القلب مبدّل ساخته است كه كوچك ترين عاطفه اى در دل ندارند. جاى بسى شگفتى است كه برخى از زنان و دختران در جوامع اسلامى آرزوى آزادى غربى را در سر دارند و مى خواهند در مسير انحطاط و ابتذال مطلق غرب قرار گيرند! فرو رفتن در فرهنگ منحط غرب، به معناى جدايى از همه ارزش هاى دينى و مذهبى است كه نجات از آن بسيار دشوار است.

خانواده در اسلام
نگرش اسلام به خانواده بر عكس مكاتب و ديدگاه هاى غير اسلامى، كه نگاهى تك بعدى است، بسيار عميق و همه جانبه است و تمام ابعاد آن از آغاز تا انتها، در همه مراحل مورد توجه بوده و در هر مورد دستورات لازم ارائه گرديده است. نحله هاى غير دينى، خانواده را از زاويه خاصى مورد توجه قرار مى دهند، به ويژه دانش هاى علمى امروز دانشگاه ها بر اساس نياز خود به تجزيه و تحليل خانواده مى پردازند و به ديگر ابعاد آن توجه چندانى ندارند، غافل از اينكه خانواده به عنوان يكى از بنيادى ترين نهادهاى اجتماعى، در تمامى عرصه هاى زندگى بشر حضور دارد و بايد به جوانب گوناگون آن پرداخت. به نظر مى رسد اين مسئله نقدى است بر همه دانش هاى علمى كه از آن ها نام برده شد.
اما اسلام ـ همان گونه كه گفته شد ـ نگاهى همه جانبه به نهاد خانواده دارد و آن را از زاويه هاى گوناگون مورد توجه قرار داده است. وقتى به متون اسلامى، بخصوص آيات و روايات مراجعه كنيم، در همه زمينه ها به دستوراتى برمى خوريم كه از همه جهات به تحكيم نهاد خانواده پرداخته است. قرآن كريم و احاديث اسلامى در مسائل اخلاقى، اجتماعى، تربيتى، روان شناختى و اقتصادىِ خانواده فراوان سخن گفته اند. اگر اين مضامين به صورت دقيق و تخصصى استخراج و با يافته هاى علوم جديد منطبق گردند، تحول عظيمى در دانش خانواده به وجود خواهد آمد.
آن قدر كه اسلام به تحكيم بنيان خانواده اهميت داده و در دستورات خود گام به گام آن را دنبال نموده است، مكتب هاى ديگر به استقرار خانواده بها نداده اند. اسلام پيش از همه، مى خواهد يك فضاى عاطفى و محبت آميز در محيط خانواده پديد آيد و روابط بين اعضاى آن بيش از پيش پايدار گردد.24 خانواده اى از منظر اسلام خوش بخت است كه دوستى، صداقت و وفادارى بر فضاى آن حاكم باشد; زيرا با اختلاف، بدبينى، و خودمحورى، شيرازه خانواده از هم مى پاشد. خداى متعال ايجاد محبت و همدلى بين زن و شوهر را از نشانه هاى خود دانسته، مى فرمايد: (وَ مِن آياتِه أن خَلَق لكم مِن انفسكم اَزواجاً لِتسكُنوا اِليها و جَعَل بَينكُم مَوّدةً و رَحمةً) (روم: 29) يكى از نشانه هاى خداوند اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد تا در كنارشان بياراميد و ميان شما و همسرانتان مودّت و رحمت برقرار ساخت. براساس بينش اسلامى، پيوند ميان زن و مرد فراتر از يك غريزه بوده، منشأ فطرى و الهى دارد كه ا ز سرشت آدمى ناشى مى شود. دستگاه عظيم خلقت چنان زوجين را به هم علاقه مند ساخته است كه حاضرند براى رفاه حال ديگرى، رنج و زحمت را به جان خود بخرند تا همسر در آسايش زندگى كند. آفريدگار بشر كارى كرده است كه خودخواهى و تكروى در محيط خانواده به خدمت و همكارى تبديل شود. وقتى زن و مرد عقد همسرى بستند و قرار گذاشتند كه يك عمر با هم زندگى كنند، خود به خود عواطف خاصى نسبت به يكديگر پيدا مى كنند. اين گونه روابط عاطفى بين آن دو، هم در تكوين و هم در تشريع موردنظر پروردگار است و هدف خداوند اين است كه بين زن و شوهر، مهر و محبت بر قرار باشد تا در كنار هم احساس امنيت و آرامش نمايند.25 از اين نظر، قوى ترين عامل دوام و رشد خانواده، «عاطفه» و محبت اعضاى آن به همديگر است و همه وظيفه دارند اين عامل را تقويت كنند; به ويژه مرد خانواده، كه سرپرستى اعضاى را به عهده دارد، بايد فضاى همدلى و همكارى را در محيط خانواده پديد آورد و اگر احياناً نارسايى يا كدورتى بين آن ها پديد آمد، بلافاصله به چاره و درمان آن بپردازد. به قول شهيد مطّهرى، اگر علاقه زن به شوهر از بين رفت، خانواده به صورت بيمار نيمه جان درمى آيد و اگر علاقه شوهر به زن خاموش شد، مرگ حيات خانوادگى فرا مى رسد.26

خلاصه و نتيجه گيرى
آنچه در مورد خانواده و كاربرد آن در رشته هاى گوناگون علمى گفته شد، بيانگر اهميت نهاد خانواده در زندگى فردى و اجتماعى انسان است. هر دانشى در علوم دينى و انسانى به نوعى، خود را ملزم به بررسى علمى و فنى مسائل خانواده مى داند و در حوزه تخصصى خود در چارچوب معيّنى از آن سخن مى گويد. همچنين به دست آمد كه مفهوم و تعريف «خانواده» در علوم گوناگون چندان تفاوتى با هم ندارد، منتهى هر يك طبق نياز خود، جنبه خاصى از آن را مورد توجه قرار مى دهد. از مقايسه نظام خانواده در فرهنگ اسلام و غرب اين نتيجه حاصل مى شود كه بر خلاف ادعاهاى غربيان در زمينه آزادى و حقوق بشر و امثال آن، حقوق خانواده در كشورهاى غربى پايمال گرديده است و خانواده در اثر مشكلات فراوان فرهنگى و اجتماعى، رو به انحلال و نابودى مى رود. عزّت، شرف، حيا و عفت، همه فداى آزادى تقريباً بى حد و حصر و بى بند و بارى هاى روزافزون شده اند. با اين وصف، متأسفانه برخى از زنان و مردان مسلمان فريفته زرق و برق ظاهرى فرهنگ غرب شده اند و شب و روز تلاش دارند كه هر چه زودتر از فرهنگ اروپا و امريكا تقليد كنند! غافل از اينكه پيروى از فرهنگ غرب به معناى خداحافظى با همه ارزش هاى دينى و انسانى يك ملت است. خلاصه آنكه هرچه عزّت، شرافت و خوبى است در فرهنگ ناب اسلام محمّدى است و در سايه آن سعادت دنيا و آخرت فرد تأمين مى شود، بخصوص آنكه برنامه هاى تربيتى اسلام جسم و روح آدمى را پرورش مى دهند و روحيه تعاون، وفادارى و كرامت نفس را در انسان پديد مى آورند.


پى‏نوشت‏ها‏
1. «خانواده» برگردان واژه لاتين Family از ريشه Familia به معناى «برده» و «مستخدم» گرفته شده است. اين تحوّل لغوى تحوّل مفهومى را نيز مى رساند; بدين معنا كه در گذشته، نظام خانواده گسترده بوده و شامل غير اعضاى خانواده نظير خدمت كار هم مى شده و امروزه به نظام هسته اى تبديل شده است. (شهلا اعزازى، جامعه شناسى خانواده، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1376، ص 10.)
2ـ محمد حسين فرجاد، آسيب شناسى اجتماعى خانواده و طلاق، انتشارات منصورى، 1372، ص 11ـ12.
3ـ ناصر كاتوزيان، حقوق مدنى خانواده، انتشارات بهمن برنا، 1371، ج 1، ص 1ـ3.
4ـ به نوشته برخى از جامعه شناسان، خانواده به طور كلى، چهار مرحله تاريخى را پشت سر گذاشته است: 1. نگرش فلسفى و اخلاقى به خانواده: نظريه پردازان اين مرحله مانند افلاطون در غرب و فارابى و غزّالى در شرق نگاه فلسفى و اخلاقى به خانواده مى كردند و بر اين اساس، مسائل آن را بررسى مى نمودند. 2. نگرش كل گرايانه به خانواده; در اين دوره، خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعى ـ تاريخى مطرح گرديد و مسائل مربوط به آن مانند ساير پديده ها به صورت جامع و همه جانبه مورد پژوهش قرار مى گرفت و از دانشمندان اين مرحله مى توان به مرگان و باخوفن و نيز مك لنان اشاره كرد. 3. نگرش تجربى به خانواده: اين طرز تفكر در واقع، واكنشى در برابر كل گرايى بود و به مسائل جزئى خانواده توجه داشت. از دانشمندان اين دوره لوى استروس فرانسوى و ارنيت برجس امريكايى بودند. 4. نگرش ميانه رو به خانواده: اين ديدگاه تركيبى از دو نظريه كل گراانه و تجربى بود كه با مطالعات پارسونز و مرتن آغاز شد. (نعمت اللّه تقوى، جامعه شناسى خانواده، دانشگاه پيام نور، 1376، ص 4.)
5ـ عبدالرحمان بن خلدون، مقدّمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، انتشارات علمى فرهنگى، 1369، ج 1، ص 5.
6ـ شهلا اعزازى، پيشين، ص 10.
7. Functionalism
8ـ ر.ك: همان، ص 11.
9ـ ر.ك: ناصر كاتوزيان، پيشين، ص 12.
10ـ فرهنگ علوم اجتماعى، آلن بيرو، ترجمه باقر ساروخانى، تهران، كيهان، 1371، ص 13.
11ـ سيد هادى حسينى، فقه و توسعه در منابع دينى، قم، بوستان كتاب، 1381، ص 14.
12. Opensystem.
13الى 15ـ مينوچين سالوا دور، خانواده و خانواده درمانى، ترجمه باقر ثنايى، تهران، اميركبير، 1373، ص16/ص17/ص 18.
16ـ محمد فرابى، سياست مدينه، ترجمه سيد جعفر سجادى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، ص 19.
17ـ ر.ك: محمدتقى شيخى، جامعه شناسى زنان و خانواده، شركت سهامى انتشار، 1381، ص 19
18ـ ر.ك: صابر احمدطه، نظام الاسرة فى اليهودية و النصرانية و الاسلام،قاهره،نهضة مصر للطباعةوالنشروالتوزيع،2003،ص 21.
19و20ـ عبدالرسول عبدالحسن الغفّار، المرأة المعاصرة، مطبعة المهر، 1404 ق، ص 22 / ص 23.
21ـ صابر احمد طه، پيشين، ص 24.
22الى24ـ عبدالرسول عبدالحسن الغفّار، پيشين، ص 25/ ص26/ ص 27.
25ـ محمدتقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 28.
26ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 30.


منبع: ماهنامه معرفت ، شماره 81