صفات عارفان

داود الهامى


اسلام محبوب را خود تعيين مى‏كند
اسلام مشكل اساسى عشق و محبت را بدين وسيله حل مى‏كند كه محبوب‏و معشوق را خود تعيين مى‏نمايد و اين نيرو و غريزه را به مهاردرمى‏آورد و نمى‏گذارد دنبال هر چيزى برود و هركه را خواست،دوست‏بدارد. اسلام خود، اشخاص دوست داشتنى را معرفى مى‏كند وليست آنها را در اختيار پيروانش قرار مى‏دهد، لذا كسى كه پيرواسلام است، حب و بغض او مهار شده است و نمى‏تواند هر كس را دوست‏بدارد و به هر چيزى عشق بورزد، بلكه بايد منحصرا حب و بغضش‏براى خدا باشد.

اين موضوع در اسلام به قدرى با اهميت تلقى شده است كه از آن به‏عنوان محكمترين دستگيره ايمان ياد شده است. روزى رسول اكرم(ص)به ياران خود فرمود: «اى عرى الايمان اوثق؟ كدام يك ازدستگيره‏هاى ايمان محكمتر است؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهترمى‏دانند.

بعضى از آنها گفتند نماز و بعضى زكات و بعضى روزه و بعضى حج وعمره و بعضى جهاد. حضرت فرمود: آنچه را كه گفتيد همه آنها مهم‏و داراى فضيلت است، ولى آنها محكمترين دستگيره ايمان نيستند،بلكه محكمترين دستگيره ايمان عبارت است از دوست داشتن براى‏خدا و دشمن داشتن براى خدا. دوستى با دوستان خدا و دشمنى بادشمنان خدا (1) .

در قرآن مجيد اين نوع افراد به نام «حزب‏الله‏» معرفى شده‏اندو در سوره مجادله مى‏خوانيم: (لا تجد قوما يومنون بالله و اليوم‏الاخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم اوابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين‏فيها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله‏هم المفلحون) (2) . «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روزرستاخيز دارند، نمى‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كندهرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند،آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته وبا روحى از ناحيه خودش، آنها را تقويت فرموده و آنها را درباغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى‏است. جاودانه در آن مى‏مانند، خدا از آنها خشنود است و آنان‏نيز از خدا خشنودند، آنها «حزب‏الله‏»اند بدانيد «حزب‏الله‏»پيروزان و رستگارانند». امام صادق(ع) مى‏فرمايد:

«من احب لله و ابغض لله و اعطى لله فهو ممن كمل ايمانه‏» (3) .

«هر كه براى خدا دوست دارد و براى خدا دشمن دارد و براى خداعطا كند، از كسانى است كه ايمانش كامل است‏».

رسول خدا(ص) فرمود:

«ود المومن للمومن فى الله من اعظم شعب الايمان الا ومن احب فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله‏فهو من اصفياء الله‏» (4) .

«دوستى مومن با مومن براى خدا از بزرگترين شعبه‏هاى ايمان است‏آگاه باشيد هر كه براى خدا دوست داشته باشد و براى خدا دشمن‏داشته باشد و در راه خدا عطا و منع كند، او از جمله برگزيدگان‏خداست‏».

از امام صادق(ع) روايت‏شده است كه فرمود:

«ان المتحابين فى الله يوم القيامه على منابر من نور قد اضاءنور وجوههم و نور اجسادهم و نور منابرهم كل شى حتى يعرفوا به‏فيقال هولاء المتحابين فى الله‏» (5) .

«كسانى كه براى خدا با يكديگر دوستى مى‏كنند، روز قيامت‏برمنبرهاى نور مى‏باشند، نور چهره و نور بدن و نور منبرهايشان‏همه چيز را روشن كند، تا آنجا كه به آن معرفى شوند و گفته شوداينان كسانى هستند كه يكديگر را براى خدا دوست داشتند».

امام سجاد(ع) مى‏فرمايد:

«چون خدا خلق اولين و آخرين را جمع نمايد، منادى ندا كند كه‏كجايند كسانى كه يكديگر را از براى خدا دوست داشتند؟ گروهى ازمردم برخيزند به آنها گفته شود بدون حساب وارد بهشت‏شويد.

فرشتگان به آنها برخورند و گويند: به كجا مى‏رويد؟ گويند: به‏بهشت. گويند شما چه صنفى از مردم هستيد؟ گويند: ما دوستى‏كنان‏براى خدائيم، گويند اعمال شما چه بود؟ گويند: براى خدا دوستى‏مى‏كرديم و براى خدا دشمنى مى‏ورزيديم. گويند: چه خوبست پاداش‏اهل عمل را» (6) .

انسان هر كه را دوست‏بدارد با آن محشور مى‏شود و چون محبت‏انسان را سرانجام با محبوب خود همشكل و همرنگ مى‏سازد و همچون‏دستگاه خودكارى، خود به خود اوصاف محبوب را به محب انتقال‏مى‏دهد لذا انسان مى‏تواند خصيت‏خود را با حب و بغضى كه به‏ديگران دارد، بيازمايد هرگاه افراد پاك و صالح را دوست‏بداردخود مرد پاك و شايسته‏اى است و اگر افراد آلوده و ناپاك رادوست‏بدارد، پيداست كه او نيز از سنخ همان است.

چنانكه امام باقر(ع) مى‏فرمايد:

«اذا اردت ان تعلم ان فيك خيرا فانظر الى قلبك فان كان يحب‏اهل طاعه الله و يبغض اهل معصيته ففيك خير والله يحبك والمرءمع من احب‏» (7) .

«اگر خواستى بدانى كه در تو خيرى هست‏يا نه؟ به دلت مراجعه‏كن، هرگاه ديدى اهل طاعت‏خدا را دوست و اهل معصيت‏خدا را دشمن‏مى‏دارى بدانكه در تو خيرى هست و خدا هم تو را دوست دارد و اگراهل طاعت‏خدا را دشمن و اهل معصيت‏خدا را دوست مى‏دارى، در توخيرى نيست و خدا تو را دشمن دارد و هركسى همراه دوست‏خودمى‏باشد».

در منابع اسلامى باب وسيعى هست در اين زمينه كه انسان هرچه راكه دوست داشته باشد و به آن مهر بورزد با او محشور مى‏شود، حتى‏در احاديث وارد شده است كه: «من احب حجرا حشره الله‏معه‏» (8) .«هركس هرچه را دوست داشته باشد، اگرچه سنگى باشد باآن سنگ محشور مى‏گردد».

علت اين كه انسان همواره با آن چيزهائى محشور مى‏شود كه به‏آنها عشق مى‏ورزد، و علاقمند است، اين است كه عشق و علاقه نسبت‏به يك چيز، آن را در مرحله غايت و هدف انسان قرار مى‏دهد، آن‏غايت هرچند انحرافى هم باشد، سبب مى‏شود كه روح و واقعيت انسان‏مبدل به آن بشود.

گر در طلب گوهر كائى، كانى
ور در پى جستجوى جانى، جانى
من فاش كنم حقيقت مطلب را
هر چيز كه در جستن آنى، آنى

طبيعى است كه محبت و ارادت به پاكان و كملين در تمام اركان‏هستى محب اثر مى‏گذارد به‏طورى كه عاشق كپيه‏اى از روشهاى محبوب‏خود مى‏باشد. در تاريخ اسلام براى اين موضوع، نمونه‏هاى برجسته‏و بى‏سابقه‏اى مى‏بينيم. «ثوبان‏» غلام رسول اكرم(ص) يكى از اين‏افراد است. ثوبان روزى به رسول خدا(ص) عرض كرد: اى رسول خداپدر و مادرم فداى تو باد. قيامت كى برپا مى‏شود؟ پيامبر فرمود:

براى آن روز چه آماده كرده‏اى وقتى از تو سئوال كنند؟ گفت: يارسول‏الله عمل زيادى انجام نداده‏ام و ليكن دوست دارم خدا ورسول او را، حضرت فرمود: دوستى تو با رسول خدا به چه درجه‏اى‏رسيده است؟ عرض كرد به آن خدائى كه تو را به نبوت، به حق‏مبعوث كرده است. محبت‏شما در قلب من به اندازه‏اى است كه اگرمرا با شمشير قطعه قطعه كنند و با منشار خورده نمايند و باقيچى ريزريز كنند و به آتش بسوازنند و زير سنگ آسيا نرم كنند،براى من بهتر و آسانتر است از اين كه در دل خود نسبت‏به شمايا يكى از اهل‏بيت(عليهم السلام و ياران شما، كينه‏اى بيابم ومحبوبترين خلق خدا بعد از شما نزد من كسى است كه دوست‏ترين خلق‏نسبت‏به شما باشد و منفورترين و دشمن‏ترين افراد نزد من كسى‏است كه شما را دشمن بدارد يا يكى از ياران تو را. اين است‏ميزان دوستى من نسبت‏به شما. پس اگر اين از من قبول شود،البته رستگار خواهم بود و اگر خداوند عملى غير از اين بخواهداز خود سراغ ندارم كه تا به آن اعتماد داشته باشم شما ويارانتان را دوست مى‏دارم اگرچه طاقت انجام عمل آنها را ندارم.

رسول خدا(ص) فرمود: بشارت و مژده بر تو، همانا هر فردى‏روز قيامت‏با كسى خواهد بود كه او را دوست مى‏داشته است. اى‏ثوبان اگر مابين زمين و عرش پر از گناهان تو باشد با اين‏دوستى از تو زايل مى‏گردد و سريعتر از زايل شدن سايه تاريكى ازسنگ صاف كه خورشيد بر آن بتابد و زايل شدن نور از آن سنگ وقتى‏كه خورشيد از آن غائب گردد (9) .

البته ثوبان رسول خدا را شديدا دوست مى‏داشت و ارادت به اوجانش را فرا گرفته و دگرگونش ساخته بود و آتش محبت در درونش‏برافروخته بود. روزى پيامبر اكرم(ص) با او ملاقات كرد و ديدرنگ چهره‏اش دگرگون شده و بسيار لاغر و ضعيف گشته است. پرسيد:

ثوبان چهره‏ات چرا تغيير يافته و چرا اين چنين ضعيف شده‏اى؟ عرض‏كرد: اى رسول خدا هيچ درد و ناراحتى ندارم جز اين كه هرگاه به‏ياد تو مى‏افتم طوفانى سخت در روحم پديد مى‏آيد و امواج خروشانى‏را در درونم احساس مى‏كنم و تاب و توانم از دستم مى‏رود تا آن‏كه اخيرا فكر تازه‏اى برايم پيدا شده كه آن مرا بيشتر ناراحت‏كرده است. من فكر مى‏كنم بالاخره در آخرت از تو جدا خواهم شد واز فراق و دورى تو چه خواهم كرد؟ زيرا اگر بر فرض به بهشت هم‏بروم مقام من به مراتب پائين‏تر و پست‏تر از مقام تو است و اگربه بهشت نروم كه خود معلوم است، هرگز تو را نخواهم ديد، اين‏فكر و خيالى است كه مرا به شدت رنج مى‏دهد. همين بود كه آيه‏شريفه نازل شد:

(و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من‏النبيين و الصدقين و الشهدا و الصالحين و حسن اولئك‏رفيقا) (10) .

«هركه از خدا و رسولش اطاعت كند او با آنان كه به ايشان نعمت‏داديم و گرامى داشتيم، از پيامبران و راستگويان و شهيدان ونيكوكاران، محشور خواهد شد و اينان رفيقان خوبى هستند».

سپس پيامبر فرمود: به آن كه جانم در دست اوست، سوگند بنده‏اى‏ايمان نمى‏آورد تا آن كه من از جانش و پدر و مادر و عيال وفرزندانش و همه مردم نسبت‏به او محبوبتر باشم (11) .

آرى ثوبان در ارادت ورزيدن به رسول گرامى اسلام(ص) تنها نبود،بلكه بزرگان ديگرى را هم مى‏بينيم آنان نيز در همه حال حالات‏رسول اكرم را تقليد مى‏كردند حتى در راه رفتن و لباس پوشيدن وانتخاب رنگ لباس و نوع غذا، طرز عبادت، سعى مى‏كردند مثل اوباشند، البته اين نوع تقليد اختيارى نيست، بلكه طبيعى است.

الگوى انسانيت
تمام اديان آسمانى نيز «الگو» و نمونه‏هائى را به پيروانشان‏نشان مى‏دهند. البته ناگفته پيداست كه هر مكتبى انسان را به‏نوعى تلقى مى‏كند و او را براساس جهان‏بينى‏اش مى‏شناسد مثلا يكى‏انسان را حيوانى مادى مى‏بيند و ديگرى در او به روح خدائى‏معتقد است. هر مكتبى صفتى يا اوصافى به او مى‏دهد از قبيل:

ناطق، اقتصادى، ابزارساز، ايده‏آل‏ساز، بى‏ماهيت، متمدن وخودآگاه و...

در نتيجه انسانهائى كه به عنوان «ايده‏آل‏» در مكتبها معرفى‏مى‏شوند، ارزشهاى انسانى آنها مثل خود مكاتيب، متفاوت هستند وبه اصطلاح «ابرمرد» هرمكتب تجسم يافته عينى همان مكتب است.

در اينجا بى‏آنكه تعصب دينى يا ضد دينى نگاههاى ما را از درست‏ديدن باز دارد به چشم دقيق بنگريم، مى‏بينيم چهره‏هاى شگفتى كه‏اسلام به عنوان «انسان كامل‏» و «انسان نمونه‏» و «الگو» و«سرمشق‏» معرفى كرده است، تاكنون به هيچ چشمى نيامده است وهيچ دين و هيچ مكتبى چنين تصوير زيبائى از «انسان كامل‏»ارائه نداده است.

در مكتب اسلام، انسان ايده‏آل جانشين خداست و با سه چهره:

حقيقت، نيكى و زيبائى مشخص شده است. در تعاليم اسلام، تمام‏استانداردهاى ثابت و قراردادى در ارزشهاى انسانى نفى شده و يك‏روش استاندارد شده «تخلقوا باخلاق الله‏» كه گرفتن خلق و خوى‏خداست، به مردم معرفى گرديده است و بدين وسيله اسلام، انسان رابه سوى بى‏نهايت كمال سوق مى‏دهد.

در مكتب اسلام برخلاف ساير اديان و مكاتيب، انسانهاى كامل وبرجسته و نمونه بسيارند آنها همه «واقعيت‏خارجى‏» دارند وداراى وجودى قابل لمس و عينى مى‏باشند.

در قرآن مجيد تمام پيامبران و مردان و زنان پاك، تجسم عينى‏«انسان كامل‏» و «الگوى‏» انسانيت معرفى شده‏اند و ازتربيت‏يافتگان اسلام كه قرآن و حديث، طهارت و عصمت و پاكى آنان‏را تضمين نموده است، «اهل بيت‏» پيامبر اكرم(ص) مى‏باشد و اين‏خانواده آشكارترين «حقيقت‏» و «مترقى‏ترين مكتبى‏» هستند كه‏در شكل موجودات انسانى تجسم يافته‏اند و سيرت آنان همان سيرت‏رسول اكرم(ص) مى‏باشد، آنان از پليدى پاك شده‏اند و عصمت ازآنان نگهبانى مى‏كند.

آرى به موجب آيه شريفه : (...انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏اهل البيت و يطهركم تطهيرا) (12) داراى مقام عصمت و طهارت‏مى‏باشند و به اصطلاح آنها شكوه رسالت، وقار بعثت، جاذبه عصمت،كمال شجاعت، موهبت پايمردى و عظمتى آسمانى دارند و به مقتضاى‏اين مقام هرگز گناه و نافرمانى از آنان سر نمى‏زند.

«عترت‏» و «اهل بيت‏» كه در قرآن و حديث آنهمه بدان تكيه‏مى‏شود، كيست؟ طبق روايات متواتره كه سنى و شيعه نقل كرده‏اند،«اهل‏البيت‏» و «عترت‏» نامى است موهبتى كه به رسول اكرم(ص)و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام اختصاص دارد.

«مقريزى‏» (احمد بن على تقى الدين مورخ مشهور مصرى كه در قرن‏نهم هجرى مى‏زيسته) در تفسير آيه تطهير اين روايات را در كتاب‏خود «فضل آل البيت‏» آورده است:

1 - از ابو سعيد خدرى روايت‏شده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود:(...انما يريد الله ليذهب عنكم...) درباره من و على و فاطمه وحسن و حسين نازل شده است (13) .

2 - از صفيه دختر شيبه نقل شده است كه وى گفت: عايشه بدين‏گونه‏خبر داد: روزى به هنگام صبح رسول خدا(ص) از خانه بيرون رفت وبر دوش او كسائى منقش از پشم سياه بود. در اين هنگام حسن بروى وارد شد، پس او را در ميان عبا با خود جاى داد پس از آن‏على(ع) آمد او را نيز در ميان عباى خود جاى داد و اين آيه راتلاوت فرمود: (....انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل‏البيت...) (14) .

3 - در روايت ديگر از «ام‏سلمه‏» چنين روايت‏شده است كه گفت:رسول اكرم(ص) با على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام درخانه من بودند، من براى ايشان غذائى از گوشت و آرد گندم درست‏كردم، همگى از آن خوردند و خوابيدند و بر روى آنان كساء ياقطيفه‏اى كشيده شده بود، پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اللهم هولاءاهل بيتى، اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا» «بار خدايااينان اهل بيت من هستند زشتى و پليدى را از آنان دور ساز وايشان را پاك و منزه گردان‏» (15) .

4 - «يونس بن اسحاق‏» از «ابى داود» و او از «ابوالحمرا»چنين روايت كرده است كه ابوالحمراء گفت: مدت هفت ماه در عهدپيامبر اكرم(ص) از مدينه بيرون نرفتم هر روز هنگام سپيده‏دم‏نبى اكرم را مى‏ديدم كه بر در خانه على و فاطمه رضى‏الله عنهمامى‏آمد و مى‏گفت: نماز، نماز، (...انما يريد الله ليذهب عنكم‏الرجس...) (16) .

5 - «ابونعيم‏» از «عبدالسلام بن حرب‏» و او از «كلثوم‏محاربى‏» و او از «ابوعمار» بدين‏گونه روايت كرده است كه وى‏گفت: من نزد «واثله بن اسقع‏» نشسته بودم، در اين هنگام نام‏على(ع) به ميان آمد چند تن از حاضران به وى ناسزا گفتند، چون‏برخاستند واثله به من گفت: بنشين تا تو را از اين كس كه به وى‏دشنام دادند، خبر دهم. من در نزد رسول خدا(ص) بودم كه على وفاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام بر او وارد شدند. پيامبر كساءخود را بر روى آنان انداخت و گفت: بار خدايا اينان اهل بيت من‏هستند، زشتى و پليدى را از آنان دور گردان و ايشان را پاكيزه‏ساز (17) .

6 - «محمد بن سليمان اصفهانى‏» از «يحيى بن عبيد مكى‏» و اواز «عطا» و او از «عمر بن ابى سلمه‏»(ربيب پيامبر) روايت‏كرده است كه عمر گفت: آيه (... انما يريد الله ليذهب عنكم‏الرجس...) بر پيامبر نازل شد هنگامى كه آن بزرگوار در خانه‏ام‏سلمه بود، پس حسن و حسين و فاطمه(عليهم السلام را نزد خودخواند و آنان را در پيش خود نشانيد آنگاه على(ع) را خواند واو را در پشت‏سر خود جاى داد، سپس بر خود و ايشان كسائى‏پوشانيد و گفت: «اللهم هولاء اهل بيتى فاذهب عنهم‏الرجس وطهرهم تطهيرا».

«ام‏سلمه‏» پرسيد: «انا معهم؟ قال: انت على مكانك و انت على‏خير» (18) .

«ام‏سلمه‏» پرسيد آيا من نيز از جمله ايشان هستم؟ پيامبرفرمود: تو در جاى خود به سوى خير مى‏باشى‏».

بنابراين اهل خانه و خويشاوندان ديگر پيامبر اكرم(ص) «اهل‏بيت‏» به اين معنى نيستند حتى خديجه كبرى كه گرامى‏ترين زنان‏پيامبر اكرم و مادر فاطمه زهرا(س) است و همچنين ابراهيم وقاسم كه پسران صلبى آن حضرت مى‏باشند داخل اهل بيت نمى‏باشند.

آرى به موجب همين روايات و روايات فراوان ديگرى كه وارد شده،نه امام ديگر از دوازده امام كه فرزندان امام حسين(ع) و ازنسل او هستند، از اهل بيت مى‏باشند بنابراين اهل‏بيت همان‏چهارده معصوم هستند كه قرآن مجيد، طهارت و پاكى آنها را تضمين‏كرده است و با قرآن دو يادگار گرانبهائى هستند كه براى مردم،در همه عصرها و نسل‏ها، گذاشته شده‏اند.

اينها انسانهاى كامل، پاك، برتر و نمونه، برجسته و ايده‏آل‏مى‏باشند كه اسلام اينها را به عنوان نمونه و الگو و سرمشق به‏پيروانش معرفى كرده است. اهل بيت در اسلام، يعنى سرمشق و نمونه‏عينى قرآن، يعنى نمونه تجسم انسانى كتاب و تجسم انسانى مذهب وپيشوائى و سرمشق بودنشان محدود به يك دوره و به يك زمان نيست،بلكه براى تاريخ و براى همه نسلها و همه انسانها سرمشق هستندو الگو و نمونه‏هاى برجسته و مطمئنى مى‏باشند كه اگر انسان به‏آنها عشق بورزد و از آنان تاسى و تقليد نمايد، هرگز سرخورده‏و پشيمان نمى‏شود و مى‏تواند با توسل و ستايش و عشق بدانها به‏فضائل و كمالات آنها نزديك شود و خود را به آن ارزشهاى متعالى‏و فضيلتهاى برجسته خو دهد و كمبوهاى خويش را جبران نمايد.

البته مى‏دانيم جستجوى «انسان كامل‏» يك نياز اصيل انسانى است‏و پيوسته انسان از انسان ناقص و از نقص خويش بيزار است و اين‏نياز فطرى است كه انسان همواره دوست دارد معنويات و فضائل وتعالى‏ها و تقدس‏ها را به صورت عينى و محقق در زندگيش بشناسد وحس كند «اهل بيت‏» همان صورت عينى و مجسمه معنويات و فضائل وكمالات انسانى هستند و تابلوهائى از مجموعه فضائل معنوى واجتماعى و انسانى مى‏باشند و مى‏توانند به عنوان يك الگوى بزرگ‏براى انسان بودن، انسان شدن باشند و مى‏توانند سرچشمه الهام‏بخش‏انسانيت و الگوى مثالى براى خودسازى و ديگرسازى «هدف‏تربيتى‏» باشند. ابعاد شخصيت اين انسانهاى كامل را مى‏توان‏آرمان تربيتى براى پرورش هرچه بيشتر نسلهاى نزديك به آنهاقرار داد، هركس مى‏تواند خود را با ابعاد شخصيت انسانهاى نمونه‏اسلام و قرآن مقايسه كند، كمبودها و كاستيهاى خود را نسبت‏به‏آنها جبران نمايد و خويشتن را تا مى‏تواند بهتر و كاملتر سازد.

از اينجاست كه در اسلام مهر ورزيدن و دوست داشتن اهل بيت‏براى‏هركسى كه در فكر ترقى و كمال و نجات خويش است و مى‏خواهدانسانى برتر شود، واجب و لازم شمرده شده است.

«زمخشرى‏» در «كشاف‏» و «ثعلبى‏» در تفسيرش و «حموينى‏»در «فرائدالسمطين‏» از «ابن عباس‏» نقل كرده‏اند كه چون آيه(...قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى...) نازل شد،گفتند: يا رسول الله خويشاوندانى كه محبتشان بر ما واجب شده‏است، چه كسانى هستند؟ فرمود: على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم‏السلام (19) .

از اين روايت كه به طرق شيعه و سنى نقل شده، ثابت مى‏گردد كه‏اين چهار نفر اقرباى پيغمبرند و دوستى آنان بر همه مسلمانان‏واجب است‏بدون شك پيامبر اكرم(ص) نيز اين چهار نفر را بسياردوست مى‏داشت و از آن حضرت راجع به محبت و دوستى و مقام بلنداين چهار تن روايات زيادى نقل شده است.

«ابن اثير» نقل مى‏كند كه پيغمبر اكرم(ص) به على(ع) خطاب كردو فرمود: يا على خداوند تو را به چيزهائى زينت داد كه پيش‏بندگان او زينتى از آنها محبوبتر نيست: زهد و كناره‏گيرى ازدنيا، آنچنان قرار داد كه نه تو از دنيا چيزى بهره‏مند شوى ونه آن از تو، به تو بخشيد دوستى مسكينان را، آنان به امامت ورهبرى تو خشنودند و تو نيز به پيروى آنان از تو، خوشا به حال‏كسى كه تو را دوست‏بدارد و در دوستيت راستين باشد واى به حال‏كسى كه با تو دشمنى كند و بر ضد تو دروغ بگويد (20) .

در كتب حديث اين روايت نيز نقل شده است پيغمبر اكرم(ص) فرمود:

«يا على لا يبغضك مومن و لا يحبك منافق‏» (21) . «يا على مومنى‏تو را دشمن ندارد و منافق نيز تو را دوست نمى‏دارد».

در كتب حديث اهل سنت رواياتى از پيغمبر اكرم(ص) نقل شده است‏كه نگاه كردن به چهره على(ع) و سخن از فضائل او عبادت است.

«محب طبرى‏» از «عايشه‏» روايت مى‏كند كه گفت: پدرم را ديدم‏به صورت على(ع) بسيار نگاه مى‏كرد، گفتم پدر تو را مى‏بينم كه‏به صورت على بسيار مى‏نگرى، گفت: دخترم از پيغمبر خدا شنيدم كه‏فرمود: نگاه به سيماى على عبادت است (22) .

از پيامبر اكرم(ص) راجع به محبت و دوستى ساير اهل بيت زهرا وفرزندانش حسن و حسين(عليهم السلام روايات بسيارى رسيده است. ازجمله:

«ابن عبدالبر» در كتاب خود «الاستيعاب‏» نقل مى‏كند كه‏پيغمبر اكرم(ص) خطاب به دخترش زهرا(س) فرمود: آيا راضى هستى‏تو بزرگ زنان دو عالم باشى؟ فاطمه(س) پرسيد پدرم پس در اين‏صورت، مريم در چه مقامى خواهد بود؟ فرمود: او بزرگ زنان ملت‏خود و تو بزرگ زنان امت‏خود هستى و خداوند تو را به همسربزرگى كه در دنيا و آخرت بزرگ است، برگزيده است (23) .

«احمد» در «مسند» خود نقل مى‏كند كه پيغمبر اكرم(ص) به‏صورت على، حسن و حسين و فاطمه(عليهم السلام نگاه كرد و فرمود:

«انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالكم‏» «با هركس كه با شماجنگ كند، در جنگم و با هركس كه با شما در صلح و صفا باشد، درصلح و صفايم‏».

«احمد و ترمذى و نسائى و حاكم‏» از «مطلب‏بن ربيعه‏» نقل‏كرده‏اند كه گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «والله لا يدخل قلب امرءمسلم حتى يحبكم لله و لقرابتى‏» (24) . «نور خدا در قلب مردمسلمانى نمى‏تابد تا اين كه شما (اهل بيت) را براى رضاى خدا وقرابت من دوست‏بدارد». آرى درباره مقام بلند و فضيلت اهل بيت‏و دوستى آنان احاديث زيادى از رسول اكرم(ص) نقل شده است كه‏اين مختصر گنجايش همه آنها را ندارد و به عنوان نمونه چند تااز آنها نقل گرديد.


پى‏نوشت‏ها:
1- اصول كافى، ج‏2، ص 125. كتاب الوافى باب الحب و البغض فى‏الله، ص 89.
2- سوره مجادله: 22.
3- اصول كافى: ج‏2، ص 124 - 125.
4- مدرك قبل.
5- اصول كافى: ج‏2، ص 125.
6- كافى: ج‏2، ص 126.
7- كافى: ج‏2، ص 126 ، 127.
8- سفينه‏البحار: ماده حب.
9- سفينه‏البحار: كلمه «ثوبان‏».
10- سوره 4: 69.
11- مجمع‏البيان: ذيل همين آيه.
12- سوره احزاب: 33.
13- تفسير طبرى: ج‏5، ص 22.
14- تفسير طبرى: ج‏5، ص 22.
15- تفسير طبرى: ج‏5، ص 22.
16- از كتاب فضل آل البيت، چاپ دوم.
17- تفسير طبرى: ذيل همين آيه.
18- تفسير طبرى: ج‏6، ص 7 - تحفه احوذى، كتاب تفسير، ح 9، ص‏66.
19- ينابيع الموده: قندوزى، ص 106، طبع ايران.
20- اسد الغابه: ج‏4، ص 23.
21- صحيح نسائى - ترمذى به نقل از ينابيع‏الموده: ص 8 - 47.
22- حليه‏الاولياء: ج‏1، ص 63.
23- ابن عبدالبر در ترجمه الزهراء در كتاب الاستيعاب.
24- سيوطى، احياء الميت‏بفضائل اهل البيت، حديث 4.


منبع: فصلنامه مكتب اسلام ، شماره 11