لطيفه رباني
نامه اي منتشر نشده از حضرت امام خميني (س)


اشاره:
متني كه در پي مي آيد نامه اي است عرفاني از حضرت امام خميني به حضرت آيت اللّه سيّد ابراهيم خويي مقبره اي كه از مصاحبان حضرت امام در مسائل عرفاني بودند.
چون متن نامه به زبان عربي نوشته شده است هم متن اصلي و هم ترجمه آن جهت ملاحظه خوانندگان گرامي درج مي شود.

بسم اللّه الرحمن الرحيم
حمد و سپاس آن پروردگاري را سزاست كه از مكمن غيب هويت بر حضرت اسمايي تجلي فرمود و اسماي ذاتي او به حقيقت عمايي در حضرت واحديت پيدايي نمود، و جمله نعوت و صفاتش در احديت غيبتش صورت يكتايي گزيد و نعماي وي به وجهه باطنيش كسوت يگانگي پوشيد و ذات پاكي، كه در تشبيه تعالي فرمود و همانند گشت، و در در تنزيه نزديك آمد و تجلي فرمود (و همانند گشت.)
و او راست كليدهاي گنجينه هاي غيب اسمأ و مخاتيم و مهر كرده هاي حقايق نعمتها، پس منزهي تو پروردگارا كه منتهاي آرزوي عارفان از دَروه كمال حضرت احديتت كوتاه گرديد و پندارهاي وصف كنندگان از نيل به هويت كبريايت بي بهره باز گرديد.
پس استعلا جويد كبريايي حضرتت از آنكه كس بدان جاي راه بدارد، و نعمتهايت درگذشت از آنكه سپاسگزار حق سپاس آنها را به جاي آرد.
اوليت در عين آخريت و آخريت در عين اوليت تراست؛ پس تويي كه پرستيده و پرستنده اي.

بارالها، ترا به پنج زبان حمد و سپاس مي گوييم در عين جمع وجود براي آن بخششها و دهشها كه نمودار گشته در غيب و شهود.
و از تو ياري مي جوييم و به تو پناهنده مي شويم از بدي و سوسو كننده ديو مردم كه رهزن طريق مردمي است و رهبر ياران خويش به سوي ژرفچاهِ مغاك عالم طبع تيره ودني پس، بارالها، ما را به صراط مستقيم را هم باش، بدان صراطي كه برزخيت كبرا و مقام احديت جمع اسماي حسناتست و درود فرست بر آنكه خاستگاه پيدايش و نماياني است و نقطه غاتيت و پاياني، صورت و مايه هستي و بقاست، و مادّت نخستين و برزخيت كبراست؛ آنكه نزديك گرديد و از تعينات يكسره وارهيد؛ پس فروتر آمد چنانكه خود را نزديك نمود به قربِ قابِ دو قوسِ وجود و تمام دايره غيب و شهود.
بل باز هم نزديكتر كه آن عين حضرت عماست، بلكه چون نيك بنگري حضرتي نه آنجاست: (عنقا شكار كس نشود دام بازگير.)

و درود تو باد بر پيروان و اهل بيت او كه مفاتيح ظهورند و چراغهاي نورند، بل نور بر سرِ نورند: "و هر كه را خدا نوري به وي نداد [تا هدايتش كند به سوي ايشان] او رانوري نباشد."
بويژه بر آنكه ولايت محمدي به نام او ختم كرده شد و دهشهاي احمدي را او گيرنده شد، آنكه به ربوبيت ظهور كرد پس از آنكه پدران او به عبوديت ظاهر گرديدند، كه عبوديت گوهري است كه باطن آن ربوبيت است، آنكه خليفه حق در ملك و ملكوت و وجودش گنجينه نامهاي خداوند پايدارِ لايموت گشت، امام غايب از ديده پنهان، منتظر محبّان و اميدواران) ثمره و وليده حق دوستان و حق پرستان، خدايا جانهاي ما فداي او بگردان.

اما بعد، بتحقيق كه آدمي به لطيفه اي رباني ونفخه اي روحاني و سرشتي پاك و درست و آسماني از موجودات ديگر ممتاز گشته است. همان سرشتي كه "مفطور ساخت خداوند فطرت آدميان را بر همان." و اين لطيفه رباني به ديگر معني همان امانتي است كه باري تعالي در اين آيت بدان اشارت فرمود: "همانا امانت را بر آسمانها و زمين عرضه كرديم ..." و آن سرشت توحيدي است در مقامات سه گانه (وجود انساني) در ترك تعنيات و بازگرداندن همه چيز يكسره به حق تعالي و افكندن اضافات حتي اضافات اسمايي و محمود محق همه شئون بالمرّه نزد او.
و آنكه بدين جاي نرسيد، پس بتحقيق از فطرت ضمير، و به امانت الهي خيانت ورزيد و به مرتبه ربوبيت نادان گرديد و به مقام احديت جفا رسانيد.
و ارباب قلوب و عرفان و صاحبان شهود و عيان، آنان كه ايشان را سابقه حسناست، دانند كه آن منزلت نتوان يافت و به آن مرتبت دست نتوان رسانيد مگر به رياضات عقلي بعد در فراغ از تهذيب باطن و تزكيت نفس و صرف بضاعت و وقف همّت در معارف الهي پس از پاك ساختن درون و خالي كردن آن (از صفات دون.)
پس، بيرون رو اي نفسِ ماندگار در زمين پيروي هوا و خواهشها از سراي طبيعت ظلمانيِ مدهش. و هجرت نما به سوي خداي تعالي، ب مقام جمع احدي، و به سوي رسول او صاحب قلوب احدي احمدي، تا آنكه موت تو در رسد كه آن فنا و اضمحلال تعينّات و اعتبارات است، و خدايت (به نعمتهاي خويش) پاداش دهد.
و در سير به سوي پروردگارت تبارك و تعالي پدر روحانيت را پيروي نما و بگو: "من روي خويش بدان كس متوجه كنم كه آسمانها و زمين را بيافريد ..." كه همانا آن است بزرگ رستگاري و جنت ذاتي و لقايي كه نه چشمي آن را ديده و نه گوشي آن را شنيده و نه بر قلب و انديشه احدي گذشته است.
پس اي نفس، قانع شو به وصول لذتهاي بهيمي و ثروتهاي حيواني و برتريهاي دنيايي ظاهري؛ و به عبادات و طاعات خود را راضي مگردان، و سه حُسن صورت و نيكويي خلقت بسنده مكن و به حكمت رسمي و بشهاب كلامي خود را خرسند مساز و به نيكويي و آراستگي گفتار ارباب تصوف و عرفان خشنود مشو و قناعت مكن و به دعوي و علمداري اهل فقه راه مپوي؛ چه صرف همت در اينها كه ياد كرديم و ماندن بر آن، بتحقيق كه هلاكت است و زيان، و (گفته اند) علم حجاب است، بزرگترينِ آن بلي سزاوار است كه در سكون و جنبش و انديشه و آمال و پرستش و طاعتت، وجهه همّ و همت تو خداي يگانه باشد كه اوست آفريدگار و آورنده و بازگرداننده تو.

و اين (نوشته) سفارشي است با نفس تيره و دل خيره خويش، و نيز با جليس و آقايم كه در علوم الهي صاحب راي روش و در معارف ربّاني داراي نظر دقيق و متقن است، عالم فاضلي، سرور امجد، آقا سيدابراهيم خويي مشتهر به "مقبره اي" خداي تعالي ايام سروريش را پاينده گرداند و وي را به نهايت آمال عارفان و غايت سلوك سالكان برساند.

پس اين بنده از مهام اصول حكمت متعاليه بهره اي وافر بدو رسانيد و از آنچه از بزرگان مشايخ آموخته و از صحف ارباب دانش اندوخته بود بدو بياموزانيد، چنانكه محمداللّه تعالي اكنون به مراد خويش دست يافته و خود را به جامه درستي و سداد آراسته است، و در آغاز و انجام اتكا به خداي شايسته است.
و سفارش خويش را مكرر و مولد مي گردانم به آنچه مشايخ ما سفارش فرمودند، و آن اينكه در آشكار كردن اسرار معارف خسّت نمائيد مگر آنكه اهل آن را بيابيد و به حقايق معارف مگر در جاي خود سخن مگشاييد. پس خداي تعالي، نامش بزرگ باد، فرمود: "و قرآن را فرو فرستيم كه شفا و رحمت است و امّا ستمكاران را جز زيان نيفزايد." و از آن دوست، كه خداي تعالي ايام عزتش را مستدام دارد خواهنده ام كه نزد خداي خويش اين بنده را ياد كند نيكو ياد كردني. و در هيچ حال اين بنده را از دعاي خير فراموش ننمايد كه دعابابي است كه پيوسته بر روي دوستداران حضرتش گشوده است. "بارالها، در دنيا و آخرت نيكويي نصيب ما بگردان و از عذاب آتش نگاهمان دار." و ما را با نيكان برانگيزان، و از آميزش با اشرار محفوظ بدار، به حق محمد و پيروان و نزديكان پاك او، سلام خدا بر آنان باد.
و (از اين نوشته) فارغ گشت در بيست و ششم ذي الحجه 1357 هجري قمري، بنده ضعيف، سيد روح اللّه، فرزند سيد مصطفي خميني كمره اي.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمداللّه الذي تجلي من غيب الهوية علي الحضرة الاسمائية وظهرت اسمائه الذاتية في الحضرة الواحدية بالحقيقة العمائية و توحدت نعوته في احديته الغيبية و تفردت آلائه من الوجهة الباطنية. علاوتفره في عين التشبيه و دني و تجلي في اصل تنزيه. وعنده مفاتيح غيب الاسمأ ومخاتيم حقائق آلأ. فسجانك اللهم، يا من الا يرتقي الي ذروة كمال احديته آمال العارفين و يقصردون بلوغ كبريأ هويته اوهام الناعتين. جلّت عظمتك من ان تكون شريعة لوارد، و تقدست آلائك ان تصير محموداً لحامد. لك الاولية في الاَّخرية والاولية. فانت معبود في عين العابدية والمحمور في عين الحامدية. فنحمدك اللهم بالسنك الخمسة في عين الجمع الوجود علي آلائك المتجلية في الغيب والشهود. يا ظاهراً في بطونه و باطناً في ظهوره. ونستعينك يا ربنا و نعوذ بك من شرالوسواس الخنّاس القاطع لطريق الانسانية السالك باوليائه الي جهنام مهوي الطبيعة الظلمانية. فاهدنا الصراط المستقيم الذي هوالبرزخية الكبري و مقام احدية جمع الاسمأ الحسني وصلّ اللهم علي مبدا الظهور وغايته و صورة اصل الوجود و مادته. الهيولي الاولي والبرزخية الكبري الذي دني فرفض التعينات فتدلي فكان قاب قوسي الوجود و تمام دائرة الغيب والشهود، اوادني الذي هو مقام العمأ بل لامقام علي الراي الاسني: (عنقا شكاكس نشود دام بازگير.) وعلي آله مفاتيح الظهور ومصابيح النور بل نور علي نور: "فمن لم يجعل اللّه له نوراً [يهديه اليهم] فماله من نور." سيّما خاتم الولاية الحمدية ومقبض فيوضات الاحمدية، الذي يظهر بالربوبية بعدما ظهر آبائه بالعبودية فان العبودية جوهرة كنههاالربوبية، خليفة اللّه في الملك و الملكوت وخزينة اسمأاللّه الحيّ الذي لايموت، الامام الغائب المنتظر و نتيجة من سلف من الاوليأ لاغبر ارواحنا له الفدأ والعن اللهم اعدائهم قطاع طريق الهداية والسالكين بالامة مسلك الهلاكة والغواية.
وبعد فان الانسان ممتاز من بين سائرالموجودات باللطيفة الربانية والنفخة الروحية الالهية والفطرة السليمة الروحانية فطرة اللّه التي فطرالناس عليها. و هذه بوجه هي الامانة المشار اليها بقوله تعالي: "انا عرضنا الامانة علي السموات والارض ..." الخ وهذه الفطرة هي الفطرة التوحيدية في المقامات الثلاثة عند رفض التعينات وارجاع الكل اليه واسقاط الاضافات حتي الاسمائية وافنأ الجلّ لديه. ومن لم يصل الي هذاالمقام فهو خارج عن الفطرة وخائن بالامانة الالهية وجهول بمقام الربوبية وظلوم بحضرة الاحدية. ومعلوم عند اصحاب القلوب والعرفان وارباب الشهور والعيان من ذوي السابقة الحسني ان حصول هذه المنزلة والوصول بهذه المرتبة لايمكن الا بالرياضات العقلية بعد طهارة النفس وتزكيتها وصرف الهمّ و وقف الهمة الي المعارف عقيب تطهير الباطن وتخليتها. فاخرجي ايتها النفس الخالدة علي الارض الاتباع الهوي من بيت الطبيعة المظلمة الموحشة، وهاجري الي اللّه تعالي مقام جمع الاحدي والي رسوله صاحب قلب الاحدي الاحمدي حتي يدركك الموت الذي هواضمحلال التعينات فوقع اجرك علي اللّه و تاسّي بابيك الروحاني في السير الي ربّه وقل "وجهت وجهي للذي فطرالسموات والارض ..." وهذا هوالفوز العظيم والجنّة الذاتية اللقانية التي لاعين رات ولا اذن سمعت ولا خطرت علي قلب بشر. ولا تقنع ايتها النفس بحصول الملاذ الحيوانية والشهوانية ولا بالرياسات الدنيوية الظاهرية ولابصورة النسك وقشرها ولا باعتدال الخلق وجورتها ولا بالفلسفة الرسمية والشبهات الكلامية ولا بتنسيق كلمات ارباب التصوف والعرفان الرسمي و تنظيمها وارعاد اهل الخرقة وابراقهم، فان صرف الهمّ الي كل ذلك والوقوف عليها اخترام وهلاك والعلم هوالحجاب الاكبر. بل يكون همّك التوجه الي اللّه تعالي بارئك و مبدئك و معيدك في كل الحركات والسكنات والانكار والانظار والمناسك(؟).
وهذه وصيتي الي النفس القاسية المظلمة والي صاحبي و سيّدي ذي الفكر الثاقب في العلوم الالهية والنظر الدقيق في المعارف الربانية العالم الفاضل المولي الامجد الاَّغا السيّد ابراهيم الخوئي المعروف بمقبره اي دام مجده وبلغه اللّه تعالي غاية آمال العارفين و منهي سلوك السالكين. فاني قدالقيت في روعه امهات ما عندي من اصول الفلسفة المتعالية وشطراً وافراً مما تلقّيت عن المشايخ العظام و صحف ارباب المعارف فقد بلغ بحمداللّه فوق المراد و تردي بردأ الصلاح والسداد و علي اللّه التكلان في المبدا والمعاد. ولقد اكرر وصيتي بما وصّانا المشايخ العظام ان يضنن باسرارالمعارف الا علي اهله ولا يتفوه بحقائق العوارف في غير محله فان اللّه جل اسمه قال: "و ننزل من القرآن ماهو شفأ ورحمة للمومنين تولا يزيد المظالمين الاخساراً." والتماس منه دام عزّه ان يذكرني عند ربّه ذكراً جميلاً، ولا ينسا ني عن الدعأ في كل الاحوال فان بابه مفتوح للراغبين. "ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الاَّخرة حسنة وقنا عذاب النار." واحشها مع الابرار وجنّبنا عن مخالطة السيئة الاشرار بحق محمد و آله الاطهار عليهم السلام. قد وقع الفراغ في السادس والعشرين من شهر ذي الحجة الحرام (1357) وانا العبد الضعيف السيّد روح اللّه بن السيّد المصطفي الخميني الكمره اي.


منبع: نشريه حضور، شمار 13، مهر 1374