تابش پرتوهاى معنوى در نور فیزیکى

ابراهیم یوسفی‏


چکیده:
در این نوشتار برآنیم که با استفاده از مفاهیم ساده، علم فیزیک و نور هندسى، چراغى را روشن سازیم که مى‏خواهد راه راست و حقیقت را واضحتر بنمایاند . این چراغ با استفاده از تمام مصادیق نور، راه روشنى را فرا روى ما مى‏نهد که مخاطب را با دیده دل به سمت هدف حقیقى رهنمون سازد . هدف، نشان دادن کعبه دل است، ولى هر چه چراغ راه، نورانیت‏بیشترى داشته باشد، مسیر حرکت نیز شناخته‏تر شده و پیدا کردن صراط مستقیم با سرعت‏بیشترى صورت مى‏گیرد .

مقدمه
انسانها دوست دارند اشیا را بهتر ببینند و بشناسند و راه ساده‏ترى را در حل مسائل درسى و زندگى پیدا کنند . ما در صدد هستیم این چراغ راهنما را با استفاده از نور فیزیکى روشن کنیم . مطمئن باشید که اگر این چراغ با نور الهى افروخته شود، فروغى خاموش نشدنى و لذتى وصف‏ناپذیر خواهد داشت .

لازم به ذکر است که نویسنده بر آن نیست تا نور حسى، نور عقل و تفکر و انوار دیگر را ناچیز یا کم ارزش جلوه دهد، بلکه اعتقاد دارد که با داشتن تمام این موارد باید در جستجوى منبع نور حقیقت‏باشیم . درست است که در تاریکى بیابانها، نور کم فروغ ستارگان غنیمت است و در مسائل پیچیده زندگى، استفاده از تعقل و تفکر بسیار مهم و اساسى است، ولى همه این چراغها وقتى نورشان حقیقت را نشان مى‏دهد که جهت‏گیرى درستى نیز داشته باشند . این جهت‏گیرى درست را چراغ دل نشان مى‏دهد، دلى که وصل به نور حقیقت‏باشد . بنابراین، کسى که با پاى دل قدم برداشت، قدمگاه او مبارک و مقدس است . انسانى که با چشم دل بینا شد، مغز و درون مفاهیم را مى‏نگرد و کسى که زبان دلش گویا شد عاشقانه، عالمانه و عارفانه سخن خواهد گفت ولابد چنین سخنى بر دل خواهد نشست .

نور
نور چیزى است که اجسام و اشیا را براى دیدن ما روشن مى‏سازد و هر چیزى به وسیله آن، ظاهر و هویدا مى‏شود ولى خود نور ذاتا آشکار است و چیزى دیگرى آن را ظاهر نمى‏کند و در یک جمله نور، اجسام قابل دیدن را ظاهر مى‏سازد . (2) براى مثال در تاریکى شب، اشیاى داخل اتاق تاریک قابل رؤیت نیستند . با روشن کردن چراغ، نور آن به اشیا رسیده و آنها را آشکار مى‏سازد . در روز نیز تابش نور خورشید و بازتابش آن از سطح اجسام به چشم، باعث مى‏شود تا برگ درختان سبز، دریاى آبى، گلهاى قرمز قالى، رنگ نیلى آسمان و سفیدى برف را ببینیم .

منشا تولید نور
طبق نظریه‏هاى فیزیک براى این که تابشى از سطح جسمى صورت گیرد، باید آن جسم، داغ باشد و طبق قانون «تابش بولتزمن‏» هر چه دماى جسم بیشتر باشد ملتهب‏تر شده و نوردهى آن نیز بیشتر مى‏شود . انرژى و فرکانس نور تولید شده بستگى به انرژى گرمایى تولید کننده آن دارد . به عنوان مثال از یک تکه زغال بعد از داغ شدن، نورهاى رنگى مختلف تابیده مى‏شود .

منشا اصلى تابش نور، نوسانات الکترومغناطیس بارهاى الکتریکى در اتم مى‏باشند . توضیح این که با گرم شدن جسم، بر انرژى بارهاى الکتریکى افزوده شده و بارهاى الکتریکى در ترازهاى اتمى شروع به نوسان مى‏کنند و در نتیجه این نوسانات، نور تابیده شده نیز به صورت طیف الکترومغناطیس منتشر مى‏شود . چشمان ما نیز به عنوان دو گیرنده الکترومغناطیسى فقط در گستره نور مرئى عمل مى‏کنند و در واقع مشخص کننده این گستره مى‏باشند . گستره‏هاى دیگر طیف الکترومغناطیس به وسیله گیرنده‏هاى دیگر آشکارسازى مى‏شوند; (3) مثلا اشعه ایکس (X) توسط فیلم عکاسى، آشکارسازى مى‏شود و امواج رادیویى توسط گیرنده رادیو به صورت صدا پخش مى‏شود .

اجسام منیر و مستنیر
اجسام منیر، اجسامى هستند که از خود نور مى‏دهند ولى اجسام مستنیر نور خود را از دیگر اجسام مى‏گیرند و بازتاب مى‏کنند; مثلا خورشید، منیر ولى ماه و زمین مستنیر مى‏باشند .

نور الهى
نور حسى روشن کننده اجسام تاریک است ولى به طور کلى معناى استعارى نور، به هر چیزى که محسوسات را آشکار سازد، گفته مى‏شود; مثلا حواس ظاهر شنوایى، بویایى، لامسه و در معناى عمومى‏تر حتى عقل و علم و معرفت را نور مى‏دانند، چون ظاهر کننده راه درستند .
حال، چون وجود هستى و هر چیزى باعث دیدن و ظهور آن براى دیگران مى‏شود و ایجاد این وجود توسط خداى تعالى است پس کاملترین مصداق نور، خداوند است که وجود آسمانها و زمین را ایجاد کرده است .
پس فرق ظهور اشیا به نور الهى و نور حسى این است که نور حسى، اجسام موجود تاریک را روشن ساخته و آنها را قابل دیدن مى‏کند ولى نور حقیقت، عین وجود یافتن آن اجسام است . (4) نور الهى به عدم، وجود مى‏بخشد .

نورى بر نور
حال ببینیم; منشا نور الهى چیست؟ همان‏طور که بیان کردیم به‏طور خلاصه منشا نور فیزیکى ناشى از انرژى و گرما (آتش) است و طبیعت از نار (سمبل انرژى) نور مى‏گیرد و تابش مى‏کند . به طور مثال زغال داغ، نور سرخ ایجاد مى‏کند .

در آیه 135 از سوره مبارکه نور آمده است:
«خداوند نور آسمانها و زمین است، مثال نور او مانند چراغى در داخل چراغدان است، که آن چراغ داخل زجاجه (شیشه‏اى پر درخشش) است که زجاجه همچون ستاره‏اى درخشنده از درخت مبارک زیتون افروخته مى‏شود که نه شرقى است و نه غربى، نزدیک است که زیتونش به خودى خود روشن شود . در حالى که هرگز آتشى بر آن افروخته نیست نورى است‏بر نور .

در این مثال خداى تعالى نور الهى را به چراغى تشبیه کرده که در شیشه‏اى قرار دارد و با روغن زیتونى در نهایت صفا و درخشش مى‏سوزد و چون شیشه چراغ، شفاف و صاف است . مانند کوکب درى (ستاره درخشان) مى‏درخشد و صفاى این با صفاى آن (یعنى درخشش شیشه و صفاى آن و درخشش روغن و صفاى آن)، «نور على نور» را تشکیل مى‏دهد .

این نور در کجاست؟ این چراغ در خانه‏هایى است که در آن‏ها ذکر خداست . خانه هایى که در آن، مردان مؤمن، خداى را تسبیح کنند; مردانى که تجارت و کسب آنان را از یاد پروردگارشان غافل نمى‏سازد . (5)

و از آنجا که خداوند یکتاست، نور او نیز یکتایى و وحدت دارد، نور او از نور است .
بسم الله النور، بسم الله النور النور، بسم الله النور على نور، بسم الله الذى هو مدبر الامور، بسم الله الذى خلق النور من النور، الحمد الله الذى خلق النور من النور . (6)
خداوند نور الهى را از نور مى‏آفریند . نور الهى نوریست‏بر نور، ولى طبیعت، نور را از نار مى‏آفریند . به عبارت ساده‏تر; نور طبیعى نور على نار است .

تذکر این نکته مناسب است که شیشه زجاجه دو خاصیت دارد; یکى این که شفافیت آن باعث نورانى‏تر شدن چراغ مى‏شود . دوم این که با وجود زجاجه چراغ بهتر مى‏سوزد و دیگر با وزش باد، نوسان و اضطراب پیدا نمى‏کند و در نتیجه چون کوکب درى به طور ثابت مى‏درخشد .

خداوند براى این که مفهوم نور على نور را تفهیم کند، جمله لا شرقیه و لا غربیه را آورده است; یعنى وقتى درخت زیتون در وسط باشد، آفتاب کامل بدان مى‏تابد و میوه آن در سایه غربى یا شرقى قرار نمى‏گیرد و روغن چنین زیتونى زلال و پردرخشش مى‏شود و این روغن به قدرى شفاف و قابل احتراق است که نزدیک است‏خودبه‏خود روشنى دهد حتى اگر بدان آتش نرسد . در نتیجه، نور این چراغ ناشى از شفافیت زجاجه و زلالیت روغن زیتون (زیت) است نه از شعله آتش . (7)

انسان با نور خدا «هست‏» مى‏شود و سپس باید با همین نور، هدایت‏شده و راه مستقیم را بیابد . (8) ولى اگر بخواهد از نار (شیطان) مدد گیرد در نتیجه به علت نبود سنخیت، خاک وجودى او در آتش فریب و کینه شیطان تبدیل به خاکستر مى‏شود (قسم به ذات پاکت، که همه آنها را فریب خواهم داد مگر کسانى که مخلصانه رو به سوى تو دارند - من از آتش و او از خاک مى‏باشد . (9) )

هفته‏ها کردیم ماه و سالها کردیم پار
نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار، نار
رهنماى راه معنى جز چراغ عقل نیست
کوش پروین، تا به تاریکى نباشى رهسپار (10)
پس با تابیدن نور حقیقت‏بر دل پاک و مخلص یک انسان، او وجود حقیقى پیدا مى‏کند و با این نور، هم خود راه را پیدا کرده و هم دیگران را چراغ راه مى‏شود .

سایه
یکى از خواص بسیار مهم نور این است که در یک محیط شفاف به خط مستقیم سیر مى‏کند . در نتیجه با نور مى‏توان یک امتداد را دید و نمى‏توان پشت اجسام کدر را آشکار ساخت . ایجاد سایه و تاریکى در پشت اجسام نیز به همین دلیل است .

نورها و سایه‏ها
کودکى را در نظر بگیرید که مى‏خواهد شب هنگام براى خرید دفتر و مداد به مغازه رود . او که از تاریکى شب مى‏ترسد آهسته آهسته به سمت مغازه حرکت مى‏کند ولى در همین حین اتومبیلى از پشت‏سرش با چراغهاى روشن به او نزدیک مى‏شود . سایه‏اى بزرگ، جلوى پاى او تشکیل شده و هر چه نمایان‏تر و به او نزدیکتر مى‏شود بر ترس کودک افزوده شده و سایه‏ها پشت‏سر هم توسط لامپهاى چراغ برق کم و زیاد و عقب و جلو مى‏شوند . او مبهوت رقص سایه‏هاست و دیگر حتى مقابل خود را نمى‏بیند . اندکى بعد که به یک تیر چراغ برق مى‏رسد و زیر آن ماوى مى‏گیرد، احساس آرامش دارد . اما از آنجا که باید به حرکت ادامه دهد، دوباره ترس از سایه‏ها بر او مستولى مى‏شود . تمام نورها از چراغ اتومبیل گرفته تا نور چراغ عابر از همه جهات بر او نور مى‏تابانند و از طرفى نیز سایه‏اندازى مى‏کنند . آیا او مى‏تواند با همه این نورهاى گوناگون که از جهات مختلف بر او مى‏تابند، سایه‏اى نداشته باشد؟ (11) آیا او مى‏تواند از تاریکى و ترس سایه‏ها برهد؟

دقت کنید; هنگامى که او به پشت‏سر مى‏نگرد، فقط دو لامپ روشن به چشم او نور مى‏تابانند . او به علت‏شدت نورى که به چشمش وارد مى‏شود نمى‏تواند (دقیقا) اشیا را ظرف چند لحظه ببیند . اینجا نور تابیده شده، نه تنها چراغ راه او نمى‏شود بلکه چند لحظه او را نابینا مى‏سازد و از طرفى با ایجاد سایه‏هاى بزرگ و کوچک کودک را به ترس و اشتباه وامى‏دارد . لحظاتى بعد او به روشنایى مغازه نزدیک مى‏شود . نور گسترده مغازه، مسیر را روشن کرده و او در مسیرى مشخص و دور از سایه‏اندازى نورهاى ضعیفتر، احساس آرامش و اطمینان مى‏کند . هنگامى که وارد مغازه مى‏شود، خود را غرق در نور مى‏بیند و تمام تاریکیها زدوده و شب مانند روز روشن مى‏گردد . آیا مغازه، انتهاى مقصد اوست؟ اگر برق مغازه ناگهان قطع شود، کسى هم داخل آن نباشد، کودک چه خواهد کرد؟

بیایید به این کودک بگویید: به جاى دفتر و مداد، به خوراکیهاى ظاهرفریب دل نبندد، آخر در زیر نور مغازه، رنگ و طرح دلفریب انواع خوراکیها بسیار خوب جلوه مى‏کند و از یادش مى‏رود که براى خریدن دفتر و مداد آمده و مادرش در خانه منتظر اوست .

در تاریکى اعماق دریاى مواج
در آیه چهلم سوره نور آمده است:
اعمال کافران مانند ظلماتى است در یک دریاى پر موج که این دریا و موج، آنها را به هر طرف مى‏کشاند و روى آن تاریکى موجى است و بالاى آن موج موجى دیگر و در نهایت‏بالاى همه این موجها ابر تاریکى است که آنها نمى‏توانند از نور حقیقى بهره‏مند شوند و این اعمال آنهاست که آنها را به این شکل در ظلمات و حجاب قرار مى‏دهد .

تو خود حجاب خودى
حافظ از میان برخیز (12)

حالت این ظلمات نیز مانند موجهاى متوالى و متراکم و تاریک است که اگر به فرض شخص کافر دست‏خود را از تاریکى اول خارج سازد، آن را نمى‏بیند . همان‏طور که مى‏دانید هیچ چیزى مانند دست‏به انسان نزدیک نیست . دست را مى‏توان در مقابل چشم گرفت و آن را دید ولى آن قدر تاریکى شدت دارد که انگار هیچ نور جزئى نیز براى دیدن وجود ندارد به عبارت دیگر; اعمال او «هیچ‏» و «نیست‏» است و حتى جسم و وجود او را نیز، نیست و نابود مى‏کند (کفر، نعمت از کفت‏بیرون کند) . (13)

در قسمت آخر آیه آمده است:
«و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور» (14)
در این قسمت نور از تاریک‏دلان نفى شده، چگونه مى‏توانند نور داشته باشند و حال آن که نور دهنده فقط خداست و او نور هر چیزى است و اگر براى چیزى نور قرار ندهد، دیگر آن چیز تاریک و «نیست‏» است .

کافران در نورگیرى اشتباه کرده و به نور حقیقت پشت مى‏کنند . آنها نورهاى مجازى را براى ادامه راه در نظر دارند . آنان محجوب از خدایند، در سیاه‏چال خود کامگى نفسانیت و کفر خویش گرفتارند و از نور بهره‏اى نمى‏برند . حقایق در حجاب‏هاى دور و غیر قابل دسترس از آنها مى‏باشد . در این گودال تاریک هیچ اطلاع و ارتباطى با عالم نورانیت ندارند . وسعت و افق دید آنها از شعاع خودشان نمى‏گذرد . حتى خود را نیز گم کرده‏اند و موجهاى تاریک، آنان را به هر سمت و سو مى‏کشاند . آنها چون ذره‏اى ناچیز در امواج خود کامگى خود سرگردانند .

چرا در هنگام روز ماه و ستارگان پیدا نیستند
همان‏طور که مى‏دانیم در روز ماه و ستارگان پیدا نیستند، چون آنقدر نور خورشید زیاد است که مردمک چشم نمى‏تواند خود را براى نورهاى کمترى چون نور ماه تنظیم کند . چشم ما همیشه خود را با نور برتر تنظیم مى‏کند و نورهاى ضعیفتر به نظر نمى‏آیند . در این حالت نور زیاد روز مانند حجاب و پوششى است که نمى‏گذارد اشیا را ببینیم . ولى در شب، در کناره‏هاى شهر و در تاریکى بیابان چون نور ستارگان نور برتر است، به دقت مى‏توان آنها را رصد و پیرامون آنها مطالعه کرد .

چشم ظاهر و چشم دل
چشم ظاهر نیز به علت دیدن نورهاى حسى و ظاهرى انسان را از چشم دل که بیننده باطن و عمق اشیاست، باز مى‏دارد; مثلا جوانى که صورت رنگى و نقاشى شده به ظاهر زیباى معشوقه‏اش او را مجذوب کرده، دیگر به سراغ چشم دل و چراغ عقل نمى‏رود . دیگر نمى‏تواند اصل، باطن و سایر خصوصیات پنهان معشوقه‏اش را بنگرد . او وقتى با چشم ظاهر بین مى‏نگرد، آنچه را که مى‏بیند برترین است و چشم دلش کور است .

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجرى نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد (15)
اگر چشم ظاهر فرمانده قلب شد، اینجا انسان، حسى و ظاهرى مى‏نگرد و در نتیجه اعمال و رفتار او نیز سطحى و بى پایه مى‏شود .

«و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن‏» (16)
یعنى: و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند، آسمانها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند، تباه مى‏شوند .

ولى اگر چراغ دل روشنگرى کرد و قلب سلیم پسندید و سپس چشم دل دید، اینجا دیگر چشم ظاهر نیز چشم دل مى‏شود . دیگر مردمک چشم با نور بیرونى تنظیم نمى‏شود، بلکه عقل و عشق حقیقى، روزنه مردمک او را تنظیم کرده و او عمق اشیا و مسائل را خواهد دید .

«و کذالک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین‏» (17)
نورى که نیستها را هست مى‏کند، به راحتى مى‏تواند پنهان‏ها را پیدا کند .
حضرت ابراهیم علیه السلام نیز چون نورهاى افول‏پذیر را کنار زد، خداوند نعمت چشم ملکوت‏بین را به او داد و اوست که به یقین رسید .

چشم دل باز کن که جان بینى
آنچه نادیدنى است آن بینى
از حریم حیات درگذرى
وسعت ملک لا مکان بینى
هر چه بینى دلت همان خواهد
هر چه خواهد دلت همان بینى (18)

حجاب نور
«الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک .» (19)
یعنى: خدایا، بریدن کاملى به سوى خودت به ما عنایت کن و چشم دلمان را به روشنى توجهشان به سوى خودت نورانى کن تا این که چشم دل ما حایل‏هاى نور را پاره کرده و به معدن عظمت تو وصل شود و ارواح ما آویخته به عزت مقدس تو گردد .

یعنى ابتدا باید روى از همه ظواهر برگرداند و با توجه به خدا چشم دل را از نور او روشن ساخت . در این حالت است که چشم دل تمام نورهاى مزاحم و ضعیف‏تر را کنار زده، با نور برتر الهى تنظیم مى‏شود . در اینجا انسان به معدن عظمت الهى ملحق شده و غرق در عزت پاکى او مى‏شود .
قلبت ار با نور حق ملحق شود
جسم وجانت پرتوى از حق شود
انسانى که با نور خدایى جهان را مى‏بیند، خود جلوه‏اى از تمام قدرت‏هاى الهى مى‏شود، او نیز بر نورانیت دلها مى‏افزاید .

پس مى‏توان نتیجه گرفت که نور ظاهر، حجابى در برابر دیدن حقیقت و ماوراى اجسام است; زیرا تا نور به چشم ظاهر مى‏رسد، انسان متوجه خلایق، مناظر و زیباییهاى آن است و هیچ‏گاه نمى‏تواند به طور دقیق با چشم دل نظاره کند . چشم ظاهر ارتباط با ظواهر را بیشتر کرده و ارتباط با باطنها را قطع مى‏کند . ولى وقتى انسان روشندل شود، به اصل نور مى‏نگرد . نورى که تمام خلق را در بر گرفته و قلب او را نیز روشن مى‏کند . به طور مثال، به شخص نابینا، «روشندل‏» مى‏گویند . او بعد از کور شدن تازه به قلب رجوع کرده و با چشم دل به اطراف خود مى‏نگرد و توجه او به خالق چشم بیشتر مى‏شود . نور خدا را مى‏توان فقط در دلهاى شکسته پیدا کرد .
چشم دل را بى‏نگه دیدارهاست
پاى دل را بى قدم رفتارهاست (20)

چرا در هنگام خورشید گرفتگى نباید به آن نگاه کنیم؟
در حالت معمولى نباید به خورشید خیره شد، چون شدت نور آن زیاد است و به چشم آسیب مى‏رساند، ولى سؤال این است که چرا هنگام خورشید گرفتگى که صفحه آن سیاه مى‏شود، نباید به خورشید نگاه کرد . همانطور که مى‏دانیم نورى که خورشید مى‏تاباند از امواج الکترومغناطیس است و همه گستره این امواج مرئى نمى‏باشد، امواج ماوراى بنفش بسیار پرانرژى و داراى قدرت نفوذ زیاد هستند و ممکن است‏با رسیدن به چشم، اعصاب و سایر قسمتهاى حساس، به آن آسیب رسانند . به همین جهت توصیه مى‏شود که از صافى‏هاى مخصوص استفاده کنیم . صافى هایى که امواج پرانرژى و مضر را جذب کرده و فقط امواج مرئى غیرمضر را عبور مى‏دهند . نظیر چنین صافیهایى در جوشکارى استفاده مى‏شود .

معمولا همه افراد علاقه‏مندند براى یک بار هم شده منظره زیباى خورشید گرفتگى را با دقت‏ببینند، ولى همان طور که گفتیم وراى این صفحه سیاه و گرفته خورشید پرتوهاى نامرئى و خطرناک نهفته‏اند و چون این اشعه‏ها نامرئى بوده و اثرات بعدى دارند، فرد در ابتدا احساس درد و ناراحتى نمى‏کند و فقط از دیدن منظره جالب آن لذت مى‏برد . البته ممکن است‏شخصى کارش جستجو و مطالعه کسوف باشد، که در این صورت غالبا از یک صافى مخصوص براى دیدن استفاده مى‏کند .

به چشمهایت‏بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد
آیا هر چیزى که به ظاهر زیباست‏باید آن را دید و به آن خیره شد؟ شاید زیبایى آن ظاهرى و مضرات آن پنهانى باشد . پس ابتدا معلوم کن که چه چیزى و چه کسى را ببینى و اگر باید ببینى چگونه و به چه صورت بنگرى . آیا دیدن آن چیز براى تو مهم و مفید است؟ و آیا باز شدن دریچه چشمت‏به سوى او باعث عبور اشعه‏هاى خطرناک به چشم دلت نمى‏شود؟ آیا لذت یکبار دیدنش، اعث‏خسته و فرسوده شدن چشم دلت نمى‏شود و این احتمال وجود ندارد که شدت نور آتشین پنهان و شیطانى او چشم دلت را آتش زده و آن را بسوزاند؟ پس به خودت بیاموز که هر چیزى ارزش دیدن ندارد و حتى برخى چیزها قابل دیدن هم نیستند و در پوششى از رنگ، چشمان تو را ظاهر بین و دل تو را آتشین مى‏سازند . چنین دلى از دیده شکایت مى‏کند .

ترا تا آسمان صاحب‏نظر کرد
مرا مفتون و مست و بى خبر کرد
ترا کرد آرزوى وصل، خرسند
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشیر زد گیتى، ترا مشت
ترا رنجور کرد، اما مرا کشت
بتى، گر تیر ز ابروى کمان زد
ترا بر جامه و ما را به جان زد
ترا فرسود، گر روز سیاهى
مرا سوزاند عالم سوز آهى


پى‏نوشتها:
1) ابراهیم یوسفى:مدرس دانشگاه، کارشناس ارشد فیزیک نظرى (کیهان‏شناسى)
2) علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 15، سوره نور .
3) فیزیک هالیدى، جلد چهارم .
4) سید محمدحسین طباطبایى، پیشین .
5) همان .
6) مفاتیح الجنان، دعاى نور .
7) سید محمدحسین طباطبایى، پیشین .
8) طه/50 .
9) ص/82 .
10) دیوان پروین اعتصامى .
11) اشاره به آیه 39 سوره یوسف .
12) دیوان حافظ .
13) سعدى شیرازى .
14) نور/40 .
15) بابا طاهر عریان .
16) مؤمنون/71 .
17) انعام/75 .
18) هاتف اصفهانى .
19) مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه .
20) دیوان پروین اعتصامى .


منبع: رواق اندیشه ، شماره 20