سوگواره‌اي بر مداحي‏

علي رضايي‏


ثقلين؛ زلال ناب هدايت
آنگاه كه زيباترين دفتر زندگي به آخرين برگهايش مي رسيد، رسول مهربان خدا دو امانت به امتش سپرد: " اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي" و شرط رهايي ابدي از گمراهي را استمساك به آن دو عنوان فرمود: " ما ان تمسكتم بهما لن تضلو ابدا " و آنگاه براي دفع و طرد تمسكات توهمي و خيالي فرمود: " فانهما لن يفترقا..." (آن دو هيچگاه از هم جدا نمي شوند)؛ نكته ي لطيف اخير بيانگر آن است كه اهل قرآن حقيقي بي ترديد بايستي اهل ولايتِ عترت باشند و اهل ولايت حقيقي لاجرم قرآني خواهند بود چرا كه اين دو وديعه همواره ملازم همند و كسي كه ادعاي مصاحبت يكي را مي كند و از ديگري غافل است يا دروغ مي گويد يا دچار توهم شده است!

توحيد؛ جوهره‌ي ثقلين
مقدمه اي كه گذشت مي تواند بيانگر ميزاني براي سنجش صحت ادعاي مدعيان ولايت باشد؛ چرا كه اهل ولايت بايستي قرآني باشند و نور قرآني از عقايد و روحيات و رفتار و گفتارشان ساطع باشد؛ و چنين است كه با قطع و يقين بايستي گفت مدعيان ولايتي كه جانشان لبريز از حقيقت توحيد – كه جان معارف قرآن است - نباشد يا دغل كارند يا در بند توهم.
قرآن مبين، توحيد نامه است؛ چكيده ي پيام اين كلام كريم - كه خود چكيده ي پيام تمام فرستادگان الهي و چكيده ي تمام معارف حقه ي وحياني است - بي ترديد توحيد است؛ و چه كوتاه و چه بلند است پيام ناب اين آيت نور:
«قُلْ إِنّمَا يُوحَى إِلىّ أَنّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مّسلِمُونَ» (انبياء: 108) (بگو: «منحصراً به من وحى مي شود كه منحصراً خداى شما خدايى يگانه است. پس آيا مسلمان مي شويد؟»)
آيه شريفه، صراحتا ً، به دلالت «إنّما»، كل پيام وحياني قرآن كريم را منحصر در دعوت به توحيد بيان مي فرمايد. يعني هر چه هست، توحيد است. يعني 6236 آيه شريفه قرآن، همگي گويا به توحيدند.
يعني سنت شريفه پيامبر (ص) و عترت مطهر، همگي شرح توحيد است. يعني اصل و عصاره و جوهره و حقيقت تمام معارف دين توحيد است. يعني هر گزاره منتسب به دين، اگر روح توحيدي نداشته باشد، فاقد اعتبار است...
پيام آيه شريفه بسيار صريح و در اوج اهميت است؛ به سادگي نمي توان از اين شريفه گذشت و اساسا نبايد گذشت! همين جا قرارگاه دين است!
باري حتي اين كه بگوييم جايگاه توحيد در حوزه دين، بي نظير و فوق هر چيز ديگري است، به استناد اين آيه شريفه شايد سخن دقيقي نباشد، چرا كه اساساً در دين الهي، هر چه هست توحيد است و چيز ديگري نيست كه در مقام مقايسه با توحيد قرار گيرد!
در فرهنگ قرآن، توحيد يگانه پيام تمام انبياي الهي است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فى كلِّ أُمّةٍ رّسولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطاغُوت» (نحل: 36)
(و در حقيقت، در ميان هر امتى فرستاده اى برانگيختيم [تا بگويد:] «خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.»)
«وَ مَا أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك مِن رّسولٍ إِلا نُوحِى إِلَيْهِ أَنّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبياء: 25)
(و پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اين كه به او وحي كرديم كه: «خدايي جز من نيست، پس مرا بپرستيد.»)
و در فرهنگ قرآن عظيمترين جرم عالم و تنها گناه نابخشودني شرك است:
«إِنّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَن يُشرَك بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِك لِمَن يَشاءُ ...» (نسا ء: 48، 116)
(مسلما خدا، اين را كه به او شرك ورزيده شود نمي بخشايد و غير از آن را براي هر كه بخواهد مي بخشايد.)

ادب توحيدي؛ آموزه ي لطيف ثقلين
قرآن مبين، لبريزاز تأديب به ادب توحيدي است؛ لطيفه ي ناب مندرج در شريفه ي 62 سوره ي توبه شاهدي زيبا براين معناست: "يحلفون بالله لكم ليرضوكم والله ورسوله احق ان يرضوه ان كانوا مومنين " مفسرين ذيل آيه شريفه بحث نموده اند كه چرا ضمير مربوط به " الله و رسوله " كه به طور طبيعي بايستي بصورت تثنيه بيايد، مفرد آمده است؛ بعبارت ديگر چرا بجاي " احق ان يرضوهما "، " احق ان يرضوه " آمده است. ايشان ضمن بيان وجوهي، به عنوان يك احتمال، نكته ي لطيفي را متذكر شده اند و آن اينكه سرّ مطلب ادب توحيدي است؛ يعني بخاطر تعظيم حضرت حق و نظر به اينكه ساحت اقدسش منزه از آن است كه طي يك ضمير و اشاره، رديف مخلوق قرار بگيرد، ضمير بصورت مفرد آمده است! (مثلا بنگريد به الميزان، روض الجنان و تبيان، ذيل آيه شريفه مذكور)
در ذيل اين شريفه در تفسير تبيان و در روض الجنان روايت نابي آمده كه نظريه فوق را تقويت مي كند و همچنين حساسيت بي نظير پيامبر اعظم (ص) را در قبال توحيد و ادب توحيدي بي بديل آن جناب را بيانگر است و آن اينكه مردي در حضور آن حضرت اين عبارت را به زبان آورد: " من اطاع الله و رسوله فقد فاز و من عصاهما فقد غوي " (كسي كه خداوند و رسولش را اطاعت كند رستگار شد و هر كه از آن دو نافرماني كرد گمراه شده است.) پيامبر خدا (ص) با شنيدن اين تعبير به او نهيب زدند: " بئس الخطيب انت! هلا قلت: و من عصي الله و رسوله! " (چه بد خطيبي هستي! چرا نگفتي: و كسي كه خداوند و رسولش را نافرماني نمايد؟)!!
باري پيامبر اعظم و اهل بيت پاك و آسماني او كه قرين همواره قرآنند نيز چكيده تمام پيامها و گامهايشان و چكيده تمام هستي شان، به سان عصاره ي وحي، همان توحيد است و جان تابناكشان لبريز از ادب توحيدي است.

توجيه شرك و غلو؛ دشنه بر پيكر ثقلين
سوگمندانه بايستي نگريست و گريست بر فاصله ي بسي طولاني اين فرهنگ لبريز از ادب توحيدي با فرهنگِ رايجِ مدعيِ ولايت كه حتي بعضاً عبارات متضمن شرك صريح را با عناويني چون شطح و شعر و باطن و احساس و... توجيه مي كند!! آن مداح غالي باكمال بي شرمي و با افتخار توجيه مي كرد كه اگرمي گويم: [ العياذ بالله تعالي ] لا اله الا الزهرا و لا اله الا رقيه و... اينها همه بحثهاي احساسي است و الا ما نگفته ايم خدا نيست!!!
و چند سال نوري فاصله است ميان فرهنگي كه از جمع بدون سوء نيت و از روي تغافل خدا و رسول در يك ضمير بر مي آشوبد و فرهنگ مدعي ولايتي كه اين شرك گويي هاي صريح را در خود هضم مي كند و توجيه مي كند و فضايي فراهم مي آورد كه گوينده ي آن به عنوان چهره اي معنوي و اهل معرفت و نايل به اوج ولايت مطرح شود و سي دي بيمارستان و تشييع جنازه اش همه جا پخش گردد!!!
و قرآن مظلوم مي گريد...
و عترت، دردمند مي نالد و بر اينان نفرين نثار مي كند...

بي تابي عترت در قبال غاليان
اهل تحقيق مي دانند كه لعن ونفريني كه اهل بيت (ع) نثار غاليانِ مدعي ولايتشان نموده اند در مورد هيچ گروهي وارد نشده است. مروري اجمالي بر روايات رجال كشّي براي پي بردن به اين معنا مي تواند كافي باشد. و البته آن زمان كه مبسوط اليد بوده اند ايشان را به لهيب آتش خشم الهي سپرده اند آنگونه كه بنا به روايات معتبر در رجال كشي، حضرت امير (ع) با عبدالله بن سبا – كه ادعاي الوهيت آن حضرت را مطرح ساخت - چنان فرمود.(ر.ك:رجال كشي:106)
اهل بيت (ع) از شر غلات بي تاب و بي قرار بودند؛ عيسي بن ابي منصور نقل مي كند كه شنيدم امام صادق (ع) ابو الخطاب (پيش كسوت غاليان و سردسته ي غلات زمان امام صادق (ع) كه به امام صادق (ع) با توجيهات كذايي نسبت خدايي مي داد؛ او ابتدا از ياران خاص امام (ع) بود ولي بعدها دچار اين انحرافات عميق شد. ر.ك: رجال كشي:290 به بعد) را ياد نموده و عرضه داشت: " خداوندا! ابو الخطاب را لعنت فرما چرا كه او مرا در حال ايستادن و نشستن و خوابيدنم دچار خوف ساخته است! خدايا! حرارت آهن را به او بچشان! " (رجال كشي :290)
در جريان ديگري، پس از قتل ابو الخطاب، شخصي نزد امام (ع) از او ياد مي كند؛ بنا به روايت امام (ع) كه تكيه داده بودند با شنيدن نام ابو الخطاب راست نشسته و انگشت به آسمان بلند نموده و گفتند: " لعنت خداوند و ملائكه و جميع مردم برابو الخطاب نثار باد! من نزد خداوند شهادت مي دهم كه او كافر و فاسق و مشرك بود و او با فرعون در شديدترين عقوبت، صبح و عصر محشور است..." (همان /296)
و نمونه ديگري از بيتابي امام (ع):
«مصادف» ميگويد: هنگامي كه جريان لبيك گفتن به امام صادق(ع) در كوفه رخ داد (به گفته علامه مجلسي مراد عمل غلات است كه «لبيك جعفر بن محمد لبيك» ميگفتند(بحار الانوار ج25 /294)) نزد حضرت رفته و جريان را به ايشان خبر دادم. با شنيدن خبر امام به سجده افتادند، چنانكه سينهشان بر زمين چسبيد و ميگريستند و با انگشتشان استغاثه و التجا نموده و چنين عرضه ميداشتند: «بلكه عبد خالص و ذليل او هستم!» و مدام همين ذكر را تكرار مينمودند. آنگاه در حالي كه سيل اشك از محاسن شريفشان جاري بود، سر از سجده برداشتند...(رجال كشي/298)

ضرورت حساسيت در قبال غلو
مگر مي توان مدعي ولايت امام بود و همدرد او نبود در اين رنج جانكاه؟!
و مگر مي توان مدعي ولايت بود و چنين بي قراري امام را وقعي ننهاد؟!
و مگر مي توان اهل تولي و تبري بود و از نثار عميقترين نفرين ها به اهل غلو دريغ ورزيد؟!
علي بن مهزيار گويد از امام جواد (ع) – آنگاه كه نزدش از ابو الخطاب ياد شد - شنيدم كه فرمود: خداوند ابو الخطاب را لعنت كند و همچنين ياران او را لعنت كند و همچنين ترديد كنندگان در لعنش را لعنت كند و همچنين كساني را كه در اين خصوص توقف نموده شك نمايند را لعنت كند... اي علي از لعن ايشان اكراه نداشته باش؛ خدا لعنتشان كند و البته خدا قطعا لعنشان كرده است. آنگاه حضرت از رسول خدا (ص) نقل فرمود: كسي كه اكراه دارد از اينكه آنرا كه خداوند لعن نموده لعن نمايد پس لعنت الهي بر خود او باد! (رجال كشي:528)
عمران بن علي نيز از امام صادق (ع) نقل مي كند كه فرمود: خداوند ابو الخطاب را لعنت نمايد و همچنين لعنت نمايد كساني را كه در ركابش كشته شدند وهمچنين لعنت نمايد بقاياي ايشان را و همچنين لعنت نمايد هر كسي را كه در دلش احساس ترحمي نسبت به ايشان وارد شود! (همان:295)
بايستي به دو امانت پيامبر (ص) تمسك حقيقي جست و با دردي از سنخ درد الهي اهل بيت (ع) بر غلو و شرك خروشيد و در چنين فضايي است كه مداحي اهل بيت (ع) هديه اي آسماني خواهد بود- كه بحمدالله تعالي كم نيستند مداحاني كه اهل اين وصف آسماني اند -.

مدح غاليانه؛ ترويج، توجيه، سكوت...
سوگمندانه بايستي اذعان نمود كه امروز نيز گنداب مسموم و شوم غلو ، زلال بهشتي محبت و مدح اهل بيت عصمت (ع) را آلوده ساخته است. اينك همان گزافه گويي ها كه رعشه بر وجود نازنين اهل بيت مي انداخت در چهره هاي متنوع در جامعه ي ديني پيروان اهل بيت عرضه مي گردد، اما آيا عكس العملها از سنخ عكس العملهاي اهل بيت است. دريغ و صد دريغ! افسوس و هزار افسوس! ترويج... توجيه... سكوت...
بايد جانانه جهاد كرد با دردي از سنخ درد علي و با سوزي از سنخ سوز اولاد علي...
توقع طبيعي آن است كه نهادهاي تبليغي و فرهنگي نظام اسلامي به اين امر اهتمام ويژه بورزند. متاسفانه صدا و سيما با حجم بي نظير مخاطبي كه دارد - عليرغم فعاليتهاي ارزشمندي كه ارائه نموده و مي نمايد- در اين خصوص متناسب با شأن رسانه ي اصلي نظام اسلامي عمل نكرده است. نگارنده خود شاهد پخش مكرر اين اشعار از رسانه ملي در تبليغ جشن مربوط به حضرت امير (ع) بوده است:
مست اويم تاابد
قل هوالله احد(!)
يا علي مولا مدد
يا علي مولا مدد
[نعوذ بالله تعالي]
و مداح مشهوري كه در مناسبت ها بارها نوحه ها و مولودي هايش از سيما پخش مي شود چنين مي خواند: (جشن ميلاد امام رضا (ع) – سال 79)
... آدمي؟ حوري؟ خدايي؟ كيستي؟
گر تو ايزد نيستي پس كيستي؟
(مداح: همه محرمند[!!!])
هم دلم تسليم وحدت مي كنم
هم خيال خويش راحت مي كنم
مي زنم دل را به درياي جنون
مي كشم فرياد از ناي درون
حيدرا صاحب ولاي من تويي
فاش مي گويم خداي من تويي
(كف زدن شديد جمعيت و نعره خواننده)
من ار به قبله رو كنم
به عشق روي او كنم
اقامه نماز خود
به گفتگوي او كنم ...
همان مداح در مولودي حضرت امير(ع):
... گر دلت بسته شد بر آن گيسو
شيعه امشب ز جان و دل بر گو
وحده لا اله الا هو (نعره مداح)
معني لا اله الا هو علي علي علي حق...
و چه دردناك و كمرشكن است وقتي كفر گويي هاي جديد اين مداح غالي در كوچه و بازار به گوش مي رسد كه: ياد اون لحظه اي كه دو تا ملك سوال كنن- ياد اون شلّاقايي كه مي زنن روي تنم-كه بگو خدات كيه؟قبِلَت كجاست؟چيه كتابت و اسم پيمبرتُ بگو... كمكم كن نَمونِ جوابم توي گلو – " به سوال اولي بگم علي!!! ديگه هر چي كه بگن بگم حسين! "
و اگر اينها كفر گويي نيست پس اساساً بايستي گفت كفر وجود خارجي ندارد!!
و مداح ديگر تلويزيوني در مولودي امام رضا (ع) چنين مي خواند:
... سردار بدر و خندق و خيبر علي علي
اي صاحب خدايي مطلق (مداح: به به به به) علي علي
و چه فراوانند نمونه هايي از اين قبيل كه اركان عرش را به تلاطم در مي آورند؛ قرآن را پاره پاره مي كنند؛ آتش به جان نازنين اهل بيت مي زنند و مولايمان – ارواحنا فداه – را بي تاب و قرار مي كنند؛ و ما چه بي خيال از كنار اين فجيعترين سخنان عالم مي گذريم و حتي مهربانانه توجيهشان مي كنيم!!
بايدبه قرآن وعترت بازگشت و عقايد و روحيات را در زلال آن شست؛ بايد از اين غفلت و بي خيالي شيطاني در قبال توحيد توبه كرد؛ بايد ازتوجيهات انحرافي منهدم كننده دين حذرنمود.

توجيهات؛ بي وجه و دين سوز
بديهي است كه غلات در هميشه ي تاريخ در پي ارائه ي توجيهاتي براي ادعاهاي شرك آميز خويش بوده اند كه بررسي آن خود نيازمند مجالي وسيع است؛ اما آنچه در اين مجال شايان پرداخت است توجيهاتي است كه در قبال اشعار و عبارات غاليانه اي نظير آنچه گذشت مطرح مي شود.

توجيه به احساس
از توجيهات بسيار رايج در خصوص اينگونه اشعار و مداحي ها، خارج دانستن اين قبيل كلمات از حوزه ي سخنان عادي و علمي و عقلاني و داخل دانستن آن در حوزه ي احساس و عاطفه و خيال است با اين توضيح كه چون اين جملات در قالب شعر و در فضاي احساسي ارائه مي شود، مناسب نيست با آن معامله ي كلام عادي شده و به نقد علمي و عقلي آن پرداخته شود؛ اساسا آداب فضاي شعر و احساس با آداب فضاي عقلاني متفاوت است.
اين توجيه قطعا پذيرفته نيست چرا كه:
اولا در غالب موارد قائلان اين اشعار و اقوال، بر مستدل و حق بودن ادعاهايشان – حداقل در جمع كساني كه ايشان را محرم و اهل سرٌ خود مي دانند - تاكيد مي كنند! چنانكه پيشتر شاهدي ذكر شد.
ثانيا اگر منظور از احساسي بودن اين اقوال آن باشد كه بدون قصد قبلي و صرفا در اثر تحريك احساسات و غفلت آني عرضه شده است، قطعا توجيهي خلاف واقع خواهد بود چرا كه اين عبارات و اشعار پيش از ارائه با تمركز و تفكر تنظيم مي گردد و اي بسا ساعتها روي آهنگ و نحوه ي اجراي آنها - بعضا حتي با مطالعه روي آهنگ هاي مبتذل!- وقت صرف مي شود و آنگاه بارها در جلسات متعدد اجرا مي گردد و در قالب سي دي و نوار و بولوتوث در جامعه ترويج مي شود. با اين وصف آيا مي توان لحظه اي و غافلانه خواندن اين قبيل عبارات را پذيرفت؟!!
ثالثا نكته ي مهم آن است كه آيا اساسا در متن مقدس قرآن و سنت چنين دايره اي براي احساس معرفي شده است؟ يعني آيا سندي شرعي وجود دارد كه توجيه كننده ي ارائه ي اقوال خلاف حق در قالب شعر و احساس باشد؟آيا در سيره ي عملي حضرات معصومين كه خود امراي كلام نيز بودند، هيچ تاييد معتبري در اين خصوص وارد شده است و خود حضرات از اين قبيل سخنان احساسي بر زبان آورده اند؟ حاشا و كلا! از منظر دين، باطل در هر قالبي كه عرضه شود باطل است اگر چه آن قالب احساسي و شاعرانه باشد.
باري، احساس نعمت بزرگ الهي و پر پرواز بندگان به بارگاه قدس حضرت اوست؛ احساس است كه ذوق مناجات مي دهد؛ احساس است كه به عقايد ناب ديني طراوت مي دهد و... با اين همه اگر اين هديه ي آسماني در چارچوب شرع و عقل قرار نداشته باشد منشا بزرگترين مفاسد خواهد شد. اساسا هر آنچه آدمي را از فضاي عقل – كه محبوبترين آفريده ي الهي و افضل عطاياي حضرت اوست (ر.ك: كافي،ج1: 10و12)-خارج سازد مورد نهي و مذمت شرع است.براي نمونه حكمت تحريم مسكرات را در همين نكته مي توان جست:
" يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقْرَبُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنتُمْ سُكَارَى‏ حَتىَ‏ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُون...‏"(نساء:43)
(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مى‏گوييد...)
و در همين راستا مي توان نگريست بر آيات شريفه اي كه به مذمت شعرا مي پردازد:
"وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ*أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فىِ كُلّ‏ِ وَادٍ يَهِيمُونَ* وَ أَنهَُّمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ"(الشعراء:226-224)
(و شاعران را گمراهان پيروى مى‏كنند. *آيا نديده‏اى كه آنان در هر واديى سرگردانند؟ *و آنانند كه چيزهايى مى‏گويند كه انجام نمى‏دهند.)
هر چند همين شعر و احساس اگر در چارچوب آموزه هاي ايماني ودر راستاي عمل صالح و برخواسته از جوهره ي ياد فراوان الهي باشد و ابزار مبارزه با ظلم قرار گيرد پديده اي ارجمند خواهد بود:
"إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ ذَكَرُواْ اللَّهَ كَثِيرًا وَ انتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ ..."(الشعراء:227)
(مگر كسانى (از شعراء) كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته‏اند يارى خواسته‏اند...)
في الجمله بيان اباطيل در قالب احساس و شعر نه تنها مجوزي در شرع مبين ندارد بلكه مورد مذمت صريح آن است. شايان ذكر است كه ريشه ي چنين توجيهات باطلي را بايستي در فرهنگ صوفيه جستجو نمود كه متاسفانه با رخنه اي وحشتناك و عميق در فرهنگ جوامع اسلامي منشا انحرافاتي اساسي بين مسلمين شده اند. هم ايشان بوده اند كه تحت عنوان شعر و شطح و با متفاوت معرفي نمودن حوزه ي سخنانشان با حوزه ي شرع و عقل، مجالي وسيع براي عرضه ي ايده هاي انحرافي را ايجاد نموده اند.

توجيه به مجاز
توجيه رايج ديگري كه در خصوص اشعار و مدح هاي غاليانه مطرح مي شود تكيه بر مجازي بودن مفهوم مورد اراده در خصوص كلمات و عبارات مورد اشكال است. يعني اينكه سراينده يا خواننده ي شعري كه حاوي كفر و شرك است نبايستي به صرف دلالت ظاهر كلمات متهم به انحراف شود بلكه بايستي ديد كه منظور خودش از اين كلمات و عبارات چيست و اساسا وظيفه ي مخاطب در چنين مواردي حسن ظن و حمل بر وجه صحيح است. مثلا وقتي مداحي مي گويد خداي من علي است - العياذ بالله تعالي- بايستي چنين توجيه كرد كه منظورش از كلمه خدا، سرور و مقتدا ست نه آن معناي ظاهري و حقيقي كلمه!
اين توجيه نيز بسيار خطرناك و انحراف زاست و البته پيشينه ي دور ودرازي نيز دارد.از جمله نمونه هايي از اين نوع توجيهات را در سخنان غاليان عصر معصومين (ع) مي توان سراغ جست. در نقد اين توجيه مي توان به نكاتي توجه نمود:
اولا در موارد متعددي -كه شايد شامل غالب موارد باشد- قرينه هاي واضحي وجود دارد كه مداح يا شاعر مفهومي جز همان معناي ظاهري و اصلي كلمات و عبارات را لحاظ نكرده است. براي نمونه اين قراين در اشعاري كه پيشتر شاهد آورده شد به وضوح قابل مشاهده اند! مثلا اگر مراد معني ظاهري كلمات نيست و معناي صحيحي از آنها اراده شده است ديگر چه دليلي دارد كه تاكيد شود بر اينكه: چون حاضران "محرمند" اين عبارات را مي خوانم!!
ثانيا چه لزومي دارد وقتي مي توان با كلمات واضح به مدح صحيح حضرات معصومين پرداخت از واژه هاي دو پهلو كه ظاهرشان معناي باطلي القاء مي كند استفاده شود!! اساسا آيا چنين كاري عقلايي است؟! آيا افرادي كه چنين مواجهه اي با توحيد را – كه جان تمام معارف دين است و خداي سبحان سر سوزني مداهنه در خصوص آنرا نمي پذيرد – قابل توجيه و دفاع مي دانند حاضرند با خودشان چنين مواجهه اي بشود؟مثلا اگر كسي در ميان جمعي بزرگ بصورتي كاملا جدي ايشان را كافر خطاب كند و بعد خصوصي توضيح دهد كه: " منظورم معني لغوي كلمه يعني پوشاننده بود چون شما بدنتان را با لباس پوشانده ايد! " برايشان قابل هضم و پذيرش خواهد بود؟! بديهي است كه پاسخ منفي است پس بايستي دردمندانه ناليد كه:
مَّا لَكمُ‏ْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا (نوح:13)
(شما را چه شده است كه براى خدا عظمتي قائل نيستيد؟!)
بايستي به فراست نگريست كه اين توجيهات دين ستيز و دين سوز ريشه در دوري جامعه از فرهنگ ناب قرآن و سنت و فريفتگي در قبال فرهنگ انحرافي تصوف دارد. همان فرهنگي كه به يمن قالبهاي جذابي چون شعر در جامعه رخنه نموده و شرك و غلو را به سادگي در بستر همين توجيهات در هاضمه شيطاني اش هضم مي كند؛ مناسب است براي روشنترشدن اين مطلب و بيان شاهدي بر ريشه ي صوفيانه ي اين توجيه گريهاي رايج، اشاره شود به بندي از ترجيع بند مشهور هاتف اصفهاني كه به عنوان ترجيع بندي " توحيدي" اشتهار يافته است! مي سرايد كه به معشوقه ي مسيحي اش – كه سخت شيفته اش بوده - در كليسا نصيحت مي نموده كه آخر چرا خود را از توحيد محروم ساخته و به ننگ عقيده به تثليث مبتلا ساخته ايد:
در كليسا به دلبري ترسا
گفتم اي جان به دام تو در بند
اي كه دارد به تار زنارت
هر سر موي من جدا پيوند
ره به وحدت نيافتن تا كي
ننگ تثليث بر يكي تا چند؟
نام حق يگانه چون شايد
كه اب و ابن و روح قدس نهند؟
و آنگاه معشوقه اش با شيريني تمام او را متوجه اشتباه كوته فكرانه اش نموده و توضيح مي دهد كه در بند اين كلمات ظاهري مباش و بر توجيهِ خلاف ظاهر اين كلمات متمركز شو:
لب شيرين گشود و با من گفت
وز شكر خند ريخت از لب قند
كه گر از سرّ وحدت آگاهي
تهمت كافري به ما مپسند
در سه آيينه شاهد ازلي
پرتو از روي تابناك افكند
سه نگردد بريشم ار او را
پرنيان خواني و حرير و پرند
ما در اين گفتگو كه از يك سو
شد ز ناقوس اين ترانه بلند
كه يكي هست و هيچ نيست جز او
وحده لا اله الا هو
و شاعر صوفي به همين سادگي تثليثي را كه قرآن كريم صراحتاً كفر معرفي مي فرمايد (لقدكفرالذين قالوا ان الله ثالث ثلاثه (مائده:73)) با استناد به توجيه دلبر ترسايش توجيه مي كند!!!
اما فرهنگ ناب قرآن وسنت حتي در مواردي كه ترديدي در صحت معناي مراد مومنين وجود ندارد نيز بر حساب شده بودن كلمات مورد استخدام ايشان تاكيد مي ورزد؛ براي نمونه مي توان آيه شريفه 104 سوره مباركه بقره را ذكر نمود كه صرفا به جهت اينكه يهوديان از كلمه "راعنا " - كه مومنين خطاب به حضرت رسول (ص) در مقام درخواست رعايت حالشان بيان مي داشتند – سوء استفاده نموده و معناي توهين آميزي قصد مي كردند، به مومنين امر مي فرمايد كه ديگر از اين كلمه استفاده ننمايند و كلمه معادل آن يعني "انظرنا" را بكار برند!
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَاعِنَا وَ قُولُواْ انظُرْنَا وَ اسْمَعُواْ وَ لِلْكَفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ
(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، نگوييد: «راعنا»، و بگوييد: «انظرنا»، و [اين توصيه را] بشنويد و [گر نه‏] كافران را عذابى دردناك است‏.)
جالب توجه اينكه اين رهنمود دقيق در خصوص عدم استفاده از كلمات دو پهلويي كه ممكن است دستاويز منحرفين قرار گيرد، اولين پيامي است كه در متن مصحف شريف با خطاب " يا ايها الذين امنوا " مطرح شده است! (الميزان ج1 / 370)
گذشته از آنچه مطرح شد اساسا ذهني كه در زلال طهور قرآن وسنت تطهير شده و مأدّب به ادب توحيدي گشته است هرگز به خود اجازه نمي دهد كه در مقام سخن از مقدسات، كلام و كلماتش تهي از ادب و دو پهلو باشد چنانكه شاهدش پيشتر در خروش رسول فاني در توحيد (ص) – كه مأدّب به" ادّبني ربّي" بود- بر خطيبي كه" من عصاهما" گفته بود، گذشت!
 


منبع: باشگاه انديشه