ريشه تاريخي ضرب المثلها
(۳)


شتر ديدي؟ نديدي

اگر يك نفر از رازي خبردار باشد و بروز دادن آن، باعث زحمت و گرفتاري خودش با ديگري بشود به او مي‌گويند شتر ديدي نديدي.

‌گويند: سعدي از دياري به ديار دگر مي‌رفت. در راه چشمش به جاي پاي يك مرد و يك شتر افتاد كه از آنجا عبور كرده بودند. كمي كه رفت جاي پنجه‌هاي دست مسافر را ديد كه به زمين تكيه داده و بلند شده، پيش خود گفت: «سوار اين شتر زن آبستني بوده» بعد يك طرف راه مگس و طرف ديگر پشه به پرواز ديد پيش خود گفت: «يك لنگه بار اين شتر عسل، لنگه ديگرش روغن بوده» باز نگاهش به خط راه افتاد ديد علف‌هاي يك طرف جاده چريده شده و طرف ديگر نچريده باقي مانده؛ گمانش برد: « شتريك چشم كور، يك چشم بينا داشته»

از قضا خيالات سعدي همه درست بود و سارباني كه از مقابلش گذشته بود به خواب مي‌رود و وقتي كه بيدار مي‌شود مي‌بيند شترش رفته. او سرگردان بيابان شد تا به سعدي رسيد. پرسيد: «شتر مرا نديدي؟» سعدي گفت: «ترا شتر يك چشم كور نبود؟» مرد گفت: «آري» گفت: « يك لنگه بار شتر عسل، لنگه ديگرش روغن نبود؟» گفت: «آري» گفت: «زن آبستني بر شتر سوار نبود؟» گفت: «چرا» سعدي گفت: «من نديدم!» مرد ساربان كه همه نشان‌ها را درست شنيد اوقاتش تلخ شد و گفت: «شتر مرا دزديده‌اي همه نشاني‌ها نيز صادق است.» بعد با چوبي كه در دست داشت شروع كرد سعدي را زدن. سعدي تا خواست بگويد من از روي جاي پا و علامت‌ها فهميدم چند تايي چوب سارباني خورده بود، وقتي مرد ساربان باور كرد كه او شتر را ندزديده راه افتاد و رفت. سعدي زير لب زمزمه كرد و گفت:

سعديا چند خوري چوب شترداران را
تو شتر ديدي؟ نه جا پاشم نديدم!


آتش بيار معركه

لغت مركب آتش بيار در اصطلاح عامه كنايه از كسي است كه در ماهيت دعوي و اختلاف وارد نباشد بلكه كارش صرفاً سعايت و نمامي و تشديد اختلاف بوده و فطرتش چنين اقتضا كند كه به قول امير قلي اميني: «ميان دو دوست يا دو خصم سخن چيني و فتنه انگيزي كند.»

اين مثل كه به ظاهر ساده مي آيد چون ساير امثال و حكم ريشه تاريخي دارد و شرح آن بدين قرار است:

همان طوري كه امروز دستگاه جاز عامل اساسي اركستر موسيقي به شمار مي آيد، در قرون گذشته كه موسيقي گسترش چنداني نداشت، ضرب و دف، ابزار كار اوليه عمله طرب محسوب مي شد. هر جا كه مي رفتند آن ابزار را زير بغل مي گرفتند و بدون زحمت همراه مي بردند. عاملان طرب در قديم مركب بودند از: كمانچه كش، ني زن، ضرب گير، دف زن، خواننده، رقاصه و يك نفر ديگر به نام «آتش بيار يا دايره نم كن» كه چون از كار مطربي سر رشته نداشت، وظيفه ديگري به عهده وي محول بود.

همه كس مي داند كه ضرب و دف از پوست و چوب تشكيل شده است. پوست ضرب و دف در بهار و تابستان خشك و منقبض مي شود و احتياج دارد كه هر چند ساعت آن را با «پف نم» مرطوب و تازه كنند تا صدايش در موقع زدن به علت خشكي و انقباض تغيير نكند. اين وظيفه را دايره نم كن كه ظرف آبي در جلويش بود و هميشه ضرب و دف را نم مي داد و تازه نگاه مي داشت، بر عهده داشت. اما در فصول پائيز و زمستان كه موسم باران و رطوبت است، پوست ضرب و دف بيش از حد معمول نم بر مي داشت و حالت انبساط پيدا مي كرد. در اين موقع لازم مي آمد كه پوستها را حرارت بدهند تا رطوبت اضافي تبخير شود و به صورت اوليه درآيد.

شغل دايره نم كن در اين دو فصل عوض مي شد و به آتش بيار موسوم مي گرديد. زيرا وظيفه اش اين بود كه به جاي ظرف آب كه در بهار و تابستان به آن احتياج بود، منقل آتش در مقابلش بگذارد و ضرب و دف مرطوب را با حرارت آتش خشك كند. با اين توصيف به طوري كه ملاحظه مي شود، آتش بيار يا دايره نم كن، كه اتفاقاً هر دو عبارت به صورت امثله سائره درآمده است؛ كار مثبتي در اعمال طرب و موسيقي نداشت. نه مي دانست و نه مي توانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگي آشنايي داشت. مع ذالك وجودش به قدري مؤثر بود كه اگر دست از كار مي كشيد، دستگاه طرب مي خوابيد و عيش و انبساط خاطر مردم ضايع مي شد.

افراد ساعي و سخن چين عيناً شبيه شغل و كار همين آتش بيارها و دايره نم كن ها را دارند؛ كه اگر دست از سعايت و القاي شبهات بردارند، اختلافات موجود خود به خود و يا بوسيله مصلحين خيرانديش مرتفع مي شود. ولي متأسفانه چون خلق و خوي آنها تغيير پذير نيست، و از آن جهت كه لهيب آتش اختلاف را تند و تيز مي كنند، آنها را به « آتش بيار » تشبيه و تمثيل مي كنند. چه در ازمنه گذشته كه دستگاه طرب (غنا) از نظر مذهبي بيشتر از امروز مورد بي اعتنايي بود، گناه اصلي را از آتش بيار مي دانستند و مدعي بودند كه اگر ضرب و دف را خشك و آماده نكند دستگاه موسيقي و غنا خود به خود از كار مي افتد و موجب انحراف اخلاقي نمي شود.

 


منبع: سايت تبيان