افراط در طرح اشکال نسبت به باورهاي شيعي
در نقد مقاله «افراط در شخصيت پردازي ائمه اطهار(ع)»

دکتر جواد محدثين



مقاله «افراط در شخصيت پردازي ائمه اطهار(ع)» که به قلم آقاي محمد نصر اصفهاني در سايت بازتاب انعکاس يافت، حاوي نکات قابل نقد بسيار زياد بوده و نويسنده چه بسا از روي سهو و عدم اطلاع کافي از ظرافت‌هاي مطلب، مسائل فراواني را با هم خلط نموده‌اند و حتي اگر نيت اصلاح گري در ايشان بوده، اما آن چه حاصل شده تجمع متراکمي از شبهات رايج در تبليغات متداول ضد شيعي است، که خالي از مبناي استدلالي مي‌باشد.

در ابتدا بايد يادآور شد که در مقاله، بحث از رد و طرد برخي خطاهاي صورت گرفته در سخنان برخي مداحان آغاز شده اما در ادامه با بيان‌هايي که به مغلطه آميخته، و روش‌هايي از سنخ «تعيين نرخ در وسط دعوا»، بسياري از عقايد صحيح مورد اشکال واقع گرديده است. اين کار حتي اگر قصد نويسنده نبوده باشد، نوعي استفاده سوء و بسيار سوء از روند انحراف زدايي آغاز شده از سوي برخي مراجع محترم تقليد است که مسير طبيعي خود را طي مي‌نمايد.

ساختار ناموزون مقاله مورد نقد
به عنوان نمونه، مقاله ابتدا از طرد عقيده باطل «علي اللهي» و اشعاري که مفاهيمي بدين معنا دارد آغاز مي‌شود و در ادامه با چرخشي عجيب، نويسنده کار را بدين جا مي‌رساند که در مقام طرد عقايد غلط و خرافي و غلوآميز مي‌نويسد: "امسال در عيد غدير بر شيشه‌هاي اتومبيل‌ها نوشته بودند: ذکر علي عباده." ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
فساد عقيده به الوهيت غير خداوند روشن‌تر از آن است که توضيح بخواهد، تنها اشاره مي‌کنيم که در فرهنگ تشيع و آموزه‌هاي رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع)، حتي کمترين تشبيه غير خدا به خداوند شرک دانسته شده است.

اما اين که ياد کردن از اميرالمونين(ع) عبادت خداوند است، نه تنها ربطي به اين موضوع ندارد، بلکه فرموده رسول خدا(ص) و صحتش آشکار است. اين کلام شريف نه تنها در منابع شيعي، که به فراواني در منابع اهل سنت نيز نقل گرديده است.
از جمله در « تاريخ دمشق»، تاليف عالم مشور اهل تسنن حافظ ابن عساکر (جلد 2، صفحه 408، حديث 907) و در کتاب «مناقب خوارزمي» (صفحه 128، منقبت 68) ذکر شده و براي ملاحظه منابع بيشتر مدارک تسنن، مراجعه کنيد به شرح احقاق الحق تاليف مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي (جلد 17، صفحه 137، باب 116 که موضوع باب همين عبارت است؛ يعني «ذکر علي عباده»)

و اما توضيح عقلي مضمون اين حديث، با اتکا به روح تعاليم ديني آن که: انجام هرگونه اوامر الهي، به قصد تقرب به پروردگار متعال، «عبادت خدا» است. مثلا بر اساس دستور مکرر خداوند متعال در قرآن کريم، احسان به والدين شديدا مورد تاکيد قرار گرفته است؛ لذا در روايات آمده که نگاه محبت آميز فرزند به صورت والدين، عبادت است. بايد پرسيد آيا چنين دستوراتي استبعاد و استعجابي دارد؟ از سوي ديگر يک سلسله از دستورات الهي، در قالب اعمال و مناسکي شکل گرفته که در ضمن آن‌ها از اولياي مقرب خداوند ياد مي‌شود، يا آنان مورد تکريم و بزرگداشت قرار مي‌گيرند. اکنون برخي نمونه ها:

1. خداوند متعال در قرآن کريم بارها نشان داده که ياد از اوليائش در نزد او محبوب و مطلوب است. به ترجمه‌هاي زير از آيات قرآن توجه فرماييد؛ آيات 41، 51، 54 و 56 سوره حضرت مريم:
• و در اين کتاب (قرآن) از ابراهيم ياد کن، که او بسيار راستگو و پيامبر (خدا) بود.
• و در اين کتاب (قرآن) از موسي ياد کن، که او مخلص و رسول و پيامبر (ي والا مقام) بود.
• و در اين کتاب (قرآن) از اسماعيل ياد کن، که او در وعده هايش صادق بود و...
• و در اين کتاب (قرآن) از ادريس ياد کن، که او بسيار راستگو بود و...

اين که خداي متعال مکررا از بندگان صالحش در قرآن کريم ياد نموده و علاوه بر نقل داستان‌هاي پندآموز زندگي آنان، به تجليل و بزرگداشت از آن‌ها پرداخته، تاييدي بر مطلوبيت اين ياد و نکوداشت آن هاست، اما نکته جالب‌تر آن است که در برخي آيات، صرفا نام برخي اولياي خود را ذکر کرده، بدون آن که مطلبي از سرگذشتشان بيان شود. در آيات سوره ص خداي متعال فرازهايي از زندگي حضرت داوود، حضرت سليمان و حضرت ايوب را نقل نموده و سپس در آيه 45 مي‌فرمايد: «و ياد کن بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دستان (نيرومند) و چشمان (تيزبين) * ما آنها را با موهبت‌هاي ويژه‌اي که يادآوري سراي آخرت بود، خالص گردانيديم.* و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيکانند.* و ياد کن اسماعيل و اليسع و ذالکفل را که همه از نيکان بودند./ (49)»

آيه 50 و بعد از آن به توصيف بهشت و سپس جهنم و در ادامه به موضوعات ديگر مي‌پردازد بدون اين که راجع به بزرگاني که در آيه 48 نام برده شدند، هيچ نکته و ماجرايي بيان شود. اين‌ها نمونه‌هايي است که شاهد مطلوبيت ياد اولياي الهي در نزد پروردگار متعال مي‌باشد.

2. خداوند متعال برخي از مناسک عبادي را به ويژه در اعمال حج، طوري قرار داده است تا در ضمن آن ها، ياد و بزرگداشتي از اولياي او بشود. از زيباترين نمونه‌هاي اين موضوع آن جاست که (در آيه 125 سوره بقره) فرموده: «مقام ابراهيم را محل نماز (طواف) اختيار نماييد». معناي اين دستور، چنان چه عموم مسلمانان بدان ملتزمند آن است که در آن جايگاه عظيم معنوي، در مسجد الحرام و در برابر خانه خدا، نماز را که بالاترين نشانه بندگي است، در پشت محلي به جا مي‌آورند که جاي پاي ابراهيم خليل الرحمن(ع) است.
هم چنين ساير مناسک حج، ضمن آن که مظاهر بندگي ذات باري است، هريک نشانه و يادآوري بنده‌اي از صالحان است.

نويسنده مقاله قبل از اشکال نمودن به عبارت «ذکر علي عباده» نوشته:
«خداوند متعال در قرآن کريم فقط ياد خدا را مايه آرامش قلوب معرفي و سفارش مي‌نمايد که خدا را بسيار ياد کنيد: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» «واذکر الله کثيرا» در مقابل برخي از ما مي‌گوييم:
آن که از نور او صفا گيرد دل اهل صفا علي است، علي
امسال در عيد غدير بر شيشه‌هاي اتومبيل‌ها نوشته بودند: ذکر علي عباده مجري برنامه صبح به خير شبکه يک سيما نيز اين عبارت را تکرار مي‌کرد!!» (پايان نقل)

اکنون پس از توضيحاتي که گذشت و روشن شد که عبارت «ذکر علي(ع) عبادت است» سخن رسول خدا(ص) و کاملا منطبق با منطق و عقل و قرآن است، توجه کنيد که بيان نويسنده مقاله تا چه حد بي‌پايه و سست است.
صحيح که به فرموده قرآن، دل تنها با ياد خدا آرام مي‌گيرد؛ اما پر واضح است که گاه توجه حتي به مخلوقات ساده خداوند، اگر جهت دار و حساب شده باشد، مي‌تواند به ياد خداوند منجر گردد، چنان که قرآن کريم ما را به نگريستن به کوه و آسمان و زمين و ساير مخلوقات فرا مي‌خواند تا دريچه‌اي به ياد خداوند باشد. اصولا ياد خدا مصاديق بسيار متعدد دارد و ياد اولياي برگزيده الهي، از برترين اين مصاديق است.
واقعا صفا گرفتن دل از ياد مولا اميرالمومنين(ع) که مظهر همه صفات کمال و در راس آن‌ها بندگي خداست، چه تعارضي با ياد خدا دارد که مورد اعتراض نويسنده مذکور قرار گرفته است، جز اين که خود شعبه و شاخه‌اي از ياد خداست؛ چنان که در احاديث ما مکررا و از جمله در حديث اصول کافي (به سند صحيح) آمده که امام صادق(ع) فرمودند:
«هيچ گروهي در مجلسي که ياد خدا و ياد ما (اهل بيت) نباشد جمع نمي‌شوند مگر که آن مجلس در روز قيامت مايه حسرت آنان خواهد بود. همانا ياد ما (شعبه اي) از ياد خداست و ذکر دشمن ما از ذکر شيطان است.» (کافي 2/ 496 )

در پايان اين بخش لازم است مجددا اين نکته مهم مورد تاکيد قرار گيرد که در مقاله مورد نقد بحث از «نسبت دادن الوهيت به اولياي خدا» که موضوعي بيّن الفساد و بديهي البطلان است آغاز شده اما نويسنده در ادامه، شبهات سخيف و ناحقي را پي در پي آورده است که نه هيچ ربطي به آغاز سخن دارد و نه هيچ بهره‌اي از وجاهت و علميت. اين نحوه چينش مطلب سوال برانگيز است.

در ادامه به بررسي بيشتر اين شبهات مي‌پردازيم. اما قبل از آن ياد آوري اين مساله جا دارد که در مقاله مورد نقد، ابيات زيادي از شاعر قرن معاصر صغير اصفهاني از سوي نويسنده ذکر و مورد اعتراض واقع شده است، اما از آن جا که دايره شبهات مطرح شده در مقاله بسيار فراتر از ابيات نقل گرديده است، ما از بررسي اشعار صرف نظر مي‌کنيم.به هر تقدير داعيه‌اي وجود ندارد که بخواهيم از اشعار شاعري به طور مطلق دفاع نماييم، به ويژه که در مقاله مورد بحث نيز ظاهرا طرح اشعار صغير اصفهاني، بهانه طرح موضوعات مهم تري بوده که ما بدان‌ها مي‌پردازيم. البته که شعر هيچ شاعري جزء مدارک و مستندات اعتقادي و حجت‌هاي شرعي نيست. هر شعري که مطابق قرآن و سنت و مورد تاييد خدا و پيامبر(ص) و عترت باشد، بهره رسان و در غير اين صورت ضررخيز خواهد بود.

مددجويي از اولياي خدا
در مقاله مورد نقد مي‌خوانيم: «هر مسلماني در شبانه روز حداقل 10 بار به فرمان خدا تمرين مي‌کند که در کنار پرستش انحصاري خدا، تنها و تنها از خداوند کمک بگيرد. اياک نعبد و اياک نستعين ولي متاسفانه يکي از مشکلات رفتاري شيعيان... موضوع مددجويي و درخواست حاجت از ائمه اطهار به جاي استعانت از خداوند است.» (پايان نقل)
پاسخ: متاسفانه با آيه مهم و مبنايي قرآن کريم، بسيار ناشيانه و غير عملي برخورد شده است. آيا معناي «تنها از خدا کمک گرفتن» آن است که مومن از وسايل و امکاناتي که خداوند در عالم قرار داده و اجازه کمک جستن از آن‌ها را داده بهره نگيرد؟

آيا مولف مقاله اين آيه قرآن را ملاحظه ننموده‌اند که «استعينوا بالصبر و الصلوه» (سوره بقره آيه 45 و 153) يعني «از شکيبايي و نماز کمک بگيريد». نماز خدا نيست بلکه وسيله تقرب به خداست. جمع بين آيه که فرموده «فقط از خدا کمک مي‌گيريم» و آيه ديگر که «کمک گرفتن از صبر و نماز» را دستور داده جز اين نيست که استعانت از نماز، در واقع استعانت از خداست، زيرا خداوند اين وسيله را قرار داده و توصيه فرموده است.

آيا نويسنده مقاله مورد بحث پس از نوشتن آن براي انتشارش از سايت بازتاب کمک نگرفته‌اند؟ يا شايد تنها از خداوند خواسته‌اند که مقاله ايشان منتشر شود؟! بله، بايد کمک خواستن ما از هرکس، بر اساس ضوابط صحيح يعني مشروع و نيز از کسي باشد که توان برآوردن خواسته و کمک به ما را دارد، لذا شيعيان بر اساس ادله قطعي نقلي که حکايت از توان اولياي دين در ياري رساني دارد، از آن‌ها ياري مي‌طلبند و پرواضح است که اين توان را «خداداد و به اذن پروردگار» مي‌دانند. دلايل اين عقيده نيز روايات و ادعيه فراوان و يقين آور است. نکته بسيار مهم اين که اگر فرض کنيم چنين ادله‌اي هم وجود نمي‌داشت، و اين مددجويي‌ها بي‌نتيجه و خيالي بود، باز هم اين بحث از اساس ربطي به آيه «اياک نستعين» نداشت؛ زيرا معناي روشن اين آيه، نفي مددجويي از غير خدا نيست که در اين فرض باطل، کمک گرفتن از دوست و طبيب و پليس و نجار و حجار و... خلاف قرآن مي‌شد و سخافت اين سخن بديهي است. اگر کسي از شخص يا وسيله‌اي که توان مددرساني ندارد، مدد بخواهد؛ بايد او را به سوي وسيله و شخص توانا راهنمايي کرد نه اين که به او بگوييم چون از غير خدا مدد خواسته‌اي خلاف قرآن عمل کرده اي. آري اگر کسي از غير خدا کمک بطلبد و او را مستقل و غير وابسته به خداوند بداند، خلاف آيه سوره حمد عمل نموده است.
بدين ترتيب نويسنده مقاله از اساس خط را اشتباه رفته که متاسفانه خط شناخته شده و خطرناکي است.

فلا تدعوا مع الله احدا
نويسنده مقاله در ادامه بحث مددجويي از ائمه معصومين(ع) به آيه فوق استناد نموده و مي‌نويسد: «خداوند در قرآن کريم مسلمانان را به خواندن خالصانه خود دعوت مي‌کند و از ما مي‌خواهد که کسي را در اين کار با او شريک نسازيم».
قبل از بررسي اين فراز يادآور مي‌شويم که گرچه نويسنده لحني ملايم‌تر از حملات رايج به عقايد شيعيان در سايت‌ها و... اختيار نموده ولي با دقت در عبارات وي متاسفانه همان خط فکري دريافت مي‌شود. از جمله در عبارات فوق، مددجويي از معصومين(ع). شريک ساختن آنها با خداوند متعال دانسته شده و شريک قرار دادن براي خدا يعني «مشرک شدن».

و اما پاسخ: آيه مورد استناد مي‌فرمايد: «با خدا کسي را نخوانيد» اما معناي صحيح اين دستور چيست؟ براي رعايت اختصار توجه شما را به مثالي جلب مي‌کنم: مريضي را در نظر آوريد که خيلي بدحال است و زير لب خدا خدا مي‌کند و دائم مي‌گويد: «خدايا بدادم برس، نجاتم بده...» در همين حال پزشک به بالين او مي‌آيد و بيمار در ضمن خدا خدا گفتن، به طبيب هم مي‌گويد: «آقاي دکتر، کمکم کنيد، بدادم برسيد».

آيا اين عمل بيمار، که هم زمان هم خدا را خوانده و صدا زده و هم پزشک را خوانده و کمک خواسته؛ منظور آيه شريفه از خواندن کسي با خدا و شرک آميز است؟! کدام فکر ناتوان و ‌انديشه دور از قرآني، اين بيمار را به شرک متهم مي‌نمايد و آيه کريمه را اين قدر کوتاه بينانه معنا مي‌کند؟
بنابراين معناي نهي از با هم خواندن خدا و غير خدا، خواندن همزمان و امثال آن نيست، بلکه خواندن در يک رتبه و مرتبه مورد نظر مي‌باشد. آن چه خداوند نهي کرده است خواندن بندگان خدا، در رتبه الوهيت و ربوبيت است. کمک خواستن از کسي با اين گمان باطل که او هم مانند خداوند مي‌تواند به پاي خويش و بدون اتکا به غير و بالاستقلال کمکي کند يقينا شرک آلود خواهد بود. اگر کسي مي‌گويد: «دکتر بدادم برس» و باورش اين است که پزشک اگر مي‌تواند کاري کند و تجويزش اگر اثرگذار است، به خواست و اجازه الهي است؛ اين کجا و شرک کجا؟

شيعه وقتي اولياي الهي را مورد خطاب قرار مي‌دهد، با تمام وجودش عقيده دارد که آنان هرچه دارند از خدا و به واسطه بندگي و تقرب جستن به درگاه او دارند.
کساني غير از خدا که مي‌خوانيد...

نويسنده در ادامه نقد و اشکال بر اين که شيعيان، اولياي دين را مي‌خوانند و از آنان مدد مي‌جويند؛ آيات زير را ذکر نموده و اتهام شرک را آشکارتر ساخته است. ايشان با ذکر ترجمه‌هايي که چندان دقيق نيست مي‌نويسد:
خداوند مي‌فرمايد: «آنان را که به جز خدا مي‌خوانيد بندگاني چون شما بيش نيستند، پس اگر شما راست مي‌گوييد آنها را بخوانيد تا پاسخ دهند». در جاي ديگر مي‌فرمايد: «غير خداياني که مي‌خوانيد، هيچ چيزي حتي خسي را نيز مالک نيستند. آنان يا بي‌جان و مرده‌اند که صداي شما را نمي‌شنوند يا زنده‌اند ولي قادر به پاسخ گويي و استجابت دعاي شما نيستند و در روز قيامت به شرک شما کفر مي‌ورزند». (پايان نقل)

در پاسخ بايد گفت: استناد به اين قبيل آيات درباره روش شيعه، با مغلطه بزرگي توام است. توضيح اين که قرآن کريم در آيات متعددي مشرکان زمان رسول خدا را مخاطب قرار داده و فرموده ايناني که شما مي‌خوانيد چنينند و چنان. نمي‌شنوند، قدرت اجابت ندارند، مالک چيزي نيستند و...
خوب، اين آيات مخاطب خاص دارد که فهم معناي صحيح آيه متوقف بر شناخت آنان و خصوصياتشان مي‌باشد. نمي‌توان بي‌دليل و بي‌حساب اين آيات را به هرکس ديگري تسري داد و سايرين را بي‌ضابطه مشمول اين آيات دانست.

اين آيات اصطلاحا بيان گر «قضيه خارجيه»‌اند، «قضيه حقيقيه».
براي رعايت اختصار، به ذکر مثالي اکتفا مي‌نماييم. قرآن کريم به مشرکان صدر اسلام فرموده:
انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون (انبياء/ 98)
شما و آن چه غير از خدا مي‌پرستيد، هيزم جهنم خواهيد بود و همگي در آن وارد مي‌شويد.

آيه فوق به مشرکان آن روزگار فرموده هم خودتان هيزم جهنم هستيد و هم آن چه مي‌پرستيد. آيا مي‌توان اين آيه را حتي به همه مشرکان عالم تسري داد و گفت هرکس غير خدايي را پرستيده است، خداوند آن معبود را در قيامت خواهد سوزاند. اگر عده‌اي ماه پرست و خورشيد پرستند، خداوند در قيامت ماه و خورشيد را مي‌سوزاند و مهم‌تر اين که اگر جماعتي في المثل گاوپرستند، خداي متعال در قيامت حيوان زبان بسته را هيزم جهنم قرار مي‌دهد؟!
ملاحظه مي‌کنيد که چنين سرايت دادن‌هاي بي‌منطق و سستي، افترا به کلام الهي است.

اين روش، يعني سرايت دادن آياتي که بيان گر حال مشرکان زمان رسول خدا(ص) است به مومنان موحد، توسط محمد بن عبد الوهاب، بنيان گذار‌انديشه وهابيت ترويج شد و جالب اين که برخي از علماي اهل سنت نيز در نقدهاي خود بر جريان وهابيت، روش وي را مردود شمرده و مغلطه آميز دانسته‌اند.

توسل
در مقاله مورد بحث، متاسفانه توسل به اولياي الهي از زاويه کژتابانه، معرفي و نوشته شده: «در تصور عده‌اي که از فرهنگ قرآني دور هستند، خداوند قابل دسترسي نيست؛ به همين جهت به نظر آنان بايد به وسايلي جهت نزديکي به او توسل و تمسک جست. شايد توجيه يا محمد، يا علي، يا زهرا، يا حسين و... به جاي يا الله همين باشد.» (پايان نقل)
پاسخ: اولا ما شيعيان که يا محمد(ص) و يا علي(ع) مي‌گوييم، کي خدا را غير قابل دسترس دانسته‌ايم و کجا ذکر اولياي دين را به جاي ياد خدا نهاديم؟ اينان اولياي خدايند که او خود اراده کرده تا مورد توجه، تبعيت و مودت قرار گيرند. دلايل اين ادعا آيات متعدد قرآني از قبيل آيه مودت (شوري/23) آيه ولايت (مائده/55) آيه 36 سوره نور و.... انبوه روايات متواتر است. آيا نويسنده مقاله منکر اين مجموعه فراوان آيات و روايات است؟

ثانيا بندگي يعني طبق امر خداوند عمل کردن. مسلماني که به حج مي‌رود، عقيده ندارد که طي مسير طولاني براي رسيدن به مکه و طواف گرد کعبه جاي ارتباطي را گرفته که در خانه خودش هم مي‌توانست با خداي متعال برقرار کند. او خدا را در خلوت خانه اش غير قابل دسترس نشمرده تا براي يافتنش، رنج سفر حجاز را بر خود آسان کرده باشد. منطق مسلماني و بندگي مي‌گويد همان خدايي که همه جا حضور دارد و به راحتي در دسترس و از رگ گردن به همه بندگانش نزديکتر است؛ خود دستور داده تا راه بيفتيم و قصد حج کنيم و همه مناسک آن را در همان دور دست، موبه‌مو انجام دهيم. اين برداشت ابليس از بندگي (و البته در واقع استکبارورزي او) بود که گفت خدايا حاضر نيستم به جاي سجده بر تو، بر بنده ات سجده کنم. غافل از آن که سجده بر آدم به دستور خداوند بود و نه به جاي سجده بر خداوند. لذا همان سجده هم بندگي خدا بود که شيطان با خودداري از آن تا ابد مطرود و ملعون گرديد. توجه داريد که سجده بر آدم، سجده تکريم و احترام بود و با سجده بر خداوند که سجده بندگي است تفاوت داردو البته سجده بر حضرت آدم نيز امتثال امر الهي و بندگي خداوند بوده است. ضمنا يادآور مي‌شود که در شريعت اسلام سجده تکريم براي غير خداوند، منع شده است. به هرحال اين بحث، تفصيلي مي‌طلبد که مقتضاي مقام نيست.

از قضا دستور سجده بر آدم و يا همه اوامر الهي که در آن نوعي توجه به اولياي برگزيده او لازم مي‌آيد، از يک جهت آزموني سخت‌تر است، زيرا وقتي بنده مي‌خواهد در برابر خدا با همه عظمتش، اظهار کوچکي کند، کار بسيار ساده‌تري است از اين که في المثل بخواهد در برابر آدم ابوالبشر سجده نمايد. در اين مورد دوم طبعا منيت و استکبار بيشتر در ميان مي‌آيد زيرا خود را نه در برابر «خداي بزرگ‌تر از هر توصيف»، بلکه در برابر «مخلوقي فقير به خداوند» مي‌يابد؛ اما به واسطه امر الهي موظف به تکريم و بزرگداشت همان مخلوق گرديده و چون امر خدا در ميان است تخطي جا ندارد. اين آزموني بود که ابليس در آن سخت مردود گشت. البته شيعيان به دليل تسليم نسبت به اوامر الهي در تکريم اولياي معصوم دين(ع)، نه تنها در آن احساس سختي نمي‌کنند بلکه دل و جانشان با اين ارتباط روحي جلا و صفايي افزون مي‌يابد.
اکنون به اين عبارات در مقاله مورد بحث توجه فرماييد. در آن مقاله مي‌خوانيم: «عده‌اي در رد خواندن انحصاري خداوند تنها به يک آيه متشابه و مبهم از قرآن تمسک مي‌جويند که فرموده است: يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون (مائده/39) معناي آيه اين است که‌اي مومنين تقواي الهي پيشه کنيد و از طريق وسيله به خداوند تقرب بجوييد و در راه خدا تلاش کنيد». (پايان نقل)

پاسخ: اولا نويسنده به قدري در ارائه منطق و استدلال در ازاي ادعاهاي خويش ضعيف عمل کرده که براي رد «توسل به اولياي الهي» آيه فوق را «متشابه و مبهم» خوانده است. اين تعابير بسيار غير فني و ناشيانه است که توضيح آن بماند.

ثانيا آيه کريمه فرموده که از طريق «وسيله» به خداوند متعال تقرب جوييد. نويسنده ادعا کرده است که مفسران چهار مصداق براي وسيله ذکر کرده‌اند که «هيچ يک به معناي واسطه قرار دادن اهل بيت در تامين خواسته‌هاي بشر نيست». اين ادعا ابدا قرين به واقعيت نمي‌باشد. براي ابطال ادعاي فوق سخن مرحوم علامه طباطبايي را تنها به عنوان يک نمونه مي‌آوريم. ايشان در جلد دهم تفسير الميزان ذيل عنوان «پاسخ به يک شبهه در مورد توسل به معصومين(ع) و اولياء الله» پس از بيان دلايل و توضيحاتي مي‌نويسند:

«... خوب وقتي خداي تعالي بتواند به فلان موجود فلان اثر و خاصيت را ببخشد، چرا نتواند به اولياي درگاهش مقام شفاعت و وساطت در آمرزش گناهان و برآمدن حاجات را ببخشد و حتي در تربت آنان اثر شفا بگذارد؟... پس چنين کسي که اين گونه اعمالي را انجام مي‌دهد مي‌خواهد وسيله‌اي به درگاه خدا برده و به آيه شريفه يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله عمل کرده باشد». (ترجمه تفسير الميزان، جلد 10، صفحه 437 و 438)
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

قرآن کريم بيان مي‌کند که اولياي الهي در مراحل مختلف، حاجات مختلف مادي يا معنوي، عادي يا غير عادي را از افرادي خواسته‌اند و يا براي افرادي به جا آورده‌اند. حضرت يعقوب(ع) خواسته فرزندانش را جهت درخواست بخشش از خداوند براي آنان پذيرفت. حضرت سليمان(ع) از اطرافيان خواست تا تخت ملکه سبا را به نحوي معجزه آسا و غير عادي براي او حاضر کنند و.... بر همين اساس حاجت خواستن ما از کساني که خداوند به دليل بندگي خالصانه و فدا کردن همه چيز خود، توان برآوردن خواسته‌هايي را به آنان داده باشد؛ هيچ ايراد عقلي و قرآني ندارد.

خلط توکل با توسل
در مقاله مذکور مي‌خوانيم: «خداوند در قرآن کريم پيامبر و مومنين را سفارش به توکل انحصاري براي خود کرده است... حال اگر ما در دعاي بعد از نماز امام زمان بگوييم: محمد و علي... ما را کافي است، آن‌ها هستند که ما را ياري مي‌کنند و حفظ مي‌نمايند، سخن صحيحي است؟» (پايان نقل)
در پاسخ مي‌گوييم: در اين جا باز هم خلط بحث شده است. آري بايد فقط به خدا توکل کرد. اما معني توکل چيست؟
توکل يعني سپردن همه کار به خداي متعال. به اين معنا که مومن کار خود را انجام مي‌دهد، به وسايل مورد توصيه (يا لااقل مجاز) شرعي تمسک مي‌جويد، از افراد کمک مي‌گيرد و... اما در نهايت اثرگذاري و نتيجه بخشي همه و همه را منوط به خواست و اراده الهي مي‌داند. محور و رکن اصلي توکل، همين بخش اخير است يعني وابسته دانستن هر اثري به خداوند متعال؛ همان عبارت «لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم». يعني «هيچ دگرگوني و تواني در عالم جز به اذن و اراده خداوند نيست».
به اين آيه کريمه توجه فرماييد که خداوند متعال خطاب به رسولش مي‌فرمايد: «اگر دشمنان به فکر فريب تو باشند، البته مطمئن باش که خدا تو را کفايت خواهد کرد. اوست که با ياري خود و با مومنان تو را پشتيباني نموده است». (انفال/62)

خداوند متعال وعده کفايت کردن به پيامبر اکرم(ص) داده ولي بلافاصله مي‌فرمايد: خدا تو را با ياري خود و به وسيله مومنان تاييد مي‌کند. پس کافي بودن خداوند از طريق وسايل و وسائط است.
اگر گفته شود که خداوند به واسطه پيامبر اکرم(ص) و اميرالمومنين(ع) و يا امام عصر(ع) ما را کفايت مي‌کند، چه تعارضي با عقل و قرآن دارد؟ معناي عبارات نقل شده از دعاي فرج همين است.

جابجايي اعتقادي
نويسنده مقاله به دليل خلط مباني فکري و اعتقادي، از جابجايي اعتقادات در ميان شيعيان ابراز نگراني نموده است. پيش‌تر گفتيم که ايشان از جابه جا شدن ياد علي(ع) با ياد خدا، مددجويي از ائمه(ع) به جاي استعانت از خداوند، خواندن پيامبر(ص) و ائمه(ع) به جاي خواندن خدا سخن گفته است.

پاسخ اين موارد را بيان کرديم. اما اين روال در مقاله ادامه يافته است. از جمله به عبارت زير توجه فرماييد:
«... به کودکانمان به هنگام از جا بلند شدن يا الله را ياد دهيم يا يا علي را؟ وزنه بردار ما در مقابل دوربين تمام جهانيان... به جاي گفتن يا الله، يا علي و يا ابالفضل بگويد؟ گاهي به جاي تمسک به سيد الشهداء تمسک به دختري سه ساله از امام حسين به نام رقيه مي‌شود»
.
در پاسخ ضمن تاکيد بر مطالب پيشين يادآور مي‌شويم که هيچ کدام از موارد فوق و امثال آنها، جابه جايي نيست بلکه همه اين‌ها متکي بر موقعيت‌هايي است که خداوند به اوليائش داده و دوست دارد تا آنان در اين مناصب و جايگاه‌ها ياد شوند و مورد توجه قرار گيرند.
اگر شيعيان قرن هاست که به کودکان خود مي‌آموزند تا هنگام برخاستن «يا علي» بگويند، اولا به دستور قطعي رسول خداست که پيشتر بيان شد، يعني اين که «ياد علي(ع) عبادت خداست»؛ و ثانيا کودک شيعه از ابتدا مي‌آموزد که امير مومنان علي(ع) مظهر تمام نماي اخلاص و بندگي خداوند است و از اين طريق درس بندگي را هر روز و هر ساعت دوره مي‌کند. هم چنين است نسبت به ياد حضرت اباالفضل العباس(ع) و يا دختر جگر گوشه امام حسين، هريک در جايگاه خود.

اساسا در اين ميان، جابه جايي و جايگزيني مطرح نيست و همه يادها و توسلات در يک سمت و سو قرار دارد که سمت و سوي خداست و طراح اين راه‌ها خود خداست. از جاده‌هاي اصلي و بزرگراه گرفته تا جاده‌هاي فرعي منتهي به آن ها. شبهات تکرار شده در متن مقاله مورد نقد، ناشي از در نيافتن اين نقشه بندگي است.
مصيبت اين که نويسنده پس از بيان جملاتي از قبيل موارد فوق الذکر نوشته: «با توجه به مجموعه آن چه گفته شد، آيا خود ما نيستيم که با تکيه کلام‌هايي اين چنين، زمينه برچسب شرک را بر سينه شيعه حک مي‌کنيم؟»

در پاسخ مي‌گوييم: «ابدا؛ آن چه ما شيعيان مي‌کنيم عين توحيد و بندگي خداست و آنان که اين نسبت ناروا را به شيعه مي‌دهند وهابيان بي‌منطق و مدافعان و پشتيبانان تروريست‌هاي سفاک هستند و از شما نويسنده محترم تقاضا مي‌شود به نمايندگي از طرف شيعيان، قبول تهمت و تبرئه وهابيت نکنيد».
در پايان يادآور مي‌شويم که در مقاله ياد شده مطالب بيشتري محتاج نقد وجود داشت که طرح همه آن‌ها موجب طولاني شدن اين نوشتار و فراتر از حوصله خوانندگان محترم مي‌شد.

مقاله مرتبط :
افراط در شخصيت پردازي از ائمه اطهار(ع)


منبع: سايت بازتاب