خودروشنفكربينی

محمود حكيمي



"خودروشنفكربينی" بيماري رواني خطرناكي است نظير “خودكم‌بيني” يا “خودكوچك‌بيني” كه نشانه‌هائي آشكار و عوارضي خطرناك دارد و همانطور كه خودكم‌بيني به عقده حقارت يا Inferority Complex منجر مي‌شود، “خودروشنفكربيني” هم به بيماري پرت و پلاگويي يا “اسكيزوفرني” ميانجامد.

“خودروشنفكربيني” به زبان ساده يعني آن حالتي كه انسان فكر كند داراي هوش و استعداد فوق‌العاده‌ايست و مسائل مذهبي و اجتماعي را خيلي زود مي‌فهمد و درك مي‌كند و با نبوغ حيرت‌انگيز خود مي‌تواند بدون مطالعه درباره همه مسائل اجتماعي، اقتصادي، مذهبي و سياسي نظر بدهد و آگاهانه قضاوت كند و تأسف‌آور اينكه بعضي از جوانان ديار ما به اين بيماري مبتلا هستند.

“خودروشنفكربين” عصر ما از شناخت عيني جهان و تجزيه و تحليل ساده‌ترين مسئله اجتماعي و فهم روشن‌ترين حادثه تاريخي عاجز است ولي با چنان جرأتي راجع به مذهب و مسائل اجتماعي نظر مي‌دهد كه انسان از اين همه ساده‌لوحي سخت به حيرت مي‌افتد.

اين چنين موجودي شعور اجتماعي‌اش از عوام‌الناس بيشتر نيست ولي از جامعه طلبكار است و انتظار دارد همه مردم عقايدش را چون وحي منزل بستانند.

“خودروشنفكربين” ديار ما نه اسلام را شناخته و نه تعاليمش را ولي براي آنكه شهرتي دست و پا كند عقايد راستين مردم را به مسخره مي‌گيرد.

روشنفكر قلابي ما به كمك مشتي اطلاعات و محفوظات سطحي و لغات خارجي به مذهب حمله مي‌كند ولي خوب پيداست كه در عمر خود حتي يك كتاب مذهبي خوب نخوانده و هيچ‌يك از انديشمندان معاصر اسلامي را نمي‌شناسد.

با آنكه “خودروشنفكربين” عصر ما مدعي است كه طرفدار بحث منطقي مي‌باشد هرگز مايل نيست در يك بحث اصولي منطقي وارد شود فقط سعي مي‌كند حرف‌هاي گنده بزند، و لغات خارجي سرهم كند، و شنونده آگاه خيلي زود متوجه مي‌شود كه چنين موجود پرادعائي از بديهي‌ترين قوانين منطقي بي‌اطلاع است.

معلومات روشنفكر قلابي ما سطحي و بي‌فايده است. مثل او خوب ميداند كه فلان نويسنده پرت و پلاگوي وطني ساعت چند به رختخواب ميرفته و لو لهنگ را با دست چپ مي‌گرفته يا با دست راست، و يا فلان نويسنده پرمدعاي خارجي وقتي نوه‌اش را به گردش مي‌برد او را سوار كالسكه مي‌كند يا نه، ولي همين آدم روشنفكر نمي‌داند كه تاريخ اسلام و عوامل پيروزي مسلمانان چگونه بوده است.

“خودروشنفكربين” عصر ما گاهي اوقات ادعا مي‌كند كه فلسفه اگزيستانسياليست را خوب مي‌فهمد و به زبان “سارتر” و “كامو” آشناست ولي اين پرمدعاي روشنفكر گاهي حتي از فهم ساده‌ترين نثر چنين نويسندگاني عاجز است.

“خودروشنفكربين” زمان ما ادعا مي‌كند كتاب “غرب‌زدگي” را خوانده اما خود يك غرب‌زده به معناي واقعي كلمه است. در لباس پوشيدن، در آرايش سر و صورت و حتي در بحث‌هاي علمي غرب‌زده است و آن هم چه غرب‌زده عجيبي!! ناگهان نام ده نويسنده و دانشمند غربي را رديف مي‌كند و شنونده آگاه خيلي زود متوجه مي‌شود كه او فقط با نام اين دانشمندان آشنا است و بس به ندرت ممكن است صحبت از مطبوعات شود و او به مندرجات تايم Time و نيوزويك اشاره نكند.

اگر “خودروشنفكربين” عصر ما به يك زبان خارجي حتي به طور ناقص، آشنا باشد بدبختي دوچندان مي‌شود. يعني او با چنان تكبر و نخوتي اين موضوع را به رخ شنونده مي‌كشد كه انسان به ياد آن دكتر و مهندسي مي‌افتد كه پيوسته سعي دارد از عنوان تخصصي خود براي بحث در هر موضوع و مطلبي استفاده كند.

او كتاب‌هاي مذهبي را بدون آنكه بخواند مسخره مي‌كند و حتي از ديدن اين كتاب‌ها سخت ناراحت مي‌شود به طوريكه انسان آن چاه‌كني را به ياد مي‌آورد كه در بازار عطر فروشان مدهوش بر زمين افتاد.

“خودروشنفكربين” هرگز مايل نيست با تلاش ذهني خود و جستجو و كاوش حقيقت را دريابد و با سنجش و مطالعه عميق به اهميت آئين اسلام و تعاليم انسان‌ساز تشيع علوي و نقش‌ آن در روش و نظام روابط اجتماعي پي‌ببرد و موقعيت خود را در اين جهان‌شناسائي دريابد پيوسته تحت تأثير شخصيت‌هاي شهرت‌يافته، عقايد خود را تغيير مي‌دهد.

او از خصوصيات جامعه خود بي‌خبر است و سجاياي اخلاقي افراد باايمان واقعي را نمي‌بيند.

او هرگز متوجه نيست كه تمدن صنعتي منهاي ايمان غرب، چگونه جوانان غربي را سرگردان ساخته است.

او نه هيپي‌هاي آواره و معتاد آمريكا را مي‌بيند و نه دارائيت عريان فرانسه را. و اگر هم از وجود چنين بدبختي‌هائي آگاه باشد متوجه نيست كه همه آنها به علت عدم وجود يك مبناي فكري و اخلاقي صحيح و زنده غرب است.

“خودروشنفكربين” ما از گرايش نسل جوان و روشنفكر واقعي به مذهب راستين تشيع علوي سخت كلافه است و از پيشرفت سريع اسلام در ميان روشنفكران آمريكائي و سياه‌پوستان افريقائي رنج مي‌برد و چون نمي‌تواند اين واقعيت عيني را منكر شود دلايل پوچ مي‌تراشد و ادعا مي‌كند علت چنين گرايشي نتيجه سرگرداني جوانان است، در حاليكه سرگردان واقعي اوست او كه نه مي‌تواند درست بيانديشد و نه پايگاه فكري مشخصي دارد و اوست كه بايد در فكر معالجه خود باشد و رسوبات تعصب، يكدنگي و خود روشنفكربيني را از ذهن خود پاك كند.


منبع: باشگاه انديشه