ريشه‌هاي دينيِ علم نجوم
بررسي سيستم حركتيِ سيارات و ستارگان در اسلام

رحيم قرباني


اشاره
اين مقاله در پي مطرح نمودن مسئله‌اي اساسي در مورد ريشه‌يابيِ بسياري از پيشرفت‌هاي جديد غرب در حيطه نجوم و ستاره‌شناسي است. و ريشه‌هاي اصليِ اين پيشرفت‌ها را در دوره طلاييِ علوم اسلامي معرفي مي‌كند. بزرگ‌ترين تعالي‌هاي مربوط به علم نجوم كه امروزه در غرب شاهدِ آن هستيم، در متون اوليه اسلامي تكوين يافته و توسط عده‌اي از دانشمندانِ خلاقِ اسلامي در دوره شكوفايي علوم اسلامي به تعالي رسيده است. و تقريباً هر آنچه كه امروزه در ميان غربي‌ها رايج است، جزو ميراثِ مسلمانان است. آنچه در اين صدد مي‌خوانيم عبارت است از:
تاريخچه مختصري از مخالفت‌هاي باستان‌نشينان با نظريه زمين‌مركزي، نوآوريِ مسلمانان در زمينه مكانيكِ سماوي، موقعيتِ زمين و خورشيد در آسمان از زبان متونِ ديني (آيات و روايات)، دلالت آياتي از قرآن بر حركت زمين و سيارات، رواياتِ صريح در مورد مركزيت خورشيد، حركت زمين، و سيستم خورشيد‌مركزي.

مقدمه
نظريه زمين‌مركزي در طول تاريخِ پر فراز و نشيبِ علم نجوم، به آن راحتي كه در تصورِ ما است، مورد قبولِ همگان نبوده است، بلكه از همان صبحِ پرطراوت باستان تا اواخرِ شكوفاييِ دوره اسلاميِ علوم، مخالفان و نقاداني داشته است؛ به‌طوري كه در مقابلِ آن، نظريه‌هاي ديگري به عنوانِ سيستم گردشي براي سيارات و اجرام آسماني پيشنهاد و كشف شد.

شكل‌گيريِ اين نوع مخالفت‌ها و اكتشافات، به زمان آريستارخوسِ ساموسي در چهار يا پنج قرن پيش از ميلاد مسيح باز مي‌گردد. و به همين ترتيب در ميان يونانيان و حتي هندي‌هاي شرق‌نشينِ باستان، مخالفت‌هاي علمي و عقيدتي با آن صورت گرفت؛ تا اينكه علم نجوم با همه عظمتش وارد دوره با شكوه اسلامي شد كه در اين دوره بسي عميق‌تر و علمي‌تر مورد بازانديشي و نقادي قرار گرفت؛ به گونه‌اي كه بسياري از زيرساخت‌هاي نجوم و فيزيكِ پيشرفته (يعني آنچه كه امروزه به عنوان علمي پيشرفته شاهدِ آن هستيم) در اين دوره پي‌ريزي شد. نظرياتي نظيرِ گردش سيارات داخليِ( Inferior planet) مدارات منظومه شمسي به دور خورشيد توسطِ دانشمندان دوره شكوفايي ستاره‌شناسي مسلمانان، عبورِ عطارد از بالاي خورشيد و گردشِ آن به دور خورشيد توسط بوعلي سينا، و بيضويت مداراتِ حركتيِ سيارات به دور خورشيد توسط ابوسعيد سجزي، و بسياري از نظريه‌هاي متعالي كه در اين دوره كشف و مطرح شد.

و بالاخره اين پيشرفت، با همه آثار مكتوب و صنعتي (ابزار آلاتِ نجومي) كه داشت، در دوره رنسانس به‌وسيله تاجران و غارت‌گرانِ فرهنگي به مناطق گوناگون اروپايي (مثل ايتاليا، فرانسه، لهستان، و.. ) منتقل شد، به‌طوري كه در عرصه مناطق اسلامي حتي آثاري از برخي كتاب‌ها و ابزار آلات نجومي به جا نماند. و امروزه براي بررسيِ چنين منابعي ناچار از رجوع به كتابخانه‌هاي اروپايي هستيم (تازه اگر آن غارت‌گران چنين اجازه‌اي را براي استفاده علمي از منابع ميراثيِ خودمان به ما بدهند!)
مناسب است كه به طور اجمالي، شكل‌گيري مخالفت‌ها و نوآوري‌هاي دانشمندانِ دوره باستان و دوره اسلامي در مقابلِ نظريه زمين‌مركزي را از لحاظ تاريخي بررسي كنيم.

مخالفانِ زمين‌مركزي در ميان دانشمندان دوره باستان (يونان و هند)

1. نظريه آريستارخوس (Aristarchos )

تقريبا نخستين نظريه‌اي كه در مقابلِ سيستمِ زمين‌مركزي در يونان مطرح شد نظريه آريستارخوس ساموسي درباره حركت انتقالي زمين به دور خورشيد و مركز نبودن آن براي عالم بود، به طوري كه ارشميدس به صراحت، فرضيه‏اي را كه بر اساس آن ثوابت و خورشيد بي‏حركتند، و زمين در محيط دايره‌اي است كه خورشيد در وسط آن قرار گرفته و به دور خورشيد مي‏گردد، به آريستارخوس نسبت مي‏دهد و آن را بزرگ‌ترين پيشرفت علم مي‏شمارد. (دورانت، 1367، ج 2، ص 707. و نيز: راسل، 1373، ج1، ص314) راسل نيز در كتاب تاريخِ فلسفه غرب آن نظريه را به‌عنوان شكلِ كامل فرضيه كوپرنيك (1474-1543م) قلمداد كرده است. (راسل، همان، ج1، ص313) ولي به نظر مي‌رسد، اين گفته راسل صحيح نباشد، چرا كه نظريه آريستارخوس نه نظريه‌اي رياضي بوده، و نه نظريه‌اي منطبق با واقعيتِ مداريِ منظومه شمسي؛ بلكه صرفاً براساس مشاهدات و رصدهاي پيوسته، به طورِ بياني و گفتاريِ ساده مي‌گفت كه زمين و سيارات ديگر در مدارهاي دايره‌اي مختص به سيارات (Tropic of copricorn) به دور خورشيد مي‌گردند و اين نوع فرض براي حركتِ اجرامِ آسماني صحيح به‌نظر مي‌رسد. به همين جهت، نظريه آريستارخوس، چيزي بيش از آنچه كوپرنيك مطرح كرده بود، نبوده است. و بلكه شايد به خاطر فرض گرفتنِ اين مسئله، اندكي كم اعتبار‌تر از نظرِ كوپرنيك بوده باشد.

مشكلِ زمينِ متحرك
تنها مشكل اساسي كه متوجه نظريه زمينِ متحرك بوده و هست، مسئله اختلاف منظر(parallax) است. براي توضيحِ اختلاف منظر، به بيانِ ساده‌اي از هلزي ‌هال بسنده مي‌كنيم:
ايرادِ علمي جدي بر نظر آريستارخوس اين بود كه اگر زمين حركت مي‌كند، پس جاي ستارگان هم بايد به نسبتِ يكديگر تغيير كند، مانند چيزهاي ثابتي كه از درون كشتيِ در حال حركت ديده مي‌شوند. اما وقتي كشتي از آن چيزها بسيار دور باشد، حركتِ كشتي در مقايسه با فاصله آن اجسام از كشتي، ناچيز است و بنابراين تغييرِ وضع‌هاي نسبي از ديده پنهان مي‌ماند. پاسخ درستِ اين ايراد اين است كه فاصله‌هاي اخترهاي ثابت بايد آنقدر زياد باشد كه در مقام مقايسه، قطر مدارِ زمين ناچيز بنمايد. و به قولِ ارشميدس، اين نكته را نيز آريستارخوس بيان كرده بود". (هلزي هال، 1363، ص99).

همان گونه كه از منابع و شواهدِ تاريخي پيدا است، خودِ آريستارخوس به طورِ كاملا علمي و تحقيقي، به حمايت و اثباتِ نظريه حركتِ زمين و مركزيتِ خورشيد، پرداخته بود. و بسياري از حقايقِ مربوط به آسمان پر ستاره را فهميده بود؛ از اين‌رو يكي از محققانِ تاريخ فلسفه نوشته است:
(ما امروزي‌ها كه) مي‌گوييم بزرگيِ فواصل، بزرگيِ تغييرات را جبران مي‌كنند، چنين مي‌نمايد كه حتي آريستارخوس نيز در شرايطِ نامساعد‌تر زمان خود، همين گونه حكم كرده است." (گمپرتس، 1375، ج3، ص1454.) اين تفكر دقيقا همان انديشه‌اي است كه در ميانِ منجمانِ زيركي چون بيروني (362-442ق، مقارن با 973-1053م) از مسلمانانِ دوره شكوفاييِ علوم در بين مسلمانان، رواج داشت، به طوري كه همان بيروني براي اولين بار در طول تاريخ نجوم به تبيينِ دقيق و علميِ آن پرداخت.

2. نظريه آناكسيمندر (Anaximander)
دومين نظريه‌اي كه در مصاف با فرضيه بطليموس به چشم مي‌خورد، انديشه آناكسيمندر درباره زمين است كه مي‌گفت: "زمين آزاد در فضا شناور است و بر چيزي تكيه ندارد".(راسل، همان، ج1، ص311) البته اين نظريه بيشتر به مقابله با تفكرِ افسانه‌اي تكيه زمين به دو شاخ گاو، و... شبيه است تا مقابله با زمين‌مركزي، اما با اين حال با توجه به شواهدِ تاريخي (علي‌رغمِ ابهاماتِ فراواني كه دارد) آناكسيمندر از مخالفانِ اين سيستم به شمار مي‌رود. قابلِ توجه است كه انديشه تكيه زمين به موجوداتي نظيرِ گاو، نهنگ، لاك پشت و... از سرزمينِ باستاني و قبل از اسلام (يونان، ايران، هند، و مصر و بابل ) به عرصه علوم و معارف اسلامي وارد شده است؛ اگرچه در صورتِ صحيح بودنِ روايت‌هاي مربوط به آن، شايد داراي تاويل و تفسيرِ عرفانيِ ويژه‌اي باشد كه آن هم بر هيچ كس عيان نيست.

3. نظريه فيلولائوس
سومين نظريه‌اي كه در ميان ورق‌هاي درخشانِ تاريخ مي‌درخشد نظريه مسكوت‌‏مانده فيلولائوس درباره عدم مركزيت زمين در آسمان بيكران است كه مي‌گفت:
زمين مركز كاينات نيست، و تنها يكي از چندين سياره‌‏اي است كه به دور آتش مركزي در گردش‌‏اند. (دورانت، همان، ج 2، ص 378 )
اما فرقي اساسي ميانِ نظريه "كره و گوي آتشينِ (Fireball) مركزيِ" او و نظريه سآريستارخوس وجود داشت، زيرا:
از نظرِ او جهان كروي و محدود است، و آتشِ مركزي در مركز آن جاي دارد. ...(او) ضمنِ اعتقاد به دوران زمين بر گرد مركز جهان، فلك ثوابت را نيز همچون گذشته، همانند ساير افلاك در حركت مي‌دانست.(اكرمي،1380، ص53.) در حالي كه آريستارخوس نظريه شبهِ خورشيدمركزي خود را در مقابله با اين رويكرد به سيستم حركتي سيارات ارائه كرده بود.

4. نظريه هراكليتوس
هراكليتوسِ پنتوسي هم در رديف نوآورانِ سحرگاه يونان باستان به‌عنوان چهارمين نظريه‌پرداز برعليه سيستمِ هيپارخوسي ـ بطليموسي (زمين‌مركزي) از جمله دانشمنداني بود كه با سرسختيِ تمام در مقامِ مخالفت با سيستمِ زمين‌مركزي و تفكرِ ساكن بودنِ آن در جايگاهِ خود، در تبيينِ علمي و واقع‌بينانه از آسمانِ كاملا واضح و با صداقت مي‌كوشيد، وي مي‌گفت:
اگر به جاي اينكه‏ تصور كنيم تمام دنيا به دور زمين مي‏گردد، بپنداريم كه زمين‏ دور محور خود مي‏چرخد، بر بسياري از مسائل چيره ‏شده‏ايم. (دورانت، همان، ج 2، ص563.) او علاوه بر پافشاري به نظريه گردشِ محوريِ زمين، با توجه به دقت‌هاي فراوان در نحوه حركتِ سيارات در آسمان پي برده بود كه حركتِ دو سياره زهره و عطارد فقط با گردش به دورِ خورشيد قابلِ توجيه و تبيين است؛ از اين‌رو با صراحت بيان كرد كه اين دو سياره نه تنها به دور زمين نمي‌گردند بلكه به‌طور كاملاً واضح به دور خوشيد در گردش‌اند. (كرومبي، 1371، ج1، ص101.) او در اين مرحله از وظيفه خود در قبالِ علم، دو گامِ بسيار اساسي و والا برداشت (حركت‌ محوري زمين و گردش زهره و عطارد به دور خورشيد)، با اين كه به خاطرِ عواملِ گوناگوني، تثبيت و مقبوليتِ نظريه مركزيت خورشيد بر سياراتِ هفتگانه (عطار، زهره، زمين، ماه، مريخ، مشتري، زحل) صدها سال به تأخير افتاد.

5. نظريه آريه بته در هندِ باستان
از ميان دانشمندان پرآوازه در سرزمينِ باستاني و تمدن سازِ آسياي شرقي، يعني هند، آريه بته اول (كه با نام‌هاي گوناگوني نظيرِ: آرجبهد، آرجيهد، آرجهبد، آرجهبز، شناخته شده است) به چشم مي‌خورد، كه فقط سامانه گردش محوري زمين را مطرح ساخت؛ در زمانِ هندِ باستان همچون يونان، "عقيده عموم برآن بود كه زمين در مركزِ گيتي است و تمامي حركات به دور آن انجام مي‌شوند ولي آريه بته اول، علي‌رغمِ ديگر منجمانِ هندي، مي‌گفت كه زمين به دور خود مي‌چرخد". (كريشنان، 1367، ج1، ص466 و بعد. و نيز بيروني، 1373ق-1954م، ج1 ص 49 به بعد. همچنين: بيروني، 1403ق-1983م، ص205 و بعد).

مخالفان نظريه زمين‌مركزي در ميان دانشمندانِ اسلامي
علي‌رغمِ نظرياتي از اين دست كه در ميان باستاني‌ها در مقامِ مخالفت با سيستم زمين‌مركزي مطرح شده است، اما آنچه در ميان مسلمانان شكل گرفته است بسي متفاوت از نظرات پيشين است. نكته اساسي در مورد تفاوت مزبور، دقت و ظرافتِ بسيار زياد در نگرش‌هاي دانشمندان اسلامي است؛ نگرش‌هايي نظير بيضويت مدار حركتيِ سيارات، ترسيم نحوه طبيعي و حقيقيِ حركات رجعي، و بسياري از موضوعات و مسايل نوين.

براي ترسيمِ اين مسئله، مناسب است به طور اجمالي، شكل‌گيري مخالفت‌ها و نوآوري‌هاي دانشمندانِ اسلامي در مقابلِ نظريه زمين‌مركزي را (از لحاظ تاريخي) بررسي كنيم:

1. نظريه ابو سعيد سجزي
از ميانِ ستاره‌شناسانِ مسلمان نيز نام ابوسعيد سجزي (احمد بن محمد بن عبد الجليل سجزي، از ستاره‌شناسانِ چيره‌دست اسلامي د ر اواخر قرن4 و اوايل قرن5 ق "414 ق"، معاصر با ابوريحان بيروني: ابن طاووس، 1368ق، ص127.) چنان پرتلالو مي‌درخشد كه كمتر كسي در تاريخ علوم دوره اسلامي به منزلت و مقام علميِ او مي‌رسد؛ (نعمه، 1367،ص66 و 68.) چرا كه علاوه بر قائل شدن به حركتِ زمين و مخالفت با گردش افلاك به دور آن، اسطرلابي طراحي كرده و اختراع نمود، كه عملاً كاركرد و چگونگي سيستمِ چرخشِ سياره‌اي زمين (Planetary rotation of Earth)را نشان مي‌داد. او اين اسطرلاب را كه به نامِ "اسطرلابِ زورقي" معروف است، به‌گونه‌اي ساده و زيبا ساخته بود كه دقيقاً براساس حركتِ محوريِ زمين كار مي‌كرد؛ علاوه بر اين، از پيچيدگيِ اسطرلاب‌هاي ديگر كه براساس زمين‌مركزي ساخته مي‌شدند، خالي بود؛ زيرا ساير اسطرلاب‌ها شامل اجزاي پيچيده زيادي بودند (مركب از شمالي، جنوبي، و...) در حالي كه اين اختراع بسيط و غيرمركب از آن اجزا بود. (حلبي، 1365، ص278.) ابوريحان بيروني (362-442ق، مقارن با 973-1053م) معاصرِ وي، درباره اختراع بي‌نظيرش چنين مي‌نويسد:

حقيقتاً براي ابوسعيد سجزي اسطرلابي از نوع بسيط و غيرمركب از شمالي و جنوبي ديدم كه آن را زورقي ناميده بود، و او را به خاطر اين اختراعش بسيار تحسين كردم، اختراعي كه براساسِ اصل مستقل و قائم به خودش استوار گشته و ساخته شده بود، همان اصلي كه (چنان كه برخي از مردم معتقدند) مي‌گويد:
حركت كليِ مرتبِ شرقي (از جانب غرب به شرق) همانا به زمين تعلق دارد نه فلك و آسمان. و به جانم قسم كه اين مسئله شبهه بسيار سخت و غير قابلِ حلي بود (كه شايد با ساخته شدنِ اين اسطرلاب، مسئله حل شود) و چيزي از رد آن براي مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمي‌آيد. (بيروني، 1380، ص128. و نيز: نصر، 1359، ص 126).

زورقي به معني بيضوي (Elliptic) مي‌باشد، و اساس انديشه سجزي در ساختنِ اين اسطرلاب برپايه علميِ كشف شده به‌وسيله خودش بود كه قايل به منظومه شمسي با مدارهايي بيضوي براي سياراتِ آن بود. از اين‌رو مي‌بينيم كه كاشف و نظريه‌پردازِ اصلي درباره سيستم منظومه‌اي نه تنها كوپرنيك نبوده است، بلكه اساساً اين انديشه به فكر غربي‌ها خطور نكرده است، و هر آنچه كه در اين‌باره گفته‌اند به بركت دزدي‌هايي بوده است كه از كتاب‌ها و منابع مسلمانان به انجام رسانده‌اند.

به هر حال، از اين نوع تحسين و استقبالي كه ابوريحان از سجزي و اختراعش كرده است روشن مي‌شود كه خودِ او نيز قائل به حركتِ زمين و عدم مركزيتِ آن بوده است. و همچنين، از عبارتِ اخير، كه نوشته است: "چيزي از رد آن براي مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمي‌آيد". چنين بر مي‌آيد كه خودِ ابوريحان نيز به بطلان زمين‌مركزي و صحيح بودن نظريه حركتِ زمين و خورشيدمركزي، معتقد بود، كه به زودي آن را بررسي مي‌كنيم.

البته احتمال مي‌رود كه منظور بيروني از اين عبارت، اين نكته باشد كه فرضِ سكون يا حركتِ زمين، در نحوه محاسباتِ نجومي فرقي اساسي ايجاد نمي كند. همان گونه كه عده‌اي از منجمان بر اين باورند. (حسن زاده آملي، 1416ق، ج3، ص525، تعليقه شماره21).

2. نظريه ابوريحان بيروني
با توجه به اين توضيحات مشخص مي‌شود كه خودِ بيروني نيز از جمله منتقدان و مخالفانِ سيستم زمين‌مركزي بوده است. بنا به نوشته ويل دورانت:
ابوريحان بيروني در كروي بودن زمين ترديد نداشت؛ معتقد بود كه اشيا به طرفِ مركز زمين جذب مي‌شوند. گفته بود كه داده‌هاي نجومي را، مطابق اين فرض كه زمين هر روز يك بار به دور محور خود و هر سال يك بار به دور خورشيد مي‌گردد، به همان سهولت مي‌توان توضيح داد كه اگر عكس آن را فرض كنيم. (دورانت، همان، ج4، ص314.) دانشمندِ جليل‌القدر، عبدالله نعمه، در كتاب فلاسفه شيعه، در مورد نظريه ابوريحان بيروني درباره حركت زمين اين گونه نوشته است: : شايد بيروني اولين كسي است كه اشاره به چرخيدنِ زمين بر محور خود نمود، پيش از آنكه گاليله ايتاليايي (1564-1642م) به حركت زمين معتقد شود. (نعمه، همان، ص66).

البته با توجه به توضيحاتي كه درباره تلاش‌هاي علمي و عمليِ سجزي داده شد، روشن مي‌شود كه سخنِ عبدالله نعمه اعتبارِ چنداني ندارد؛ چرا كه قبل از قايل شدنِ بيروني به حركت زمين، و لااقل قبل از مطرح نمودنِ چنين نظري در آثارِ علمي‌اش، ابوسعيد سجزي اسطرلابي با اين كاركرد ساخته بود. پس بيروني اولين كس در اين عرصه نيست. از طرفي، چنانكه در ادامه ذكر مي‌كنيم، نه شايد و بلكه حتما و يقيناً ابوريحان بيروني قايل به حركت محوري، و حتي حركت انتقالي زمين بوده است.
علاوه بر اين و از اين واضح‌تر همو در كتاب قانون مسعودي، بر حركت زمين دليل اقامه كرده و به‌طور كاملا روشن و علمي به اثبات رسانده است:

هنگامي كه چيزي از بلندي فرو مي‌افتد، محل افتادن آن درست پايه خط قائم بر نقطه فرو افتادن نيست، و سقوط‌ها با زواياي مختلف نسبت به خط قائم صورت مي‌گيرد، هنگامي كه پاره‌اي از زمين از آن جدا مي‌شود و فرومي‌افتد، داراي دو گونه حركت است: يكي حركتِ دوراني كه از گردشِ زمين، به آن تعلق مي‌گيرد؛ و ديگري حركت مستقيم‌الخطي كه از سقوط مستقيمِ آن به طرف مركز زمين، براي آن حاصل مي‌شود. اگر تنها حركت مستقيم مي‌داشت، لازم بود كه محل سقوطِ آن در طرف مغربِ وضع قائم آن قرار گيرد. ولي چون هر دو حركت در زمان واحد وجود دارد، نه در مشرقِ خط قائم سقوط مي‌كند و نه در امتداد قائم، بلكه محل سقوطِ آن اندكي در جانب غرب است. (بيروني، همان، ج1، ص50 به بعد. و نيز: شريف، 1367، ص416).

اگر نيك به استدلال و شيوه نگرشِ بيروني به آسمان و زمين، و پديده مرموز حركتِ اجرام در گنبدِ پيچيده كيان بنگريم، روشن مي‌شود كه او افق‌هاي بسيار والايي از مدل‌هاي رياضي و فيزيكيِ زمين و آسمان را فهم كرده بود. چرا كه استدلالِ ارايه شده به وسيله كوپرنيك، گاليله، و ديگران براي مدلِ خورشيدمركزي (Heliocentric model)، و حركت زمين را با بيان شيوا و صريحي ذكر كرده است. البته اين توجه از سوي بيروني به‌عنوان ساختارِ حقيقي و طبيعيِ زمين، نه فقط از جانبِ وي بلكه از جانبِ بوعلي سينا و پيروانِ مشائيِ او به عنوانِ رديه‌اي براي نظريه زمين متحرك، مطرح شده بود؛ همانگونه كه بعدها، خودِ كوپرنيك هنگامي كه مي‌خواست نظريه خورشيدمركزي را ارايه كند با اين اشكال مواجه شده، به شيوه‌اي شبيه به روش بيروني، آن را حل كرد. فرقي كه ميانِ بوعلي سينا و كوپرنيك بود اين است كه بوعلي سينا براي رد كردنِ نظريه مبني بر حركتِ زمين عنوان مي‌كرد، و بيروني و كوپرنيك به عنوان دفاع از چنين رويكردي به سيستمِ سياره‌اي منظومه شمسي. به هرحال اشكالِ بوعلي سينا با بياني كه خودش مطرح كرده است بدين قرار است:
و اگر آنچه كه طرفدارانِ حركت زمين مي‌گويند درست باشد، آنگاه جسمِ افتاني كه در حال سقوط است، بايد از جايگاه قائم و شاقوليِ سقوطش منحرف گردد. و با توجه به اينكه در اين صورت حركتِ زمين بسيار سريع خواهد بود، آن جسم از راستاي قائم به طور قابلِ ملاحظه‌اي زياد عقب خواهد ماند، ..." (بوعلي سينا، ؟، ج2، ص55 به بعد).

نجم‌الدين كاتبي نيز در عينِ حالي كه استدلال بوعلي سينا را رد كرده است، با استدلال و اشكالِ ديگري دوران و حركتِ زمين را رد كرده است:
برخي گمان كرده‌اند كه زمين حركت مي‌كند و حركتِ آن (از مغرب) به مشرق است، و ظهورِ ستارگان در مشرق و ناپديد شدنِ آنها در مغرب به همين خاطر است، نه به اين خاطر كه فلكِ اعظم حركت مي‌كند، بلكه فلك اعظم ساكن است.

اما اين سخن صحيح نيست، البته نه به اين سبب كه برخي (مثلِ بوعلي سينا) گفته اند: اگر زمين به طرف مشرق حركت كند بايد پرنده‌اي كه در جهتِ حركت زمين پرواز مي‌كند نتواند (در همان محل) فرود آيد، به سببِ اينكه حركت زمين سريع‌تر از حركت پرنده است، براي اينكه زمين (با حركتِ سريع خود) در يك شبانه روز به جاي اول خود بر مي‌گردد، زيرا اين ملازمه را نمي‌توان قبول كرد، چون ممكن است هوايي كه به زمين متصل است با حركت زمين حركت كند، همان طوري كه اثير هم با فلك حركت مي‌كند؛ بلكه به اين خاطر (زمين حركت مستدير ندارد) كه داراي ميل مستقيم به پايين است، و در اين صورت نمي‌تواند داراي حركت مستدير باشد، (والا بايد داراي دو ميلِ متضاد باشد در حالي كه اين امر محال است)." (كاتبي قزويني، 1375، ص192).

نكته‌اي كه كاتبي به آن اشاره كرده است بسيار عالي و تحليلي فيزيكي از مسئله به شمار مي‌رود، اما با اين حال او به خاطرِ پيش زمينه‌هاي نادرستي كه از سيستمِ منظومه‌اي داشت، از پي بردن به حقيقتِ بزرگ، و مهمِ فيزيكي و طبيعي عاجز مانده بود.

برتراند راسل نيز داستانِ اين اشكال را به گونه‌اي ديگر مورد توجه قرار داده است كه از نقل آن صرف نظر مي‌كنيم. (راسل، همان، ج2، ص728).

3. نظريه ابوعيد الله بتاني
بتاني از جمله مخالفانِ سيستمِ زمين‌مركزي بود؛ اما او در اين مخالفت با توجه به توجيه‌ناپذير بودنِ حالتِ زيروسكوپي و فرفره‌گونة زمين براساسِ مركزيت و ساكن بودنِ آن، حركتِ رقص محوري ( Nutation ) زمين را مطرح كرد، و با محاسبة زيركانة اين حركت شالودة اساسيِ سيستمِ بطليموسي (ساكن بودنِ زمين) را در هم ريخت؛ او با اين كار كه قدمي بسيار بزرگ در تحولِ علم نجوم بود، "با بطليموس ـ كه اوجِ خورشيد را ثابت مي‌دانست ـ مخالفت ورزيد و ثابت كرد كه اوجِ خورشيد، تابعِ حركتِ تقديميِ (Precession ) اعتدالين است." (الفاخوري، الجر، 1377، ص365.) براي فهمِ اين نوآوري بهتر است كه توصيفي از حركت اعتدالي ارايه كنيم:
نقاطِ اعتدال ثابت نيستند. [برخلافِ پنداشتِ بطليموسيان] هر نقطه به آرامي بر دايرة بروج حركت مي‌كند و يك دورِ كامل را تقريبا در 25800 سال مي‌بيمايد. اين حركتِ نقاطِ اعتدال را تقديمِ اعتدالين گويند.

... اگر فرفره‌اي را روي زمين به چرخش در آوريم به طوري كه محور فرفره بر زمين عمود نباشد، نيروي ثقلِ فرفره مي‌خواهد فرفره را به زمين بياندازد، ولي چون فرفره داراي حركت دوراني (و نيروي مركز‌گرا Cetripetal force) است به زمين نمي‌افتد بلكه در حولِ خطِ قايمِ نقطة اتكا مي‌گردد و محورش در حولِ اين خط، مخروطي را طي مي‌كند." (زماني قمشه‌اي، 1381، ج1، ص135. و نيز: زيليك و اسميت، 1376، ج1، ص114 به بعد.) ويل دورانت نيز از نآوريهاي وي سخن گفته و جايگاه والاي او را مورد توجه قرار داده است. (دورانت، همان، ج4، ص311. )

4. نظريه اين الا علم بغدادي
ابوالقاسم اين الا علم بغدادي از منجما
نِ زبردستِ نيمه اولِ قرن چهارم (350 ق، مقارن با سالِ961م) نيز با مطالعاتي به طورِ كاملاً علمي و تحقيقي ـ پژوهشي در بسترِ آسمان، نتايج شگرفي به دست آورده بود كه قابلِ توجه است؛ چرا كه از ميانِ دانشمندانِ اسلامي، اولين كسي بود كه به‌شدت اصرار بر كرويتِ زمين كرده و تمام مناطق اين كره خاكي را قابل سكونت دانسته است. و همو نيز اولين منجمي بوده كه اقمار مشتري را چيزي حدودِ چهار قرن قبل از گاليله (1564-1642م) كشف و رصد كرد، و حركتِ كلفهاي خورشيد را حدودِ هزار و دويست سال قبل از به وجود آمدن تلسكوپ‌هاي پيشرفته، مورد بحث و مطالعه قرار داده، مدار خارج مركزِ ستاره‌هاي دنباله‌دار را محاسبه و تعيين كرد. (شريف، همان، ص414. و نيز: ابن طاووس، همان، ص125).

5. نظريه هاتف اصفهاني
از ميان دانشمندان اسلامي كه در مورد زمين و آسمان نظرياتِ ويژه‌اي داشتند، نام پرآوازه هاتف اصفهاني نيك مي‌درخشد. او در بسياري از موارد در آثار شعري خود، به مركزيت خورشيد، اشاره داشته است، كه يكي از آنها اين بيت است:
دلِ هر ذره را كه بشكافي آفتابيش در ميان بيني

اين بيت بيانگر دو نكته بسيار دقيقِ علمي است: يكي، هسته داشتنِ ذراتِ ريز (اتم، زيراتمي، مولكول، و...) است، كه با تمام ظرافت، و دقت، افق‌هاي والاي يافته شده از حقايقِ هستي را ذكر كرده است؛ ديگري (به طور كلي و اجمالي) عبارت است از در وسط قرار گرفتنِ خورشيد به ساير اجرام است. كه از لحاظ بيانِ حقيقتي از حقايق كاينات بسيار حائز اهميت است.

6. نظريه عضد الدين عيد الرحمن بن احمد
بنا به ادعا و تحقيقِ نويسنده شيعي، عبدالله نعمه در كتابِ هشام بن حكم، نظريه گردشِ زمين به دور خورشيد، به طور صريح و قاطع، حداقل دويست سال قبل از كوپرنيك و گاليله توسطِ عضدالدين عبدالرحمن بن احمد در عالم اسلام مطرح شده بود. (نعمه، 1405ق، ص87).

7. نظريه سياره‌اي و منظومه‌اي ابن شاطر دمشقي
براساس اسناد و شواهد تاريخي، و همچنين تحقيق‌هاي علميِ به عمل آمده از سوي برخي از دانشمندان، اولين سيستمِ اصلاح يافته خورشيدمركزي، در دوره ركودِ علم نجوم، توسط علاء‌الدين ابوالاحسن علي بن ابراهيم، معروف به ابن شاطر دمشقي (705- 777ق. برابر با 1305- 1375م.) كه از شاگردان مكتب ستاره‌شناسي مراغه بوده است، ارائه و بسط يافته است كه تماميِ نظريه‌پردازانِ مغرب زمين از قرن پانزده به بعد از تحقيقات و دست‌آورد‌هاي او استفاده كرده و نظرات او را به اسم خود به جهان علم عرضه كرده‌اند. او نتايج چندين سال زحمت و تلاش علمي و تجربيِ خود را در كتابي به نام نهايهًْ السول في تصحيح الاصول لبطليموس گردآوري نمود كه همين كتاب به دست كساني چون كوپرنيك و تيكو براهه و ديگران رسيد، و راه را براي آنه هموار ساخت تا نظريه‌اي سامان يافته مبني بر مركزيت خورشيد و گردش سيارات به دور آن ارائه دهند؛ گرچه نه تنها هيچ‌يك از آنان اسمي از ابن شاطر و كتاب پر اهميتش به ميان نياورده‌اند. (جورج صليبا،("the development of astronomy in Mdieval Islamic Society"

8. نظريه عده‌اي از متكلمان
شيخ مفيد در كتابِ اوايل المقالات عده‌اي را به‌عنوانِ مخالفانِ زمين‌مركزي معرفي كرده است:
گفتاري در فلك: مي‌گويم: همانا فلك محيط به زمين بوده، به دورِ آن مي‌گردد؛ و درونِ آن خورشيد و ماه، و سايرِ ستارگان وجود دارند؛ و زمين نيز در وسطِ آن به منزله نقطه‌اي در وسطِ دايره است؛ اين مذهبِ ابوالقاسمِ بلخي، عده زيادي از اهلِ توحيد، و بيشترِ قدما و منجمين است؛ در حالي كه عده‌اي از بصريانِ معتزلي و اهلِ نحله‌ها با آنان مخالف بوده‌اند." (شيخ مفيد، 1413ق. ،ص99.) در جاي ديگري از همين كتاب نيز مي‌نويسد:
گفتاري در زمين و شكلِ آن، و اينكه آيا متحرك است يا ساكن؟ مي‌گويم همانا زمين به شكلِ كره، در وسطِ فلك به حالِ سكون قرار گرفته است؛ و علتِ ساكن بودنش، در مركز بودنش است... در اين مساله جبايي و پسرش، (ابن طاووس، همان، ص154) و عده‌اي از اهلِ كلام مخالفِ نظرية زمين‌مركزي شده‌اند." (شيخ مفيد، همان، ص99).

9. نظريه عده‌اي ديگر از متكلمان
علامه مجلسي نيز به‌طورِ كاملا مبهم و كلي، عده‌اي از متكلمين را به عنوانِ مخالفانِ اين تئوري معرفي كرده است با اين عبارت كه بسيار شبيهِ گفتارِ شيخ مفيد است:
و البته در اين‌باره گروهي از بصريانِ معتزلي مذهب، و ديگران اظهارِ مخالفت كرده‌اند... و همچنين جبايي و پسرش، و گروهِ ديگري از متكلمانِ مقلد در فرقه‌هاي گوناگون با سكونِ زمين در مركزِ عالم مخالفت كرده‌اند." (مجلسي، 1404ق، ج57، ص98.) اين عبارت نشان مي‌دهد كه نظرياتِ گروهِ مذكور به طورِ منبعِ صريح و دستِ اول در دستِ علامه مجلسي نبوده او فقط به نوشته‌هاي شيخ مفيد اكتفا كرده است؛ اما به خاطر تعصب براي نظريه زمين‌مركزي از سوي شيخ مفيد (و حتي علامه مجلسي و ديگران) اثري از تلاش‌ها و دست‌آورد‌هاي گروه مذكور در دست نمانده است. .

10. ابوخالد سجستاني
ابوخالد حبيب بن المعلي سجستاني، كه از شاگردان برجسته مكتب علميِ امام صادق عليه‌السلام بود، يكي از بزرگترين دانشمندان علم نجوم در دوره اسلامي به شمار مي‌رود. او در نجوم بندري چيره دست و ماهر بود كه با استفاده از احكام علم نجوم توانست كه شهادتِ امام موسي كاظم را استخراج كرده و خود را از مهلكه بزرگِ واقفيه نجات دهد. (كشي، 1348، ص612. و نيز: بن‌طاووس، همان، ص131.) همو از جمله منجميني بوده است كه در مقابل نظريه زمين‌مركزي، تلاش‌هاي علميِ زيادي به انجام رسانيد. و نظريه گردش زمين به دور خورشيد را مطرح نمود.

11. ابوالقاسم علي بن القاسم قصيري
بنا به گزارش و نوشته سيد بن طاووس، ابوالقاسم قصيري نيز از دانشمنداني است كه قايل به گردش سيارات هفتگانه به دور خورشيد بوده است به طوري كه حتي كتابي در زمينه تشريح اين نظريه و توضيح انواع حركات سيارات نوشته است، كه نام آن "ترتيب حساب دساتر الكواكب السبعه" مي‌باشد. (ابن طاووس، همان، ص128).

12. حافظ شيرازي
همانگونه كه بعدا نيز اشاره و تبيين خواهد شد، حافظ از جمله شعرايي است كه با مهارت و زيركيِ تمام، نكات و مسائل زيبايي درباب نجوم و اختران بيان كرده است. او در يكي از غزل‌هاي خود اينگونه سروده است:

گوي زمين ربوده چوگان عدلِ اوست
وين بر كشيده گنبدِ نيلي حصار هم
عزم سبك عنان تو در جنبش آورد
اين پايدار مركز عالي مدار هم
تا از نتيجه فلك و طورِ دور اوست
تبديلِ ماه و سال و خزان و بهار هم

حافظ با ظرافت و زيبايي در اين ابيات جنبش و حركت زمين را مورد تصريح و تأكيد قرار داده است. نكاتي كه در اين سخن بسيار مهم، توجه فكرِ ظريف انديشه را جلب مي‌كند عبارت‌اند از: 1.كرويتِ زمين: با تعبيرِ "گوي زمين"؛ 2.قانون جاذبه عمومي: با تعبيرِ "ربوده" در بيت اول كه هم زمين و هم كنيد نيلي حصار را در برمي‌گيرد؛ 3.حركت و جنبشِ زمين در مقابل سكون مركزيت آن: با تعبير "جنبش و مركزي عالي مدار" در بيت دوم؛ 4.پديد آمدنِ فصل‌ها، و ماه و سال به واسطه حركتِ زمين، نه دوران افلاك: با بيت سوم.

ظريف‌انديشي و افق‌هاي بلند و والاي حافظ در اين سه بيت كاملاً نمايان است و اگر ابيات و اشعارِ ديگرِ ديوان او بازخواني و بازانديشي شود، نكات، غرائب، و حقايقِ والاي بيشتري در پيش روي مشتاقانِ حقيقت قرار مي‌گيرد. (غزني، 1363، ص89 و بعد).

13. نظامي گنجه‌اي
بنا به اظهارِ برخي از نويسندگان، نظامي گنجوي نيز از جمله شعرايي است كه نظريه حركت زمين را به صراحت در نظم كشيده است. استناد اصلي براي اثبات اين مدعا، اشعاري است كه نظامي در بندِ چهارم از مقدمه ليلي و مجنون بيان كرده است كه البته اينگونه تطبيق‌ها نوعي توجيه به‌شمار مي‌رود؛ زيرا عبارات و اشعارِ نظامي در مواردِ استناد شده، جز در گوي و ارگيِ زمين و نيروي جاذبه آن، در چيز ديگري صريح نيست. ( ثروتيان، 1369، ص98 و بعد).

پيشرفت و تعالي (Elevation ) مسلمانان در اين نظريات به شكلي كه بررسي شد، محدود نمي‌شود. به تصوير كشيدنِ اوج تعالي و گشودن افق‌هاي ناپيداي علوم در بستر علوم اسلامي، تحقيق و بررسي‌هاي گسترده‌اي به خود مي‌طلبد؛ تا پژوهشگرها و متخصص‌هاي شاخه‌هاي گوناگونِ علوم با كاوش و كنكاش در منابع اصيلِ اسلامي و دانشمندانِ دوره اسلامي صفحه و صحنه پيشرفت در قرن بيست‌ويكم به‌گونه‌اي ديگر رقم بخورد.

مخالفان نظريه زمين‌مركزي در ميان دانشمندان غربي (پس از رنسانس)
با توجه به چنين روندي از شكل‌گيري و بررسيِ نوآورانه درباره زمين و آسمان، در ميان مسلمانان، حال نوبت به بررسي اين روند در ميان دانشمندان غربي مي‌رسد. با در نظر گرفتنِ اين نگرش تاريخي به مسئله، و شروعِ اولين نقادي‌هاي غربي‌ها از نظريه زمين‌مركزي چندين قرن بعد از مسلمانان، به خوبي روشن مي‌شود كه دست‌آورد‌هاي علمي مسلمانان چقدر با اهميت و قابل توجه بوده است؛ درحاليكه هيچ نوع توجه و رويكردي به اين مسئله از سوي دانشمندانِ غربي به وقوع نپيوسته است. (همانگونه كه اشاره شد، رويكردِ غربي‌ها از اولين دستيابي به منابع اسلامي تاكنون، غارت‌گرانه و دزدي بوده است.) در اينجا فقط دو مورد از بازانديشي‌هاي غربي‌ها را كه مهم‌اند ذكر مي‌كنيم. و بايد توجه داشت كه هر تحولي در نجوم مسيحيانِ غربي پس از شروع اين باز انديشي‌ها به وقوع پيوسته است، همه و همه، با اثر پذيري از دست آورد‌هاي مسلمانان بوده است.

1. اولين نقادي‌هاي غربي‌ها از هياتِ بطليموس به وسيله بوريدان
به هرحال، با گذشتن از سخنِ چنين فاجعه‌اي تاريخي، اولين نگرش‌ها و بررسي‌هاي نقادانه درباره سيستم زمين‌مركزي در غرب چيزي حدودِ چهار قرن بعد از مسلمانان شروع و به ظهور رسيده است؛ يعني در نيمه اولِ قرن چهاردهمِ ميلادي. يكي از دانشمندان غربي به نام ليندبرگ در اين باره، چنين مي‌نويسد:

جوياترين تحقيقاتي كه درباره تبعات و استلزام‌هاي يك زمين چرخان به عمل آمد، در قرن چهاردهم و به وسيله ژان بوريدان (معروف ـ 1300 تا 1358م ـ در موردِ الاغِ گرسنه و تشنه كه يادش در ص16 گذشت.) و نيكول اورم صورت گرفت. در اين تحقيقات فكرِ برداشتنِ زمين از مركزيت عالم در كار نبود؛ آنچه ژان بوريدان و اورم در انديشه داشتند، صرفاً گردشِ روزانه زمين بر گرد محورش (حركت وضعي آن) بود." (ليندبرگ، 1377، ص348 و بعد.) آنها دليلي شبيه به دليلِ برخي از منجم‌هاي اسلامي، يعني عدم افتادن مستقيمِ يك جسم افتان، اقامه مي‌‌كردند.

2. نظريه جيمز برادلي
در سر آغازِ رويكرد‌هاي نوين به آسمان و زمين در غرب، تازه اين اولين و تا دو ـ سه قرن بعد از آن آخرين دقت و بررسي بود. و تقريباً هيچ دانشمندي تا سه قرن بعد از آن نتوانست حركت زمين را به‌طور علمي و استدلالي مطرح كرده، به اثبات برساند، تا اينكه جيمز برادلي (J.Bradley, 1693-1762)، در اوايل قرن هجدهم به‌طور معجزه‌آسايي به اين مهم دست يازيد. بنا به گفته يكي از دانشمندان غربي:
روزي كه در رودخانه تيمس به گردش پرداخته بود و حركاتِ باد نماي قايق را تماشا مي‌كرد، متوجه شد كه امتداد بادنما، در نتيجه تغيير امتدادِ سرعت حركت قايق تغيير مي‌‌كند. لذا دريافت كه تغييرِ امتداد بادنما فقط از ناپايداري امتداد باد نيست بلكه تركيبِ سرعتِ باد و كشتي موجب اين تغييرات است. به سبب اين مشاهده ( Observation ) ناگهان حدس زد كه شايد سبب تغيير امتداد شعاع نوراني ستارگانِ ثابت به زمين نتيجه تركيب حركتِ نور و حركت زمين باشد و سبب امكانِ قبول اين فرض اين بود كه شصت سال قبل از وي، رومِر (به شرح مذكور در متنِ كتاب) ثابت كرده بود كه سرعت نور متناهي است و بنابراين مي‌دانست كه سرعت حركت زمين با سرعت نور قابل مقايسه است و لذا تركيبِ اين دو سرعت، معقول و منشأِ اثر است." (هاپوود جيمز، 1381، ص78، پاورقي).

اين دو مورد نخستين پيشينه براي بازانديشي درباره مسايل تجربي و عيني در علم مكانيك آسمان(Celestial mechanics) بود كه در غرب به وقوع پيوست. و هر چه در عالمِ غرب مشاهده شده است، پس از اين دو مورد بوده است و در حقيقت، خودِ دانشمندان غربي تقريباً همه آنچه ارائه كرده‌اند برگرفته از منابع به غارت رفته از سرزمين‌هاي اسلامي بوده است. پس از رسيدنِ آثار علمي دوره اسلامي علوم به دست غربي‌ها ده‌ها سال طول كشيد تا بتوانند به‌طور پراكنده و ناقص، نظرياتِ دانشمندان اسلامي را از كتاب‌هاي آنها استخراج كرده و به صورت محدود و تدريجي مطرح كنند؛ و دليل اساسيِ اين تاخير در ارائه نظرياتِ جديد در ستاره‌شناسي و مكانيك آسمان، درك نكردنِ سطح و عمقِ مباحث و مسائل مطرح شده در آثار مسلمانان توسط آنان بود. اين عامل باعث شده است تا حتي امروزه نيز بسياري از زواياي عميقِ علمي همچنان در اين آثار پوشيده بماند.

موقعيتِ زمين و خورشيد در زبانِ قرآن و روايات زمين و خورشيد در قرآن
همه آثار و دست‌آورد‌هاي عميقِ علمي مسلمانان در دوره شكوفايي علوم، مرهون معارف و آموزه‌هاي والاي متونِ ديني است. در علم نجوم نيز الهام‌هايي از قرآن و زبانِ ائمه عليهم‌السلام رهنمون دانشمندان به افق‌هاي برتر از يافته‌هاي يوناني‌ها بوده است كه اشاره و بررسي برخي از آنها مفيد خواهد بود. آيات و رواياتي كه ذكر مي‌شود مواردي هستند كه مورد استناد گذشتگان بوده است و در زمينه‌ها و مسائل ديگري از علومِ نجوم، فيزيك، و كيهان‌شناسي، معارف و آموزه‌هاي دست‌نخورده‌اي وجود دارد كه استخراجِ آنها همتِ عالي و تلاش اساسيِ مسلمانان را به خود مي‌طلبد. مسائلي نظيرِ: حفره‌هاي آسماني، فواصل ستارگان، موجودات فرازميني ( Transterrestrial )، وجود سياراتِ مسكون، و بسياري ديگر از مسائل كه مسلمانان به خاطر عواملِ متعددي، به كشف و بازخوانيِ آن آموزه‌ها توفيق نيافته‌اند.

1. آياتي از سوره يس و تفسيرِ علامه طباطبايي از آن
"والشمس تجري لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم جريان شمس همان حركت آن است، و لام در جمله "لمستقرلها" به معناي الي ـ به سوي و يا براي غايت ـ تا مي‏باشد. و كلمه مستقر مصدر ميمي و يا اسم زمان و يا اسم مكان است؛ و معناي آيه اين است كه: خورشيد به طرف قرار گرفتن خود حركت مي‏كند و يا تا آنجا كه قرار گيرد حركت مي‏كند، يعني تا سرآمدن اجلش، و يا تا زمان استقرار، و يا محل استقرارش حركت مي‏كند. حال ببينيم معناي جريان و حركت خورشيد چيست؟

از نظر حس اگر حساب كنيم، حس آدمي براي آفتاب اثبات حركت مي‏كند، حركتي دوراني پيرامون زمين، و اما از نظر بحث‌هاي علمي قضيه درست به عكس است؛ يعني خورشيد دور زمين نمي‏چرخد، بلكه زمين به دور خورشيد مي‏گردد. و نيز اثبات مي‏كند كه: خورشيد با سياراتي كه پيرامون آنند به سوي ستاره نسر ثابت حركتي انتقالي دارند. و به هر حال حاصل معناي آيه شريفه اين است كه: آفتاب پيوسته در جريان است، مادامي كه نظام دنيوي بر حال خود باقي است، تا روزي كه قرار گيرد و از حركت بيافتد، و در نتيجه دنيا خراب گشته، اين نظام باطل گردد.

...اما اينكه بعضي جريان خورشيد را بر حركت وضعي خورشيد به دور مركز خود حمل كرده‏اند، درست نيست، چون خلاف ظاهر جريان است، زيرا جريان دلالت بر انتقال از مكاني به مكاني ديگر دارد.

..."و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم" آيه شريفه از آيت قمر، تنها احوالي را كه نسبت به مردم زمين به خود مي‏گيرد بيان كرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشيد؛ و از اين جا است كه مي‏توان گفت: بعيد نيست مراد از تجري در جمله "و الشمس تجري لمستقر لها"، اشاره باشد به احوالي كه خورشيد نسبت به ما دارد، و حس ما از ظاهر اين كره احساس مي‏كند، و آن عبارت است از حركت روزانه و فصلي و ساليانه‌اش؛ همچنين بعيد نيست كه مراد از جمله "لمستقر لها" اشاره باشد به حالي كه خورشيد في‌نفسه دارد، و آن عبارت است از اينكه نسبت به سياراتي كه پيرامونش در حركتند، ساكن و ثابت است، پس گويا فرموده: يكي از آيت‏هاي خدا براي مردم اين است كه خورشيد در عين اينكه ساكن و بي‌حركت است، براي اهل زمين جريان دارد، و خداي عزيز عليم به وسيله آن سكون و اين حركت پيدايش عالم زميني و زنده ماندن اهلش را تدبير فرموده، و خدا داناتر است.

 ..."و كل فى فلك يسبحون" يعني هريك از خورشيد و ماه و نجوم و كواكب ديگر در مسير خاص به خود حركت مي‏كند و در فضا شناور است، همان‌طور كه ماهي در آب شنا مي‏كند، پس كلمه فلك عبارت است از همان مدار فضايي كه هريك از اجرام آسماني در يكي از آن مدارها سير مي‏كنند، و چون چنين است بعيد نيست كه مراد از كلمه كل هر يك از خورشيد و ماه و شب و روز باشد، هرچند كه در كلام خداي تعالي شاهدي بر اين معنا نيست و اگر در جمله "يسبحون" ضمير جمعي آورده كه خاص عقلا است، براي اين است كه اشاره كند به اينكه هر يك از اجرام فلكي در برابر مشيت خدا رام است و امر او را اطاعت مي‏كند، عيناً مانند عقلا، همچنان كه اين تعبير در جاي ديگر نيز آمده و فرموده است: "ثم استوي الى السماء و هى دخان فقال لها و للأرض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين"." (طباطبايي، 1374، ج17، ص133 به بعد. و نيز: طباطبايي، 1374، ج17، ص89 و بعد).

2. ذكر برخي ديگر از آياتِ قرآني در زمينه انواع حركت‌هاي زمين:
برخي از اساتيدِ فن نجوم و مفسران قرآن، در زمينه اثبات نوعي حركت براي زمين ذكر كرده‌اند كه در اينجا فقط به‌طور گذرا و مختصر يادآوري مي‌شود:
الف. " و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمر مر السحاب" (نمل/88)
ب. "هو الذي جعل لكم الارض ذلولا فامشوا في مناكبها" (ملك/15)
ج. "و الذي جعل لكم الارض مهدا" (طه/53)
د. و الارض بعد ذلك دحاها" (نازعات/30) (زماني قمشه‌اي، همان، ج1، ص70 به بعد).
و آيات ديگري كه در اين باب مطرح شده است. و ما از بررسيِ كامل و مفصلِ آن‌ها در اين مختصر چشم‌پوشي مي‌كنيم.

زمين و خورشيد در روايات
رواياتِ زيادي در متنِ كتاب‌هاي حديثيِ شيعه وارد شده است كه به نوعي دلالت بر حركتِ زمين در عرصه آسمان دارند، كه ملاحظه آنها از لحاظِ نگرشِ درون‌ديني به مسئله هيات و دين، بسيار مهم است؛ از اين‌رو برخي از آنها را با توجه به عينِ عباراتي كه در اين روايات آمده است بررسي مي‌كنيم.

1. روايتِ مربوط به مناظره امام رضا عليه السلام با اهل كتاب:
در روايتي كه از ماجراي مناظره امام رضا عليه السلام با اهل كتاب و فضل بن سهل، نقل شده است، به‌طور كاملاً صريح و دقيق، مركزيت خورشيد در وسطِ آسمان را بر مي‌خوانيم:
"روزي امام رضا عليه السلام، در مرو با مأمون و فضل، بر سرِ سفره‌اي نشسته بودند، كه اشعث بن حاتم پرسيد: آيا روز، اول خلق شده است يا شب؟ امام در پاسخ فرمود: از قرآن جواب دهم يا از علم حساب (علم نجوم)؟ فضل در آن هنگام گفت: از هر دو پاسخ بگو. امام فرمود: البته مي‌دانيد كه طالع دنيا، سرطان است؛ و سيارات موضعِ شرفِ آن هستند، زحل در برج ميزان، مشتري در برج سرطان، خورشيد در برج حمل، و ماه در برج ثور قرار دارند؛ و اين قضيه دلالت دارد بر اينكه خورشيد در وسطِ آسمان قرار دارد؛ و اين نكته موجب مي‌شود بر اينكه روز قبل از شب خلق شده باشد.

اما دليلِ اين مسئله از قرآن اين است كه حق تعالي فرمود: سزاوار نيست كه خورشيد ماه را درك كند، و شب از روز پيشي بگيرد." (ابن شهرآشوب مازندراني، 1379ق، ج4، ص353. و نيز: مجلسي، همان، ج54، ص226. براي اطلاع از اصطلاحاتِ به كار رفته در روايت، رجوع به كتاب‌هاي زير بسيار مفيد خواهد بود: مسعودي، 1382، ص150. قمي، 1375، ص58 به بعد. و نيز: حسن‌زاده آملي، 1371، ج1، ص69 به بعد).

همانگونه كه از كلمات و عباراتِ اين روايت معلوم مي‌شود، امام عليه السلام، خواسته است در قالبِ اين اصطلاحات، ثابت بودنِ خورشيد براي گردشِ سيارات به دورِ آن را بيان نمايد؛ لذا معنا كردنِ آن بر اساس زمين‌مركزي و هياتِ بطليموسي، نادرست است. (همانگونه كه استاد حسن‌زاده آملي به اين عمل دست زده‌اند: دروس هيات و ديگر رشته‌هاي رياضي، ج1، ص71 و بعد. و نيز، همانگونه كه علامه مجلسي و سيد بن طاووس چنين كاري كرده‌اند: بحارالانوار، ج54، ص226 به بعد).

2. بيان امام علي عليه السلام درباره نحوه حركت زمين:
حضرت علي عليه السلام با بياني زيبا و صريح، در يكي از خطبه‌هايش معروف به "عجايبي از ساختار هستي"، حركتِ زمين را به حقيقت‌جويان طريقِ امامت و كمال يادآور شده است كه مثل ساير رهنمودهاي انسان سازش، مورد غفلت واقع شده، و از سوي مفسران و شارحانِ گفته‌هاي آن حضرت، براساسِ انديشه‌هاي وام گرفته شده از يونانيانِ باستان، ترجمه و توضيح داده شده است. اين نكته نغز در گفتارِ ايشان چنين است:

"... و محكم زميني را كه آسمان آن را حمل مي‌كند ... كوه گردانيد سنگينيِ آن را ... پس زمين علي رغمِ اينكه داراي حركت است ساكن شد ... همانا در اين حقيقت عبرتي براي كساني است كه خشيت الهي دارند." (امام علي، 1415ق، ص444، خ211).

اما عبارتي با اين وضوح و صراحت از سوي مفسران و شرح‌دهندگانِ فرمايشات امام، با پشتوانه‌هاي فكريِ زمين‌مركزي تفسير و تشريح شده است؛ و براساسِ آن پنداشت‌ها توجيه‌هاي بي‌جا و بي‌ربطي به هم بافته‌اند، كه انسانِ انديشمند با مطالعه آن بسي در تأسف و افسوس فرو مي‌رود. (ابن ابي الحديد، 1404ق، ج11، ص58. و نيز: مجلسي، همان، ج54، ص41)

3. بيانِ امام صادق عليه السلام در رد دورانِ فلك:
شخصي به اسمِ هشام خفاف كه اهل عراق بوده است، از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:
روزي در خدمتِ ايشان بودم كه فرمود: بينش تو نسبت به نجوم چگونه است؟ سپس پرسيد: دورانِ فلك چگونه است؟ من هم با چرخاندنِ كلاهم به ايشان نشان دادم؛ در حاليكه ايشان فرمود: اگر حقيقت آنگونه است كه تو مي‌گويي، پس حال و روزِ ستاره‌هاي مهمي صورت‌هاي فلكيِ دب اكبر و دب اصغر يعني) بنات النعش، جدي، و فرقدين، چيست كه در طول ايام سال هيچ نوع گردشي از آنچه كه تو نشان دادي ندارند؟ من در پاسخ به ايشان گفتم: به خداوند قسم ياد مي‌كنم كه من در اين‌باره هيچ نمي‌دانم و تا كنون از هيچ كسي از اهل علم نجوم چنين مسئله‌اي نشنيده‌ام كه مطلبي در اين مورد گفته باشند. ..." (كليني، 1365، ج8، ص352. و نيز: مجلسي، همان، ج47، ص225).

روشن است كه ستاره‌هاي پيرامونِ هر دو قطب به ميزاني ويژه خود نيزحركت مي‌كنند، اما آنچه مهم است اين نكته است كه حركتِ آن ستاره‌ها به هيچ عنواني قابل مقايسه و تطبيق با حركت و جابجاييِ ستاره‌هاي منطقه استوايي، دايره البروجي (Ecliptic )، و منطقه البروجي ( Zodiac ) نيست؛ از اين‌رو امام در مقايسه بسيار ساده و قابل فهمي، حركت آن ستاره‌ها را رد نمود تا به منجم عراقي آموزش دهد كه دوران كواكب آنگونه كه در ظاهر به چشم مي‌آيند نمودي بيش نيست، و نظريه دوران افلاك نيز به آن مفهومي كه در عالم علمِ نجوم رايج است، باطل و توهمي بيش به شمار نمي رود.

4. بيان امام صادق عليه السلام درباره حركت زمين
امام صادق عليه السلام در مناظره‌اي با يكي از زنديقانِ زمان خود كه سوالاتي از ايشان پرسيده بود، اينگونه پاسخ گفته است:

...هر آينه اشياي عالم بر پديد آمدنِ خود گواهي مي‌دهند، مثلا دورانِ فلك با هر آنچه كه در اوست، به حركت درآمدنِ زمين با هر آنچه كه بر روي آن است، و دگرگوني زمان‌ها، و همه حوادثي كه با كم و زياديش اتفاق مي‌افتند، دل و جانِ آدمي را بر اين مي‌دارند كه براي تمام عالم سازنده و تدبيرگري است. ..." (احمد بن علي طبرسي، 1403ق، ج2، ص336. و نيز: مجلسي، همان، ج 10، ص164).

دقت در عبارات اين روايت، چند نكته را روشن مي‌كند:
ـ براساسِ روايتي كه دوران فلك را رد كرده بود، چنين به نظر مي‌رسد كه تعبيرِ دوران فلك، با توجه به سيستم گردشيِ ظاهري ستارگان در گستره ديدِ آسمان، مطرح شده باشد، نه براساسِ حقيقت هستي. لذا حمل روايت به معناي زمين‌مركزي و افلاكِ بطليموسي، امري خلافِ ظاهر و مبناي علم شناختيِ امام بر حقيقتِ كاينات است.

ـ از طرفي، اين نوع معنا، با ظاهرِ روايت كه تصريح و تأكيد بر "به حركت در آمدن زمين" دارد، در تنافي و ناسازگاري مي‌افتد. و علاوه بر اين، با روايت قبلي نيز دچارِ تناقض و تعارض مي‌شود. از اين‌رو، تنها راه معنا كردنِ دوران فلك در اين روايت، بر نمودِ ظاهري آسمان منحصر مي‌شود.

ـ نكته مهم‌تر اينكه، تحركِ زمين و هر آنچه بر روي آن است، به‌طورِ كاملاً صريح و بي‌پرده، حركت كردن آن را مطرح مي‌كند. و نيازي به تاويل، و يا تطبيق با نظريات علمي (چه زمين‌مركزي و چه خورشيدمركزي) نيست. اگرچه در روايت مذكور به مركزيت خورشيد هيچ اشاره‌اي نشده است، ولي نيك روشن است كه با عنوان كردنِ حركت زمين، مخالفتي كاملاً ظاهري و صريح با ساختار و مبانيِ سيستم زمين‌مركزي به عمل آمده است، كه خود مسئله‌اي حائز اهميت است.

ـ بعلاوه، با توجه به تصريحي كه امام درباره حركت خودِ زمين دارد، هيچ دليلي ير تاويلِ حركتِ زمين در اين روايت به حركت بخش‌ها و مناطق گوناگون زمين در اثر زلزله و ساير بلاياي طبيعي نيست.

با در نظر گرفتن اين نكات، به‌خوبي متوجه مي‌شويم كه تاويل‌ها، و تفسيرهاي ناهمساز و بي‌ارتباط با صريحِ روايت، كه از سوي عده‌اي از محدثان و مفسران مطرح شده است، امري نادرست و بي اعتبار به شمار مي‌رود. (نظير آنچه كه علامه مجلسي در تفسير اين روايت بيان كرده است: مجلسي، همان، ج54، ص78 به بعد).

5. تعبيرِ حضرت علي عليه السلام درباره حركاتِ زمين:
امام علي عليه السلام، با دو نوع تعبيرِ بسيار زيبا و نغز در خطبه معروف به اشباح (خ 91) از نهج البلاغه، حركت‌هايي بيش از يك حركت را براي زمين مطرح نموده است، كه اگر كسي با ذهني خالي و بدون پيش‌فرض‌هاي نادرست به استقبالِ عبارات آن برود، بدون هيچ شكي، معارفي در رديه و مخالفتِ صريح با سيستم زمين‌مركزي و سكونِ آن، برخواهد خواند:
"... و حركت‌هاي زمين را به سبب كوه‌هاي سخت و سنگينِ سر به فلك كشيده تعديل كرد ... درنتيجه، به واسطه فرو رفتن كوه‌هاي در دلِ زمين، زمينِ داراي حركات، از لرزش و اضطراب آرام گرفت." (امام علي عليه السلام، همان، ص163، خ 91. و نيز رجوع شود به: زماني قمشه‌اي، همان، ج1، ص78).

همانگونه كه روشن است، امام علي عليه السلام در اين عبارات، به موجوديتِ انواع حركت در روند گردشيِ زمين اشاره نموده است. و اين نوع تعابير به طور صريح در رد و مخالفت با انديشه سكون و مركزيت زمين عنوان و مطرح شده است.

مسئله‌اي كه باقي مي‌ماند اين است كه اگر نتوان با تكيه بر اين آيات و روايات بر حركتِ زمين و خورشيدمركزي به خاطرِ وجودِ رواياتي مخالف با آنها استدلال نمود، نهايت سخن اين است كه به همين طريق نمي‌توان با آيات و رواياتِ مربوط به سكونِ زمين و حركت فلك و خورشيد آن طرف قضيه را نيز اثبات كرد؛ زيرا كه اين دو قسم از آيات و روايات در دو طرفِ نقيض و در تقابل با هم قرار مي‌گيرند. به هر حال اگر همين قدر از جنبه دين‌شناختيِ مسئله را هم نتوان اثبات كرد، تكيه ستاره‌شناسانِ شيعي بر چنين انديشه‌اي با توجه به آموزه‌هاي دينيِ برگرفته از معارف اهل بيت براي اثبات مسئله كافي است.


منابع‏
1- ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1404ق، (افست از چاپ دوم، داراحياء الكتب العربيه، 1387ق.)
2- ابن طاووس، سيد رضي الدين علي بن موسي بن جعفر، فرج المهموم، قم، دار الذخائر، 1387.
3- ابوعلي سينا، حسين بن عبد الله، طبيعيات شفاء، ج2.
4- ارسطو، در آسمان، اسماعيل سعادت، تهران، هرمس، اول، 1379.
5- اكرمي، موسي، كيهان‌شناسي افلاطون، تهران، دشتستان، اول، 1380.
6-الفاخوري، حنا، الجر، خليل، تاريخ فلسفه در جهانِ اسلام، عبدالمحمد آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، بنجم، 1377.
7- امام امير المومنين، علي بن ابي طالب عليه السلام (سيد رضي)، نهج ‏البلاغه، صبحي صالح، قم، دار الاسوه، اول، 1415ق.
8- بيروني، ابوريحان محمد بن احمد، استيعاب الوجوه الممكنه لصنعه الاصطرلاب، به تحقيقِ مرحوم سيد اكبر جواديِ حسيني و مقدمه استاد بزرگوار علامه حسن‌زاده آملي، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي، اول، 1380.
9- بيروني، ابوريحان محمد بن احمد، تحقيق ما للهند، لبنان، بيروت، عالم الكتب، الطبعه الثانيه، 1403ق-1983م.
10- بيروني، ابوريحان محمد بن احمد، القانون المسعودي، هند، حيدرآباد الدكن، مطبعه مجلس دائرهًْ المعارف العثمانيه، الطبعه الاولي، 1373ق-1954م، ج1.
11- ثروتيان، بهروز، آيينه غيب نظامي گنجه‌اي، تهران ـ كرج، نشر كلمه ـ دانشگاه آزاد اسلامي كرج، اول، 1369.
12- جورج صليبا،("the development of astronomy in Mdieval Islamic Society"
حسن بن علي قمي، ابونصر، المدخل الي علم احكام النجوم، تحقيق جليل زنجاني، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، و دفتر نشر ميراث مكتوب، اول، 1375.
13- حسن‌زاده آملي، حسن، دروس هيات و ديگر رشته‌هاي رياضي، قم، دفتر انتشارت اسلامي، اول، 1371، ج1.
14- حلبي، علي اصغر، تاريخ تمدن اسلام، تهران، بنياد، اول، 1365.
15- دورانت، ويل، تاريخ تمدن، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1367، ج 2،ج4.
16- دبيران كاتبي قزويني، نجم‌الدين، حكمهًْ العين، دكتر عباس صدري، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، اول، 1375.
17- راسل، برتراند، تاريخ فلسفه غرب، نجف دريابندري، تهران، پرواز، ششم، 1373، ج1، ج2.
18- زماني قمشه‌اي، علي، هيات و نجوم اسلامي، قم، موسسه فرهنگي سماء، اول، 1381، ج1.
19- زيليك و اسميت، نجوم و اختر فيزيك مقدماتي، جمشيد قنبري و تقي عدالتي، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، اول، 1376، ج1.
20- سيد رضي، ابوالحسن محمد بن حسين بن موسي موسوي بغدادي، نهج‌‏البلاغه، صبحي صالح، قم، دارالاسوه، اول، 1415ق.
21- شريف، ميان محمد، تاريخ فلسفه در اسلام، احمد آرام (بخش رياضيات و نجوم) تهران، مركز نشر دانشگاهي، اول، 1367.
22- طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه الميزان، سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، پنجم، 1374، ج17.
23- طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، چهارم،1374، ج17.
24- طبرسي، ابومنصور احمد بن علي، الاحتجاج، تحقيق سيد محمدباقر موسوي خراساني، مشهد، نشر مرتضي، 1403ق (افست از چاپ 1401ق، بيروت، موسسه الجواد)، ج2.
25- غزني، سرفراز، سير اختران در ديوان حافظ، تهران، انتشارات اميركبير، ؟، 1363.
26- قرآن كريم، ترجمه محمد كاظم معزي، تهران، موسسه انتشاراتي صابرين، اول، 1375.
27- كرومبي، آ.سي، از آگوستين تا گاليله، احمد آرام، تهران، سمت، اول، 1371، ج1.
28- كشي، محمد بن عمر، رجال الكشي، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
29- كليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي، الكافي، تهران دارالكتب الاسلاميه، چهارم، 1365، ج8.
30- گمپرتس، تئودور، متفكرانِ يونان، محمد حسن لطفي، تهران، خوارزمي، اول، 1375، ج3.
31- ليندبرگ، ديويد. سي، سرآغازهاي علم در غرب، دكتر فريدون بدره‌اي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، اول، 1377.
32- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، لبنان، بيروت، موسسهًْ الوفا، 1404ق، ج10، ج47، ج54، ج57.
33- محمد بن شهرآشوب مازندراني، رشيدالدين، مناقب آل ابي طالب عليه السلام، قم، موسسه انتشارات علامه، 1379ق، ج4.
34- سعودي، شرالدين محمد بن مسعود، جهان دانش، تهران، ميراث مكتوب، اول، 1382.
35- مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، اوايل المقالات، قم، كنگره شيخ مفيد، اول، 1413ق.
36- نصر، سيد حسين، علم و تمدن در اسلام، احمد آرام، تهران، خوارزمي، دوم، 1359.
37- نعمه، عبدالله، فلاسفه شيعه، سيد جعفر غضبان، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، اول، 1367.
38- نعمه، عبدالله، هشام بن حكم، لبنان، بيروت، دارالفكر، ؟، 1405ق.
39- هلزي هال، لويس ويليام، تاريخ و فلسفه علم، عبدالحسين آذرنگ، تهران، سروش ، اول، 1363.
40- هيات نويسندگان زير نظر سروپاولي رادا كريشنان، تاريخِ فلسفه شرق و غرب، خسرو جهانداري، تهران، سازمان انتشاراتِ علمي و فرهنگي، اول، 1367، ج1.

41- هاپوود جيمز، جيمز، فيزيك و فلسفه، علي قلي بياني، تهران، انتشاراتِ علمي و فرهنگي، سوم، 1381.
  


منبع: فصلنامه ذهن ، شماره 21-22 , از طر يق شبكه خبرگزاري فارس