یادداشت های روزانه (124)

 گر میرد عشق من بمیرم

پنج گنج معروف نظامی شامل مخزن الاسرار، خسرو و شیرین ، لیلی و مجنون ، هفت پیکر و اسکندر نامه یا شرفنامه است .لیلی و مجنون یکی از زیبا ترین و تاثیرگذارترین انهاست که دارای حدود 4000 بیت است نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. اگر چه داستان‌سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته ‌است شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته‌است.
نظامی گرچه شاعری داستان‌سراست و بیشتر به داستان‌های عاشقانه و یا به قول خود وی به «هوسنامه»ها پرداخته‌است، ولی او شاعری است حکیم و اندیشه‌ور، آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران، که در پس قصه‌ها و هوسنامه‌هایش نکاتی عمیق نهفته‌است، و به همین سبب است که او چند بار از خوانندگان مثنوی‌هایش خواسته ‌است تا رازها و رمزهای موجود در شعر او را نیز کشف کنند، از جمله در این دو بیت در هفت پیکر:
هر چه در نظم او ز نیک و بد است
همه رمز و اشارت خرد است
هر یک افسانه‌ای جداگانه
خانهٔ گنج شد نه افسانه
از شاهکارهای او بحث لیلی و مجنون است که غمنامه عشق را آنچنان تبیین می کند که خواننده را به اوج پرواز معنوی می کشاند . مثلا در جایی به این بخش می پردازد و این داستان را که مجنون که از ادمیان دوری گزیده و در صحرا با حیوانات مأنوس شده، چنان در عشق لیلی غرق شده که همه چیز را لیلی می بیند هر چیز خوبی را به او تشبیه می کند. چشم آهو را چشم یار می بیند و زمانی که آهویی را در بند صیاد می بیند ، برای رهایی آهو اسبش را به صیاد می بخشد و چنین استدلال می کند که:
بیجان چه کنی رمیده ای را
جانی است هر افریده ای را
چشمی و سرینی اینچنین خوب
بر هر دو نوشته غیر مغضوب
 زمانی دیگر برای آزادی گوزنی که می پندارد جفتش در انتظار اوست ، سلاح و تجهیزاتش را می دهد و می گوید:
گفت ای ز رفیق خویشتن دور
تو نیز چو من ز دوست مهجور
بوی تو ز دوست یادگارم
چشم تو نظیر چشم یارم
در سایه جفت باد جایت
وز دام گشاده باد پایت
و زیبا ترین صحنه زمانی است که مجنون از وصال لیلی ناامید شده دچار جنون می شود ، پدرش تصمیم می گیرد او را به کعبه ببرد تا مگر خداوند این عشق را از سر او به در کند . پدر به او می گوید:
در حلقه کعبه حلقه کن دست
کز حلقه غم بدو توان رست
گو یارب از این گزاف کاری
توفیق دهم به رستگاری
دریاب که مبتلای عشقم
و آزاد کن از بلای عشقم
اما عکس العمل مجنون به خلاف این است
مجنون چو حدیث عشق بشنید
 اول بگریست پس بخندید
از جای چو مار حلقه برجست
در حلقه زلف کعبه زد دست
می گفت گرفته حلقه در بر
کامروز منم چو حلقه بر در
گویند ز عشق کن جدایی
کاینست طریق اشنایی
من قوت ز عشق می پذیرم
گر میرد عشق من بمیرم
یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم
کاو ماند اگر چه من نمانم
گر چه زشراب عشق مستم
عاشق تر از این کنم که هستم
عشقی که چنین به جای خود باد
چندانکه بود یکی به صد باد.

از یادداشت های روزانه، نوامبر ۲۰۱۲