یادداشت های روزانه (106)

علم واقعی از مقوله نور است و عالم و دانشمند واقعی منور به نور الهی است

تا صفحه جان را از نقوش مذموم پاک نکنیم جان درمعرض تابش انوار حیات بخش الهی قرار نمی گیرد . امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید : قد احیی عقله و امات نفسه حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لا مع کثیر البرق فبان له الطریق و سلک به السبیل یعنی : عقل (جان) خود را زنده کرد و نفس خود را میراند تا آنکه ناهمواری و درشتی او لطیف و هموار شد و نوری درخشنده بر جان او تابید و راه حق را برای او نمایان کرد و در این راه مستقیم او را به سرمنزل مقصود برد (نهج البلاغه فیض الاسلام ص692 خطبه 210)
تصاویری که قوای وهمیه و شهویه ، غضبیه با از میدان خارج کردن عقل بر لوح جان ما می تابانند آلودگی ها و ناهمواری هایی ایجاد می کنند که انسان به جایی می رسد که نه تنها لوح جانش در معرض تابش الهی نیست بلکه از مدار ارتباط گیری با مبداء اصلی هدایت خارج شده و از همه نردبان ترقی معنوی سقوط می کند .
اما افرادی که جان خود را از همه ناهمواری ها صیقل داده و در معرض تابش انوار الهی قرار گرفته اند ، دیوانه وار و مفتون به سوی او حرکت می کنند و همه هستی خویش را در مسیر او اهداء می کنند.
علامه طباطبایی استاد اساتید ما از تابش این نور بر جانش چنیین می فرماید :
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سهایش کشش لیلا برد
من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا به کجا بود مگر دست که بود
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد
خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم
با بر افروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد
اگر صفحه جان زنگار زدایی نشود برق منزل لیلی به جان انسان اتصال پیدا نمی کند و ارتباطی سیگنالی با حق ایجاد نمی شود و هیچ گیرندگی انوار الهی درجان انسان نیست . علم واقعی از مقوله نور است و عالم و دانشمند واقعی منور به نور الهی است . این عالم است که مستغرق در عظمت خداوند متعال است و همه سمت و سوی امور عادی و جاری او ( هو یعنی اوست) و محو مشاهده اوست .
علمی که صرفا مشغول دنیای دنیه است علم نیست لذا جان را منور نمی کند بر آلودگی جان می افزاید و انسان را منقاد قوه شهویه و غضبیه ، وهمیه می کند و غایت همت و هدف اینگونه افراد زخارف دنیوی و صفات خبیثه آن و اخلاق رذیله آن است که این امر باعث می شود که انوار علو حقیقیه از مطلع فیوضات الهیه بر جان انسان نباشد.
با عینک کثیف نمی توان بیرون را خوب مشاهده کرد ، هرچه عینک کثیف تر باشد مشاهده ضعیف تر است و اگر شیشه عینک کاملا" مات شود دیگر با این عینک نمی توانیم خارج از عینک را مشاهده کنیم یا اگر ویروسی در چشم ما پیدا شود و به قرنیه آسیب رساند ما نمی توانیم بیرون از وجود خود را با این چشم ببینیم عینک جان ما همینگونه است ، اگر تابشی از نور الهی برجان ما نیست و ما مشاهده ای از ملکوت او نداریم برای این است که جان ما با چیزهای متعدد حجاب گرفته و آلوده به ویروسهای نفسانی و شیطانی است . شما می بیند رسول الله (ص) برای مطهر نگه داشتن جان خود روزی هفتاد مرتبه ذکر استغفرالله دارند . نماز جان را تطهیر می کند ، روزه جان را تمیز می کند . اگر با بجا آوردن اینها جان ما تمییز نمی شود و انبار جان جایگاه مملو از معنویت نمی شود باید دقتهای دیگری را در جان انجام داد .
مولوی می گوید: این گندم هائی که در انبار جان ما جمع می شود همان نماز چهل ساله ماست و آن موش هم که گندم ها را می خورد گناهان روز مره ماست که آثار آن نماز را از بین می برد.
ما در این انبار گندم می کنیم گندم جمع شده را گم می کنیم
می نیاندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندم است از مکر موش
اول ای جان دفع شرّ موش کن
وانگهی در جمع گندم کوش کن
بشنو از اخبار ِ آن صدر الصدور
لا صلاةَ تمّ الا بالحضور
گر نه موشی دزد در انبان ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست ؟

از یادداشت های روزانه، اکتبر ۲۰۱۱