یادداشت های روزانه (4)

« کسانی از لشکر کوفیان بودند و در کربلا برای اهداف دنیائی خود آمدند که در راس آنها عمر ابن سعد که به امید دریافت ملک ری در کربلا حاضر شد جلسه روز عاشورای عمر سعد به همراه فرزندش و غلامش با حضرت سیدالشهداء و ابولفضل العباس که در تاریخ طبری ثبت است از درسهای اصلی عاشوراست امام در آن جلسه می فرماید: پسر سعد آیا می خواهی با من جنگ کنی؟ در حالی که مرا می شناسی و می دانی که پدرم چه کسی است؟ نمی خواهی با من باشی؟ و دست از اینها(بنی امیه) برداری؟ این عمل به خدا نزدیک تر و مورد توجه اوست ابن سعد که سرمست باده و جاه و جلال است و جامه تزویر و تکبر بر تن دارد در پاسخ می گوید: در این صورت خانه ام را در کوفه ویران می کنند. حضرت می فرمایند من با هزینه خودم برایت خانه تهیه می کنم من می ترسم باغ و نخلستان ام را مصادره کنند. - من در حجاز بهتر از آن را به تو می دهم . زن وفرزندم در کو فه اند می ترسم آنها را به قتل برسانند.
امام چون به عمق تیرگی باطن او و دنیا خواهی اش پی برد از بازگشت او مایوس می گردد . . .از نکات برجسته رفتار حضرت در کربلا اتمام حجت برای همگان بود حتی در شب عاشورا به گونه ای با قاسم ابن الحسن گفتگو کرد که در این زمان کسی نتواند بگوید نوجوان سیزده ساله ای را به میدان فرستاده است و این نوجوان هم با اختیار خود راهش را انتخاب کرد و مرگ را شیرین تر از عسل معرفی نمود و نشان داد که خداوند چگونه می تواند یک نوجوان سیزده ساله را نشانه الهی در روی زمین قرار دهد و انی اعلم مالا تعلمون در جواب ملائکه را با یک نمونه عینی نشان آنها بدهد.»
از سخنرانی شب پنجم ماه محرم ۱۴۳۰