که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

مصاحبه اختصاصی وبسایت مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
با حجت الاسلام والمسلمين بحرینی امام جمعه ومدیر مرکز

قسمت سوم

فروردين ۱۳۸۷ ( آوريل ۲۰۰۸)


در سومين بخش از مصاحبه اختصاصی وب سايت مركز تعليمات اسلامی واشنگتن با حجت الاسلام والمسلمين بحرينی ، ايشان به شيوه تحصيل و تحقيق و تتبع در حوزه های علميه می پردازند و گوشه هايی از زندگی يك طلبه حوزوی را بازگو وی نمايند كه برای بسياری تازگی دارد . بخش های اول و دوم اين مصاحبه را می توانيد در لينك های مربوطه ملاحظه نماييد .اينك توجه شما را به بخش سوم اين گفتگو جلب می كنيم .

* * *

- در بخش پیشین در خصوص علاقه مندی تان نسبت به علوم حوزوی و انتخاب حوزه برای ادامه تحصیل اشاره کردید. ممکن است در این خصوص بیشتر توضیح بفرمایید:

همانطور که قبلا اشاره شد، آنچه مرا متوجه ومجذوب حوزه کرد، عشق و علاقه به معنویت و عرفان حوزه بود. حوزه علمیه قم علیرغم عمق و طول و عرضی که دارد متاسفانه برای جامعه ما و برای دنیا ناشناخته است. بعد علمی ومعنوی حوزه علمیه قم برای دیگران چندان قابل درک نیست چرا که درخصوص آن خیلی بحث نشده است. به عنوان مثال فردی که درسیستم آکادمیک تحصیل می کند پس از شش تا هفت سال به دکترا می رسد و تحصیل خود را پایان یافته قلمداد می کند مگر اینکه عشق به مطالعه و تحقیق داشته باشد . اما در حوزه علمیه تحصیلات پایانی ندارد و بیش از شصت، هفتاد سال عمر می طلبد تا فرد به تحصیل وتتبع و تفحص در بخشی از علوم حوزوی بپردازد. پس از طی شش، هفت سال تازه دوره مقدماتی را طی کرده است. درسهای سنگینی فراروی او است. مثلا اگر کسی ادبیات عرب را طی کند، این دروس درحقیقت مقدمه فراگیری علوم اسلامی است. ادبیات عرب از علوم آلی به حساب می آید یعنی ابزاری برای فرورفتن وغور درمعارف حوزوی. ادبیات عرب را فقط برای ادبیات عرب نمی خوانند یا منطق را فقط از باب خود منطق مطالعه نمی کنند یا فلسفه را از حیث فلسفه بما هو فلسفه یاد نمی گیرند، علم رجال نیز به همین منوال است آن را برای هدف دیگری یادمی گیرند، درایه را فقط جهت کسب علم درایه نمی خوانند بلکه نگاهی که به این علوم در حوزه وجود دارد نگاه ابزاری است یعنی استفاده از این علوم جهت رسیدن به گنجهای دین، گوهر شریعت و جواهرات معنوی.

- طلاب حوزه چه مدتی را صرف آموزش زبان عربی می کنند؟

درحوزه علمیه قم مرسوم است در سه سال اول ادبیات عرب را تحصیل کنند. در سال اول کتاب جامع المقدمات خوانده می شود. دراین کتاب اولین حدیثی که به طلبه آموزش می دهند« اول العلم معرفه الجبار وآخرالامر تفویض الامر الیه» است. فهم همین حدیث غایت ونهایت علم آموزی در حوزه را به تنهایی بیان می کند. این حدیث به طلبه می گوید که تو تحصیل می کنی برای شناخت خدا و امتداد تحصیلاتت و پایان آن نیز چیزی نیست جز خدمت و خودرا به خداسپردن. نهایتا باید بعد از این تحصیلات به مرحله بندگی کامل برسی. بشوی عبد صالح خدا.

آخر همه درسها معمولا این جمله را طلبه می شنود و می بیند که «آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین» یعنی همه ارزشها، زیبایی ها وخوبی ها از طرف خدا است و متعلق به او. بنا بر این ازهمان روز اول هدف تحصیل برای طلبه تبیین شده است و جوانی که وارد تحصیل درحوزه می شود، عشق محبوب در وجود او شعله ور می شود یا بذرعشقی که دروجود او است به محصول می نشیند. به او فهمانیده می شود این تحصیل برای مشاغل دنیایی نیست بنابراین بر این تحصیلات نیز پایانی مترتب نیست. این نگاه برخلاف آن نگاه جوان دانش آموز یا دانشجویی است که تحصیلات را برای کسب معاش بهتر دنبال می کند. مدرک جویی و مدرک گرایی ناشی ازاین نحوه نگاه، یکی از بزرگترین آفات تحصیل علم در سیستم آکادمیک است. ممکن است یک نفر در سیستم آکادمیک با پایان تحصیلات ادبیات عرب موفق به دریافت دکترا در این رشته شود و این به مثابه پایان تحصیلات برای او است درحالیکه طلبه حوزه با به پایان بردن ادبیات عرب، تازه آماده ورود به عرصه مباحث فقهی، اصولی، فلسفی، تاریخی و تفسیری می شود. البته تغییر بینش در انتخاب علوم آکادمیک می تواند مصداق حدیثی که عرض کردم باشد.

...حدیث به طلبه می گوید که تو تحصیل می کنی برای شناخت خدا و امتداد تحصیلاتت و پایان آن نیز چیزی نیست جز خدمت و خودرا به خداسپردن. نهایتا باید بعد از این تحصیلات به مرحله بندگی کامل برسی. بشوی عبد صالح خدا.

- در ضمن جلسات تفسير قران و شرح معراج السعاده كه به طور منظم روزهای سه شنبه و پنج شنبه هر هفته برگزار می گردد شنونده بخوبی درك می كند كه شما تسلط زيادی بر ادبيات عرب داريد می شود در این خصوص توضیحاتی بفرمایید

اینجانب به دلیل علاقه شدید و وافری که به علوم دینی داشتم با اشتیاق فراوان در سال دوم حوزه، دوره کامل ادبیات عرب را کامل کردم. یعنی سال سوم حوزه را در تابستان سال دوم تام وتمام به پایان رساندم. در این دوره ادبیات جامع المقدمات، کتاب البهجه المرضیه فی شرح الفیه ابن مالک معروف به سیوطی که توسط ملاجلال سیوطی نگارش شده ، مغنی اللبیب ابن هشام ، المختصر و حاشیه ملاعبدالله را به پایان رساندم و در پایان این دوره به عنوان طلبه نمونه برگزیده شدم. شاید برای خوانندگان جالب باشد که کمی درباره این کتابهایی که بدانها اشاره شد، توضیح دهم. یکی از جالبترین کتابهای که ذکر نام آن رفت، کتاب البهجه المرضیه فی شرح الفیه ابن مالک باشد. این کتاب شرح اشعار عربی ابن مالک اندلسی است. ابن مالک تمام صرف ونحو را به صورت شعر عربی در قالب هزاربیت نگارش کرده است که سالهای سال است به عنوان مرجع ادبیات عرب به شمار می رود. "الف" در عربی به معنی هزار است و از آنجایی که این کتاب مشتمل بر هزار بیت شعر است، عنوان الفیه را برخود گرفته است. در طول تاریخ افراد متعددی براین کتاب شرح زده اند مثل ابن عقیل ، مثل ملاجلال سیوطی و دنیایی از معارف زبان عربی دراین ابیات پنهان شده است.
در سال دوم حوزه بود که اینجانب در مسابقه ای پیرامون حفظ همین اشعار شرکت کردم و با حفظ کامل این اشعار، که همچنان نیز در خاطر دارم، یک دوره کتاب لسان العرب که لغتنامه مرجع ومهم عربی است و مشتمل بر ۱۷ جلد است و به همراه یک دوره کتاب من لایحضره الفقیه از اساتید خود درمدرسه کرمانیهای قم جایزه گرفتم.

- معمولا شاگردهای ممتاز را بعد ازاتمام تحصیل در مدرسه نگه می دارند و از آنها به عنوان استاد استفاده می کنند. آیا برای شما هم چنین چیزی رخ داده است؟ و آیا این تدریس ادامه هم یافت و به جز مدرسه ای که در آن تحصیل کرده اید، در مدرسه دیگری هم تدریس داشته اید؟

بله. بنده هم بعد از اتمام تحصیلاتم، به مدت ده سال در این مدرسه تدریس داشتم. به مجرد اتمام تحصیلاتم و به دلیل اینکه از طلبه های برجسته به شمار می رفتم، از سوی حجه الاسلام جاویدی رییس مدرسه کرمانیها از اینجانب دعوت به تدریس شد که اینجانب نیز پذیرفتم. همانطور که مستحضرید مدرسه کرمانیها از مدارس معروف و صاحب نام قم است و افراد برجسته ای را تحویل اجتماع وجامعه دینی داده است. من شروع به تدریس دروس ادبیات عرب (صمدیه، هدایه، عوامل، صرف ساده، کبری فی المنطق، حاشیه ملاعبدالله، کتاب سیوطی، باب اول ورابع مغنی اللبیب، کتاب المنطق و تفسیر جوامع الجامع و کتاب بدایه الحکمه) در این مدرسه نمودم. همچنین به مدت هشت سال نیز در حوزه علمیه خواهران دفتر تبلیغات حوزه پایه های مختلف حوزوی را تدریس می کردم و درحوزه کتاب شرح لمعه، اصول فقه، شرح منظومه، و بخشهایی از رسائل ومکاسب را تدریس نموده ام. همانطور که در بخش پیشین مصاحبه هم عرض کردم بیش از دوهزار طلبه که اینک از روحانیون مختلف در سراسر کشورهستند در مباحثه اینجانب شرکت می کردند و بسیاری از آنان اینک از رجال برجسته حوزه، علم و اجتماع به شمار می آیند.

- به جز ادبیات عرب چه دروس دیگری در حوزه تدریس می شود؟
کتاب دیگری که در سال دوم حوزه مطالعه می شود، حاشیه ملاعبدالله است. حاشیه ای بر کتاب منطق نوشته شده توسط سعد تفتازانی.
سعد تفتازانی یکی از پیشگامان منطق درعصر خود بوده است که متنی را در منطق نوشته است به نام التهذیب فی المنطق. تمام منطق را در یک متن کوتاه نگارش نموده است و مدعی شده هرکس بتواند یک کلمه از این متن کم کند ودر عین حال خدشه ای به معنی وارد نکند، یک اشرفی طلا از سوی من دریافت می کند! دراین میان بسیاری تلاش کردند و موفق نشدند.  البته شیخ بهایی توانست و این کاررا انجام داد حال آنکه سعد تفتازانی در آن زمان دیگر زنده نبود.
برگردیم به کتاب حاشیه ملاعبدالله. ملاعبدالله بر این کتاب تفتازانی، حاشیه ای زده است که بسیاراین کتاب را ملموس تر و خواندنی کرده است. این کتاب که کتابی است بسیارعمیق درباب منطق به واقع همان منطق ارسطویی وملحقات به منطق ارسطویی است. خواندن این کتاب ازاین بابت مهم است که طلبه با یادگیری منطق واصول آن، با قواعد کلام و استنتاج آشنا شده وذهنش از خطا واشتباه مصونیت پیدا می کند کما اینکه در تعریف منطق داریم «آله قانونیه تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر».
سابقه توجه و گرایش به منطق به حدود 2500 سال قبل بر می گردد. ارسطو در آن زمان بنا به درخواست اسکندر و به جهت مقابله با سوفسطاییان و برملا نمودن فریب آنها در مباحث فکری، «قانون نگه داری فکر از خطا» را نگارش نمود که بعداز گذشت 2500 سال این قانون همچنان پابرجاست و خود این موضوع بسیار قابل تامل است. یقینا نوشتن قانون برای فکر واندیشیدن به مراتب سخت تر از نوشتن قانون برای تجارت ویا گمرک است. این قوانین که توسط ارسطو نوشته شده کامل وجامع است و سالهای سال مورد استفاده قرار می گرفت هرچند بعدها کسانی مثل فرفریوس الحاقاتی به این قانون اضافاتی کردند مثل باب ایساغوجی یا کلیات خمس که باب بسیار ارزشمندی است که به منطق ارسطویی اضافه شده است و جنس، نوع، فصل، عرض عام و عرض خاص را شامل می شود. درست اندیشیدن وحفظ ذهن از خطایا وتنازعات ذهنی از اصولی است که می بایست توسط طلبه تمرین و ممارست شود. و لذا طلبه هم در دروس جامع المقدمات، درس منطق را دارد به نام کتاب کبری فی المنطق و هم درسال دوم منطق را با نام حاشیه ملاعبدالله یا کتاب منطق مظفر می خواند و هدف اصلی واساسی این است که فنونی که فکر یک طلبه را ازحیله های گفتاری، استدلالات غیرمنطقی، و هیاهوهای مختلف گفتاری، سخنوری و کلامی مصون نگاه داشته و قوه تمییز سخن منطقی را از غیر منطقی تقویت نماید.

- آیا باید منطق در دوران مدرن هم همچنان تدریس شود؟ آیا مثالی در ذهن دارید که بر ضرورت ادامه تدریس منطق در حال حاضر دلالت کند؟

فراگیری منطق بسیار برای طلبه مهم است چه درعصر حاضر نیز انواع آلودگی های سخن جاری است و به سمت طلبه هجمه می آورد. داشتن ابزار منطق، ابزاری بسیار مهم وکارآمد برای طلبه امروز است چرا که به او قوه تشخیص سره از ناسره را می دهد. به عنوان مثال نوشتار نویسنده کتاب قبض وبسط تئوریک شریعت اگر در لابراتوار منطق ریخته شود و از آن طرف بیرون بیاید، امراض سخن وحقایق سخن بر ملا می شود که این نتیجه گیری به وسیله دانش منطق حتی برای یک طلبه تازه کار که تنها دانش منطق را فراگرفته باشد نیز سهل است. قبض و بسط تئوریک شریعت، کتابی است که به نوعی بازپروری اندیشه های کارل ریموند پوپر به حساب می آید و عمده تمرکز آن بر بحث نتیجه گیری تغییرپذیری معرفت دینی از تغییرپذیری معرفت بشری است. در زمان ارسطو نیز می بینیم عده ای معتقد بودند که همه هستی خواب است وخیال و نام خود را سوفیست گذاشته بودند که در لغت یونانی به معنای اندیشمند است و با شیوه مغالطه و جدل وخطابه حرفهای ناحق را برکرسی نشانده بودند و عده ای به دلیل هنر سخنوری آنها وهنرشان در مغالطه مجذوبشان شده بودند. دراین میان سقراطی پیدا شد و در مقابلشان ایستاد. به دلیل تواضعی که داشت خود را فیلاسوف نامید که در زبان یونانی فیلاسوف یعنی دوستدار دانش. او درمقابل سوفسطاییان شروع به اقامه ادله نمود. آنها انکار وجود می کردند وسقراط اثبات وجود و فلسفه وموضوع بحث خود را بر وجود معطوف نمود و با دلیل و برهان قاطع شروع به کم رنگ کردن ادله شکاکین و سوفسطاییان کرد. با کم رونق شدن ادله سوفسطاییان وبرملا شدن مغالطه هایشان، این نحله در آن دوران رو به اضمحلال گذاشت هرچند در هر عصر و دوران با شکلی تازه سر از تخم بر می آورد ودر عصر حاضر نیز بحث خود را معطوف به موضوع تغیّرپذیری معرفت نموده است با این استدلال که ما نمی گوییم عالم خواب وخیال است بلکه می گوییم برداشتهای ما از این عالم مطابق با واقع نیست و واقع چیزی متفاوت از برداشتهای ما است. لذا شکاکیت را متوجه دانش بشری کرده اند و برای اثبات مدعای خود دلایلی را اقامه نموده اند بررد تطابق دانش بشری با واقعیت خارجی و گفته اند هیچ دانشی از دانشهای بشری مصون از خطا نیست و با واقع تطابق ندارد. بعد این بحث را به عرصه دین کشیده اند و گفته اند که دانشهای دینی بشر هم مطابق با واقعیت وحقیقت دین نیست. دین حقیقی دست نیافتنی است و دانش های دینی حقیقت دیگری است که کسی را یارای دست یازیدن به آنها نیست. نتیجه گیری کردند که لذا همه دانشهای دینی بشری در معرض خطا قراردارد.
حرف را بزک کرده و درقالب خطابه و مغالطه وشعر وبا شیوه خاصی خود عرضه می کنند. البته دراین جا بنا نیست خطابه یا شعر یا جدل را نقد کرد بلکه موضوع این است که بدون داشتن ابزار سنجش که همان منطق است می توان ازاین آلات سوء استفاده نمود. با استفاده از این ابزارها می توان حرف های صحیح را نیز به کرسی نشاند اما اگر کسی ابعاد دقیق وچالشهای این فنون را فرانگرفته باشد، این بحثها می تواند فرد را دچار خلّابه کند و افراد دچار کج اندیشی و انحراف می شوند.

- به نظر شما بهترین راه برای رسیدن به یک مطلب یقینی از نظر منطق چیست؟

راه برهان با استفاده از شکل اول منطق ارسطویی که از دو قضیه یقینی که حد وسط محمول در صغری و موضوع درکبری می باشد. ارسطو و بوعلی سینا بر این اعتقادند که اگر صغری و کبری داشته باشیم و صغری قضیه موجبه و کبری قضیه کلیه باشد (چه موجبه و جه سالبه) وحد وسط محمول در صغری و موضوع در کبری باشد و هردوقضیه ازانواع قضایای یقینی باشند و همه شرایط به طور دقیق لحاظ شده باشند، جواب و نتیجه حتما یقینی است. در مرتبه بعد از برهان، استقراء تام قرار دارد که در آنه همه موارد جزء مورد تفحص قرار می گیرند و بعد از آن استقراء ناقص در صورتی که برهان تکیه کند ؛ بهترین راههای وصول به نتایج یقینی قلمداد می شوند.

- به منطق و ادبیات عرب اشاره کردید. آیا فقط همین دودرس برای ورود به مباحث اصلی حوزه کفایت می کند؟

طلبه در سال سوم وارد مرحله بسیار پیشرفته ادبیات عرب می شود وباید به حدی برسد که بتواند توانایی تجزیه کلمه به کلمه قرآن وروایات را ازنظر ادبی داشته باشد و متون بی اعراب را اعراب گذاری نماید تا معانی صحیح را استخراج کند ودلیل اعراب کلمات قران را بیابد. در کنار کتاب مغنی ، کتاب مختصر که درعلم معانی ، بیان وبدیع نگاشته شده است را فراگیرد که هدف از فراگیری از اینها پی بردن به زیبایی های گفتاری ونوشتاری است و پس از پایان این مرحله یک طلبه علوم دینی امکان این را می یابد که وارد شرح لمعه واصول فقه شود. ودر صورت علاقه مند بودن ودارابودن استعداد کافی فلسفه را شروع نماید. نویسنده شرح لمعه و فقه شهیدثانی است که متن لمعه نوشته شهید اول را حاشیه زده است و درواقع یک دوره کامل فقه اجتهادی است. این کتاب مشتمل بر ابواب متنوعی از فقه است که از حج تا جهاد از صلاۀ تا متاجر، از اجاره تا مزارعه و مساقاه و مزارعه و قصاص وحدود را درخود جمع کرده است. این کتاب به تنهایی دوسال از عمر تحصیلی یک طلبه را می طلبد درحالیکه در کنار این کتاب، کتاب اصول الفقه مظفر که کتابی است که شیوه های استنباط را به طلبه یاد می دهد نیز باید فراگرفته شود. معالم از دیگر کتابهایی است که در سال سوم و دررابطه با اصول مورد تدریس قرار می گیرد.
کتاب اصول فقه در سالهای چهارم و پنجم به عنوان یک درس سنگین عقلی ارائه می شود در این مرحله است که طلبه تا اندازه ای به راهکارهای اجتهاد آشنا می شود.
در سال ششم، هفتم وهشتم دو کتاب سنگین رسائل و مکاسب که درفقه واصول توسط شیخ انصاری به رشته تحریر درآمده، مورد تدریس قرار می گیرد. فهمیدن یک خط از این کتابها کار آسانی نیست ولو اینکه به زبان مادری انسان هم ترجمه شود. متونی به غایت غامض و پیچیده که فهم آن ازتوان هرکسی ساخته نیست.
درسال نهم حوزه، طلبه درس کفایه الاصول آخوند خراسانی را فرامی گیرد وپس از آن وارد درس خارج فقه واصول می شود. در درس خارج کتاب خاصی ملاک قرارنمی گیرد بلکه پیرامون یک موضوع فقهی و اصولی نظرات متنوع فقها وادله آنها مورد بررسی قرار می گیرد که درواقع در صورت استعداد و پشتکار و پس از طی هفت الی هشت سال تحصیل و پژوهش و سپری کردن عمر دراین مقطع، نشانه های اجتهاد در طلبه پدیدار می شود.
اما دوران فلسفه خود دوران سنگینی است. دروس متافیزیکی وعقلانی که فهمش برای هر طلبه میسر نیست وزحمات زیادی را می طلبد. از سال سوم شخص با کتابهایی مثل بدایه الحکمه، نهایه الحکمه، شرح منظومه ملاهادی سبزواری، اشارات ابوعلی سینا، اسفار اربعه ملاصدرا، درحوزه فلسفه قرار می گیرد.
یک طلبه مستعد تنها با صرف 15 سال وقت و اختصاص روزی چند ساعت برای کلاس ، مطالعه و مباحثه برای این دروس درکنار فقه واصول به دانشی قابل توجه درمقوله فلسفه می رسد.
حال مباحثی مثل علوم قرآنی (التمهید)، علوم تاریخی و کتابهایی مثل ملل ونحل، رجال والدرایه، جزو لاینفک تحصیلات طلبگی است و هر یک از این شاخه ها دنیای خاص خود را دارد. به طور مثال علم رجال که درباره شخصیتهایی است که در طول تاریخ روایات را بیان کرده اند یا علم درایه که درباره متن مطالب منقول واحادیث کنکاش می کند که برای یک طلبه درس خارج خوان، مطالعه آن ضروری است. تفسیر آیاتی که مربوط به احکام است برای طلبه درس خارج خوان ضروری است. حال با این اوصاف کمتر می توان فردی را تصور کرد که بدون عشق بخواهد درس حوزه بخواند. خواندن این دروس سنگین و طاقت فرسا هم همت می خواهد و هم عشق شعله ور به معارف الهی. بدون عشق و بدون لذت درس خواندن نمی توان از گردنه این کتابها وبحثها گذر کرد.

- با این تفاسیر باید این دوران سخت ترین دوران زندگی شما باشد؟

برعکس. با همه این سختیها وگردنه ها دوران طلبگی، بهترین دوران زندگی من به شمار می رود. هر موقع یاد آن دوران می افتم، آهی می کشم که چه دورانی طی شده است. دورانی بود بسیار زیبا و به یاد ماندنی. دورانی پر از معنویت و صفا. دورانی که انسان باعارفان زحمت کشیده ودلسوخته مانوس است. به یاددارم درقم درسهای اخلاق پنجشنبه شب آیت الله مظاهری را که درمسجد اعظم قم برگزار می شد. برنامه های آیت الله مشکینی را که چه لذتی در اوایل دوران طلبگی باخود داشت. بعد از این دوران به دنبال گنجهای دیگری می گشتیم که با درسهای آیت الله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی و آیت الله حسن زاده آملی آشنا شدیم.
حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی از آن دست عرفایی است که کمتر کسی اورا می شناسد. از اسرار وکنوز مخفی دوران است. به یاد دارم وقتی درس شرح منظومه ملا هادی سبزواری را برای ما شروع کرد، روایتی را برایمان نقل کرد که درعمق جانمان نشست. روایت این بود:
ان الوصول الی الله تبارک وتعال سفر لایدرک الّا بانتفاع اللیل یعنی وصول به درگاه ذات الهی مسافرتی است که جز با تهجد و شب زنده داری برای فرد میسر نمی شود. گاهی بسیار تاسف می خورم که چرا امثال چنین درها وگوهرهایی برای جوانان ما ناشناخته اند.

...از آن دست عرفایی است که کمتر کسی اورا می شناسد. از اسرار وکنوز مخفی دوران است.


فردی مثل آیت الله حسن زاده آملی نیز چنین فردی است. فردی که نظیر اور ا در حوزه های علمیه جهان نمی توان یافت. عارفی که وصل است. به یاد دارم در درس عرفان کتاب مصباح الانس در بحث کملین وبدلاء می فرمود: برای چهلمین روز علامه طباطبایی شبها مشغول نگارش رساله انه الحق بودم که نیمه شبی که سخت مشغول تحقیق وتتبع بودم علامه ناگهان درگوشه ای از اتاق هویدا شد وبه من فرمود: تو نیکو صورتی، نیکو سیرتی، نیکو صولتی. من هم محو تماشای او بودم که ناگاه محو شد.
بنده ده سال در محضر علامه حسن زاده آملی اشارات، اسفار و کتب عرفانی خواندم که چنان عشقی را در وجودم برانگیخت که همچنان از گرمای آن بهره می برم .
دوران خوش و به یادماندنی بود آن ایام: نماز جماعت آیت الله العظمی اراکی در فیضیه قم که مملوبود از معنویت و عرفان. نمازآیت الله العظمی مرعشی نجفی درصحن حرم حضرت معصومه (س) و نماز عارفانه حضرت آیت الله العظمی بهجت در مسجد فاطمیه و زيارت حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله عليها و در محضر قال الصادق و قال الباقر بودن و در محضر تبيين قران بودن و ملاقات انسانهای ورزيده معنوی و عرفانی و نشست درمحضر آنها و زدودن زنگارهای دنيوی در اثر نشست و برخاست با اين اوليای الهی يكی از بهترين ايام زندگی قلمداد می شود كه خاطره آن ايام فراموش نمی شود و به ياد دارم که چه حالی و چه عطشی برای وصول به خداوند در ما ایجاد کرد...

ادامه این مصاحبه را در بخش چهارم که به زودی آماده می شود مطالعه نمایید.

قسمت اول
قسمت دوم