مصيبات فاطميه


منع گريه
حضرت فاطمه نه اشكش مى ‏خشكيد و نه ناله‏اش فرو مى‏نشست. لذا گروهى از بزرگان مدينه خدمت حضرت على (ع)آمده عرضه داشتند: اى ابوالحسن، فاطمه (س)شب و روز گريه مى‏كند و ما نه شبها خواب و آرام و خوشى داريم و نه روزها به هنگام كار و فعاليت آسايش خاطر. خدمت شما رسيده‏ايم تا بگوييم كه از فاطمه (س)بخواهيد يا شب گريه كند يا روز.

حضرت على بن ابيطالب (ع)در پاسخشان فرمود: «پيغامتان را به او مى‏رسانم». سپس به خانه نزد حضرت فاطمه (س)كه همچنان به عزادارى مشغول بودند تشريف آوردند. چون حضرت فاطمه (س)متوجه حضور مولا (ع)شدند، براى آسايش و راحتى ايشان اندكى سكوت اختيار كردند. امام (ع)به ايشان فرمودند: »اى دخت پيامبرخدا! بزرگان مدينه از من خواسته‏اند كه از تو تقاضا كنم يا شب گريه كنى يا روز«. حضرت فاطمه (س)عرضه داشتند: «اى ابوالحسن! زندگى و ماندن من در ميان اينان بس كوتاه خواهد بود و به زودى از ميانتان غروب خواهم كرد. به خدا سوگند، نه شب ساكت مى‏مانم نه روز تا اين كه به پدرم رسول خدا (ص)بپيوندم».

اميرالمومنين (ع)فرمودند: «اى دخت رسول خدا! هرآنچه خواهى‏بكن».[1]

سپس حضرت على (ع)دور از شهر مدينه، در بقيع اتاقى براى حضرت فاطمه (س)برپا داشتند كه »بيت الاحزان« نام گرفت. حضرت زهرا هر روز صبح امام حسن و امام حسين 8را جلو انداخته، گريه كنان به بقيع و محل »بيت الاحزان« مى‏رفتند و تا شب ميان قبرها به گريه و زارى مى‏پرداختند. شب هنگام، امام عليه السلام تشريف آورده آنان را به منزل باز مى‏گرداندند.

گفته‏اند اين خبر ارباب عقول
كه چنين آمده در حال رسول(ص)

چون كه شمع دل از اين خانه برفت
بر هوا دود ز پروانه برفت

عالمى از غم او محزون شد
حضرت فاطمه بس دل خون شد

بس كه از فاطمه دل سوخته بود
يثرب از ناله‏اش افروخته بود

ناله فاطمه بگداخت بسى
كارها را به هم انداخت بسى

زين مصيبت همه اشباه رجال
به على شكوه كنان پر ز ملال

همه گفتند كه گشتيم ملول
بس كه ناليده در اين شهر بتول

نيست گر پيرو قانون زهرا
مردم آزارى اين شهر چرا؟

همه گفتند بگو با زهرا
روزها گريه كند يا شبها

تا دل فاطمه آشفته شده
خانه‏هامان همه آشفته شده

حرف بر حضرت صديقه رسيد
پاى از دامن آن شهر كشيد

گفت گر اشك نريزم چه كنم؟
با عدو گر نستيزم چه كنم؟

كوهها يار سزاوار منند
شهدا محرم اسرار منند

چون سخن از شرر آهم رفت
به سر قبر عمو خواهم رفت

تا بگويم ستم ظالم را
مى‏زنم ناله بنى هاشم را

صبح زهرا چو ز يثرب مى‏رفت
رجعتش تا دم مغرب مى‏رفت

ساكن كلبه احزان شده بود
همدم كوه و بيابان شده بود

آب شد در ره آن خاك، تنش
سوخت رخسار حسين و حسنش

سايبانى كه على ساخته بود
دشمن از كينه‏اش انداخته بود

گريه بانگى است كه عالم‏گير است
گريه گر گريه بود شمشير است [2]

طلب يارى از انصار
 پس از آنكه مردم با ابوبكر بيعت كردند، حضرت على (ع)شبها حضرت زهرا (س)را بر چهارپايى سوار مى‏كرد و به درخانه انصار مى‏برد و از ايشان يارى مى‏طلبيد. آنان مى‏گفتند: اى دختر رسول خدا، كار از كارگذشته است و ما با اين مرد بيعت كرده‏ايم و اگر همسر و پسر عموى تو پيش از اين مرد نزد ما مى‏آمد و از ما بيعت مى‏خواست ما كسى غير از او را انتخاب نمى ‏كرديم.

على (ع)مى‏فرمود: آيا من جنازه رسول خدا (ص)را در خانه‏اش روى زمين گذاشته دفن نكرده به دنبال گرفتن حكومت آن حضرت به نزاع و دعوى برخيزم؟

حضرت زهرا (س)فرمود: ابوالحسن كارى غير از آنچه كه سزاوار و مناسب او بود، انجام نداد و آنان نيز كارى كردند كه حسابشان با خداست و خداوند از آنان بازخواست خواهد كرد.[3]

طلب بيعت از انصار در نيمه شبها

الا اى كوثر همواره جارى
الا اى چشمه سار بى‏قرارى

تويى خير كثير اى مادر ما
تمام هستى پيغمبر ما

خدا را شكر هستم محرم تو
دلم دارد بهانه از غم تو

بگويم از تو و اهل مدينه
همان شهر پر از نامرد و كينه

شنيدم با على همراه گشتى
پى آن مردم گمراه گشتى

شبانه با حسن نور دو عينت
غريبانه به همراه حسينت

اگرچه دل غمين و خسته بودى
اسير پهلويى بشكسته بودى

اگرچه قد و بالايت كمان بود
اگرچه خون ز پهلويت روان بود

زدى در، خانه ريزه خوران را
مسلمانان پست و ناتوان را

سرشك از ديده‏ات آرام سفتى
به آنها با دل آزرده گفتى

چرا اينگونه بر غفلت اسيريد؟
چرا غافل ز مولاى غديريد؟

چرا دنيا شما را كرده مدهوش؟
چرا امر پيمبر شد فراموش؟

چرا بر خوان نامردى نشستيد؟
به روى مرتضى در را ببستيد

حقايق را چرا آسان فروشيد؟
على را اين چنين ارزان فروشيد

مرا دشمن زد و چيزى نگفتيد
ميان خانه‏ها آرام خفتيد

تماشاگر شديد آتش زدن را
هجوم تازيانه سوى من را

بياييد و دوباره باز گرديد
امام خويش را سرباز گرديد

شما ريزه خور احسان ماييد
مسلمان گشته ايمان ماييد

ولى دنيا زده بودند مردم
به غفلت باز آسودند مردم

به روى تو در كاشانه بستند
كنار سفره دشمن نشستند

كه از بى‏غيرتى دين بى‏معين شد
امير المومنين خانه نشين شد [4]

اذان بلال
 روزى حضرت زهرا (س)فرمود:

أِنّى أَشْتَهى أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنَ أَبى بِالْأَذان.ِ
بسيار دوست دارم كه صداى اذان [بلال]، موذن پدرم «كه درود خدا بر او و اهل بيت اوباد» را بشنوم.[5]

وقتى اين خبر به بلال رسيد، با اينكه از اذان گفتن امتناع مى‏ورزيد، آماده شد و اهل مدينه يكبار ديگر صداى دل نشين اذان بلال را شنيدند.

شهر در شادى و سرور غرق شد، تا آن كه گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا رسول اللَّه»، ناگاه به بلال خبر رسيد كه اذان را رها كن زيرا فاطمه (س)بى ‏هوش نقش بر زمين افتاده است.

اى بلال اى يادگار مصطفى
اى اذان گوى ديار مصطفى

اى كه بى‏تو مأذانه افسرده است
بى‏اذان تو دلم پژمرده است

اى اذان گو كار خود آغاز كن
سفره درد دلم را باز كن

خود ببين دين را به كفر آميختند
خاك قبرستان به سرها ريختند

خود ببين مسجد شده جاى عدو
باز شد در خانه‏ام پاى عدو

خود ببين آتش گرفته باغ را
اى كه ديدى رنج سنگ داغ را

دردهاى من ز تو بيگانه نيست
رنج ميخ آتشين دانى كه چيست؟

اى كه ره در دشت غربت برده‏اى
بارها تو تازيانه خورده‏اى

اى كه دشمن هرچه بر روى تو زد
تا دم آخر فقط گفتى احد

من هم اينجا ايستادم با على
بين آتش ذكر من شد ياعلى

آگهى آنها كه سويم آمدند
ضربه را با قصد كشتن مى‏زدند

كاش مى‏بودى و در فصل خزان
بر غريب من تو مى‏گفتى اذان

بعد احمد حرف ما بى‏قيمت است
اين كه مى‏بينى نماى غربت است

با اذانت عقده از دل وانما
ياد باباى مرا احيا نما [6]

(سوره زلزال )شهادت كوچه بنى هاشم
در قرآن مجيد سوره زلزال، خداوند كريم مى ‏فرمايد: «يومئذ تحدث اخبارها».

آنچه از خوبيها و بديها و اعمال خير و شر، بر صفحه زمين واقع شده است، همه را برملا مى‏سازد، و يكى از مهمترين شهود اعمال انسان در آن روز همين زمينى است كه ما اعمال خود را بر آن انجام مى‏دهيم، و شاهد و ناظر ماست.

در حديثى از پيغمبر مى‏خوانيم كه فرمود: اتدرون ما اخبارها؟ آيا مى‏دانيد منظور از اخبار زمين در اينجا چيست؟

قالوا اللَّه و رسوله اعلم: گفتند خدا و پيغمبرش آگاهتر است، فرمود: اخبارها ان تشهد على كل عبد و امة بما عملوا على ظهرها، عمل كذا وكذا، يوم كذا، فهذا اخبارها: منظور از خبر دادن زمين اين است كه اعمال هر مرد و زنى را كه بر روى زمين انجام داده‏اند خبر مى‏دهد، مى‏گويد: فلان شخص، در فلان روز فلان كار را انجام داد، اين است خبر دادن زمين.

در حديث ديگرى از پيامبر اكرم مى‏خوانيم: حافظوا على الوضوء و خير اعمالكم الصلاة، فتحفظوا من الارض فانها امكم و ليس فيها احد يعمل خيرا او شرا الا و هى مخبرة به!

مواظبت بر وضو كنيد و بهترين اعمال شما نماز است و مراقب زمين باشيد كه مادر شماست، هيچ انسانى كار خير يا شرى به جا نمى ‏آورد مگر اينكه زمين از آن خبر مى ‏دهد.

از ابوسعيد خدرى نقل شده كه مى‏گفت: هرگاه در بيابان هستى صدايت را به اذان بلند كن، چرا كه از رسول خدا شنيدم كه مى ‏فرمود: لايسمعه جن و لا انس و لاحجر الا يشهد له. هيچ جن و انس و قطعه سنگى آن را نمى‏شنود، مگر اينكه براى او (در قيامت) گواهى مى‏دهد. [7]

چو خواندم آيه‏اى از متن قرآن
دلم خون‏گشت وشداين‏ديده‏گريان

كه در محشر شود هر راز ظاهر
بود هنگامه تبلى السرائر

زبانها لال مى‏گردد خدايى
گواهى مى‏دهد هر دست و پايى

زمين هم مى‏شود آن روز گويا
شود خاكش به حق گويى مهيا

دل من ياد خاك كوچه افتاد
در آنجايى كه زهرا هستى‏اش داد

شهادت مى‏دهد در روز محشر
تراب كوچه شهر پيمبر

شهادت دادنش غوغا نمايد
به محشر محشرى برپا نمايد

منم خاك قدوم مادر وحى
منم آگه چه آمد بر سر وحى

من از غمهاى زهرا بيقرارم
ز روى كودكانش شرمسارم

خودم ديدم عدو راهش گرفته
رخ يار على آتش گرفته

عدو او را به عنوان فدك زد
به قصد كشت، زهرا را كتك زد

به پيش ديده فرزند حيدر
بزد سيلى چنان بر روى مادر

گرفت آن روز خاك من شراره
ز خون مانده روى گوشواره

كسى چون من نداند آنچه‏بگذشت
خودم ديدم حسن پاره جگر گشت

ندادى اذن يارب بر نيازم
عدويش را همانجا دفن سازم [8]


پى ‏نوشت‏ها :
1. بيت الاحزان، حاج شيخ عباس قمى (ره)، ص  250 و  251
2. از شاعر اهل‏بيت محمد سهرابى.
3. ابن قتيبه، «الامامة و السياسة»، به نقل از بهجة قلب المصطفى (ص)رحمانى همدانى، ص  ۴۸۶.
4. از شاعر اهل‏بيت جواد حيدرى.
5. مناقب ابن شهر آشوب، ج (س)ص (س) 62 به نقل از نهج الحياة، محمد دشتى، ص 5
6. از شاعر اهل‏بيت جواد حيدرى.
7. تفسير نمونه، ج 2 ص  224.
8. از شاعر اهل‏بيت جواد حيدرى.

منبع: پايگاه فاطميه  Fatemieh.com