جايگاه امامت از ديدگاه امام رضا عليه‏السلام

احمد ترابى


اين شكوه و جلال كه در بارگاه امامان مى‏بينى!

اين دلهاى مشتاق كه شيفته زيارت اهل‏بيت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏يابى!

اين چشمان خسته و رمد ديده كه با نگاه به ضريح على بن موسى الرضا عليه‏السلام بى‏اختيار به بارش مى‏نشيند و نشاط و معنويت مى‏آفريند.

اين پاهاى خسته كه مسافتهاى طولانى راه پيموده و چون به حريم حرم رضوى مى‏رسد، خستگى از ياد مى‏برد و ساعتها با احترام و ادب در برابر امام مى‏ايستد و شاهد گفتگوهاى بى‏ريا و خالصانه زائران، با مهربانِ غريب نواز مى‏شود.

هيچ‏كدام بى‏دليل نيست!

شايد براى آنان كه امام را نمى‏شناسند، و حكمت زيارت را در نمى‏يابند. آنان كه راز ارتباط دلها با امام رأفت و رحمت را كشف نكرده‏اند، اين همه ابراز احترام و محبّت شگفت‏انگيز به نظر آيد! حتّى ممكن است براى برخى از آشنايان و زائران كه خود به زيارت آمده و همراه با انبوه مشتاقان، در جذبه ولايت و محبّت رضوى قرار گرفته‏اند، سرّ اين شيفتگى آشكار نباشد! ولى اين واقعيتى است آشكار و غير قابل انكار.

عترت، سرآمد امّت

آنچه بديهى مى‏نمايد، اين است كه در مجموعه امّت اسلامى، همه اهل ايمان در پايدارى بر ايمان و پاسدارى از شايستگيها و مقابله با كجيها، همسان نيستند، بلكه برخى از آنان بر گروهى ديگر در اين ميدان سبقت جسته و برترى و كمال و فضيلت را از آنِ خود ساخته‏اند.

از آيات قرآن و منابع روايى معتبر استفاده مى‏شود: همان‏گونه كه امّت اسلامى بر ساير امّتها برترى يافته و عهده‏دار دفاع از بايسته‏ها و مبارزه با زشتيها شده است، در ميان امّت اسلامى، عترت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بالاترين امتياز را در اين زمينه دارا هستند و بر ساير افراد و مجموعه‏هاى اسلامى برترى يافته‏اند.

شگفت نيست اگر كسانى نخواسته‏اند اين امتياز را براى عترت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قايل شوند، چرا كه پيش از آنان و پس از آنان كسانى مدّعى بوده‏اند كه پيامبر اسلام و قرآن بر ديگر انبيا و كتابهاى آسمانى برترى نداشته، بلكه معتقد شده‏اند كه از صدق و راستى برخوردار نبوده‏اند! غافل از اينكه انكار آفتاب، انكار خود است و محروم گذاشتن خويش از نور و رحمت به شمار مى‏آيد.

اكنون شايسته است، در تبيين مقام عترت و جايگاه امامت از سخنان عالم آل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حضرت رضا عليه‏السلام بهره گيريم، آنجا كه در جمع بزرگى از عالمان عراق و خراسان آيه «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِن عِبادِنا»(1) مطرح گرديد و اين پرسش به ميان آمد كه وارثان كتاب الهى و برگزيدگان از ميان بندگان خدا چه كسانى هستند؟

عالمان عراق و خراسان كه در مجلس مأمون گردآمده و از مكتب اهل‏بيت بهره‏اى نبرده بودند، اظهار داشتند كه همه امّت اسلامى برگزيدگان خداوند و وارثان كتاب الهى هستند. امّا امام على بن موسى عليه‏السلام كه در آن جلسه محور آرا و مرجع نقد و تحليل انظار شناخته مى‏شد، فرمود: من اين نظر را كه عالمان عراقى وخراسانى اظهار داشتند، صحيح نمى‏دانم، زيرا منظور آيه از وارثان كتاب و برگزيدگان، فقط عترت طاهره پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و نه همه امّت.

امام عليه‏السلام در ارائه دليل براى اين وجه تفسير، از خود قرآن بهره‏جست و فرمود: در آيه بعد خداوند فرموده است:

«جَنّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها...».(2)

يعنى وارثان كتاب و برگزيدگان الهى همه اهل بهشت بوده و از نعمتهاى بهشتى برخوردار خواهند بود، اين در حالى است كه خداوند در آيه قبل ـ آيه 32 ـ امّت اسلامى را به سه گروه 1 ـ ظالم به خود 2 ـ ميانه‏رو 3 ـ پيشتاز نيكيها معرّفى كرده است و شك نيست كه اين سه گروه با يكديگر برابر نبوده همه بى‏چون و چرا اهل بهشت نخواهند بود، بلكه پيشتازان راه خير و رستگاران و برخورداران از فضل گسترده الهى از اين امتياز برخوردارند.

در ادامه اين حديث امام عليه‏السلام به ارائه دلايلى از قرآن پرداخت كه هر كدام از آنها عترت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را سرآمد امّت اسلامى و پاكيزه‏ترين و شايسته‏ترين امّت براى تداوم بخشيدن به راه نبىّ‏اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و وراثت كتاب الهى و تبيين و تفسير آن براى رهپويان ايمان و اسلام معرّفى كرده است.(3)

هم محبّت، هم معرفت

شيفتگان و ارادتمندانى كه به زيارت على بن موسى عليه‏السلام مى‏آيند به دو گروه تقسيم مى‏شوند:

1 ـ زائرانى كه در قلب خويش، نسبت به ساحت امام، احساس محبّت و دوستى و احترام دارند، ولى نمى‏توانند دليل اين محبّت و ارادت را توضيح دهند.

2 ـ زائرانى كه همراه با اين شيفتگى و محبّت، داراى معرفتى شايسته نسبت به مقام امام و جايگاه امامت هستند و مى‏توانند دليل آن را بيان كنند و اگر از آنان سوءال شود كه دليل توجّه و روى آورى مردم به بارگاه امامان چيست و اساساً زيارت امام چه نسبتى با باورهاى دينى و اسلامى دارد، به راحتى و روشنى مى‏توانند آن را شرح دهند.

كسانى كه در گروه نخست جاى دارند، شيفتگانى با احساسند، ولى كسانى كه در گروه دوّم قرار دارند، شيفتگانى با احساس و نيز با معرفت؛ مى‏باشند. و شيعه واقعى كسى است كه نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت هم محبّت داشته باشد و هم معرفت. زيرا آن‏گاه كه محبّت و معرفت در كنار هم قرار گيرند و به يكديگر يارى رسانند، زائر امام، زائرى واقعى مى‏شود و زيارت مقدمه‏اى براى معرفت بيشتر و مايه استحكام ارتباطهاى درونى و معنوى است.

كدام زائر، ارجمندتر است؟

محبّت به پاكان و نيكان، چه همراه با معرفت و چه بدون آن، به هر صورت نيك است، ولى آنچه بدان ارزش مى‏بخشد، و دوستداران را شايسته برخوردارى از الطاف محبوب مى‏سازد، اين است كه محبّت همراه با معرفت و شناخت باشد. در زيارت جامعه مى‏خوانيم:

«اللّهم... اسئلك اَنْ تُدْخِلَنى فى جُملة العارفين بهم وبحقّهم».

خداوندا! از تو مى‏خواهم كه مرا در شمار عارفان به خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و آشنايان به حقّ آنان قرار دهى.

در بخش ديگرى از اين زيارت كه شيخ صدوق رحمه‏الله از امام هادى عليه‏السلام نقل كرده است، امام عليه‏السلام معارفى را تحت عنوان زيارت، بيان فرموده است كه يك زائر بايد بدانها توجّه داشته و آگاه باشد:

«اُشْهِدُ اللّه‏َ واُشْهِدُكم انّى موءمنٌ بكم وبِما امَنْتُمْ به».

خداى را به گواهى مى‏طلبم و نيز شما ـ خاندان رسالت ـ را شاهد مى‏گيرم كه من به شما و نيز به باورهاى مورد قبول شما ايمان دارم.

«كافرٌ بعدوّكم وبما كَفَرْتُم به»

دشمنان شما را انكار من‏كنم و آنچه شما قبول نداريد، من نيز قبول ندارم.

«مُسْتَبْصِرٌ بِشأنكم وبضلالةِ مَنْ خالَفَكُمْ»

نسبت به شأن و منزلت شما بصيرت دارم و مى‏دانم كه مخالفان شما در گمراهى به سر مى‏برند.

«مُوالٍ لكم وَلاَِوْليائكم مُبْغِضٌ لاَِعْدائكم ومُعادٍ لهم».

شما و دوستانتان را دوست دارم و به دشمنان شما كينه مى‏ورزم و آنان را دشمن مى‏دارم.

«سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ».

هر كس با شما سازش داشته باشد، من با او مسالمت دارم و هر كس با شما از درِ جنگ و ستيز درآيد، با او ستيز خواهم داشت.

«مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطل لِما اَبْطَلْتُمْ، مطيعٌ لكم، عارفٌ بِحَقِّكُمْ».

آنچه را شما حق بدانيد من نيز حق مى‏دانم و آنچه را شما باطل شماريد، من نيز باطل شمارم، رهنمودهايتان را اطاعت مى‏كنم و به حق شما عارف و آگاهم.

اين عبارتها گرچه به صورت دعا و زيارت بيان شده است، امّا هر جمله آن، در بردارنده معارفى است كه در بسيارى از روايات و آيات قرآن مورد اشاره يا تصريح قرار گرفته است.

اقرار به اين فضايل، براى شيعيان و اهل ولايت آسان است، امّا كسانى كه با اهل‏بيت و مكتب آنان آشنايى ندارند، چه بسا گرفتار ابهام و حيرت شوند و از خود بپرسند كه: به‏راستى اهل‏بيت عليهم‏السلام چه كسانى هستند و چه جايگاهى دارند كه بايد به آنان ايمان داشت، مطيع و دوستدار آنان بود و از راه و روش دشمنان و مخالفان ايشان دورى گزيد؟

حتّى گاه ديده شده است كه برخى از ناآشنايان با مكتب اهل‏بيت، به شيعه اعتراض كرده‏اند كه چرا شما اين همه احترام و مقام را براى امامان خود قايل هستيد! مگر آنها با ساير علما و مسلمانان چه فرقى دارند، چرا براى آنان بارگاه مى‏سازيد و چرا از راههاى دور و نزديك به زيارت ايشان مى‏شتابيد!

زائران حضرت رضا عليه‏السلام در پاسخگويى به اين پرسشها و اعتراضها به دو گروه تقسيم مى‏شوند:

الف ـ برخى از پاسخ گفتن باز مى‏مانند و نمى‏دانند به اين سوءالها و اعتراضها چگونه بايد پاسخ داد.

ب ـ گروهى هم با بصيرت و آگاهى و معرفتى كه نسبت به ساحت پاك امامان دارند، با گشاده رويى و شكيبايى و با دلايل قانع كننده، به اين پرسشها پاسخ مى‏دهند.

آنچه از زائر شايسته حضرت رضا عليه‏السلام انتظار مى‏رود، اين است كه بتواند در برابر منكران و مخالفان و ناآشنايان با مكتب اهل‏بيت عليهم‏السلام ، سخن و دليلى داشته باشد و با سكوت خود، منكران را جسور و گستاخ نسازد.

البته لازم به يادآورى است كه هرگز انسان نمى‏تواند با خواندن يك يا چند كتاب مختصر، به مرتبه‏اى از دانش و معرفت برسد كه هرگونه سوءال يا اشكالى را پاسخ دهد و به بحث و گفتگو با منكران بپردازد. روش صحيح اين است كه ناآشنايان با مكتب اهل‏بيت عليهم‏السلام را به اهل نظر و عالمان شناخته شده دينى كه عمرى را صرف فهم و مطالعه مباحث دينى كرده‏اند راهنمايى كنيم و خود از بحث با آنان بپرهيزيم، زيرا بحث و مناظره نياز به تخصّص و اطلاعات كافى دارد.

امّا اينكه توصيه مى‏شود، زائر بايد اهل مطالعه و معرفت و فهم دينى باشد به خاطر اين است كه در برابر برخى سوءالها، گرفتار سردرگمى و حيرت نشود و دست‏كم براى خودش حجّت و دليل داشته باشد.

امام كيست؟

پاسخ اين سوءال را از كلام امام على بن موسى الرضا عليه‏السلام مى‏آوريم:

«الامامُ كالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم»

امام چونان خورشيد نورافشانى است كه با نور خود روشنگر جهان است.

«وهى فى الافق بحيث لا تنالَها الاَيْدى والأبصار»

در جايگاهى قرار دارد كه دستها و چشمها بدان نايل نمى‏شود.

«الامام الماء العذب على الظَّمآء»

امام، آب گوارايى است از پس تشنگى و عطش.

اين تعابير بلند در باره امام، عبارتهايى شاعرانه، ادبى و مبالغه‏آميز نيست، بلكه بازگوكننده جايگاه و منزلت واقعى امام است، و به همين دليل امام رضا عليه‏السلام پس از اين تعابير بلند، به اين سوءال نهفته در ذهن مخاطبان پاسخ مى‏دهد كه: به‏راستى نورافشانى امام در چه زمينه‏اى است و امام براى كدام تشنگى، مانند آب گوارا است؟

«والدّال على الهدى والمنجى مِنَ الرّدى»

امام، رهنماى بشريّت به سوى هدايت و نجات‏دهنده آنان از پستى و فرومايگى است.

«الامام الانيس الرفّيق والوالد الشفيق والاخ الشقيق»

امام براى انسانها، همدمى رفيق، و پدرى مهربان و برادرى همانند است.

«والامّ البرّة بالولد الصغير، ومفزع العباد فى الداهية النَّآد»

امام به امّت خويش مهر مى‏ورزد، همانند مادرى كه به فرزند خردسال خود مهربان و نيكوكار است، امام پناهگاه بندگان خدا در مصيبتها و دشواريهاى عظيم است.

«الامامُ امينُ اللّه‏ فِى خَلْقهِ و حُجَّتُه على عبادهِ و خليفَتُه فى بلادهِ والدّاعى الى اللّه‏ِ، والذّابّ عَنْ حُرُمِ اللّه‏».

امام، امين الهى در ميان خلق و حجّت خداوند بر بندگان او و خليفه پروردگار در جامعه بشرى است. امام مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كند و از حريم ارزشهاى الهى و ساحت قدس خداوندى، پاسدارى مى‏كند.

«الامامُ المُطَهَّر من الذنوب، والمُبَرّأ عَنِ العيُوب».

امام از هر گناه، پاكيزه و از هر عيب و كاستى به دور است.

«المخصوصُ بالعلم، الموسومُ بالحلم، نظام الدّين».

امام داراى علم ويژه و حلم و بردبارى است و وجود او مايه استوارى دين است.

«وعزّ المسلمين، و غيظ المنافقين، و بَوار الكافرين».

امام مايه عزّت و سربلندى مسلمانان، و باعث ناخشنودى و نگرانى عميق منافقان و عامل شكست و حقارت كافران است.

«الإمامُ واحدُ دَهْرِه، لايُدانيهِ اَحَدٌ ولا يُعادِلُه عالمٌ، ولا يُوجَد منه بَدَلٌ ولا لَهُ مثلٌ ولا نظير».(4)

امام، يگانه عصر خويش است، به‏طورى كه هيچ كس در شرافت و فضيلت به پاى او نرسد و در دانش به مرتبه او راه نيابد، همانندى براى او يافت نمى‏شود و مثل و نظير ندارد.

«لِلاِْمام علاماتٌ: يكونُ اَعْلَمُ النّاس واَحْكَمُ النّاس، واَتْقَى الناس واحلم الناس، واشجع الناس واعبد النّاس، واسخى الناس.»(5)

امام داراى نشانه‏هايى است: امام آگاه‏ترين، استوارترين، با تقواترين و بردبارترين مردم و از همه شجاع‏تر و عابدتر و با سخاوت‏تر است.

نگاهى دوباره

آنچه آورديم، گوشه‏اى از فضايل و ويژگيهاى امام بود، در حالى كه از كمالات امامان عليهم‏السلام ، در روايات به شكل گسترده‏ترى ياد شده است. در عين حال همين موارد كه به صورت خلاصه يادآور شديم، بسيار شگرف و عظيم است.

اين ويژگيها را در سه زمينه مى‏توان خلاصه كرد:

1 ـ منزلت امام نزد خدا؛

2 ـ ارتباط امام با مردم ؛

3 ـ شخصيّت معنوى و علمى امام.

منزلت امام نزد خدا

ـ امين الهى در ميان خلق .

ـ حجّت و دليل خداوند بر مردم.

ـ خليفه الهى در جامعه بشرى.

ـ دعوت كننده مردم به سوى خدا.

ـ پاسدار حريم ارزشهاى الهى.

ارتباط امام با مردم

ـ راهنماى مردم به سوى هدايت.

ـ انيس مردم، چونان پدرى دلسوز و مهربان.

ـ پناهگاه مردم در مشكلات و دشواريها.

ـ مايه عزّت مسلمانان و باعث خشم منافقان و رسوايى كافران.

شخصيت معنوى و علمى امام

ـ برترى نسبت به همه مردم به لحاظ علم و فضيلت.

ـ بركنارى از هر گناه و كاستى.

ـ برخوردارى از علم ويژه و دانش مخصوص.

ـ برازنده‏ترين به لحاظ شكيبايى، تقوا، شجاعت و سخاوت.

ـ عابدترين انسانها به درگاه خداوند.

انتخاب امام به اختيار خدا يا مردم؟

با توجه به مشخصّات و ويژگيهايى كه براى امام برشمرديم، تعيين امام و شناسايى و انتخاب امام نمى‏تواند به انتخاب مردم باشد، زيرا انسانها نمى‏توانند تشخيص دهند كه چه كسى داراى برترين مقام علمى و معنوى است و مبرّا از هر گناه، چه آشكار و چه پنهان. مردم نمى‏توانند با انديشه و تجربه‏هاى خود دريابند كه چه كسى صلاحيّت خلافت الهى را دارد. تنها خداوند است كه از دل همه انسانها با خبر است و مى‏داند كه شايسته‏ترينِ انسانها براى بردوش كشيدن بار امانت و خلافت الهى كيست.

پاسخ به اين سوءال را نيز از كلام امام على بن موسى عليه‏السلام مى‏آوريم، چه اينكه وقتى آن حضرت وارد مَرو شدند، در ميان مردم بحث از امامت مطرح گرديد و اختلاف نظريه‏ها به وضوح پيدا بود.

شخصى به نام عبدالعزيز پيش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره امامت خبر آورد! امام رضا عليه‏السلام لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزيز! اين گروه گرفتار ناآگاهى هستند و با نظريه‏پردازيهاى گوناگون، خود را گول زده‏اند!

سپس امام درباره اين نظريه كه «امام را بايد خود مردم انتخاب كنند» فرمود:

«هل يعرفونَ قدرَ الامامَة ومحلَّها مِنَ الاُّمة فَيَجُوز فيها اختيارُهم».

آيا اينان اساساً اهميّت و جايگاه امامت را در ميان امّت اسلامى مى‏دانند و ويژگيهاى امام و رسالتى كه بر دوش اوست تشخيص مى‏دهند تا بتوانند براساس آن معيارها، كسى را براى امامت انتخاب كنند!

«اِنَّ الامامة اَجَلُّ قدراً واَعْظَمُ شاْناً واَعْلامكاناً واَمْنَعُ جانباً واَبْعَدُ غَوراً من اَنْ يبلغها النّاس بعقولهم».(6)

امامت، ارزشى والاتر، شأنى بزرگ‏تر، جايگاهى برتر، موقعيتى فراتر و ژرفايى فزون‏تر از آن دارد كه مردم بتوانند با ملاكهاى عقلى خويش، آن را اندازه گيرند و به آن برسند.

امامان عليهم‏السلام به اين مقام چگونه رسيده‏اند؟

وقتى سخن از جايگاه و منزلت امامان به ميان مى‏آيد، به‏طور طبيعى اين سوءال به ذهن مى‏رسد كه: به‏راستى امامان عليهم‏السلام اين مرتبه عالى و اين شايستگى و صلاحيّت را چگونه و به چه دليل يافته‏اند؟

قبل از پاسخ به اين پرسش، يادآورى اين نكته لازم است كه اين پرسش اختصاص به امامان ندارد، بلكه درباره همه انبياى بزرگ الهى مانند نوح عليه‏السلام ، ابراهيم عليه‏السلام ، موسى عليه‏السلام ، عيسى عليه‏السلام و محمدبن عبداللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز همين مطرح بوده است كه چرا خداوند، مقام نبوت و رسالت را به آنها داده و از ميان خلق، آنان را برگزيده است؟

بنا بر اين، پاسخ به اين سوءال تنها متوجّه شيعه نيست؛ بلكه همه مسلمانان كه به رسالت و مقام نبى اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اعتراف و ايمان دارند، حتّى يهوديان و مسيحيان كه به رسالت حضرت موسى عليه‏السلام و عيسى عليه‏السلام معتقدند بايد به اين سوءال پاسخ گويند.

و امّا پاسخ اين است كه چون خداوند داراى علم بى‏پايان و گسترده است، هنگامى كه انسانها را آفريد، از همان آغاز مى‏دانست كه مطيع‏ترين، عابدترين، و پرهيزگارترين بندگان چه كسانى هستند و براساس علم برتر خود، آنان را براى رسالت و امامت برگزيد، تا ديگر بندگان خود را به سوى نور و پاكى هدايت كند.

«وَجَعَلْناهُمْ اَئِمةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(7) يعنى؛ و قرار داديم آنها را امامان و پيشوايانى كه مردم را به امر ما هدايت كنند.

بنا بر اين بى‏شك، دليل انتخاب شدن انبيا و امامان از سوى خداوند، لياقت و شايستگى آنان بوده است. چنان كه در طول زندگى اين شايستگى را به اثبات رسانده‏اند، ابراهيم عليه‏السلام گام در آتش مى‏گذارد و براى اطاعت از امر الهى به انجام سخت‏ترين آزمايش خداوند تن مى‏دهد و تا مرحله ذبح فرزند عزيز خويش پيش مى‏رود.

موسى عليه‏السلام با قدرت فرعونى درگير مى‏شود و براى هدايت بنى اسرائيل سخت‏ترين مرحله‏ها را مى‏گذراند و دشوارترين رنجها را تحمل مى‏كند.

عيسى عليه‏السلام براى اجراى رسالت خود، چندان مقاومت مى‏ورزد كه تا پاى دار پيش مى‏رود.

پيامبر خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در راه رسالتش بيش از همه انبياى الهى ستم مى‏بيند و تا بدان پايه به هدايت مردم اهتمام مى‏ورزد و براى آنان دل مى‏سوزاند كه خداوند در نص آيه كريمه قرآن به او دستور مى‏دهد كه تا اين اندازه خود را در مشقّت مينداز.(8)

على بن ابى‏طالب عليه‏السلام در طول زندگى خود اثبات مى‏كند كه جز به خدا و دين و خلق نمى‏انديشد و زندگى و مرگ خود را در راه حق و براى حق قرار مى‏دهد. تا آنجا كه يك ضربت او در جنگ با خشن‏ترين چهره كفر و لجاج، برتر از عبادت همه جن و انس معرفى مى‏شود.

خداوند كه شايستگى و صلاحيت انبيا و امامان را از آغاز خلقت مى‏داند، آنان را به عنوان معلمان و راهنمايان خلق بر مى‏گزيند و به ايشان كرامت خاص و توفيق ويژه مى‏بخشد و از آنان مسوءوليتهاى بيشترى مى‏خواهد.

راههاى اثبات امامت امامان

جهان پر است از نداهاى حق و باطل و ادعاهاى الهى و شيطانى، زيرا همچنان كه پيامبران الهى و امامانِ راستين، مردم را به سوى خود خوانده‏اند تا آنان را به سوى خدا هدايت كنند، هم‏زمان با ايشان و در عصر آنان نيز مدعيان دروغينى بوده‏اند كه خود را پيشوا و راهنما معرّفى كرده و مردم را به پيروى از خويش فراخوانده‏اند و مايه گمراهى آنان شده‏اند.

خداوند متعال از گروه اوّل به عنوان پيشوايانى كه مردم را به امر الهى هدايت مى‏كنند ياد كرده(9) و از گروه دوّم به عنوان پيشوايانى كه مردم را به سوى آتش فرا مى‏خوانند نام برده است.

«وجَعَلْناهم ائمةً يَدْعُونَ الى النّار».(10)

براين اساس، هر كس كه در جامعه بشرى ادّعاى امامت و پيشوايى را داشته باشد، نمى‏توان بدون دلايل و نشانه‏هاى لازم، ادّعاى او را پذيرفت و از او پيروى كرد، بلكه بايد مدّعى امامت و نبوت، دلايلى داشته باشد تا بتوانيم به او اعتماد كنيم.

دلايلى كه انبيا براى مردم آورده‏اند به چهار بخش قابل تقسيم است:

1 ـ گواهى و تأييد آنان از سوى انبياى پيشين.

2 ـ ارائه مطالب صحيح و منطقى و معقول همراه با دلايل قانع كننده و هماهنگ با فطرت و نياز آدمى و نيز هماهنگ و همساز با معارف انبياى گذشته.

3 ـ برخوردارى آنان از اخلاقى ممتاز و رفتارى انسانى و متعالى.

4 ـ ارائه معجزات، به منظور اثبات نبوت خود و ارتباط ويژه‏اى كه با خداى هستى دارند.

هرگاه اين چهار نشانه در كنار هم قرار گيرد، اين اطمينان براى ما حاصل مى‏شود كه مدّعى نبوت، به‏راستى مورد تأييد خداوند است و ما را به سوى خداوند متعال هدايت مى‏كند.

اكنون بايد ديد كه آيا امامان هم براى اثبات امامت خود نياز به اين دلايل دارند؟

پاسخ اين است كه «امامت» به عنوان پيشوايى خاص الهى و دينى ـ با ويژگيهايى كه در صفحات قبل ياد كرديم ـ مقامى والاست و امام معصوم واجد همه ويژگيهاى پيامبر ـ بجز وحى قرآن ـ و داراى تمامى اختيارات و مسوءوليتهاى رسول خدا و برخوردار از علم لَدُنّى و در يك كلمه امام يعنى، خليفه خدا و خليفه رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله . با توجّه به اين ويژگيهاى امام و نيز با توجّه به اينكه تنها خداوند با علم برتر خود، شايستگى انسانها را مى‏داند و براساس شايستگى، مقام امامت را به آنان عطا مى‏كند؛ ناگزير امامان و جانشينان خاص انبيا نيز بايد مانند خود انبيا عليهم‏السلام از دلايل و شواهدى برخوردار باشند تا ما بتوانيم به آنان اعتماد داشته باشيم و از ايشان پيروى كنيم.

امام على بن موسى الرضا عليه‏السلام در اين باره فرموده است:

«لمّا كانَ الامامُ مُفتَرضَ الطّاعة لم يكن بدٌّمِن دلالةٍ تَدُلّ عليه و يتميّزه بها من غيره».(11)

يعنى؛ چون امام كسى است كه اطاعت كردن از او واجب است، ناگزير بايد بر امامت او دليلى اقامه شود تا در پرتو آن دليل بتوان امام را از غير امام تشخيص داد.

دلايلى از قرآن و حديث

در كتاب بحارالانوار حدود هشتاد آيه از قرآن آمده است كه به شكلى به مسأله امامت مربوط مى‏شود.(12) ولى به سبب آنكه آوردن همه آن آيات در اين مختصر نمى‏گنجد به چند نمونه اكتفا مى‏كنيم:

امام رضا عليه‏السلام در يكى از مناظرات خود مى‏فرمايد:

1 ـ «هم الذّين وَصَفَهم اللّه‏ُ فىِ كتابِهِ فقال: «انّما يُريد اللّه‏ُ لُيِذْهِبَ عنكم الرِّجْسَ اَهْلَ‏البيت ويُطَهِّرَكم تطهيراً»»

يعنى؛ اهل‏بيت همان كسانى هستند كه خداوند ايشان را در قرآن توصيف كرده و درباره آنان فرموده است: «همانا خداوند اراده كرده است تا هرگونه گناه و آلودگى از شما اهل‏بيت به دور باشد و شما را به‏گونه‏اى خاص پاك و منزّه از گناه بدارد».

سپس آن حضرت در پاسخ به اين سوءال كه اين آيه درباره چه كسانى است و منظور از اهل‏بيت پيامبر چه كسانى هستند؟ فرمود:

«هم الذّين قال رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : انّى مُخَلَّف فيكم الثَّقَلين كتاب اللّه‏ وعترتى اهل‏بيتى، لَنْ يَفْتَرِقا حتّى يردا عَلَىَّ الحوض».(13)

اهل بيت در اين آيه همان كسانى هستند كه رسول خدا درباره آنان فرمود: «من پس از خود دو يادگار گرانبها ميان شما مى‏گذارم، كتاب الهى و عترتم كه اهل‏بيت من هستند و اين دو از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در روز قيامت نزد حوض كوثر بر من وارد شوند.»

2 ـ «يا ايّها الذّين امَنوا اطيعوا اللّه‏ واطيعوا الرّسول و اولى الامر منكم»(14).

يعنى: «اى اهل ايمان، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا را و نيز آنان كه صاحب فرمان هستند».

در فهم اين آيه اگر از معارف دين و روايات استفاده نكنيم، چه بسا گرفتار بد فهمى شويم، زيرا منظور از «اولى الامر» كسانى نيستند كه تحت عنوان «فرمانروا» و «سلطان» بر مردم فرمان مى‏رانند، زيرا بسيارى از فرمانروايان ـ مانند فرعون ـ براساس هواى نفس و قدرت‏طلبى و فزون‏خواهى فرمان مى‏رانند و خداوند آنان را طاغوت ناميده است و از مسلمانان خواسته است تا با طاغوتها سازگارى نداشته باشند.

بنا براين، منظور از «اولى‏الامر» ـ صاحب فرمان ـ بايد كسان خاصى باشند كه امام رضا عليه‏السلام آنان را معرفى كرده و فرموده است:

«يعنى الذّين اَوْرَثَهم الكتاب والحكمةَ وحُسِدُوا عَلَيهم بِقَوْلِهِ «ام يحسدون الناس على ما آتاهم اللّه‏ من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكاً عظيماً... والملك ههنا الطاعة لهم».

در اين آيه «اولى الامر» همان كسانى هستند كه وارث كتاب و حكمت‏اند و مورد حسادت قرار گرفته‏اند، چنان كه خداوند در قرآن فرموده است: «آيا مردمان به خاطر آنچه خداوند از فضل خود به ايشان عطا كرده است، به آنان حسد مى‏ورزند! با اينكه به آل‏ابراهيم ما كتاب و حكمت را عطا كرده‏ايم و نيز ملكى عظيم بخشيده‏ايم».

سپس امام توضيح مى‏دهد كه «ملك عظيم» در اين آيه به معناى فرمانروايى بر سرزمينها نيست، بلكه منظور فرمانروايى بر دلهاست كه بر مردم واجب شده است از برگزيدگان الهى اطاعت كنند.

3 ـ «قُل لا أسألكم عليه اَجْراً الاّ المودّة فى القُرْبى».(15)

«بگو! من در برابر رسالتى كه انجام داده‏ام، از شما مردم اجرو پاداشى نمى‏طلبم، مگر دوستى خويشاوندان و نزديكانم را.»

امام رضا عليه‏السلام در توضيح اين آيه و دلالت آن بر منزلت اهل‏بيت عليهم‏السلام فرموده است:

در قرآن نظير اين آيه درباره برخى انبياى ديگر مانند نوح عليه‏السلام ، هود عليه‏السلام ، صالح عليه‏السلام ، لوط عليه‏السلام و شعيب عليه‏السلام نيز آمده است با اين تفاوت كه فقط اين جمله آمده است كه «پاداش انبيا با خداست» ولى مسأله «دوستى ذى‏القربى» در مورد آنان مطرح نشده است.

خداوند درباره نوح مى‏فرمايد كه او به مخاطبان خود گفت:

«وما اسألكم عليه مِنْ اَجْر اِنْ اَجْرى الاّ على ربِّ العالمين»(16)

يعنى ؛ «من هيچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم، زيرا پاداش من فقط با پروردگار جهانيان است.»

قرآن درباره حضرت هود فرموده است:

«لا أسألكم عليه اجراً اِنْ اجرى الاّ على الذى فَطَرنى».(17)

يعنى ؛ «من از شما مردم به خاطر رسالتى كه انجام داده‏ام، مزدى نمى‏طلبم، زيرا پاداش من بر هيچ كس نيست، جز آن كس كه مرا آفريده و وجودم را سرشته است.

امّا قرآن تنها در باره رسول خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده است كه اجر رسالت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، دوستى خويشان نزديك اوست.

سپس امام رضا عليه‏السلام مى‏فرمايد:

«وَلَمْ يُفْرض اللّه‏ مودّتهم الاّ وقد علم انّهم لايرتدّون عن الدّين ابداً ولا يرجعونَ اِلى ضلالةٍ ابداً».(18)

يعنى؛ خداوند دوستى اهل‏بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به اين سبب واجب كرده است كه مى‏دانسته است اهل‏بيت پيامبر اسلام، هرگز از دين الهى روى برنمى‏تابند و هرگز به جانب گمراهى و كج‏روى كشيده نمى‏شوند.

آن‏گاه امام رضا عليه‏السلام مى‏فرمايد: پس از نزول اين آيه و قبل از اينكه آيه براى مردم خوانده شود رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در ميان پيروان خود به حمد و ثناى الهى پرداخت و فرمود: اى مردم! خداوند تكليفى را بر شما واجب كرده است، آيا اين وظيفه را انجام خواهيد داد؟

به اين پرسش پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ كس پاسخى نداد! زيرا گمان مى‏كردند كه اين تكليف به پرداخت وجه مادّى مربوط است!

روز دوم و روز سوم نيز همين مسأله تكرار شد و مخاطبان پيامبر سكوت كردند تا اينكه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: اين تكليف مربوط به پرداخت طلا و نقره و خوردنى‏ها و نوشيدنيها نيست!

مردم پرسيدند: اگر درباره اين امور نيست، پس درباره چيست؟

در اين هنگام رسول خدا، آيه‏اى را كه بر او نازل شده بود براى مردم بازخواند و فرمود اجر رسالت من، دوستى اهل‏بيت من است.

مردم با شنيدن اين آيه گفتند ما اين فرمان الهى را مى‏پذيريم و اين واجب را به جاى خواهيم آورد.

در ادامه اين حديث، امام رضا عليه‏السلام مى‏فرمايد: «امّا بيشتر مردم به اين تكليف الهى عمل نكرده و به اين پيمان وفا ننموده‏اند!»

وجوب محبّت اهل‏بيت عليهم‏السلام براى چيست؟

از ديدگاه شيعه اماميه، مطابق با تعاليم قرآنى و نيز روايات رسيده از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام ، هيچ حكمى از احكام الهى بدون دليل و مصلحت نيست.

بنابر اين اگر خداوند در قرآن از موءمنان خواسته است تا «اهل‏بيت پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله » را دوست بدارند، حتماً اين بيان الهى، داراى دليل و حكمت و مصلحت بوده است.

اگر سوءال شود كه آيا ممكن است همان‏گونه كه انسانها فرزندان و خويشاوندان خود را به دليل نسبتهاى خانوادگى بر ديگران ترجيح مى‏دهند و گاه در اين راه حقوق و فضايل ديگران را ناديده مى‏گيرند؛ خداوند هم فقط به خاطر خويشاوندى «اهل‏بيت عليهم‏السلام » با پيامبرش، آنان را مورد توجّه ويژه قرار داده و محبّت ايشان را بر مردم واجب كرده باشد!

پاسخ اين است كه نسبت دادن چنين مطلبى به خداوند، دور از ساحت قدس الهى است؛ زيرا خداوند با هيچ انسانى خويشاوندى ندارد. همه آدميان، بندگان او هستند و لطف و رحمت او شامل همه انسانها بوده و خواهد بود و اين انسانها هستند كه در استفاده از رحمت الهى و عنايات او با يكديگر تفاوت دارند. برخى شايستگى بيشترى از خود نشان مى‏دهند و در ميدان عبوديت بر ديگران سبقت مى‏گيرند و برخى با سستى و كندى به طرف رحمت الهى حركت مى‏كنند.

خداوند خود در قرآن فرموده است: «اِنَّ اكرمكم عنداللّه‏ اَتْقيكُمْ»(19).

يعنى؛ «همانا با كرامت‏ترين و با فضيلت‏ترين شما انسانها نزد خداوند، آن كس است كه با تقواتر باشد [و بيش از ديگران خدا را در نظر داشته و حقوق الهى را رعايت كرده باشد]».

دليل اينكه خداوند نزديكان و خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را تا اين اندازه مورد تكريم و عنايت قرار داده، تا آنجا كه محبّت آنان را پاداش رسالت رسول خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تعيين كرده است؛ آن است كه اهل‏بيت پيامبر از همه انسانها و از همه امّت پيامبر با تقواتر بوده و در ميدان بندگى و عبادت و اداى حقوق و انجام وظايف الهى بر همگان پيشى گرفته‏اند.

بهترين گواه بر اينكه در نظر خداوند، برترى و فضيلت آدميان بر يكديگر، منوط به فضايل و شرافتهاى اخلاقى و دينى است و صِرف خويشاوندى و ارتباط نسبى، يك ارزش به حساب نمى‏آيد، اين است كه خداوند فرزند نوح را با اينكه از نسل نوح بود، مورد عنايت قرار نداد و زمانى كه نوح به درگاه خداوند دعا كرد تا فرزندش از غرق شدن و هلاك شدن نجات يابد و گفت: «رَبِّ اِنَّ ابنى مِنْ اَهْلى واِنَّ وَعْدَكَ الْحَقّ»(20). يعنى؛ پروردگارا! فرزند من از اهل من به حساب مى‏آيد [و تو وعده داده‏اى كه اهل مرا نجات دهى] و البته وعده تو حق است». خداوند در پاسخ او فرمود: «قال يا نوح اِنَّه لَيْسَ من اهلك».(21)

يعنى؛ اى نوح [آن جوان كافر با اينكه فرزند تنى تو به حساب مى‏آيد، امّا] او از اهل تو نيست [و وعده الهى شامل او نمى‏شود].

از مجموع اين مطالب نتيجه مى‏گيريم كه اگر خداوند بدون قيد و شرط و بدون استثنا از موءمنان خواسته است تا «اهل‏بيت عليهم‏السلام » را دوست بدارند، معنايش اين است كه خداوند هم آنان را دوست دارد و آنان نزد خدا از كرامت ويژه‏اى برخوردارند و دليل كرامت و برترى آنان در تقوا و خداشناسى و معنويت و شرافت علمى و عملى آنان است و خداوند وقتى از موءمنان خواسته است تا اهل بيت را دوست بدارند، معنايش اين است كه مقام و منزلت و عصمت آنان را تأييد و امضا كرده است.

محبّت، هموارترين راه درس‏آموزى

خداوند متعال براى هدايت انسانها، ابزار و امكانات معرفتى و فطرى و راههاى مختلفى را در اختيار آنان قرار داده است. پيامبران را مبعوث و كتاب آسمانى را بر آنان نازل كرده تا شريعت و معرفت را به انسانها آموزش دهند. يكى از هموارترين راهها براى درس‏آموزى از مكتب اولياى الهى، راه محبّت و دوستى است.

اطاعت از قانون و پيروى از صالحان به دو صورت امكان‏پذير است:

1 ـ اطاعت از روى اجبار و پيروى ناخواسته و بدون رغبت.

2 ـ اطاعت از روى انتخاب و پيروى با ميل و اشتياق.

مادر براى فرزندش وظايف مادرى را انجام مى‏دهد، امّا اين وظايف كه مشكلات فراوان نيز دارد، با عشق و محبّت آميخته است و مادر از انجام وظايف مادرى لذّت مى‏برد، زيرا فرزندش را دوست دارد.

بنابر اين اگر انجام وظايف و پيروى از الگوهاى دينى و الهى، همراه با محبّت و مودّت نسبت به آنان باشد، درس‏آموزى و پيروى از آنان نه تنها سخت و دشوار نمى‏نمايد، بلكه لذّت‏بخش و بهجت آفرين نيز هست.

خداوند در قرآن، رابطه محبّت و اطاعت را چنين بيان فرموده است:

«قل اِنْ كُنْتُمْ تُحبّونَ اللّه‏َ فاتّبعونى يُحْبِبْكُم اللّه‏».(22)

يعنى؛ «اى پيامبر بگو: اگر شما خدا را دوست داريد از من كه پيامبر او هستم پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.»

از اين آيه استفاده مى‏شود كه در فرهنگ قرآنى اطاعت و پيروى از صالحان و مردان الهى، با دو محبّت همراه است. يك محبّت به عنوان مقدمّه و انگيزه و يك محبّت به عنوان دستاورد و نتيجه.

پس مى‏توان نتيجه گرفت كه اگر خداوند محبّت و مودّت اهل‏بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را بر موءمنان واجب ساخته، به خاطر آن بوده است تا مردم با محبّت و دوستى، راه اطاعت از معلّمان الهى را بپيمايند و معرفت خدا و اطاعت از دستورات دين را با زمزمه محبّت فراگيرند و اين به سود خود مردم است، چنان كه قرآن به صراحت اين نكته را بيان داشته است:

«قُلْ ما سَألْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لكم اِنْ اَجْرِىَ الاّ على اللّه‏».(23)

يعنى؛ [اى پيامبر! به موءمنان] بگو اگر از شما در برابر انجام وظيفه رسالت پاداشى خواستم، به خاطر منافع و نتايج ارزشمندى است كه براى خود شما دارد وگرنه پاداش [حقيقى] من بر خداوند است.

به‏راستى اگر كسى جوياى حق باشد، درمى‏يابد كه تا چه اندازه معارف اماميه، به روشنى و آسانى از قرآن فهميده مى‏شود؛ زيرا پيامبر در سراسر قرآن ـ به فرمان الهى ـ فقط يك پاداش از امّت خود درخواست كرده و آن هم «محبّت اهل‏بيت عليهم‏السلام » بوده است و سپس درباره همان يك درخواست هم مى‏فرمايد، هدف و منظور، سودرسانى به امّت بوده است. و اين سود در فرهنگ قرآنى و نبوى عبارت است از هدايت‏يابى اهل‏ايمان به معرفت صحيح و اخلاق و معنويت و پاكى در گفتار و رفتار و انديشه.

نتيجه

1 ـ محبّت و ارادت مسلمانان به اهل بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ريشه در متن آيات قرآن و فرمايشات رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دارد.

2 ـ اظهار دوستى نسبت به اولياى الهى و انبيا و امامان عليهم‏السلام هر چند خود مورد خواست و فرمان الهى است، امّا از آنجا كه فرمانهاى الهى و امر و نهى او داراى حكمتها و مصلحتهاى مختلفى براى تكامل بشر مى‏باشد؛ مى‏توان از فرهنگ قرآنى و نبوى استفاده كرد كه يكى از نتايج مهمّ اين دوستى، دريافت معارف صحيح درباره توحيد، وحى، رسالت، قرآن، وظايف انسان، مسأله معاد و... از مكتب درسى و سيره و سنّت آنان است.

3 ـ اساس توجّه مسلمانان به اهل‏بيت عليهم‏السلام رهنمود خود قرآن و پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏باشد، از اين رو ابراز دوستى و محبّت به خاندان نبوّت، هرگز به معناى شرك و كم‏توجّهى به ساحت قدس الهى نيست. همچنان كه اطاعت از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و «اولى‏الامر» به معناى شرك در اطاعت از خداوند نيست، زيرا خداوند خود دستور داده است:

«اطيعوا اللّه‏ و اطيعوا الرّسول واولى الامر منكم».

يعنى؛ اطاعت كنيد از خدا واطاعت كنيد از رسول خدا و اولى‏الامر از ميان خودتان.

لازم به يادآورى است كه براساس دليل معتبر عقلى و نقلى، تعبير «اولى الامر» شامل فرمانروايان ناصالح و غيردينى و آلوده به گناه نمى‏شود، بلكه فقط فرمانروايان صالح، دين‏شناس و باتقوا را در بر مى‏گيرد. كسانى كه جز براساس دين الهى حكم نمى‏كنند و آنان امامان معصوم از اهل‏بيت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏باشند. و پس از آنان، كسانى كه تأييدهاى لازم را از نظر دينى دارا باشند.

4 ـ دوستى و محبّت اهل‏بيت عليهم‏السلام زمانى در وجود يك مسلمان ريشه دارد و مودّتى راستين به حساب مى‏آيد كه او به لوازم و شرايط دوستى پايبند باشد. و با رفتار و اعمال خود خشنودى خداوند و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و امامان را جلب نمايد. در انجام واجبات دينى و تكاليف الهى كوشش و در ترك گناهان همّت نمايد و همواره آرزو داشته باشد كه معارف قرآنى و مكارم اخلاقى اهل‏بيت عليهم‏السلام در جامعه بشرى گسترش يافته و حاكميّت يابد و حكومت مادّى و معنوى از آنِ خاندان رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شود.

«اللّهم اِنّا نَرْغَبُ اليك فى دولةٍ كريمةٍ تُعِزُّ بها الاسلامَ واَهْلَهُ وتُذِلُّ بها النّفاقَ واَهْلَهُ وتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِك والقادةِ اِلى سبيله وتَرْزُقُنا بِها كِرامَةَ الدّنيا والاخِرَة».

خداوندا! از درگاه تو آرزومنديم تا شاهد دولت با كرامت حضرت مهدى عليه‏السلام باشيم. دولتى كه در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت و منافقان ذلّت يابند.

خداوندا! از تو مى‏خواهيم كه ما را در آن دولت كريم و حكومت جهانى در زمره كسانى قرار دهى كه مردم را به طاعت و بندگى تو فرا مى‏خوانند و به راه تو هدايت مى‏كنند.

خداوندا! در پرتو آن حكومت با عزّتِ دينى، كرامت دو جهان را به ما عنايت كن.

منابع و مآخذ:

1 ـ الاصول من الكافى، كلينى، محمد، تصحيح و تعليق على اكبر الغفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388 ه .
2 ـ امالى، صدوق، محمد، ترجمه كمره‏اى، تهران، اسلاميه، 1404 ه .
3 ـ تحف العقول عن آل‏الرسول، حرانى، حسن، تصحيح على‏اكبر الغفارى، قم، نشر اسلامى، 1404 ه .
4 ـ التطبيق بين السفينة والبحار، مصطفوى، جواد. مشهد، آستان قدس، 1403 ه .
5 ـ عيون اخبارالرضا، صدوق، محمد، تصحيح مهدى‏لاجوردى، قم، طوس، 1363ش.
6 ـ كمال الدين و تمام النعمة، صدوق، محمد، تصحيح و تعليق على اكبر الغفارى، قم، مدرسين، 1405ه.
7 ـ مسند الامام الرضا عليه‏السلام ، عطاردى، عزيزاللّه‏، تهران، مكتبة الصدوق، 1392 ه .
8 ـ معانى الاخبار، صدوق، محمد، تصحيح على‏اكبر الغفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1379 ه .

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ فاطر / 32.
2 ـ فاطر / 33.
3 ـ رك: عيون اخبار الرضا عليه‏السلام ، ج 1، ص 228.
4 ـ مسند الامام الرضا عليه‏السلام ، ج 1، 96 تا 101 به نقل از كافى ج 1، ص 200 ـ 201؛ كمال الدين و تمام النعمه صدوق، ج 2، ص 675 باب 58؛ امالى، ص 674، باب 97؛ معانى الاخبار، ص 96؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 216.
5 ـ مسند الامام الرضا عليه‏السلام ، ج 1، ص 101.
6 ـ مسند الامام الرضا عليه‏السلام ، ج 1، ص 97.
7 ـ انبياء / 73 .
8 ـ طه / 2 .
9 ـ انبياء / 73 .
10 ـ قصص / 41 .
11 ـ عيون اخبار الرضا عليه‏السلام ، ج 2، ص 102؛ مسند الامام الرضا عليه‏السلام ، ج 1، ص 111.
12 ـ التطبيق بين السفينة والبحار، دكتر سيدجواد مصطفوى، ص 95.
13 ـ مسند الامام الرضا عليه‏السلام ، ج 2، ص 114.
14 ـ نساء / 59.
15 ـ شورى / 23.
16 ـ شعراء / 109.
17 ـ هود / 51 .
18 ـ مسند الامام الرضا عليه‏السلام ، ج 2، ص 117؛ تحف العقول، ص 431.
19 ـ حجرات / 13.
20 ـ هود / 45 .
21 ـ هود / 46.
22 ـ آل عمران / 31.
23 ـ سبأ / 47.


منبع: ‏مشکوة، شماره 80