شراره‏هاى شوق‏

غلامرضا گلى زواره‏


سروش بيدارى‏
دل جز عشق تو نپويد هرگز
جز محنت و درد تو نجويد هرگز
صحراى دلم عشق تو شورستان كرد
تا مهر كسى دگر نرويد هرگز

محرم ماه قيام و پيام مى‏باشد كه دل‏هاى شيداى نيكان و مشتاقان را به سوى مراد و محبوبشان معطوف سازد، ايام حماسه و عاطفه با فرا رسيدن اين ماه آغاز مى‏گردد تا شيفتگان معرفت و عاشقان ايثار را با كاروان كربلا همراه و هم نوا سازد، تا شور و شعور عاشورايى، ديگر بار احياء گردد و ارادت علاقه‏مندان به سرور و سالار صاحب دلان فزونى يابد و روح انسان‏ها از زندان نفس رهانيده شوند و افراد مغلوب هوى و هوس از غل و زنجير اميال فناپذير آزاد گردند و به جانب قلّه‏هاى كمال و معنويت رهنمون گرديدند. محرم مى‏آيد تا پيام پارسايى و پرهيزگارى به ارمغان آورد و سروش بيدارى سر دهد و روح سلحشورى و شهامت را زنده كند حقيقت شعار تمام با شعور كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا را فرياد نمايد و آموزه‏هاى مكتب حسينى را آموزش دهد و آواى فداكارى و مقاومت در برابر بيداد را در جهان هستى طنين افكند. طلسم استكبار و استبداد را در هم شكند و به افسون نااميدى در برابر زورگويان و قدرت طلبان به ظاهر غالب، خاتمه دهد. وسوسه خنّاسان و خدعه اغواگران را خنثى نمايد و شعار «هيهات منّا الذّله» را عملى سازد و پرچم پرافتخار نهضت حسينى را در فرازين نقطه جهان به اهتزاز در مى‏آورد. كربلا صرفاً آرايشى نظامى نمى‏باشد بلكه علاوه بر بعد سياسى نوعى عشق و عاطفه و اوج عرفانى در آن ديده مى‏شود كه دل‏ها مى‏توانند خود را به چنين ويژگى عاشورا نزديك نمايند و پس از همدلى با عاشورا، انرژى و توان خود را در خدمت جامعه و در جهت رشد و بالندگى معنوى بكار گيرند. اصولاً همه تلاش‏ها، توصيه‏ها و تأكيدها بر اين اساس استوار است كه از صحنه‏هاى حماسى كربلا جان بگيريم نه آن كه بى رمق شويم و بى تفاوت گرديم. در كربلا عقل و عاطفه و ايمان در هم مى‏آميزد و چنان مسؤوليتى در احيا كنندگان اين قيام بوجود مى‏آورد كه آنان را هم پيام رسان باورها و اعتقادات مقدس شيعه مى‏نمايد.

فلسفه ماتم‏دارى
اصولاً نوعى اتحاد دينى و معنوى بين امام حسين(ع) و اسلام وجود دارد زيرا رسول خدا(ص) فرموده‏اند: «حسين منّى و انا من الحسين، احب اللّه من احب حسينا، حسين سبط من الاسباط؛(1) يعنى حسين از من است و من از اويم، هر كس حسين را دوست بدارد، خداى را دوست داشته است، حسين فرزند زاده‏اى است از فرزند زادگان انبياء». همچنين پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايند: «انّ لقتل الحسين حرارة فى قلوب المؤمنين لاتبرد ابداً؛(2) به درستى كه براى شهادت حضرت اباعبداللّه در دل‏هاى اهل ايمان حرارتى است كه هرگز به سردى نمى‏گرايد» بنابراين به قول محدث نورى گريستن براى امام حسين(ع) اگرچه از افعال اعضاء و جوارح و خصوص چشم است امّا ريشه اصلى آن محبت قلبى است، بر اثر احتراق دل و تأثر درونى اشك از ديدگان بيرون مى‏آيد و اگر در قلب آدمى نقصانى باشد يا فرد دچار گناه و عصيان گرديده است از اين فيض محروم است و نمى‏تواند همراهى عاطفى خود را با عاشورا بروز دهد البته دلى كه اين گونه با سوگوارى صفا داده شد به نور معنويت و ولايت روشن مى‏شود. و صاحبش را به سوى فضايل و مكارم سوق مى‏دهد.(3) در منابع روايى توصيه شده است اگر كسى اشك نمى‏ريزد و گريه‏اش نمى‏گيرد تباكى كند و خود را به صورت گريه كنندگان درآورد و البته چنين فردى نيز مأجور است و داخل ثواب مى‏شود.(4)

عزادارى و احياى سنت و منش ائمه هدى بارزترين تجسّم عينى تولّا و تبرّى است زيرا يكى از امور لازم و اجتناب‏ناپذير براى ايجاد پيوند امت با امام رعايت همين اصل مى‏باشد و عزادارى براى اهل بيت و خصوصاً امام حسين(ع) مى‏تواند آن را عملى سازد بنابراين سوگوارى و گريستن بر مصائب حماسه سازان عاشورا به احياى اصل امامت مى‏انجامد و اساس دين را استحكام مى‏بخشد.
قرآن بر تعظيم شعائر الهى تأكيد دارد: «و من يعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب؛(5) و بعد سعى بين صفا و مروه و شترى را كه براى ذبح در منا مى‏برند از جمله آن مى‏داند.(6) وقتى اين امور به دليل انتساب به خداوند از نشانه‏هاى او به شمار آيد، به طريق اولويت، اولياى خداوند به دليل ارتباط و انتساب افزون‏تر مصداق‏هاى روشن‏ترى براى شعائر الهى هستند، از سوى ديگر تعظيم اين شعائر مصداق هايى دارد كه شادمانى در ايام سرور ائمه و سوگوارى و عزادارى در سالروز مصائب و شهادت آنان از آن جمله‏اند چنانچه مولاى متقيان فرموده‏اند: «انّ اللّه تبارك و تعالى اطّلع الى الارض فاختارنا كنا شيعة ينصروننا و يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا...؛ خداوند تبارك و تعالى به جانب زمين توجّه فرمود، پس برگزيد ما را (براى خود) و انتخاب كرد بر ايمان پيروانى كه يارى مى‏كنند ما را و در شادى و اندوه ما حضور دارند...(7)

امام صادق(ع) مى‏فرمايند: «رحم اللّه شيعتنا واللّه هم المؤمنون، فقد واللّه شركونا فى المصيبة بطول الحزن و الحسرة؛(8) خداوند پيروان ما را شامل رحمت خويش كند، سوگند به پروردگار كه آنان همانند مؤمنين هستند، به خدا قسم با حزن و حسرت طولانى خويش (در سوگ ما) شريك و هم درد مصايب ما خاندان هستند. ريّان فرزند شبيب مى‏گويد در اولين روز از ماه محرم به محضر امام رضا(ع) رسيدم، حضرت خطاب به من فرمود: «اگر مى‏خواهى در درجات عالى بهشت با ماباشى، پس در ماتم ما محزون و در شادى ما شادمان باش و محبت و دوستى ما پيشه كن.»(9)
توصيه به دوستى با خويشاوندان رسول اكرم(ص) در قرآن، حكمت ديگرى را براى عزادارى به اثبات مى‏رساند زيرا قرآن مى‏گويد: «قل لا اسئلكم عليه اجراً الّا المودة فى القربى؛(10) بر اين اساس، مزد رسالت دوستى با بستگان رسول اكرم(ص) است و انسان در هنگام شادى‏ها و ناگوارى‏ها مى‏تواند اين علاقه را بروز دهد يعنى در مواقع مواليد ائمه مسرور و در وفات و ايام شهادت، سوگوار و محزون گردد.

در سيره پيامبران
وقتى كه حضرت محمد(ص) حتى هنگام تولد امام حسين(ع) و سال‏ها قبل از وقوع حادثه عاشورا، بر مصائب كربلا گريست و بنابر روايات متعدد كه از منابع اهل سنت و شيعه رسيده، بارها حالاتى توأم با حزن و اندوه از اين بابت، پيامبر از خود بروز داد، چرا علاقه‏مندان به خاندان رسول اكرم(ص) در شهادت فرزند پيامبرشان سوگوار نباشند و اصولاً شيعه براى عزادارى‏هاى محرم و اقامه مجالس ماتم جهت سالار شهيدان نه تنها دلايل مبتنى بر نصوص قرآنى و روايى دارد بلكه براى اينكه سوگوارى‏هاى خود را عملى درست تلقى كند به سيره پيامبر و جانشينان راستين او تمسّك مى‏نمايد. على(ع) مى‏فرمايد: نزد پيامبر رفتم در حالى كه ايشان گريان بودند، گفتم پدر و مادرم به فدايت اى فرستاده الهى، چرا مى‏گريى، آن حضرت فرمود: هم اينك پيك وحى نزدم بود و به من اطلاع داد فرزندم حسين بر كنار فرات در سرزمينى به نام كربلا كشته مى‏شود، آن گاه جبرئيل مشتى از خاك كربلا را آورد و به من بويانيد.(11) ام سلمه مى‏گويد روزى پيامبر در خانه من بود و فرمود كسى نيايد، در اين حال امام حسين(ع) وارد گرديد، من ناله دردناك پيامبر را مى‏شنيدم كه مى‏گريست. وقتى باخبر شدم كه حسين در آغوش يا كنار پيامبر نشسته و رسول خدا(ص) دست بر سرش مى‏كشيد و مى‏گريست عرض كردم سوگند به خداوند تا وقتى كه امام حسين(ع) وارد گرديد من متوجه نشدم، پيامبر فرمود: جبرئيل نيز با ما در خانه بود و گفت: آيا حسين را دوست دارى؟ گفتم بلى دوست دارم امّا نه از نوع دوستى دنيايى، جبرئيل گفت: در زمينى كه كربلا نام دارد او را مى‏كشند.(12) حتى در منابع روايى مندرج است كه حضرت آدم ابوالبشر بر مصائب امام حسين(ع) گريسته و نوح از اين بابت فزع و ناراحتى نشان داده، و چون حضرت ابراهيم از طريق فرشته وحى از ماجراى عاشورا باخبر شد، ناليد و دلش سوخت و گريست، حضرت اسماعيل(ع) نيز نفرين اهل آسمان‏ها و زمين را به افرادى نمود كه امام حسين(ع) راشهيد مى‏نمايند، حضرت سليمان و حضرت موسى هم بر قاتلان اباعداللّه لعنت فرستاده و از اين بابت ناراحت شده‏اند.(13)

ائمه هدى و سوگوارى
ابوالشهداء حضرت على(ع) قبل از حادثه عاشورا بر مصائب فرزندش سوگوار بود. ابن عباس روايت كرده است در سفرى كه همراه اميرمؤمنان على(ع) به صفين مى‏رفتم، هنگامى كه به نينوا و شط فرات فرود آمديم، امام فرمود اى فرزند عباس آيا اين مكان را مى‏شناسى، گفتم: نه، فرمود: اگر همچون من مى‏شناختى، نمى‏گذشتى جز آن كه مى‏گريستى، آنگاه چنان گريست كه محاسنش اشك آلود و حتى سينه‏اش از شدت گريه مرطوب گرديد.(14) موقعى كه در ماجراى جنگ صفين سپاهيان معاويه آب را بر لشكر حضرت على(ع) بسته بودند، امام حسين (ع) آب را باز نمود و مسلمين را از تشنگى نجات داد، در آن حال حضرت على(ع) به شدت گريست و ماجراى كربلا را يادآور گرديد.(15) يك روز حضرت سيدالشهداء (ع) بر برادرش امام مجتبى(ع) وارد گرديد و گريست، امام دوم علت گريه را جويا شد، امام حسين(ع) فرمود: از آنچه بر تو رواى مى‏دارند ناراحتم امام حسن(ع) فرمود: مرا سمّى دهند و كشته شوم ولى هيچ روزى مانند روز تو نمى‏باشد و سپس وقايع كربلا را بازگو نمود و اين كه آسمان و زمين بر برادرش مى‏گريند و در روايتى آن دو امام يكديگر را در آغوش گرفتند و گريستند.(16) امام سجاد(ع) پس از بازگشت از شام در سخنرانى جانسوزى در مدينه، اهل اين شهر را نسبت به فاجعه كربلا آگاه نمود و با بياناتى جانسوز احساسات آن‏ها را تحريك و سوگوارشان ساخت آن حضرت پس از حمد و سپاس الهى متذكر گرديدند: امام حسين(ع)، سيد جوانان بهشت، كشته شد، زنان و فرزندانش اسير شدند، سر مطهر امام بر سر نيزه قرار گرفت و در شهرها گردانيده شد، اى مردم كدام يك پس از قتل امام حسين(ع) شادى مى‏كند؟ كدام دل به ياد او افسرده نمى‏گردد و سيل اشكش را باز مى‏دارد درياها، زمين، آسمان، درختان و ماهيان دريا بر حسين گريستند، كدام دل در مصائب او شكافته نمى‏شود يا بر او نمى‏نالد، كدام گوش از شنيدن چنين خبر وحشتناكى ناشنوا نمى‏گردد.(17) امام سجاد(ع) با تاكتيك ويژه و با مبارزه‏اى استراتژيك تا بيست سال بعد از حادثه عاشورا، هر وقت بر سر سفره افطار مى‏نشست يا غذا و ابى را مشاهده مى‏نمود همراه با گريه و زارى مى‏فرمود: قتل ابن رسول اللّه جائعاً و قتل ابن رسول اللّه عطشاناً... فرزند فرستاده خدا را با حالت گرسنه و لب‏هاى تشنه به شهادت رسانيدند و چون عدّه‏اى بر گريه فراوان امام معترض بودند در جوابشان مى‏فرمود: يعقوب با آن كه مى‏دانست يوسفش زنده است در فراقش آنقدر گريست كه نابينا شد با اين وجود كه يوسف يكى از دوازده فرزندش بود، ولى من چرا نگريم كه ديدم پدرم، برادرانم، عموهايم و خويشاوندانم را در يك نيم روز با بدنهاى چاك چاك و بى سر بروى زمين افتاده‏اند، هفده نفر از فرزندان خاندانم را در آن لحظه غرق در خون ديدم.(18) امام سجاد(ع) مى‏فرمود: هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا(س) را به ياد آورم گريه‏ام مى‏گيرد.(19) آن امام همام چهل سال بر پدر بزرگوارش ندبه و گريه نمود در حالى كه روزها روزه و شب‏ها به دعا و مناجات مشغول بود.(20)

پس از پايان خطبه تاريخى و افشاگرانه امام سجاد(ع) در مسجد دمشق، شخصى به نام منهال برخاست و خطاب به ايشان عرض نمود اى فرزند رسول خدا(ص) چگونه صبح كردى؟ حضرت در جوابش فرمود: چگونه مى‏باشد حال كسى كه پدرش كشته شده، يارانش اندكند، اهل و عيالش اسيرند و بدون حامى و سرپرستند. پس مرا جز به حالت اسيرى گرفتار در چنگال دشمن كه سرپرست خود را از دست داده، مشاهده نمى‏كنى همانا من و اهل بيتم لباس سوگوارى بر تن نموده‏ايم و جامه نو بر ما روا نمى‏باشد.(21)

امام باقر (ع) در سالگرد عاشورا براى امام حسين(ع) مجلس عزا برپا مى‏نمود و بر مصائب آن حضرت مى‏گريست. در يكى از اين مجالس سوگوارى كه امام پنجم حضور داشت، كميت اسدى مرثيه‏اى خواند وقتى به اين جمله رسيد كه «و قتيل بالطف...» امام بسيار گريست و فرمود: اگر توانايى مالى داشتم در پاداش اين سروده‏ات اى كميت به تو مى‏بخشيديم اما عطاى تو همان دعايى است كه رسول اللّه درباره حسان بن ثابت فرمودند كه همواره به دليل دفاع و حمايت از ما خاندان مورد تأييد روح القدس خواهى بود.(22) در روايتى امام باقر(ع) به پيروان خويش اين گونه توصيه مى‏نمايند: بر حسين (ع) بگرييد و بر اهل خانه دستور داده شود كه بر حسين (ع) بگريند و در خانه مراسم عزادارى و ناله سردادن در غم آن امام باشد و اهل خانه و شيعيان به يكديگر تعزيت و تسليت گويند.(23)

امام صادق(ع) و ماتم‏دارى
امام صادق(ع) به عبداللّه بن حمّاد فرمود: به من خبر رسيده كه جماعتى از حوالى كوفه و نقاط ديگر اعم از زن و مرد در نيمه شعبان به زيارت امام حسين(ع) در كربلا مى‏آيند و ندبه‏ها و مرثيه‏ها و وسوگوارى‏ها دارند، وى گفت: آرى چنين است. خود شاهد برخى از اين سوگوارى‏ها بوده‏ام، حضرت پاسخ داد سپاس خداوندى را كه در ميان مردم كسانى را قرار داد تا به سوى ما آيند و ما را بستايند و براى ما مرثيه بسرايند.(24) امام صادق(ع) در روايتى مى‏فرمايند: مصيبت عاشورا از ديگر مصائب كه بر اهل بيت وارد گرديد سخت‏تر بود، راوى علت را مى‏پرسد امام جواب مى‏دهد زيرا حسين بن على عصاره و يادگار اصحاب كسا بود و با رفتنش تمامى اصحاب كسا از بين رفتند.(25) گريه امام صادق(ع) در حدى بود كه هرگاه اولاد امام حسين(ع) را مى‏ديد، گريه مى‏كرد.(26)
داود رقى مى‏گويد: خدمت حضرت امام صادق(ع) بودم، امام آب خواستند و هنگامى كه ميل فرمودند، ديدم چشمان مباركش از اشك پر شد و گريستند و سپس فرمودند: اى داود خدا، قاتل حسين بن على را لعنت كند.(27) در يكى از مجالس سوگوارى كه امام بر پا نموده بود، حضرت پس از استماع مرثيه‏اى گريه شديدى كردند، سپس بانوان منزل كه در پس پرده‏اى بودند، ناله سردادند، ناگاه كنيزى از پس پرده بيرون آمد و كودكى در دامان امام صادق(ع) قرار داد، اشك حضرت فزونى گرفت و گريه ايشان شدت يافت و فرياد بانوان بيشتر گرديد.(28) عبداللّه فرزند سنان مى‏گويد: سالى در روز عاشورا خدمت آقايم، امام صادق(ع) شرفياب گرديدم، آن حضرت را با سيمايى محزون مشاهده كردم در حالى كه اشك‏هاى ديدگان امام همچون مرواريد بر گونه‏هاى مباركش غلطان بود، عرض كردم چرا گريه مى‏نمائيد، فرمود: مگر از ماجراى عاشورا غفلت دارى؟ آيا نمى‏دانى در چنين روزى چه مصائبى بر امام حسين(ع) وارد شده است؟! عرض كردم درباره روزه اين روز چه مى‏فرمائيد؟ فرمود از خوردن و آشاميدن دورى نما بدون نيت روزه دارى، بعد از اقامه نماز عصر با مقدارى آب افطار كن، زيرا در اين لحظه بود كه دشمنان آب را باز كردند و از كشتن دست كشيدند.(29)

سيف بن عميره كه در زمره راويان زيارت عاشورا به نقل از امام باقر (ع) مى‏باشد، در عصر امام صادق(ع) در قصيده‏اى شيعيان را به سوگوارى تشويق مى‏نمايد:

اى شيعه باايمان كه به يمن دوستى با امام حسين(ع) فرداى قيامت اميد رهايى و فلاح دارى با سوز و گداز بر حسين گريه كن و اگر سرچشمه اشك تو خشك گرديد قلب را با شعله‏هاى اندوه، ذوب نما و گوهر اشك را از ديدگان جارى ساز و گريه را افزايش بده. اگرچه در كربلا حضور نداشتى تا به يارى فرزند فاطمه زهرا(س) شتاب نمايى، ولى مى‏توانى آب چشمان را با خون دل بياميزى و با ماتم سرايى حقيقت را درباره‏اش بيان كنى. در روز عاشورا لباس‏هاى حزن و ماتم بر تن نما، جامه‏هايى با رنگ تيره يا سبز.(30)

فضيلت گريستن در بيان امام رضا(ع)
در ايام امامت حضرت على بن موسى الرضا(ع) به اقتضاى شرايط سياسى، اجتماعى، فضاى مساعدترى براى ترويج فرهنگ عاشورا پديد مى‏آيد و گريستن براى اباعبداللّه به عنوان هماهنگى با حماسه حسينى و موافقت با حركت سياسى او تلقى گرديد، اشك‏ها مورد قدر دانى از سوى امام رضا(ع) قرار گرفت و به نوعى سوگوارى حمايت از جبهه حق و تقويت اصل امام به حساب مى‏آمد.
در بيان مفصّلى حضرت امام رضا(ع) درباره فضيلت و ارزش و آثار گريستن بر امام حسين خطاب به ريان بن شبيب نكاتى را فرموده و اين احياگرى و يادآورى در خصوص حادثه كربلا مورد تأكيد قرار گرفته است:

اى فرزند شبيب اگر مى‏خواهى بر چيزى گريه نمايى،بر حسين(ع) گريه كن كه او را همچون گوسفند سر بريدند همراه هيجده نفر از دودمانش كه همه در عصر خويش (نسبت به همگنان خود) بى نظير بودند، آسمان‏ها و زمين در شهادت او گريه كردند.(31) آن حضرت در روايتى طولانى مى‏فرمايند: در اين ماه (محرم) دشمنان خون ما را به ناحق ريختند و هتك حرمت ما نمودند و فرزندان و بانوان ما به اسارت گرفتند و خيمه‏ها را به آتش كشيده و به غارت اموال و امكانات پرداختند. عاشورا، روز حسين، پلك‏هاى ما را مجروح و اشك هايمان را جارى ساخت و ما از سرزمين كربلا گرفتارى و رنج به ميراث برديم. پس بايد بر كسى همچون حسين(ع) گريه كنندگان، زارى نمايند كه اشك ريختن بر او، گناهان بزرگ را فرو مى‏ريزد.(32)

حضرت رضا(ع) تأكيد نموده‏اند: «من ذكر مصابنا، تبكى و ابكى لم تبك عينه يوم تبكى العيون؛(33) هر كس مصائب ما را يادآورى نمايد پس بگريد و بگرياند، در آن روزى كه ديدگاه‏ها گريان است، گريان نشود».

دعبل خزائى شاعر برجسته اهل بيت، گفته است در ايام محرم به ديدار مولايم حضرت على بن موسى الرضا(ع) رفتم، امام محزون نشسته بود و يارانش در پيرامون آن حضرت ديده مى‏شدند، وقتى امام مرا مشاهده نمود به سويم آمد و فرمود: آفرين بر تو اى دعبل، آفرين بر حاميان ما، آن كه با دست و زبانش ما را يارى مى‏نمايد سپس امام مرا در كنار خويش جاى داد و فرمود: اى دعبل دوست دارم براى من شعرى بسرايى، زيرا اين روزها، ايام غم و ماتم ما اهل بيت(ع) و زمان شادى دشمنان ما بخصوص امويان است. اى دعبل كسى كه بر مصائب ما چشمانى نمناك داشته باشد و بر آنچه از دشمنانمان بر ما رسيده است بگريد، خداوند او را با ما و در زمره ما محشور مى‏گرداند.(34) در برخى منابع روايى ديگر آمده است وقتى دعبل آمد، حضرت رضا(ع) بين حاضرين و خانواده خود پرده‏اى زدند تا بر مصائب امام حسين (ع) سوگوار باشند. سپس به دعبل فرمودند: براى امام حسين (ع) مرثيه بخوان كه تا زنده‏اى تو ياور و مدّاح مايى، تا توان دارى از نصرت ما مضايقه نكن دعبل در حالى كه گريان بود، اشعارى سوزناك سرود، در اين حال صداى گريه امام رضا(ع) و اهل بيت حضرت بلند گرديد.(35) شخصى از شيعيان كه از زيارت امام حسين(ع) در كربلا، بازگشته بود، خدمت امام هشتم رسيد و مقدارى از تربت جدش حسين بن على(ع) را به آن حضرت داد. وقتى امام آن تربت مقدّس را مشاهده فرمود، متأثر گرديد و بسيار گريست.(36)

اين توصيه‏ها اقتضاء مى‏نمايد كه در ايام عزادارى اهل بيت (ع) مخصوصاً امام حسين(ع) آدمى حزن و تأثّر خويش را به اشكال گوناگون به زبان، گفتار و كردار و خوردن و لباس پوشيدن نشان دهد، اظهار اندوه به گفتار و كردار با گريستن، نوحه گرى، لعن و نفرين فرستادن بر دشمنان خاندان عصمت، بر سر و سينه زدن و نفرت از اهل ستم عملى مى‏شود، در مورد خوراك هم آدمى بايد بكوشد در روز عاشورا حداقل تا حوالى عصر يعنى زمانى كه امام به شهادت رسيد و محاصره اهل بيت او خاتمه يافت از خوردن و آشاميدن اجتناب كند. از نظر پوشاك و لباس، براى اظهار همدردى بايد مطابق عرف و سنت متداول جامه‏اى بر تن كرد كه از نظر رنگ و نحوه پوشيدن مناسب عزادارى باشد كه پوشيدن لباس سياه و پوشاك خشن توصيه مى‏گردد.

حضرت مهدى(عج) هم گريان است
حضرت مهدى(عج) در زمان غيبت، ايام ظهور و عصر رجعت بر جدّ بزرگوارش حضرت سيد الشهدا(ع) سوگوار است. آن داد گستر جهان مى‏فرمايد: يا جداه، اگر روزگار موجب شد كه از يارى و نصرت تو، دورمانم و در كربلا حضور نداشتم تا با دشمنان تو نبرد نمايم و با بدخواهان و اهل عداوت پيكار كنم امّا اكنون هر صبح و شام بر (ناگوارى‏هاى) شما اشك مى‏ريزم و حتى به جاى گريه از ديدگان خون مى‏بارم و آه حسرت از دل پر درد بر اين فاجعه مى‏كشم.(37) در زيارت ناحيه مقدّسه هم آمده است: مجلس ماتم برايتان در اعلى عليين برگزار گرديد و حوريان بهشتى در عزايتان بر سرو صورت زدند و اهل آسمان گريستند.(38)

سوگوارى بازماندگان عاشورا در كربلا
بر حسب برخى منابع تاريخى وقتى حضرت زينب كبرى(س) بر بالين برادرش در صحراى نينوا آمد، جملاتى بر زبان جارى ساخت كه حالت مرثيه داشت كه دوست و دشمن با شنيدن آنها گريست و در واقع در همان صحراى كربلا نوعى ماتم سرايى صورت گرفت كه زينب كبرى(س) آن را ترتيب داد.(39)

زينب كبرى(س) در كربلا اين گونه نوحه گرى نمود: اين حسين است كه در زمين كربلا در خون غوطه ور است و سرش با زجر از پشت بريده شده و عمامه و لباسش به غارت رفته است، سكينه(س) دختر امام حسين(ع) نيز دردمندانه خطاب به رسول اكرم(ص) گفت: اى پيامبر اين حسين توست كه روح از تنش بيرون شده و قلبش از حركت ايستاده است. اى پيامبر اين حسين توست كه پيكرش در زمين كربلا به خون آغشته و برهنه روى خاك و سرش بر نيزه بالا رفته است. پس از حركت كاروان اسيران نوحه‏گران ديگرى از راه رسيدند، قبيله بنى اسد بر سر زنان به قتلگاه آمدند و بدن مطهر شهيدان را به خاك سپردند، كوفيان و ساير دشمنان قيام عاشورا هم با وجود چنان شقاوت‏ها و سنگدلى‏ها وقتى از كشتن و غارت سيراب شدند با اندكى تأمل و ديدن سرهاى شهداء كه طلايه دار كاروان نورانى اسرا بود گريستند. رباب همسر سيدالشهداء و مادر سكينه و على اصغر بعد از شهادت امام حسين(ع) دائماً ناله و گريه مى‏كرد و پس از آن به مدينه بازگشت و از شدت حزن و اندوه در گذشت.(40)

گوهر افشانى و افشاگرى در كوفه‏
وقتى اهل بيت با حالت اسارت و شرايط ناگوار به كوفه انتقال داده شدند، ابن زياد گفت: خداوند از حسين و نافرمايان خاندان او (با اين وضع) دل مراشفا داد، در اين حال زينب (س) گريست و فرمود: به جان خودم قسم كه بزرگ فاميل مراكشتى و شاخه‏هاى مرا بريدى و ريشه هايم را بركندى(41) مرثيه‏اى كه زينب با مشاهده سر برادر در كوفه سرود و در آن فاجعه كربلا را به خسوف ماه و نيز غروب آن تشبيه كرد، بسيار سوزناك بوده و شهرت فراوانى دارد.(42) رباب همسر امام در مجلس ابن زياد لعين از ديدن سر مقدّس حسين بن على(ع) چنان بى‏تاب شد كه از جا برخاست و سر مطهر را از طشت برداشت و ناله جانگدازى بركشيد و اهل مجلس را متأثر نمود.(43)

موقعى كه زينب كبرى(س) فاطمه دختر امام حسين(ع)، ام كلثوم خواهر امام و امام چهارم در كوفه و در مجلس ابن زياد سخنرانى كردند، بعد از هر خطبه مردم گريه و زارى مى‏كردند، زن‏ها موها را پريشان كرده بر صورت‏ها لطمه مى‏زدند و همه مى‏گريستند بطورى كه در آن روز كسى ديده نشد كه گريان نباشد. بعد از اين قضايا، ناله و صداى گريه اهل كوفه اعم از مرد و زن براى حادثه كربلا و وضع اسيران ادامه داشته و از شدّت تأثر دچار وحشت و هراس بودند، نقل كرده‏اند وقتى فاطمه دختر امام براى كوفيان خطبه‏اى ايراد نمود، اواخر سخنرانى اين بانو كوفيان به شدت گريستند و گفتند: تو را بس است اى دختر پاكان، قلب ما را آتش‏زدى و گلوهاى ما را خشك نمودى، اندرون ما را شعله ور ساختى، آن گاه فاطمه سكوت اختيار كرد.

هنگامى كه‏ام كلثوم از پشت پرده در حالى كه به شدت مى‏گريست خطبه خواند مردم چنان ضجّه زدند و خاك بر سر ريختند و مجلس ابن زياد را به يك برنامه عزادارى تبديل كردند .
برخى نقل كرده‏اند آن روز حيرت مردم را فرا گرفته بود در حالى كه دست‏ها را بر دهان‏هاى خويش نهاده بودند مى‏گريستند، مردم كوفه ضمن ناله و نوحه از روى رأفت و رحمت به كودكان اسير خرما مى‏دادند كه در اين حال زينب (س) فرمود صدقه بر ما اهل بيت حرام است، با شنيدن سخنان اين بانو بر اسيران بيش از گذشته گريستند. زينب كبرى(س) با ديدن اين منظره نتواست صبر كند ومشاهده نمايد كسانى كه در اين جنايت نقش داشته‏اند حال سوگوار باشند و به زنان بزرگ منش از دختران پيامبر مرثيه كنند در حالى كه جز كوفيان كسى اين اهانت را مرتكب نشده است از اين جهت فرياد برآورد اى اهل كوفه آيا بر ما مى‏گرييد، پس چه كسى جز شما افرادى از خاندان ما را كشت.(44)

عبداللّه فرزند عفيف ازدى با قصيده پرشور و طولانى كه در رثاى امام حسين(ع) در حضور ابن زياد سرود، مجلس وى را تحت تأثير قرار داد و به همين دليل به شهادت رسيد، او در بيتى از اشعار حزن‏انگيز گفت: خورشيد درخشان دچار كسوف و تيرگى گرديد زيرا چنين مصائبى در كربلا پيش آمد و تمامى آفاق آشكارا از اين بابت گريان گشتند.(45)

سيل اشك در بارگاه يزيد
اهل بيت امام حسين(ع) در حالى به شام منتقل شدند كه بر فراز شتران در غل و زنجير كشيده شده و آفتاب داغ سيماى آنان را دچار سوختگى ساخته بود، دست‏ها بر گردن‏ها بسته و در بازارها گردانيده مى‏شدند.(46) چون آنان را به داخل بارگاه يزيد بردند زينب كبرى(س) با مشاهده سر بريده برادر بسيار ناليد و با گريه‏اى جانسوز صدا زد: اى حسين، اى حبيب رسول خدا، اى فرزند مكّه و منى، اى فرزند سرور زنان جهان فاطمه(س)، اى پسر دختر مصطفى. هر كس در آن مجلس بود با شنيدن اين جملات سوزناك گريست.(47) فردى از شاميان نقل كرده است به هنگامى كه يزيد لعين بر لبان و دندان‏هاى امام حسين(ع) چوب مى‏زد، زنى را مشاهده كردم كه با دست‏هاى بسته و چشم‏تر با سوز دل ناله و ندبه مى‏كرد و با خود نجوا مى‏نمود كاش خواهرت نبود و تو را بدين وضع نمى‏ديد.(48) روضه‏هاى زينب كبرى(س) اهل مجلس را به گريه واداشت و يزيد سكوت اختيار نموده بود، بعد زنى از بنى هاشم كه در خانه اين ستمگر زندگى مى‏كرد براى امام حسين(ع) عزادارى مى‏نمود و فرياد مى‏زد اى آقاى ما، اى فرزند محمد، اى پناه بانوان و يتيمان... هر كس صداى او را شنيد گريست، بعد ازآن سه روز عزادارى برپا شد. اين نخستين مجلس عزادارى عمومى بود كه در شام براى امام حسين(ع) و خاندان و اصحابش برپا گشت، اسيران تا زمانى كه در شام بودند آشكارا يا نهانى سوگوارى مى‏كردند. وقتى اسيران را از مجلس بيرون برده و به خانه يزيد انتقال دادند، زنان داخل منزل تا چندين روز بر حسين بن على (ع) نوحه سرايى مى‏كردند. نقل كرده‏اند چون يزيد خواست با استناد به آيه‏اى از قرآن بگويد هر مصيبتى كه به خاندان امام حسين(ع) مى‏رسد به سبب اعمال خودشان است، ناگهان با ناله زنان و صداى دردناك و مؤثرى مواجه گرديد آنها فقط زنان بنى هاشم نبودند بلكه بانوان شامى هم اشك خود را تقديم اسيران مى‏نمودند يزيد ناچار خاموش گرديد.(49)

استقبال اهل مدينه از عزيزان عزادار
ناله‏ها و ماتم دارى‏هاى بازماندگان حادثه نينوا در بازگشت به مدينه و ديدن جاى خالى امام حسين(ع) و جوانان بنى هاشم شدّت يافت، راويان نقل كرده‏اند وقتى اهل بيت عازم مدينه بودند، در حوالى اين شهر مدتى كوتاه اقامت نمودند، ساكنين شهر پيامبر با التهاب خاصى به استقبال آن عزيزان عزادار آمدند امام سجاد(ع) در ميان افراد مدينه بشير بن جذلم را مشاهده نمود كه او را خطاب قرار داد و فرمود: اى بشير پدرت شاعر بود آيا تو هم از اين توانايى بهره‏اى دارى؟ او پاسخ داد: آرى خود نيز شاعرم حضرت فرمودند در حالى كه ابياتى را بر زبان مى‏آورى جلوتر از ما عازم مدينه شو و خبر ورود اهل بيت و مصيبت جانگداز كربلا را براى مردم شهر جدم نبى اكرم(ص) اعلان كن، بشير اجابت كرد و اشعارى سرود و با گريه و حالت نوحه اشعارى براى مردم خواند كه دو بيت آن چنين است:

يا اهل يثرب لامقام لكم بها
قتل الحسين فادمعى مدراراً
الجسم منه بكربلا مضرّج‏
والرأس منه على القناة يدار(50)

يعنى: اين مردم مدينه ديگر در اين شهر نمانيد كه حسين به شهادت رسيد و به اين سبب سيلاب اشك از ديدگانم روان است. بدن پاكش در كربلا به خون و خاك تپيده و سر مقدّسش را بر سر نيزه‏ها در شهرها مى‏گردانند. سپس افزود: اين على فرزند حسين است كه با عمه‏ها و خواهرانش حوالى مدينه آمده‏اند و در آنجا سكنى گزيده‏اند بشير گفت: هيچ زن پرده نشين و با حجابى در مدينه نماند مگر آنكه از پشت پرده موها را پريشان و صورت را خراشان ساخت و صداى خود را به زارى و ناله بلند نمود. جمعيت انبوهى تا بيرون مدينه آمدند و اطراف خيمه امام سجاد(ع) صداى گريه و شيون آنان بلند بود، فردى كرسى آورد و حضرت بر آن نشست و بسيار گريست و مردم نيز به ماتم سرايى پرداختند، آن مجلس يكپارچه ناله و شيون شد كه با اشاره دست امام، حاضران ساكت شدند.(51)

مدينه با اهلش به گريه و زارى آمد و بقيّه كاروان حسينى را كه در همين نزديكى وداع كرده بودند، استقبال كردند، عقيلات بنى هاشم از پشت پرده‏ها با ندبه و فرياد وا حسيناه بيرون آمدند. در مدينه خانه‏اى نماند مگر اين كه ماتم سرا شد تا آن كه از بس اشك ريختند، گريه آنان خشك شد و از بس نوحه سرايى كردند گلويشان رطوبت نداشت. رباب دختر امرءالقيس و همسر امام حسين(ع) در مدينه مجالس عزا برپا كرد، زنان مدينه با او مى‏گريستند، آنقدر گريست تا اينكه اشكش خشك گرديد امّ لقمان زينب دختر عقيل بن ابى طالب وقتى خبر شهادت عاشورائيان را شنيد با حال حسرت بيرون آمد و خواهرانش ام هانى، اسماء و رمله همراهش بودند و به كشته‏هايشان در كربلا مى‏گريستند كه زينب دختر عقيل بن ابى طالب اشعارى را به عنوان مرثيه زمزمه كرد كه ترجمه‏اش چنين است: چه جواب مى‏گوئيد وقتى كه رسول اكرم(ص) به شما بگويد كه آخرين امت‏هائيد ولى با اهل بيت و اولادم چه كرديد، آيا با شما ميثاق نداشتم، به عهد خويش وفا نكرديد و ذريّه و پسرعموهايم را مورد فشار قرار داديد، برخى را اسير و بعضى را آغشته به خون ساختيد، من كه به شما نصيحت كردم جزايم اين نبود كه به خويشانم بدى روا داريد.

ام البنين فاطمه دختر حزام كلّابيه همسر حضرت على(ع) و مادر عباس بن على، عبداللّه، جعفر و عثمان، بعد از كشته شدن فرزندانش هر روز به بقيع مى‏رفت و عبيداللّه بن عباس را نيز با خود مى‏برد و براى چهار فرزندش با ناله دردناك و دلسوز ندبه مى‏كرد به نحوى كه مردم اجتماع مى‏نمودند و گريه و زاريش را گوش مى‏دادند و متأثر مى‏شدند حتى مروان بن حكم كه كينه سختى با بنى هاشم داشت با مردم مى‏آمد.

ابن عباس روايت كرده است در منزل خوابيده بودم كه صداى ناله بلندى از خانه امّ سلمه همسر پيامبر در مكّه شنيدم بيرون آمدم، مشاهده كردم اهل مدينه به آنجا مى‏روند، گفتم اى امّ المؤمنين چه شده كه ناله مى‏كنى، جوابم را نداد و به طرف زنان هاشمى رفت و گفت اى دختران عبدالمطلب به من يارى نمائيد و با من گريه و زارى كنيد، قسم به خداوند آقاى شما و سرور جوانان بهشت كشته شده، سبط رسول اكرم و ريحانه پيامبر شهيد شده است، گفتم اين ماجرا را چگونه متوجّه شدى، گفت در همين لحظه رسول اكرم(ص) را در عالم رؤيا نگران و ناراحت ديدم، علّت را جويا شدم، فرمود: امروز فرزندم حسين و تعدادى از خاندانش كشته شدند، از خواب برخاستم، وارد خانه شدم، تربتى را كه جبرئيل از كربلا آورد، و به پيامبر گفته بود وقتى مبدّل به خون شد امام حسين(ع) كشته مى‏شود، در شيشه‏اى به توصيه پيامبر داشتم، آن را نگريستم ديدم مثل خون قربانى شده و در حال جوشش است، ابن عباس اضافه مى‏كند: امّ سلمه مقدارى از آن خون را برداشت و صورتش را با آن آغشته كرد و آن روز را ماتم گرفت و نوحه سرايى بر حسين كرده بعد قاصد خبر قتل امام حسين(ع) را آورد.

اهل بيت پيامبر صبح و شام با حزن و اندوه عميق و غم بسيار آن مصيبت را تجديد مى‏كردند و شخصيت‏هاى برجسته و دوستداران خاندان عترت به خدمت بازماندگان عاشورا مى‏رسيدند و تعزيت و تسليت مى‏گفتند و همدردى مى‏كردند، بعضى از آنان از شدت اندوه با رساترين كلامى كه ناله آور بود و با عميق‏ترين حالات كه از همدردى و دلسوزى حكايت مى‏كرد، مرثيه سرايى مى‏كردند.
زمانى كه امام حسين(ع) به شهادت رسيد زنان بنى‏هاشم در مدينه لباس‏هاى سياه و جامه‏هاى خشن پوشيده و از شدت گرما و سرما شكايت نمى‏كردند و امام زين العابدين به دليل اشتغال آنان به سوگوارى و مراسم عزادارى، برايشان غذا تدارك مى‏ديد.(52)


پى‏نوشت‏ها:
1. امالى صدوق، ج 1، ص 219، كنزالعمال، حسام الدين هندى، ج‏4، ص 240 ؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 66، فصول المهمة ابن صباغ مالكى، ص 17.
2. مستدرك الوسايل، محدث نورى، ج 10، ص 318.
3. لؤلؤ و مرجان، محدث نورى، تحقيق و ويرايش حسين استاد ولى، ص 38 - 37.
4. بحارالانوار، ج 44، ص 288.
5. سوره حج، آيه 32.
6. بقره، آيه 158 و حج، آيه 36.
7. خصال، صدوق، ج 2، 625؛ بحارالانوار، ج 44، ص 287 ؛ امالى شيخ طوسى، ص 305، بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عمادالدين طبرى، حديث 389.
8. بحار الانوار، ج 43، ص 222.
9. عيون الاخبار الرضا، صدوق، ج 1، ص 299، بحار، ج 44، ص 286.
10. سوره شورا، آيه 23.
11.ينابيع الموده، قندوزى حنفى، باب شصتم.
12. كنزالعمال، حسام الدين هندى، ج 5، ص 112.
13. بحارالانوار، ج 44، ص 243، تا 245.
14. اقناع اللائم، سيد محسن امين، ص 65.
15. بحارالانوار، ج 44، ص 266.
16. همان، ص 218، الخصائص الحسينيه، ص 191.
17. بلاغة الامام، ص 112، لهوف سيد بن طاووس، ص 121، بحار، ج‏46، ص 108.
18. بحارالانوار، ج 44، ص 145، حالات امام زين العابدين .
19. خصال، ج 1، ص 131 ؛ ج 2، ص 101.
20. بحارالانوار، ج 45، ص 149.
21. ناسخ التواريخ (زندگانى امام سجاد(ع))، لسان الملك سپهر، ج 1، ص 293 و نيز بحار، ج 45، ص 143.
22. مصباح المتهجد، ص 713 ؛ كامل الزيارات، ص 174.
23. وسايل الشيعه، ج 10، ص 398.
24. همان، ص 468.
25. بحارالانوار، ج 44، ص 269.
26. همان، ج 45، ص 208.
27. همان، ج 44، ص 303.
28. معالى السبطين، ج 1، ص 260.
29. بحارالانوار، ج 45، ص 63.
30. المنتخب، مرحوم طريحى، ج دوم، ص 435 ؛ ادب الطف، سيد جواد شبر، ج 1، ص 195، اعيان الشيعه، سيد محسن امين جبل عاملى، ج‏7، ص 326.
31. وسايل الشيعه، ج 10، ص 393 ؛ بحارالانوار، ج 45، ص 257.
32. همان، ص 283.
33. كامل الزيارات، باب 33، ص 105 ؛ ثواب الاعمال، ص 109 ؛ امالى صدوق، مجلس 129، ص 125.
34. اهل البيت فى الكتاب و السّنه، محمدى رى شهرى، القسم الثامن (حقوق اهل البيت)، ص 392 - 390.
35. بحارالانوار، ج 45، ص 257.
36. همان، ج 101، ص 131.
37. همان، ص 320.
38. همان،ج 103، ص 323.
39. اللهوف فى قتلى الطفوف، سيد بن طاووس، ص 56.
40. الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 4، ص 88.
41. الارشاد، شيخ مفيد، ج‏2، ص‏119.
42. نفس المهموم، ص 292.
43. وقايع الايام، مرحوم خيابانى، ص 263.
44. مجالس السّنيه، ص 124 - 123 ؛ نهضة الحسين، ص 138 - 137 ؛ موسوعة آل النبى، دكتر عايشه بنت الشاطى، ص 734.
45. مقتل الحسين، ابى مخنف، ص 174.
46. بحارالانوار، ج 101، ص 322.
47. معالى السبطين، ج 2، ص 154.
48. انوار الشهادة، ص 26.
49. اقناع اللائم، ص 153، مجالس السّنيه، ص 133 و 134 و 140 ؛ موسوعة آل النبى، ص 746.
50. بحارالانوار، ج 45، ص 147.
51. اقناع اللائم، ص 162 ؛ نهضة الحسين، ص 147 ؛ تاريخ طبرى، حادثه سال 61 ، ص 109 ؛ تاريخ ابن اثير، ج‏4، ص 45 و موسوعة آل النبى، ص 748.
52. بحارالانوار، ج 45، ص 188 ؛ وسايل الشيعه، ج 2، ص 890، محاسن برقى، حديث 195، ص 419.


منبع: پاسدار اسلام ، شماره ( 279-280 ) ، از طر يق شبكه اطلاع رسانى شارح