امام على (ع) سرآمد مفسران

محمد مرادی


مقدمه
قاضى ابو محمد عبدالحق اندلسی، نامبردار به‌ابن عطیه، (مذهب مالکی، م 546 ق)، دربارة سرآمد مفسّران می‌نویسد:

امّا صدر المفسّرین و المؤید فیهم فعلی‌بن ابی‌طالب1؛ امّا در رأس مفسران و مورد تأیید در میان آنان، علی‌بن ابی‌طالب است.

بعدها این سخن را ثعالبی، (م 875 ق)، در تفسیرش جواهر الحسان2، قُرطبى (م 671 ق) در الجامع لاحکام القرآن3، ابن‌کثیر قریشى (م 774 ق) در تفسیر القرآن العظیم4، و نیز زرکشى در کتابش البرهان5، مورد تأیید قرار داده‌اند.

واقعیت و شواهد تاریخی، سخن فوق را گواهى می‌کند. امام على علیه السلام در میان صحابة رسول خدا، شخصیتى یگانه از تمامى جهات است. او سرچشمة علم تفسیر است، چنانکه ابن ابى الحدید شارح معتزلى نهج‌البلاغه به آن تصریح کرده است: علم تفسیر از على نشأت گرفت و از او شاخ و برگ پیدا کرد. او براى روشن شدن ادعایش، خوانندگان را به کتاب‌هاى تفسیرى ارجاع داده است.6

تفسیر پژوهان به این حقیقت معترفند که آثار به‌جا ماندة تفسیرى از امام على علیه السلام ، بیش از سایر صحابه و خلفا است. آنان اگرچه تلاش کرده‌اند که دلیل آن را طولانی‌تر بودن عمر امام نسبت به بقیه، گسترش قلمرو دولت اسلامى در زمان آن حضرت و ورود غیر عرب‌ها به حوزة مسلمانی، معرفى کنند7، امّا به نظر می‌رسد که چنین قضاوتی، صرفاً تحلیل واقعیت بر اساس یک روى سکّه است. این نظر امام محمد غزالى را که مجلسى در بحار‌الانوار آورده، با واقعیت منطبق‌تر است. غزالی، ضمن نقل این روایت که على علیه السلام گفته است: پیامبر زبانش را در کام من گذاشت و در قلبم هزار درِ علم گشوده شد که هر درى را هزار در است. اگر برایم بالشتى بگذارند و بر روى آن بنشینم، براى اهل تورات با تورات و براى نصارا با انجیل و براى اهل قرآن با قرآن داورى خواهم کرد، می‌نویسد:

رسیدن به چنین مقامى به مجرد علم ممکن نیست؛ بلکه انسان با قوّة علم لدنى می‌تواند به آن دست یابد.8

زرقانى نیز معترف است که خداوند، به على فطرتى ناب، هوشمندیى بی‌نظیر و عقلى موهوب عطا کرده است.9

به این ترتیب می‌توان اذعان داشت که جایگاه امام على علیه السلام در تفسیر قرآن، بسى فراتر از سطح سایر عالمان به تفسیر است. جایگاهى انحصارى که هیچ‌کس به آن راه نیافته است. او در دامان نبوت پرورش یافت و آنچه پیامبر خدا، تعلیم می‌دید، به او می‌آموخت. انّ الله علّم نبیّه التنزیل و التأویل فعلّمه رسول اللّه علیاً.10

امام علیه السلام خود نیز به چنین شاگردى تصریح کرده و فرموده است:

رسول خدا قرآن را بر من املا می‌کرد و من با خط خود می‌نوشتم. به من تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و عام و خاص قرآن را آموخت و آنگاه از خداوند طلب کرد که فهم و حفظ آن را بر من عطا فرماید.11

به جهت همین احاطة علمی، رسول خدا، از علی، به‌عنوان صاحب تأویل نام برده، در حالى که خود را صاحب تنزیل معرفى کرده است. یا علی! انا صاحب التنزیل و انت صاحب التأویل.12

صاحب بی‌مثال این دانش، بارها و بارها از مردم درخواست کرد تا از او دربارة علوم موردنیازشان بپرسند و به آنها اعلام می‌کرد:

احدى را داناتر از من به کتاب خدا نخواهید یافت؛ پس، از من سؤال کنید.13

امام آن‌چنان احاطه به آیات قرآن داشت که می‌دانست آیات قرآن در کجا، در چه زمانى؟ در کوه، در دشت، در شب و یا روز بر پیامبر نازل شده است.14 می‌فرمود: خواب بر چشمان و سرم نرفت مگر اینکه می‌دانستم آنچه را که جبرئیل از حلال و حرام و امر و نهى و سنت و کتاب آورده است.15

صیث علمى امیر‌مؤمنان در دانش تفسیر، چنان پر‌آوازه است که از دوران نزول تا‌کنون، نه تنها کسى در آن خدشه نکرده، که هر کسى به بیانى آن را بر زبان آورده است. خطبه‌هاى به یاد‌مانده و آثار قلمى آن بزرگوار نیز گواه صادقى بر این ادعا است.16

ابن عباس که به «ترجمان القرآن» شهرت دارد، خود را شاگرد على علیه السلام می‌داند و گفته است: هر چه از تفسیر دارم از على است: و ما اخذت من تفسیر القرآن فعن علی‌بن ابی‌طالب.17 عامر شعبی، عایشه، عبدالله‌بن ابی‌عمر و عطاء‌بن ابى رباح، على را آگاه‌ترین مردمان به کلام خدا می‌دانستند.18 در قرائت نیز عمر، عبدالله‌بن مسعود و عبدالرحمن سلمی، امام را سرآمد قاریان می‌شناخته‌اند.19

دکتر ذهبى دربارة تفسیردانیِ امام، بر این عقیده است که علی، بر مهارت در قضاوت و فتوا، علم تفسیر و فهم اسرار معانى آن را افزوده بود. داناترین‌ها به موقعیّت نزول آیات و شناخت تأویل آنها بود.20 در یک کلام، مطابق کلامى که منسوب به رسول خدا است، می‌توان على را «تفسیر قرآن» دانست. «علیٌّ تفسیر القرآن.»21

تفسیر در نگاه امام على علیه السلام
نحوة نگرش به متن یک کتاب آسمانى در مقام نظر و عمل، نشان می‌دهد که شخص، آن متن را چگونه ارزیابى می‌کند. آیا آن را متنى قابل فهم می‌داند یا خیر؟ براى آن زبانى خاص قایل است یا نه؟ اگر بر این باور است که آن متن قابل فهم و شرح و بیان است، چه شرایط و ابزارى را براى آن در نظر گرفته است؟

امیر‌مؤمنان، قرآن کریم را نه متنى معمولى می‌داند که هر کسى می‌تواند آن را بفهمد و نه چنان که آن کتاب براى هیچ کسى قابل دسترسى نباشد، براى او اسلوبى خاص قایل است که براى فهمش باید آن اسلوب را در نظر گرفت. آن حضرت در یک تقسیم‌بندی، آیات قرآن را از حیث قابل فهم بودن و نبودن، به سه بخش تقسیم کرده است. بخشى که عالم و جاهل آن را می‌فهمند، بخشى که آن را نمی‌فهمند جز کسانى که ذهنى صیقل یافته، احساسى لطیف و قوة تمییز درستى دارند. بخش سوم را مخصوص خدا، پیامبران و راسخان در علم دانسته است.22

طبق این بیان، قرآن، کتابى حاوى تعالیمى است که داراى مراتب است. مرتبه‌اى که قابل فهم براى توده‌هاى مردم است و مرتبه‌اى که افراد بخصوصى از مردم آن را درک می‌کنند و مرتبه‌اى عالى که علم آن در نزد خدا و اولیاى او است.

امام در کلامی، قرآن را کتابى صامت معرفى کرده،23 که خود زبانى ندارد و به ترجمان نیاز دارد: «لا ینطق بلسان و لابدّ له من ترجمان و انّما ینطق عنه الرجال.»24 و توصیه کرده است که باید قرآن را به سخن در آورد: «ذلک القرآن فاستنطقوه.»25 این بیان به وضوح این حقیقت را بازگو می‌کند که قرآن به تفسیر و تبیین نیاز دارد.

قرآن حامل معانى و وجوه و احتمالاتى است. «فانّه حمّال ذو وجوه»26 و آن را کتابى می‌داند که حاوى همة اطلاعات مربوط به تعالیم دین است. «ما من شئى تطلبونه الاّ و هو فى القرآن»، و راه کشف آن را مراجعه به اهل فن که خود آن حضرت است می‌داند. «فمن اراد ذلک فلیسألنى عنه.»27 گسترة وسیعى که امام على علیه السلام براى معارف قرآن قایل است، از آن کتابى ویژه ساخته و ژرفایى آن، حامل آن معارف است. ظاهره انیق و باطنه عمیق.28 بر همین اساس و بینش است که براى هر آیه‌اى از آیات قرآن، چهار معنا قایل شده است: ظاهر و باطن، و حد و مطلع، «فالظاهر التلاوة، و الباطن الفهم، و الحد هو احکام الحلال و الحرام و المطلع هو مراد اللّه من العبد بها.»29

امام علیه السلام در مقام عمل، در تفسیر قرآن، زبان قرآن را عرفى با ویژگى منحصر به فردى می‌داند. از سویى براى فهم آیات، لغت شناسى و ادبیات عرب را ملاک فهم می‌داند و خود عملاً در توضیح آیاتی، به همان ادبیات تمسک کرده است و از طرف دیگر، طبق نقل کلامى از آن حضرت، قرآن را مشابه کلام بشر نمی‌شناسد. «و لا تجعل کلامه ککلام البشر»30، و ظاهراً، چنین ایده‌اى را بر اساس سایر سخنانى که از آن حضرت وجود دارد نمی‌توان به یکایک آیات قرآن سرایت داد. چه اینکه خود امام در تعبیرى فرموده است: «ربّ شئى من کتاب اللّه تأویله غیر تنزیله و لا یشبه بکلام البشر»31؛ چه بسا از کلام خدا که تأویلى غیر از تنزیل دارد و شبیه به کلام بشر نیست. وجود ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، تنزیل و تأویل32، عام و خاص، مقدم و مؤخر، عزائم و رُخص، منقطع و معطوف و منقطع غیر معطوف33 در قرآن، مؤید همین سخن امام است. طرح چنین دعاوى از سوى امیر‌مؤمنان، ملهم این نکته است که در تفسیر قرآن، باید به نکات یاد شده توجه داشت. از همین‌رو است که آن حضرت مردم را از تفسیر قرآن، بدون داشتن شرایط لازم بر حذر می‌دارد: «فایّاک أن تفسّر القرآن برأیک حتى تفقّهه عن العلماء.»34 براى تفهیم دقیق آیات قرآن، ذوق و فهمى در‌خور را شرط می‌داند: «انّ علم القرآن لیس یعلم ما هو الاّ من ذاق طعمه.»35 دانش علوم قرآنى را براى رسیدن به مراد خداوند، لازم می‌شمرد. شناخت نسخ، محکم و متشابه و تاویل را براى تفسیر ضرورى می‌داند و عدم آگاهى به متشابه را در تفسیر، مایة هلاکت می‌شمارد.36

امام على علیه السلام قرآن را چگونه تفسیر کرده است؟
اکنون که سالیان درازى از آغاز تفسیر کلام خدا می‌گذرد و تحوّلات زیادى در این دانش دینى پدید آمده است، تفسیر به عنوان دانشى در کنار سایر رشته‌هاى علمی، عرض‌اندام می‌کند. تفسیر پژوهان با نگاهى به گذشته و تنوع رویکردهاى این دانش، به ارزیابى و تقسیم‌بندى آن پرداخته‌اند. روش‌ها و گرایش‌هاى تفسیر قرآن، بخوبى نمایان شده است. نیازها، علاقه‌مندی‌هاى مفسّران، پیدایش مباحث و رشته‌هاى علمى جدید و نگاه نو به عالَم و…، باعث شده است که تنوع رویکرد به تفسیر فراوان شود. نگاه ژرف به تفاسیر نگارش یافته، براى پژوهشگر این واقعیت را عیان می‌کند که تفسیر‌نگار با چه جهت‌گیرى به سراغ آیات قرآن رفته و چه هدفى را بر‌آورده کرده و از چه روشى براى تبیین آیات بهره گرفته است. با این نگاه، کم‌ترتفسیرى را می‌توان یافت که از جامعیت در روش و گرایش برخوردار باشد.

در این میان، تفسیر مأثور از جایگاه ویژه برخوردار است. آن چنان‌که بسیارى بر این باور بوده‌اند که بدون کلام معصوم، تفسیر کلام خدا، راه به جایى نمی‌برد و نباید به آن اقدام کرد.37

تفسیر مأثور را روشى براى کشف معانى آیات به حساب آورده‌اند، روشى که داراى پایگاه تعبد دینى و تسلیم بودن در برابر سخن معصوم است. دربارة چند‌و‌چون این روش کم‌تر سخن رفته است. پرداختن به اسناد احادیث و کیفیت دلالت آنها و میزان سازگاری‌اش با آیات، مباحثى است که کم و بیش در تفسیر نقلى به آنها توجه شده است؛ امّا اینکه خود تفسیر مأثور از چه شیوه‌اى براى تبیین قرآن استفاده کرده، مسکوت گذاشته شده و گویا مقام گویندة آن که واجد مقام عصمت است براى آن اعتبار لازم را به‌وجود آورده و نیازى براى یافتن شیوه، احساس نشده است.

با این همه، بخشى از آنچه که از امیر‌مؤمنان در تفسیر قرآن، چه به صورت مستقیم و چه پیرامون آیات قرآن، نقل شده، قابل تحلیل به روش‌هایى است که در تفسیر به‌کار گرفته می‌شود. به باور نگارنده شیوه‌هایى را که می‌توان با استفاده از آنها آیات قرآن را تفسیر کرد و مراد آنها را به دست آورد یکى از راه‌هاى ذیل، و یا همة آنها است. چنان‌که در بیانات امیر‌مؤمنان نیز به وضوح، به کارگیرى چنین شیوه‌هایى قابل درک است.

1. استفاده از آیات متناظر و به اصطلاح، تفسیر قرآن با خود قرآن. به‌عنوان نمونه امام على علیه السلام آیة «الذین انعمت علیهم» (حمد، 1/7) را با آیة 69 سورة نساء «فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین» تفسیر کرده است.38

و ظالمانِ در آیة «لا ینال عهدى الظالمین» (بقره، 2/124) را به قرینة «انّ الشرک لظلم عظیم» (لقمان، 31/13)؛ مشرکان دانسته است.39

2. پیامبر خد صلى الله علیه و آله و سلم ، از آن رو که از جانب خداوند مسؤول تفصیل و شرح کلام الهى براى مردم بوده40، سخنانش دربارة آیات قرآن، از آنها کشف معنا می‌کند. امام على علیه السلام براى تبیین آیات از کلمات رسول خدا بهره گرفته است. مثلاً «الصلوة الوسطی» (بقره، 2/238) را به نقل از رسول خدا نماز عصر دانسته41 و «کلمة التقوی» (فتح، 48/26) را کلمة «لا اله الاّ اللّه».42

3. معنا‌شناسى واژگان و توجه به زبان و ادبیاتى که قرآن با آن نازل شده و با مردم سخن گفته است. امام على علیه السلام به دلیل حضور مستمر در میان اعراب و احاطة کامل به زبان و ادب آنان، داراى موقعیت ممتازى است. در تعابیر بسیارى که از آن حضرت روایت شده، امام سعى کرده است با فهم متعارف مخاطبان عرب خود، کلمات و واژه‌ها را براى آنان تفسیر نماید.مثلاً «مور» را در آیة «یوم تمور السماء موراً» (طور، 52/9) اضطراب43؛ و «کفات» را در آیة «الم نجعل الارض کفاتاً» (مرسلات، 77/25)، محل سکونت معنا کرده است.44

4. به‌کار‌گیرى عقل و قوّة استنباط نیز از جمله شیوه‌هایى است که در تبیین آیات الهى کاربرد وسیع دارد. بیشترین بخش روایت‌هاى نقل شده از امام على علیه السلام با این شیوه منطبق است. بخش‌هایى از این روایت‌ها، بیان مصادیق تاریخی، واقعیت‌هاى عالم هستی، شخصیت‌ها و… است و بخش‌هایى توصیف و تعریف و بیان واضح آیات و از صورت اجمال خارج کردن آنها است و روایاتى نیز که در آنها مفاهیم بسط یافته‌اند و از مورد خود به موارد دیگر جارى شده‌اند. در یک نگاه، می‌توان مجموعة روایت‌هاى نقل شده از امیر مؤمنان را مصداق آن کلام امام باقر علیه السلام دانست که فرمود: «و لو انّ القرآن نزلت فى قوم ثم مات اولئک القوم ماتت الایة، لما‌بقى من القرآن شئى و لکنّ القرآن یجرى اوّله على آخره ما دامت السموات و الارض»45، تفسیر وحى به گونه‌اى فرا زمانى و فرا مکانى است. به نمونه‌هاى ذیل توجه کنید:

از امام على علیه السلام نقل شده که تعبیر «المشارق و المغارب» در آیة 40 سورة معارج اشاره به داشتن 360 مشرق و 360 مغرب است. گفته شده که این کلام ناظر به کرویت زمین و تقسیم آن به 360 درجه است.46 آیة «لاتنس نصیبک من الدنیا» (قصص، 28/77) مربوط به قارون است. امام آن را عام و همة مردم را مخاطب آن دانسته و «نصیب» را سلامتی، توانایی، فراغت، جوانى و نشاط معرفى کرده است. به این ترتیب ملاحظه می‌شود که الفاظ را داراى این ظرفیت تلقى می‌کرده است که می‌توانند معانى کثیرى را حمل کنند.

تحلیل مفاهیم به منظور قابل فهم کردن آنها نیز از جمله مواردى است که در کلمات امام به وفور یافت می‌شود. مثلاً دربارة استکبار که در آیة 47 سورة غافر آمده، فرموده است: استکبار، ترک اطاعت از کسى است که به اطاعت او امر شده و بالا بردن کسى است که در جامعه خواسته می‌شود از او تبعیت کنند؛47 و علما را در آیة 28 سورة فاطر کسانى معرفى کرده است که قول و فعلشان منطبق باشد و گر نه عالم به حساب نمی‌آیند.48

و به این ترتیب، ملاحظه می‌شود که روش امام على علیه السلام که خود، به دلیل حضور مستمرش در حوادث صدر اسلام و زندگى مداوم در کنار پیامبر خد صلى الله علیه و آله و سلم ، خود، یک شیوه در تفسیر آیات الهى است، به دلیل موقعیت زمانى و مکانی‌اش و مواجهه با پرسش‌ها و شبهه‌ها، از زبانى براى تفسیر استفاده کرده است که با شیوه‌هاى عرفى تفسیر یک متن قابل انطباق است. و این خود براى علاقه‌مندان، راهگشا و آموزنده است.

در انتظار انجام یک مهم
تفسیر و تفسیر نگاری، مدام دامنة وسیع‌ترى پیدا می‌کند. جمعى به تفسیرى نو از قرآن می‌پردازند و شیوه‌هاى جدیدى را در ارائه شرح و تبیین آیات الهى در فرا روى مشتاقان قرار می‌دهند. جمعى به مباحثى تخصّصى و در قلمرو خاص، در قرآن اهتمام می‌ورزند. کسانى هم از لابه‌لاى متون کهن و ماندگار از زمان‌هاى پیشین، دیدگاه‌هاى خاصى را گرد‌آورى و به دست نشر می‌سپارند. در این میان، توجه به آراى تفسیرى معاصران دوران نزول و یاران و نزدیکان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم جایگاه ویژه‌اى را به خود اختصاص داده است. تا‌کنون بیشتر توجه‌ها در جمع و ارائه تفاسیر مأثور، به شکل مخلوط و آمیخته از همة کسانى بود که آیاتى از قرآن را تفسیر کرده‌اند. مثل جامع البیان طبرى و الدر المنثور جلال الدین سیوطى و در میان مُفسّران شیعی، البرهان و نور الثقلین و کنز الدقائق. در سالیان اخیر این شیوه، به مسند‌نگارى تبدیل شده و قرآن‌پژوهان و تفسیر پژوهانى تلاش کرده‌اند تا آراى تفسیرى صاحبان نام و آوازه را از صحابه و تابعان و تابعانِ تابعان گرد‌آورى و ارائه کنند. از ابن‌عباس دو اثرِ تنویرالمقباس عن تفسیر ابن‌عباس49 و صحیفة علی‌بن ابی‌طلحه، عن ابن‌عباس فى تفسیر القرآن50، نشر یافته است.

مرویات ام‌المؤمنین عایشه فى التفسیر51، تفسیر السدّى الکبیر،(متوفاى 128ق)،52 تفسیر الامام مجاهد‌بن جبیر،(متوفاى 102ق)،53 التفسیر المأثور عن عمر‌بن الخطاب،54 تفسیر السفیان الثوری،(متوفاى 161ق)55، مرویات امام مالک‌بن انس فى التفسیر،(متوفاى 179ق)،56 نیز از جمله کتبى است که به صورت مسند از تعدادى از صحابه و تابعان و تابعانِ تابعان تهیه و منتشر شده است.

امّا تا‌کنون دیدگاه‌ها و آراى تفسیرى امام على علیه السلام به‌رغم جایگاه شامخ و شاخص آن امام همام، هنوز به صورتى شایسته و در‌خورى منتشر نشده است. سید حسن قبانچى در «مسند الامام على علیه السلام ،»57 حدود 200 صفحه را به مباحث قرآنى امام على علیه السلام اختصاص داده که نسبتش با آنچه از امیر‌مؤمنان نقل شده، فاصله زیادى دارد. در «موسوعة الامام علی‌بن ابی‌طالب58 فى الکتاب و السنة و التاریخ»، که در سال 1379 به زیور طبع آراسته شده و کارى شایسته و در‌خور تقدیر است، در مجلد ده، تنها ده صفحه به این موضوع اختصاص یافته است، یک پایان نامة دکترى نیز به نام «النور المبین فى تفسیر امیر‌المؤمنین علیه السلام »59 در حدود 350 صفحه روایات تفسیرى امیر‌مؤمنان را گرد آورده و بر اساس ترتیب سوره‌ها، سامان داده است.

خوشبختانه اکنون، مجموعه‌اى فخیم تحت نام «التفسیر المأثور عن الامام علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام » از سوى دوست تلاشگرم جناب آقاى صاحبعلى محبّى در حال انجام است. نامبرده و همراهانش چند سال است که تلاش وسیعى را به‌عمل آورده‌اند تا کلیة آراى تفسیرى امام على علیه السلام را از منابع روایى شیعه و سنى فراهم آورند. حاصل اوّلیه این تلاش، روایات بسیار فراوانى است که در حال بازنگرى و سامان‌یافتن است. دوستان یاد شده، تمامى آنچه را که از امام علیه السلام دربارة قرآن، خواص سور و آیات، شأن نزول‌ها، مباحث علوم قرآنی، تفسیر آیات و حتى روایات تفسیرى که امام ناقل آنها است، گرد‌آورده‌اند. طبق گفته تدوین کنندگان، این مجموعه در حدود پنج مجلد سامان خواهد یافت و در جاهاى لازم، همراه توضیح، بیان اختلاف نسخه و ذکر اسناد روایات، بدون بررسى سند روایى و با یادکرد منابع متعدد است.

امید است، آن‌چنان‌که شایسته است این اثر بتواند خلأ نبود تفسیر امام على علیه السلام را براى مشتاقان و شیفتگان پر نماید. ان‌شاءالله.


پى‏نوشتها:
1. المحرر الوجیز، 1/18.
2. جواهر الحسان، 1/30.
3. الجامع لاحکام القرآن، 1/35.
4. تفسیر القرآن العظیم، 1/8.
5. البرهان فى علوم القرآن، 2/293.
6. شرح نهج‌البلاغه، 1/19.
7. مناهل العرفان، 2/17.
8. بحار الانوار، 92/104.
9. مناهل العرفان، 2/17.
10. کافی، 7/442.
11. همان، 1/63.
12. وسائل الشیعة، 18/139.
13. نهج السعادة، 2/681.
14. عیون اخبار الرضا، 1/205؛ الاستیعاب، 3/1107.
15. شواهد التنزیل، 1/41.
16. ن.ک به: نهج السعاده، 4/106. کلام 51؛ 2/26، 192، 163، کلام 198؛ 3/129، کلام 36 و….
17. الجامع لاحکام القرآن، 1/25؛ مناهل العرفان، 2/21؛ بحار الانوار، 89/52.
18. شواهد التنزیل، 1/39‌،47 تا50.
19. همان /34.
20. التفسیر و المفسرون، 1/89‌،90.
21. وسائل الشیعة، 18/143.
22. همان.
23. همان /20.
24. نهج‌البلاغه، خطبة 125.
25. کافی، 1/60.
26. نهج‌البلاغه، نامة 77.
27. وسائل الشیعة، 18/135.
28. نهج‌البلاغه، خطبة 18.
29. تفسیر صافی، 1/31.
30. همان، 4/274؛ کنز الدقائق، 14/273.
31. التوحید /265 ـ 267.
32. تفسیر العیاشی، 1/14.
33. بحار الانوار، 90/4.
34. التوحید /264‌، 265.
35. وسائل الشیعة، 18/127.
36. بحار الانوار، 90/12.
37. ن. ک: الحدائق الناظرة، 1/27؛ کافی، 1/228؛ التبیان فى تفسیر القرآن، 1/4.
38. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری/42؛ بحار الانوار، 65/78.
39. کنز الدقائق، 2/138.
40. نحل، 16/44، «و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما انزل الیهم».
41. جامع البیان، 2/571.
42. همان، 11/364.
43. بحار الانوار، 55/72.
44. تفسیر علی‌بن ابراهیم قمی، 2/400.
45. تفسیر العیاشی، 1/10.
46. معانى الاخبار، 1/325.
47. کنز الدقائق، 11/396.
48. امالى مفید /86.
49. گرد‌آورنده: ابو‌طاهر محمد‌بن یعقوب فیروز‌آبادی، صاحب قاموس المحیط.
50. صحیفة علی‌بن ابى طلحه، متوفاى 143.ق، تحقیق: راشد عبدالمنعم رَجال، چاپ اول: 1411، مکتبة السنة قاهرة.
51. تحقیق دکتر سعود‌بن عبدالله فیسان، 1413.ق، 1992م، مکتبة التوبة عربستان سعودى.
52. تحقیق محمد عطا یوسف، 1414.ق، 1993م.
53. تحقیق دکتر محمد عبد‌السلام ابو النیل، 1410.ق، 1989م، دار الفکر الاسلامى الحدیثة.
54. تحقیق ابراهیم حسن، 1983م، دار العربیة للکتاب بیروت.
55. ابو جعفر محمد عن ابى حذیفه نهدی، دار الکتب العلمیة.
56. تحقیق محمد‌بن رزق‌بن طرهونى و حکمت بشیر یاسین، 1415.ق، 1995م، مؤسسة الرسالة.
57. تصحیح سید طاهر اسلامی، انتشارات اسوه، تهران، چاپ اول،1420.ق.
58. محمدى رى شهرى با مساعدت محمد کاظم طباطبایى و محمود طباطبایی‌نژاد، دار الحدیث، 1421.ق.
59. نادر فضلی، بى تا، کتابخانة تخصصى مرکز فرهنگ و معارف قرآن.


منبع: مجله بینات، شماره 28