على(ع) در منظر قرآن و روايات تفسيرى

على مختارى


پيش گفتار
قرآن كريم اساس معارف مسلمانان به شمار مىآيد. از اين رو جا دارد در سال پيروى عملى از سيره امام على(ع) سيماى قرآن ناطق را در كتاب نور و هدى مشاهده كنيم. شيوه رايج در اين باره نقل روايات فضايل امام(ع) به ترتيب آيه ها و يا احيانا با محور قرار دادن ارزشهاى امام(ع) است و چون به اين سبك آثار فراوانى هست(1) و بهتر است از كارهاى تكرارى پرهيز و به تحقيقات افزوده شود; بى هيچ ادعايى(2) سخنانى در اين زمينه از بزرگان نقل و بررسى مى شود شايد مفيد و موثر افتد.

آيه هاى ويژه حضرت على(ع)
فضايل اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن گاهى به صورت گروهى كه شامل تمامى چهارده معصوم(عليهم السلام) است و در مواردى در خصوص پنج تن آل عبا و... بيان شده كه شامل حضرت على(ع) نيز هست و تنها چند مورد ويژه امام على(ع) است, آقاى دكتر نقى پورفر با برشمارى 16 مورد, بيشترين آيه هاى ويژه را بر شمرده(3), ولى نمى توان ادعا كرد كه همه دانشمندان بر تمامى اين 16 مورد اجماع و اتفاق دارند. اختصاص برخى از اين آيه ها به شخص حضرت على(ع) قابل بحث و بررسى است, به هر حال عصاره شش آيه از آن ها - كه در اختصاص به امام على(ع) روشنتر است- با اندك توضيحى بيان مى شود:

1) جان بركف
(و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضات الله و الله رووف بالعباد(4))
و از مردم كسى است كه جانش را در برابر خشنودى خدا مى فروشد و خداوند به بندگانش بسيار دلسوز است.
اين آيه شريفه اندكى پس از هجرت درباره اميرمومنان نازل شده كه در شب هجرت پيامبر(ص) (ليله المبيت) به جاى پيامبر(ص) آرميد و جان خويش را سپر بلاى حضرت كرد. روايات شيعه و سنى در خصوص ايثار آن حضرت و ويژگى اين آيه به اميرمومنان گزارش هاى مفصل و مكررى دارند(5).
از شش آيه قبل مسلمانان مهاجر را به چهار گروه تقسيم مى كند كه دو به دو شخصيتى متقابل يكديگر دارند.
الف: گروهى كه مى گويند: پروردگارا در دنيا همه چيز را به ما عطا نما, در حالى كه او را در آخرت هيچ بهره اى نيست.
ب: كسانى كه مى گويند: ((پروردگارا به ما در دنيا حسنه و در آخرت نيز حسنه عطا فرما و از عذاب آتش دوزخ حفظ نما)).
ج: ((و از مردم كسى هست كه سخن او در زندگى پست دنيا, تو را به شگفتى مىآورد و خشنود مى كند[ ولى در باطن چنين نيست] و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مى گيرد و او سرسخت ترين دشمنان است. نشانه دشمنى باطنى او اين است كه وقتى روى بر مى گرداند و از نزد تو مى رود, مى كوشد تا در زمين فساد به راه اندازد و حرث و نسل را نابود كند...)).
د: شهادت طلب كه در خصوص حضرت على(ع) است و پاداشش رضاى خدا است نه اجر مادى.

2) سخنگوى محشــر
(... فاذن موذن بينهم إن لعنه الله على الظالمين(6))
در هنگامه محشر ندا دهنده اى در ميان بهشتيان و دوزخيان ندا مى دهد -به گونه اى كه همگان مى شنوند- كه: لعنت خدا بر ستمگران.
در روايات اسلامى, اين موذن و سخنگو به امير مومنان تفسير شده است. و در روايات اهل سنت آمده كه على(ع) مى فرمود:
انا ذلك الموذن;
آن كه آن روز ندا سر مى دهد منم.
از ابن عباس روايت است كه على(ع) مى فرمايد:
لعنت خدا بر آنان باد كه ولايت مرا تكذيب كردند و حق مرا كوچك شمردند.
آقاى نقى پورفر در اين باره از شواهد قرآنى نيز استفاده كرده است.

3) منادى برائت از مشركان
برخى از طوايفى كه در حديبيه با پيامبر(ص) پيمان بسته بودند, يك جانبه و بدون هيچ مجوزى پيمانشان را - به خاطر همكارى آشكار با دشمنان اسلام- شكستند و يا در صدد از بين بردن رسول خدا برآمدند. پس از خيانت اينان, سوره برائت به ويژه آغاز آن كه مظهر غضب الهى است نازل شد.
به اتفاق شيعه و اكثر اهل سنت, حدود ده آيه آغازين سوره به ابوبكر سپرده شد, تا در روز عيد قربان در اجتماع مردم به عنوان اعلاميه عمومى بخواند. پس از رفتن ابوبكر, جبرئيل نازل شد و اعلام كرد:
(لن يودى الا إنت إو رجل منك)
رسالت اعلان به مشركان را كسى جز تو يا مردى از اهل بيت تو ادا نخواهد كرد.
ابوبكر را برگرداندند و على(ع) اين سوره را بر مشركان مكه خواند.(7)
توجه به موارد مشابه, به روشنى گوياى معرفى شخصيت على(ع) در مقايسه با رقباى آينده است, در اين ماجرا علاوه بر اين نكته, قرابت ميان على(ع) و پيامبر(ص) را به عموم اعلام مى دارد. نظير تعبير ((انفسنا)) در قضيه مباهله.

4) شاهد همگام با پيامبر(ص)
(افمن كان على بينه من ربه و يتلوه شاهد منه(8))
اين آيه در حقانيت و صداقت پيامبر اكرم(ص) است. و ((بينه)) و دليل روشن صدق او قرآن است و شاهد صدق نبوتش, حضرت على(ع) است كه پيش از او در تورات نشانه هايش آمده است. مضمون آيه چنين است:
آيا كسى كه (پيامبر(ص)) دليل روشنى از پروردگار خويش (قرآن) در اختيار دارد و در پى آن شاهد و گوا از سوى خدا آمده و قبل از آن كتاب موسى (تورات) به عنوان پيشوا و رحمت و بيانگر عظمت او آمده است.
امير مومنان از شإن ملكوتى خويش در آغاز رسالت خبر مى دهد- كه مى تواند توضيحى بر آيه شريفه باشد:
(ولقد كنت إتبعه اتباع الفصيل اثر امه...(9))
من همواره پيامبر را دنبال مى كردم, همچون در پى آمدن بچه شتر از شير گرفته, در پى مادرش. هر روز براى من از اخلاق خود نشانه اى برپا مى داشت و مرا به پيروى آن مى گماشت...
من نور وحى و رسالت را مى ديدم و نسيم نبوت را استشمام مى كردم, و به خدا سوگند هنگام نزول وحى, من نعره شيطان راشنيدم, پرسيدم يا رسول الله! اين نعره چيست؟ پس پاسخ فرمود: اين شيطان است كه - با بعثت و نزول وحى - از اين كه معبود مردم باشد مإيوس گشته, يا على تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم. جز آن كه تو پيامبر نيستى و ليكن تو وزيرى و بر راه خير مى روى...(10).
نور وحى, امرى محسوس نيست كه به رويت در آيد, بلكه چشم ملكوتى مى طلبد تا آن را ببيند و شنيدن نعره شيطان نيز گوشى برزخى مى خواهد, اين ويژگى هاى ملكوتى براى آن حضرت در دهه اول عمر رخ داده است.

5) على معجزه هم تراز قرآن
(و يقول الذين كفروا لست مرسلا, قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب(11));
كافران مى گويند: ((تو پيامبر نيستى)) بگو: همين بس كه دو كس ميان من و شما گواه باشد, يكى الله و ديگرى كسى كه علم كتاب در نزد او است.
يعنى هم خدا مى داند كه من فرستاده اويم و هم كسانى كه از قرآن آگاهى دارند.
مقصود از ((شهادت خداوند)) شهادت از طريق قرآن كريم است, كه سند حقانيت قطعى ادعاى نبوت است. نظير آيه 51 سوره عنكبوت. و مصداق ((من عنده علم الكتاب)) على(ع) است.
((ابن ماجه)) از بزرگان اهل سنت در فضايل على(ع) از آن حضرت نقل مى كند:
((انا عبدالله, و إخو رسوله(ص) و إنا الصديق الاكبر لايقولها بعدى الا كذاب));
يعنى من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص) و من بزرگترين تصديق كننده رسالت هستم, پس از من اين اوصاف (مثل صديق) را جز كذاب ادعا نمى كند.(12)

6) هارون امت اسلام
هنگامى كه حضرت موسى(ع) به رسالتى عظيم و گسترده مبعوث و به مبارزه با قدرت فرعونى مإمور شد, دست به دعا برداشت و نيازهايى را مطرح كرد. از جمله تقاضا كرد; خدا برادرش هارون را به وزارت او نصب كند, تا پشتش به او محكم و شريك كارش باشد. مشخصات هارون (ع) چنين است:
(واجعل لى وزيرا من إهلى, هرون اخى...)
((وزيرى از خاندانم براى من قرار ده, برادرم هارون را)).
پيامبر اسلام(ص) نيز مشابه همين درخواست را از خدا كرد و درباره على(ع) مستجاب شد كه خلاصه اش به ((حديث منزلت)) معروف است, و علامه طباطبائى مى فرمايد:
اين حديث از صد طريق از اهل سنت و هفتاد طريق از طرق شيعه نقل شده است.(13)
در همين جا از طولانى كردن اين بحث خوددارى كرده و خوانندگان گرامى را به مإخذ ارجاع مى دهيم, گفتنى است كه آقاى نقى پورفر جمعا 78 عنوان و آيه, از باب تفسير قرآن به قرآن را بحث و بررسى كرده است.

جرى و تطبيق در آيات ولايت
آيات شامل فضايل ائمه معصومين(عليهم السلام) دو گونه است, برخى - به كمك روايات معتبر- به معصومين(عليهم السلام) و يا تنها به امام على(ع) اختصاص دارد.(14) و بعضى ديگر از آيات فضايل كه درباره معصومان آمده طبق قاعده ((جرى و تطبيق)) عموميت مى يابد و شامل ديگران نيز مى گردد.
از بخش نخست كه منحصرا درباره حضرت على(ع) يا معصومان(عليهم السلام) است و بيش از يك يا چند مصداق ندارد; آيه اكمال دين (مائده3/), آيه مباهله (آل عمران/ 60) و آيه ولايت (مائده / 55(15)) قابل ارايه است. و از بخش ديگر, آيه تإويل كه در شرح ((والراسخون فى العلم))(16) از امام صادق(ع) روايت است:
((والراسخون فى العلم هم آل محمد))
((راسخان در علم خاندان پيامبر هستند)).
علامه طباطبائى(ره) مى فرمايد:
((اين مورد نيز مانند موارد مشابه, از باب جرى و انطباق است))(17)
يعنى روايت دلالت دارد كه راسخان در علم خاندان پيامبرند. ولى روايت سبب اختصاص نمى شود زيرا آيه شريفه را بر مصداق هايى تطبيق كرده و مضمونش بر غير آنان نيز جريان دارد.

مفهوم جرى و تطبيق
قرآن كريم نور و بيان و تبيان است. ترجمه و برخى مفاهيم قرآن روشن و براى همگان, بشير و نذير است. ولى بى عنايت به روايات معصومان(عليهم السلام) تمامى آيات و معارف بلند قرآنى مفهوم و مبين نيست. در اين زمينه از احاديث بى نياز نيستيم, تفكيك تفسير از حديث همان تفكر ((حسبنا كتاب الله)) است كه بر آن اساس كج, ثقلين (قرآن و عترت) از هم جدا شد و اين افتراق, امت واحده را در تفسير قرآن كريم و دين, به فرقه هاى مختلف و حتى متضاد منشعب ساخت.
بى شك روايات معتبر و موثق اهل بيت(عليهم السلام) در تبيين وحى, نقشى تعيين كننده و اساسى دارد و همچون مشعلى فروزان فرا راه مفسران قرار مى گيرد.
نكته بسيار با اهميت اين جا است كه اين روايات - كه معمولا به تناسب خاصى صادر شده- نبايد مورد آيه را در خود منحصر كند زيرا لازمه اش اين است كه قرآن تنها براى زمان خاصى آمده باشد و براى كسانى كه در عصر نزول, حضور نداشته اند بهره اى جز خواندن و تبرك جستن به آن نداشته باشد. بنابراين بديهى است كه سيل معارف قرآنى همواره جارى و سارى است و هر نوروزى بر مصداقى نو قابل انطباق است. به اين نكته اصطلاحا ((جرى و تطبيق)) گفته مى شود.

تاريخچه جرى و تطبيق
((جرى)) يا ((تطبيق)) آيه بر موردى مشخص, كه در روايات به وفور يافت مى شود, اصطلاحى است برگرفته از احاديث ائمه(عليهم السلام). به كارگيرى چنين اصطلاحى در تفاسير قدما ديده نشده, هر چند ممكن است به مضمون آن معتقد بوده اند.
گويا اولين مفسرى كه اين موضوع را به روشنى پرورش و رواج داد مرحوم علامه طباطبائى(ره) است. وى در آغاز تفسير الميزان, بحث كوتاهى درباره جرى فرموده و در سراسر تفسير, روايات مربوطه را به آن مبحث ارجاع داده است.(18)
روايتى كه اين اصطلاح را در علوم قرآن پديد آورده, در تفسير عياشى (م320ق) و از امام محمدباقر(ع) است. فضيل بن يسار مى گويد: از امام درباره اين روايت كه مى فرمايد:
((مافى القرآن الا وله ظهر و بطن و ما فيها الا و له حد مطلع))
پرسيدم; منظور از اين كه قرآن ظهر و بطنى دارد چيست؟ حضرت فرمود:
ظاهرش تنزيل آن است و باطنش تإويل آن, بخشى از آن گذشته و بخشى هنوز نيامده است ((يجرى كما يجرى الشمس والقمر)) قرآن به موازات حركت خورشيد و ماه و سال; سارى و جارى است(19) و هر روز, تازه و با طراوت است.
اصطلاح ((جرى)) از همين روايت برگرفته شده است.
مرحوم علامه(ره) مى فرمايد: روش ائمه(عليهم السلام) اين بوده است كه آياتى از قرآن كريم را بر مواردى قابل انطباق, تطبيق مى كردند; گرچه از مورد نزول آيه خارج باشد.(20)
امام على(ع) مى فرمايد:
قرآن, چراغ پر فروغى است كه خاموشى در آن راه ندارد: ((سراجا لايخبو تو قده)).. .(21)
اهميت اين اصل مى طلبد كه احاديث زير را در پشتوانه اين قاعده نقل كنيم:
1ـ حضرت امام باقر(ع) - ضمن روايتى- مى فرمايد: ((اگر آيه اى درباره امتى نازل مى شد و آنها منقرض مى شدند و با انقراضشان آيه مى مرد, چيزى از قرآن باقى نمى ماند. قرآن از آغاز تا انجامش و از انتها تا ابتدايش همواره - تا آسمان ها و زمين برپا است - جريان دارد. پس براى هر ملتى, آيه اى است كه آن را تلاوت مى كند, و آنان به لحاظ آن آيه در خير يا شر خواهند بود.(22)
2ـ مردى از امام كاظم(ع) پرسيد: ((چگونه است كه قرآن در نشر و آموزش جز زيادت و طراوت به دنبال ندارد؟ امام فرمود:
خداوندتبارك و تعالى قرآن را براى زمان خاص و ملت مخصوص, قرار نداده, قرآن پيوسته تا قيامت, نو است و نزد هر امتى, تر و تازه است.
3ـ ابو بصير گويد: از حضرت صادق(ع) درباره آيه:
(انما إنت منذر و لكل قوم هاد(23))
يعنى تو تنها هشدار دهنده هستى و براى هر قومى يك هادى وجود دارد
پرسيدم; امام فرمود:
((رسول خدا -كه درود خدا بر او باد- منذر و على(ع) هادى است. اى ابوبصير آيا امروزه هم هادى وجود دارد؟
گفتم: آرى, فدايت شوم, از خاندان شما پيوسته هادى پس از هادى آمده تا امروز كه هدايتگرى به شما سپرده شده است. حضرت فرمود:
((اى ابوبصير خدا تو را رحمت كناد, اگر چنان مى بود كه تا آيه اى براى مردى نازل مى شد و آن مرد وفات مى كرد آيه نيز مى مرد, از قرآن و سنت چيزى نمى ماند, ليكن قرآن زنده است, همان گونه كه درباره گذشتگان جريان داشت درباره آيندگان نيز جارى است.(24)
حضرت در نخستين بخش اين روايت, كلمه ((هادى)) را بر على(ع) تطبيق مى فرمايد و ابوبصير كه پرورش يافته مكتب او است, به خوبى معناى ((جرى)) قرآن در همه ادوار تاريخ را آموخته, از اين رو در حضور امام, واژه ((هادى)) را بر فرد فرد امامان(عليهم السلام) تطبيق مى كند و حضرت, علاوه بر تقرير گفته وى: ((جرى)) را مدلل مى سازد.
به جرئت مى توان گفت: بسيارى از رواياتى كه آيه هاى قرآن كريم را در فضايل امام على(ع) يا چهارده معصوم(عليهم السلام) بيان مى كند از همين باب است.
يعنى از مضمون آنها انحصار فهميده نمى شود, بلكه امامان(عليهم السلام) را به عنوان برترين و بارزترين مصداق هاى آن فضايل نشان مى دهد.

نمونه هايى از جرى و تطبيق
الف: ابن عباس گويد: هنگامى كه آيه شريفه:
(ان الذين آمنوا و عملواالصالحات اولئك هم خيرالبريه(25))
نازل شد, پيامبر(ص) به على(ع) فرمود:
آن (مومنان داراى اعمال صالح كه بهترين آفريدگانند) تو و شيعيان تو هستند, شما با شيعيانت در قيامت راضى و خشنود و مرضى پروردگار وارد محشر مى شويد و دشمن شما خشمناك و سرافكنده. پرسيد يا رسول الله! دشمن من كيست؟ فرمود: هموكه از تو اظهار بيزارى دارد و لعنتت مى كند, سپس فرمود: خدا على(ع) را رحمت كند, كه رحمت مى كند.(26)
ب: امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد:
(يا ايتهاالنفس المطمئنه...(27))
درباره حضرت على(ع) است.
ج: ابن عباس گويد:
(و من يعرض عن ذكر ربه...(28))
((ذكر ربه)) ولايت على بن ابى طالب(ع) است.(29)
د: ابن عباس و گروهى ديگر از راويان مى گويند:
(والسابقون السابقون اولئك المقربون)(30)
درباره على(ع) نازل گشت.(31)
ه' : از امام باقر(ع) روايت است:
(و قليل من الاخرين(32)) درباره على(ع)است.
و: از حضرت باقر(ع) نقل شده:
(قل هل يستوىالذين يعلمون...(33)) ما هستيم و:(والذين لايعلمون)دشمن ما است.
بديهى است مضمون آيه منحصر به حضرت على(ع) نيست و هدف اين روايات نشان دادن مصداق هاى روشن و مهم است نه انحصار در همين مورد.

فضايل على(ع) از ديدگاه تفسير قرآن به قرآن
ده ها كتاب در خصوص اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن سامان يافته مثل:
تفسير فرات كوفى; تإويل الايات الظاهره فى فضائل العتره الطاهره; شواهد التنزيل لقواعد التفضيل.سبك همه آن ها ذكر احاديث و آثارى است كه از پيامبر(ص) و اهل بيت(عليهم السلام) يا اصحاب رسيده و دلالت دارد كه آياتى در بيان فضايل اهل بيت(عليهم السلام) يا مذمت دشمنان است.
گذشته از مبحث فضايل على(ع) در قرآن, بسيارى از مفسران با روش ((تفسير قرآن به حديث)) به تفسير پرداخته و كوشيده اند هر آيه اى را با تكيه بر منابع روايى توضيح دهند كه آثار اينان به تفاسير روايى معروف است, مثل: تفسير عياشى; تفسير ابو حمزه ثمالى; تفسير نعمانى; نور الثقلين; تفسير القمى; البرهان; و الدر المنثور.
بعضى ديگر, هم از آثار معصومان و اصحاب و هم از سخنان مفسران عصر نزول قرآن و حضور اهل بيت(عليهم السلام) و هم از ساير منابع چون لغت و... بهره برده اند و كتاب هايشان به تفسير مإثور شهرت يافته است, از اين دست مى توان: جامع البيان طبرى; تفسير ابن كثير; كنز الدقائق و بحر الغرائب و منهج الصادقين را نام برد
يكى از شيوه هاى تفسيرى كه از هنگام تإليف الميزان(34) به بعد رواج و رونق بيشترى يافته ((تفسير قرآن به قرآن است)). همان گونه كه قرآن كريم بيانگر هر چيزى است, روشنگر ابهام هاى خود نيز هست, بلكه محكمترين مصدر براى توضيح قرآن, خود قرآن است. چنان كه حضرت على(ع) مى فرمايد:
((كتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ينطق بعضه ببعض, و يشهد بعضه على بعض...))
كتاب خدا كه بدان راه حق را مى بينيد و بدان از حق سخن مى گوييد و بدان حق را مى شنويد. بعض آن, بعض ديگر را تفسير كند; و پاره اى بر پاره ديگر گواهى دهد. (35)
نمونه اى را در اين باره مىآوريم:
خداوند درباره شب قدر در سوره دخان مى فرمايد:
(انا إنزلناه فى ليله مباركه)
به راستى كه قرآن را در شب پر بركتى نازل كرديم.
در سوره قدر مى فرمايد:
(انا إنزلناه فى ليله القدر)
ما آن را در شب قدر فرو فرستاديم.
و بالاخره در سوره بقره مى خوانيم:
(شهر رمضان الذى إنزل فيه القرآن(36))
ماه رمضانى كه قرآن در آن نازل شد.
با كنار هم قرار دادن اين سه آيه به دست مىآيد كه اولا قرآن كريم در يك شب و ثانيا شب قدر و ثالثا در ماه مبارك رمضان نازل شده و همچنين روشن مى شود كه شب قدر در ماه رمضان است.(37)
حال كه با اين مقدمه منظور از تفسير قرآن به قرآن روشن شد, گفتنى است كه حجت الاسلام دكتر ولى الله نقى پورفر, سعى كرده با روش تفسير قرآن به قرآن به بررسى شخصيت اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن بپردازد و اثرى به همين نام در سال 1377 به اهتمام مركز آموزش مديريت دولتى در 374 صفحه وزيرى منتشر كند.(38) وى مى نويسد:
((اين راه, اولى ترين و متقن ترين راه معرفى شإن اهل بيت(عليهم السلام) مى باشد... همانگونه كه قرآن كريم خود حجت قاطع بر آسمانى و خدايى بودن خويش مى باشد, خود سند يقينى بر اثبات اهل بيت(عليهم السلام) خواهد بود. اين روش, با وجود اتقانش, متإسفانه در شإن اهل بيت(عليهم السلام) كمتر مورد استنباط قرار گرفته است; حال آن كه - با توجه به روايات- معصومين(عليهم السلام) عملا در موارد بسيارى, با همين روش به اثبات شئون خويش پرداخته اند.
مفسران شيعه در طول تاريخ - به طور پراكنده- از اين روش استفاده ها نموده اند... ليكن عمدتا به موارد محدودى از آيات پرداخته شده است كه متناسب با كثرت شئون اهل بيت(عليهم السلام) و عظمت حيرت انگيز آنان نمى باشد و تحقيقى بسيار گسترده تر و متقن ترى را حداقل با الهام از مجموعه احاديث وارده از طريق فريقين مى طلبد(39)))

اشارتى به چند آيه

الف: اهدناالصراط المستقيم
... با توجه به قرين بودن تعبير ((الصديقين)) با ((النبيين)) معلوم مى شود در اين جا مقصود از صديقين, ولى معصوم غير نبى است...(40) .
(و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون(41))
نويسنده در صفحات 182تا 187 كتابش با شواهد متعدد قرآنى اثبات مى كند كه ((اهل ذكر)) تنها اهل بيت نبوت(عليهم السلام) هستند كه از مقام عصمت و طهارت برخوردارند و قرابت غير قابل انفكاكى با قرآن را دارا مى باشند و به دليل ((ولن يفترقا)) در خطبه پيامبر(ص) در حجه الوداع(42) قرآن و عترت از يكديگر هرگز جدا نخواهند شد. (43)

ب: على مجتباى غربال كننده
معيار تميز خبيث و طيب و ميزان تشخيص مومن و منافق, حضرت على(ع) است. و اين معيار از آيه 179 سوره آل عمران استفاده مى شود, روايات نيز همين را گفته اند ولى متإسفانه در تفاسير از آن غفلت شده است. آيه مى فرمايد:
((ما كان الله ليذر المومنين على ما إنتم عليه حتى يميزالخبيث من الطيب و ما كان الله ليطلعكم على الغيب و لكن الله يجتبى من رسله من يشإ فآمنوا بالله و رسله و ان تومنوا و تتقوا فلكم إجر عظيم.
يعنى خداوند را چنين نباشد كه مومنان را به حالتى كه شما بر آن مستقريد, واگذارد, مگر آن كه خبيث را از پاكيزه جدا نمايد; و خداوند را چنين نيست كه شما را بر غيب آگاه گرداند; و ليكن خداوند از رسولانش هر كه را بخواهد, بر مى گزيند, پس به خدا و رسولانش ايمان آوريد, و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد پس براى شما اجرى عظيم خواهد بود.
آيه شريفه, سنت غربال مدعيان ايمان, در هر عصر و زمان به ويژه در دوران پيامبر(ص) را بيان مى فرمايد. ولى اين غربال گرى با نزول فهرستى از اسامى مومنان و منافقان و آگاه سازى بر غيب نيست. به دليل ((وما كان الله ليطلعكم على الغيب)) (آل عمران, آيه 179), بلكه از طريق برگزيدن شخصيتى ملكوتى در جامعه پيامبر, اين غربال صورت مى گيرد. وجود اين مجتباى الهى, و عكس العمل جامعه در برابر شخصيت او, دوست و دشمن را معرفى مى كند. اين معيار, طبق روايات شيعه و سنى على(ع) است.(44)
ابو سعيد خدرى گويد: ما فرزندان خويش را با محبت على(ع) مىآزموديم كه اگر دوستدار على(ع) بود او را مومن و گرنه, منافق مى شمرديم.
پيامبر اكرم(ص) مى فرمايند:
((لولاك يا على, ما عرف المومنون بعدى))
اى على! اگر تو نبودى پس از من,مومنان شناخته نمى شدند.(45)
((على حبه ايمان و بغضه نفاق)).
عشق به على ايمان و دشمنيش نفاق است.(46)
در نهج البلاغه, حكمت 45 نيز همين حديث و مضمون آمده است.

على(ع) در نهان آيات
از ديدگاه هاى قابل بررسى, تفسير باطن آيات است. يعنى آيه هايى كه ظهور لفظى در امام على(ع) يا اهل بيت(عليهم السلام) ندارند. ولى باطن آن ها درباره ائمه(عليهم السلام) است. توضيحى در تفسير قرآن كريم به باطن و به عبارتى ظهر و بطن آيات, خالى از لطف نيست.

ظهر وبطن و تفسير و تإويل
اين ديدگاه, معتقد است, علاوه بر ظهور الفاظ قرآن كريم در دلالت هاى مطابقى و تضمنى و التزامى, قرآن باطنى دارد. اهل ظاهر و عربى دانان, ظاهرش را و اهل نظر و معصومان(عليهم السلام) باطن آن را مى يابند, الميزان آيه ((لايمسه الاالمطهرون)) را به تماس اهل تطهير با عمق و باطن قرآن, تفسير كرده است; بررسى مبحث زبان وحى و مبحث مناهج و سبك هاى تفسيرى, گسترده است.
از اين رو به نقل چند روايت و ارايه منابع تحقيق بسنده مى شود.
واژه تإويل چند كاربرد دارد, كه يكى به همين معنا است.(47) از حضرت رسول(ص) نقل شده:
((ما فى القرآن آيه الا و لها ظهر و بطن))
در قرآن آيه اى نيست, جز آن كه ظاهر و باطن و عيان و نهانى دارد.
از حضرت باقر(ع) معناى اين حديث نبوى را پرسيدند, فرمود:
((ظهره تنزيله و بطنه تإويله, منه ما قد مضى و منه مالم يكن, يجرى كما تجرى الشمس والقمر))
ظاهر قرآن, همان انگيزه و معنايى است كه قرآن طبق آن نازل گشته و باطن قرآن تإويل و تحقق عينى آن است, بخشى از تإويل سپرى شده و بعضى هنوز رخ نداده [ قرآن تازه مى شود و] در بلنداى دوران جريان دارد همان گونه كه خورشيد و ماه هرلحظه در افقى در حركت است.(48)
از پيامبر اكرم(ص) - خطاب به يارانش - نقل است كه فرمود:
((برخى از شما بر طبق تإويل قرآن مى جنگد همان گونه كه جنگيدم بر تنزيل آن و او على بن ابى طالب است))(49)
شبيه اين روايت, اين فراز دعاى شريف ندبه است:
((يحذو حذوالرسول(ص) و يقاتل على التإويل ولا تإخذه فى الله لومه لائم...))
على(ع) قدم, جاى پاى پيامبر(ص) مى نهاد و طبق تإويل و باطن قرآن كريم مى جنگيد و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى هراسيد.
بديهى است جنگ با معاويه كار آسانى نبود زيرا به بسيارى از مردم قبولانده بود كه خال المومنين, كاتب وحى, فاميل پيامبر(ص) خونخواه عثمان, مجرى قرآن و... من هستم!.
از پيامبر(ص) روايت شده كه:
((ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن الى سبعه ابطن(50)))
حقيقتا براى قرآن ظاهر و باطنى است و بطن آن نيز داراى باطنى است تا هفت باطن.
طبق روايتى, از امام على(ع) پرسيدند آيا جز قرآن[ غير از قرآن رايج] چيزى از وحى نزد شما هست؟ فرمود:
((لا, والذى فلق الحبه و برإالنسمه الا إن يعطى عبدا فهما فى كتابه(51)))
يعنى نه, سوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و رويانيد و جان دار را آفريد [ غير از قرآن چيزى نزد ما نيست] مگر خدا به بنده اى توفيق فهم كتابش را عطا فرمايد.
يعنى هرگونه علم غيب و آگاهى كه داريم به بركت فهم قرآن كريم است, بديهى است منظورشان پنهان قرآن است نه پيداى آن, كه براى همگان قابل فهم است.
از حضرت صادق(ع) روايت شده كه كتاب خدا چهار بخش است:
((العباره والاشاره و اللطائف و الحقائق, فالعباره للعوام و الاشاره للخواص و اللطائف للاوليإ والحقائق للانبيإ))(52)
قرآن شامل عبارت, اشارت, لطايف و حقايق است, عبارت براى همگان است و اشارت براى خواص و لطايف براى اولياى خدا و حقايق براى پيامبران است.

هشــدار
راه تإويل و باطن قرآن, براى همگان باز نيست و چون صراط مستقيمى است كه از شمشير باريك تر و از مو نازك تر است. راه باطن, از طريق ظاهر قرآن مى گذرد و از زبان راسخان در علم و مطهرون اعتبار مى يابد, چنان نيست كه هركس هر چه دل تنگش بخواهد بگويد و به حساب باطن و تإويل قرآن واريز كند, در جايى كه به اتفاق و اجماع مسلمانان, تفسير به رإى و تحريف معنوى قرآن ممنوع است, نمى توان هر ادعايى را تفسير باطن وانمود, نمود و آنچه دستاويز برخى فرقه ها است و به اسم اهل حق يا باطنيه يا نصيريه و... معروف است, تفسير باطن قرآن نيست.

نمونه اى از تفسير باطن
((احسان)), على(ع) است. از ابن عباس روايت است كه: اولين كسى كه از زيور بهشت مى پوشد, حضرت ابراهيم(ع) است, به بركت مقام خلت و دوستيش. پس از او حضرت محمد(ص) است. زيرا او برگزيده و صفوه الله است. سپس حضرت على(ع) است و در آيه :
ان الله يإمر بالعدل و الاحسان(53)))
عدل رسول الله(ص) و احسان على(ع) است.
و در ادامه آيه:
((والذى جإ بالصدق)), رسول الله است ((وصدق به)), على(ع) است.(54)

على(ع)بزرگ ترين آيت الهى
در تفاسير روايى در زير برخى آيه ها كه از نشانه ها و آيات الهى سخن رفته, مثل آيه شريفه :
(وقال الذين لايعلمون لولا يكلمناالله إو تإتينا آيه كذلك قال الذين من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بينا الايات لقوم يوقنون(55))
آمده است كه بزرگترين آيت الهى على(ع) است. و از خود حضرت على(ع) هم روايت شده:
((مالله آيه اكبر منى))
براى خداوند آيتى بزرگتر از من نيست.(56)
ابن قولويه در كامل الزيارات از حضرت صادق(ع) ضمن روايتى نقل مى كند,
چه آيتى بزرگتر از ما است؟

على(ع) قرآن ناطق
كتاب شريف كافى از حضرت كاظم(ع) روايت مى كند كه آيه 2 سوره دخان:
(حم والكتاب المبين)
((حم)) حضرت محمد(ص) و ((الكتاب المبين)) اميرالمومنين(ع) است.
در تفسير قمى نيز زير آيه بالا از امام باقر(ع) روايت شده:
((الكتاب إميرالمومنين(ع)است))(57)

((الساعه)) على(ع) است
در تفسير قمى (ج 2, ص 112) زير آيه 11, سوره فرقان:
(بل كذبوا بالساعه)
آمده است, يعنى على(ع) را تكذيب كردند.
اگر صحت اين گونه احاديث ثابت شود مى تواند از بابت تفسير باطن شمرده شود.

((مإ معين)) امام(ع) است
زيرآيه شريفه:
(قل إرإيتم ان اصبح ماوكم غورا فمن يإتيكم بمإ معين(58)).
اگر آب شما فرو رود, چه كسى براى شما آب گوارا مىآورد؟
رواياتى چند رسيده است كه آيه درباره حضرت مهدى(ع) و فرو رفتن مإ معين غيبت آن حضرت است.
استاد معرفت - دام عزه- با توضيحات مناسب و نقل دو روايت ((مإ معين)) را به علم امام كه همچون آب حياتبخش است تفسير كرده و اين تفسير را نوعى گرايش به تفسير باطن با دلالت فحواى عام دانسته است. مضمون حديث حضرت باقر(ع) در اين جا چنين است:
((اذا فقدتم امامكم فلم تروه فماذا تصنعون))
هنگامى كه دست شما از دامن امامتان كوتاه شد و او را نديديد چه مى كنيد؟
حضرت رضا(ع) مى فرمايد:
((ماوكم: إبوابكم الائمه, و الائمه: إبواب الله, فمن يإتيكم بمإ معين, إى يإتيكم بعلم الامام)).(59)
منظور از ((ماوكم)) امامان, باب هاى شمايند, و ائمه ابواب خدايند پس جمله ((فمن يإتيكم بمإ معين)) يعنى چه كسى علم امام را براى شما مىآورد.(60)

منابع تحقيق
براى استقراى آياتى كه از اين ديدگاه درباره امام على(ع) و يا ائمه معصومين(عليهم السلام) است بايد به سراسر تفاسير روايى جامع همچون نورالثقلين, الدرالمنثور و همچنين آثارى كه فضايل اهل بيت(عليهم السلام) را از ديدگاه قرآن بررسى مى كند, نظير: شواهدالتنزيل, تإويل الايات الباهره, بصائرالدرجات, احقاق الحق و ملحقات آن و موسوعه الامام على بن ابى طالب(ع) و...(61) مراجعه شود.
و براى مبحث تفسير ((نهان و باطن)) قرآن, مإخذ مستقلى سراغ ندارم و مى توان از لابه لاى آثار علوم قرآنى استفاده كرد, مثلا: تفسير طبرى, جلد اول, ص 72 و مقدمه آن صفحه;22 روح المعانى, جلد اول صفحه ;7 بحارالانوار, جلد 19, صص 2 و 30 و صص 94 ـ 93 و... تفسيرالبرهان, جلد 1, ص ;19 تفسيرالصافى, جلد 1, صص 17-14 و صص 34-;30 تفسيرالتبيان, جلد1, ص ;9 غرائب القرآن نيشابورى, ج1, ص ;26 فتح البيان, جلد اول, صص 17-;16 بيان السعاده, جلد اول, ص ;13 محاسن التإويل, جلد اول, صص 67-51. نفحات الرحمن, جلداول, صص 31-;28 الميزان, جلد سوم, صص 74-72. الحكمه المتعاليه, جلد سوم, صص 40-;32 الغيب و الشهاده, جلد اول, صص 18-;17 تقريب القرآن, جلد اول, صص 26-;24 من هدى القرآن, جلد اول, صص 44-;43 علوم القرآن عندالمفسرين, جلد سوم, صص 112-77 و...

على(ع)برترين مصداق فضايل مومنان
روايات فراوانى از طريق شيعه و سنى دلالت دارد كه زيبنده ترين مصداق صفات و فضايلى كه خداوند براى مومنان در قرآن آورده است, على(ع) است. او امير مومنان و در خوبى ها سرامد آنان است و تمام آيات اهل ايمان درباره على(ع) نيز هست.
حافظ كبير عبيدالله بن عبدالله بن احمد, معروف به حاكم حسكانى حنفى نيشابورى كه از بزرگان قرن پنجم هجرى است, يكى از مقدمات هفتگانه كتابش شواهدالتنزيل را به همين موضوع اختصاص داده است.
آقاى دكتر نقى پورفر نيز در اين باره راهگشايى كرده و چنين گفته است:
راه دوم: آيات ناظر به اكمل صفات مومنان.
يكى از راه هاى شناخت اهل بيت(عليهم السلام) توجه به صفات و عملكردهاى متعالى است كه خداوند در قرآن كريم, از مومنان متعالى انتظار دارد, شخصيت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام), جلوه عملى اين صفات متعالى است.
در بسيارى از روايات, آيات بسيارى به عنوان شإن اهل بيت(عليهم السلام) مطرح گشته است كه در واقع از همين باب تطبيق آيات بر مصداق اكمل آن است, كه اهل بيت(عليهم السلام) مى باشند; نه آن كه اين دسته از آيات, منحصرا در شإن اهل بيت(عليهم السلام) باشد و شامل ديگر مومنان - در رتبه نازل تر- نشود(62).
براى تبرك و نمونه اين حديث را مىآوريم: ابن عباس - مشهورترين مفسر صدر اسلام- زير آيه كريمه
(ان للمتقين مفازا(63))
گويد: او[قهرمان اين آيه] على بن ابى طالب(ع) است, به خدا او سرور كسانى است كه تقوا و خوف الهى داشتند...(64)
نيز زير آيه شريفه:
(و اما من خاف مقام ربه و... (65))
گويد: على بن ابى طالب(ع) از مقام رب و صحنه حسابرسى محشر در ميان بندگان, خائف بود از اين رو از نافرمانى خدا دورى گزيد و هواى خويش را از محرمات و از خواهش هاى نفسانى بازداشت و بدينسان بهشت, ويژه او است و هر كسى كه چنين باشد. (66)
نكته: منظور از آيات مومنان, فضايل و ارزش هاى پارسايان است چون اين روايات در مقام مدح على(ع) است. نه آن جايى كه با خطاب به اهل ايمان از كار زشتى نهى شده, مثل:
(يا ايهاالذين آمنوا لاتقربوا الصلوه و انتم سكارى حتى تعلموا ماتقولون)
اى مومنان! در حالت مستى نزديك نماز نشويد تا بدانيد چه مى گوييد.
و يا آيه:
(يا ايها الذين آمنوا آمنوا)
اى مومنان! ايمان واقعى و عميق بياوريد.
توجيه و تبيين ديگر اين كه بگوييم: در همين موارد هم على(ع) بارزترين مصداقى است كه از اين نقايص دور است.

روايات غير منقح و نامربوط
برخى حضرت امير(ع)را در آينه اى مغشوش و ناقص از روايات نشان داده اند كه به جاى مدح باعث مذمت است. مثلا در تفسير على بن ابراهيم قمى آن حضرت ((بعوضه)) يعنى پشه معرفى شده است و اين نقل ناقص, با ماجراى واقعى, فرسنگ ها فاصله دارد.

بررسى آيه شريفه
در شإن نزول آيه گفته اند: هنگامى كه خداوند براى منافقان دو مثال:
(مثلهم كمثل الذى استوقد...) و
(إو كصيب من السمإ(67))
را بيان فرمود يا هنگامى كه در آيات قرآن (حج, آيه ;73 عنكبوت, آيه 41) به مگس و عنكبوت(68) مثل زده شد, جمعى از مخالفان, اين تمثيل را دستاويز قرار داده و زبان انتقاد و استهزا گشودند كه اين چه وحى آسمانى است كه از عنكبوت و مگس سخن مى گويد؟
در پاسخ شان آيه نازل شد كه:
((خداوند از اين كه به[ موجودات كوچكى مانند] پشه و حتى بالاتر آن مثال بزند شرم نمى كند...(69)))
چرا كه مثال وسيله اى براى تجسم حقيقت است, گاهى بلاغت ايجاب مى كند كه گوينده, براى نشان دادن ضعف مدعى, موجود ضعيف يا خردى را براى مثال انتخاب كند. در ادامه مى فرمايد: ((اما كسانى كه ايمان آورده اند مى دانند كه آن مطلب, حقى است از سوى پروردگارشان ولى آنها كه كافرند مى گويند: خدا از اين مثال چه منظورى داشته است...))

نقل ناقص قمى(ره)
در تفسير قمى از حضرت امام صادق(ع) آمده است:...
خدا اين مثل را در شإن اميرالمومنين بيان فرموده, و بنابراين اميرالمومنين (ع) ((بعوضه = پشه)) است و ((مافوقها)) رسول الله(ص).
دليلش آن كه در ادامه آيه مى فرمايد:
((فإما الذين آمنوا فيعلمون إنه الحق من ربهم)) و ((حق)) در آيه يعنى اميرالمومنين(ع) كه رسول خدا از مردم برايش بيعت و پيمان گرفت, باز مى فرمايد:
((و اما الذين كفروا... الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه -فى على- و يقطعون ما امرالله به إن يوصل...))(70) خدا در رد مخالفان, اين اوصاف را بيان مى دارد كه با على(ع) نقض عهد و به جاى صله رحم, قطع رحم كردند و... (71)
بديهى است معرفى حضرت على(ع) به صورت بالا, قدح است نه مدح!.

تحقيق ريشه ماجرا
روزى حضرت امام باقر(ع) توصيه مى فرمود:
ما را با نام و لقب و اوصاف خودمان ياد كنيد و اوصاف ما را - جز در ضرورت - بر دشمنان ما ننهيد كه خداوند پاداش فراوانى مى دهد...
در آن جا از امام(ع) پرسيدند: برخى از شيعيان و دوستان شما گمان مى كنند كه آن ((بعوضه)) در سوره بقره, آيه 26, على(ع)است و ((مافوقها)) كه ذباب و مگس باشد پيامبر(ص) است!
حضرت توضيح داد:
((سمع هولإ شيئا لم يضعوه على وجهه, انما كان رسول الله(ص) قاعدا ذات يوم هو و على(ع) اذ سمع قائلا يقول: ماشإالله و ماشإ محمد, و سمع آخر يقول: ما شإالله و ما شإ على فقال رسول الله(ص): لاتقرنوا محمدا و عليا بالله عز و جل و لكن قولوا: ماشإالله ثم ما شإ محمد ماشإالله ثم ما شإ على.
ان مشيئه الله هى القاهره التى لاتساوى و لا تكافإ و لا تدانى, و ما محمد رسول الله(ص) فى الله و فى قدرته الا كذبابه تطير فى هذه الممالك الواسعه, و ما على فى الله و فى قدرته الا كبعوضه فى جمله هذه الممالك...(72)
يعنى:
آنان چيزى شنيدند ولى درست نفهميدند, روزى حضرت رسول(ص) با على(ع) نشسته بودند, شنيدند, گوينده اى مى گفت: ((هر چه خدابخواهد و هر چه محمد بخواهد[ پديد مىآيد] و ديگرى مى گفت: هرچه خدا بخواهد و هرچه على بخواهد[ رخ مى دهد].
حضرت رسول(ص) فرمود: محمد و على را در رديف خداوند قرار ندهيد و به صورت جداگانه بگوييد: هرچه خدا خواست و سپس هر چه محمد خواست, يا به طور جداگانه بگوييد: هر چه على خواست...
زيرا مشيت و خواست خدا است كه قاهر و غالب است به گونه اى كه هيچ چيز مساوى و نظير و معادل و نزديك به آن نيست و محمد كه پيامبر خدا است در مقايسه با خدا و قدرتش جز مگس نيست كه در اين كشورهاى گسترده به پرواز در آيد و على در كنار خدا و قدرتش جز پشه اى كه در اين جهان پهناور پرواز كند, بيش نيست[ .و اين دو اصلا قابل ذكر نيستند]
با اين كه فضل و عنايتى كه خدا بر محمد و على داشته, آن قدر زياد است كه برابرى نمى كند بر فضل الهى بر تمامى آفريدگانش از اول تا آخر روزگار .
اين بود سخن رسول الله(ص) در قصه ذباب و بعوضه در اين جا, و اصلا ربطى به آيه شريفه (ان الله لا يستحيى إن يضرب مثلا ما بعوضه)(73) ندارد.

نمونه ديگر
در زير آيه شريفه
(و لقد كنتم تمنون الموت من قبل إن تلقوه فقد رإيتموه(74)).
گفته اند: قريش حضرت اميرالمومنين على(ع)را در جنگ بدر ((موت)) مى ناميدند. (75)
بديهى است اين تعبير قدح و مذمت است, نه مدح و منقبت, مگر تإويل شود به اين كه حضرت على(ع) باعث مرگ كفار قريش بود, و اين تعبيرى است از زبان دشمن و شجاعت را مى رساند.

بررسى
هر چه تحقيق كردم ريشه اين مطلب و مإخذ دست اول را كه معاصر اهل بيت(عليهم السلام) باشد نيافتم. ولى اندكى دقت نشان مى دهد كه لقب ((موت)) براى امام(ع) با اين آيه هيچ تناسبى ندارد, زيرا ماجراى آيه مزبور, مربوط به پس از جنگ احد است كه مشت مدعيان دروغين اشتياق شهادت باز شد, پيش از آن وقتى سخن از شهداى بدر و فضيلت جانبازى در راه خدا و... به ميان مىآمد برخى با تظاهر آرزوى شهادت مى كردند و مى گفتند: اى كاش اين افتخار در ميدان بدر, نصيب ما نيز شده بود, طولى نكشيد كه جنگ احد پيش آمد.
مجاهدان راستين جنگيدند و برخى شربت شهادت نوشيدند ولى مدعيان, هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند فرار كردند.
اين آيه با سرزنش آن ها مى گويد:
شما كسانى بوديد كه آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مى پرورانديد, پس چرا آن وقت كه با چشم خود محبوب خويش را در برابر خود ديديد فرار كرديد؟(76)
از اين رو مضمون اين آيه نيز ربطى به نام مبارك حضرت على(ع)ندارد.

چند نمونه ديگر
استاد آيت الله معرفت در نقد تفسير على بن ابراهيم قمى چند نمونه ديگر را يادآور شده است:
1 ـ گفته اند مراد از ((الساعه)) در آيه 11 سوره فرقان يعنى على(ع)(77) با اين كه منظور از آيه ((كذبوا بالساعه)) تكذيب قيامت است.
2 ـ ((المشرقين)) در آيه شريفه ((رب المشرقين و رب المغربين(78))) حضرت رسول(ص) و حضرت على(ع) و ((المغربين)) امام حسن و امام حسين8 است.(79)
3 ـ ((ثقلان)) در آيه (سنفرغ لكم ايه الثقلان(80)) قرآن و عترت(عليهم السلام)است. (81)


پى‏نوشتها:
1. در يك مقاله كتابشناسى كه ساليانى پيش تهيه كردم, بيش از 70 اثر در اين زمينه پيدا كردم.
2. ران ملخى است تحفه درويش چه كند بى نوا ندارد بيش
3. اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن.
4. بقره (2): 207.
5. ر.ك: شواهدالتنزيل, ج1, صص 132 ـ 123, نورالثقلين, الدرالمنثور و ساير تفاسير, زير همين آيه.
6. شواهد التنزيل, ابوالقاسم حسكانى, ج1, صص 268-267, نورالثلقين, ج2, ص 32.
7. ر.ك: تفسير ابن كثير, ج2, ص322, الدرالمنثور, ج4, صص 125-122, نورالثقلين و... زير آيه
8. هود (11): 17.
9. نهج البلاغه, خطبه قاصعه به شماره 192, بخش پايانى خطبه.
10. اهل بيت در قرآن, نقى پورفر, صص 160-158, با اندكى تصرف.
11. رعد (13): 43.
12. سنن ابن ماجه, ج1, ص44, باب فضايل على(ع) - نقل از ((اهل بيت در قرآن)), ص 173.
13 . الميزان, ج14, ص 221. ر.ك: الدرالمنثور, ج5,ص 566, زير همين آيه شريفه.
14. احاديث زيادى در نزول آيه شريفه ( انما وليكم الله و...) (مائده (5): 55) در مورد صدقه دادن انگشترى كه حضرت امير(ع), در حال ركوع انجام داده اند, از شيعه و سنى وارد شده است. امامان(عليهم السلام) و افرادى چون ابوذر, عمار, جابر, ابن عباس, انس بن مالك, سلمه بن كميل, ابورافع و عمروعاص, آن را روايت كرده اند. مفسران روايى چون احمد, نسايى, طبرى, طبرانى, عبدبن حميد آن را نقل كرده اند. فقها در كتاب ((صلات)) مسإله فعل كثير و در كتاب ((زكات)) مسإله اطلاق زكات بر صدقه مستحب, متعرض آن شده اند, بزرگانى از ادبا نظير زمخشرى در كشاف و ابوحيان در تفسير خود آيه را با روايات منطبق دانسته اند. ر.ك: الميزان, ج6 ص ;25 مجله ميراث جاويدان سال 4, ش 1, ص 50.
15. مائده (5): 55.
16. آل عمران (3): 7.
17. الميزان, ج3, ص 70.
18. ر.ك: الميزان, ج1, ص 42.
19. تفسير عياشى, ج1, ص11.
20. الميزان, ج 1, ص 42 .
21. نهج البلاغه, خطبه 198.
22. تفسير فرات كوفى, ص 138, حديث 166.
23. رعد (13): 7.
24. بحارالانوار, ج2, ص 279.
25. بينه (98): 7, يعنى: در حقيقت كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده اند, آنانند كه بهترين آفريدگانند.
26. شواهدالتنزيل, ج2, ص ;161 حضرت استاد, محمدباقر محمودى مصحح اين كتاب, از ص 457 تا ص 474, ده ها روايت و مإخذ معتبر از اهل سنت درباره اين حديث ذكر كرده است.
27. فجر (89): 27, يعنى: اى نفس مطمئنه خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در ميان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو.
28. جن (72): 16, يعنى: و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند, وى را در قيد عذابى روز افزون درآورد.
29. شواهدالتنزيل, ج2, ص 386.
30. واقعه (56): 10, يعنى: و سبقت گيرندگان مقدمند; آنانند همان مقربان.
31. شواهدالتنزيل, ج2, صص 297-291.
32. واقعه (56): 13, يعنى: و اندكى از متإخران.
33. زمر (39): 9, يعنى: آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند, يكسانند.
34. ر.ك: تفسير القرآن بالقرآن عند العلامه الطباطبائى, دكتر خضير جعفر, ايران, قم, دارالقرآن الكريم, 1411.
35. نهج البلاغه, خطبه 133, ص 132, با ترجمه دكتر شهيدى.
36. بقره (2): 185.
37. ر.ك: التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب, محمدهادى معرفت, ج2, ص 22.
38. نقد و نظر آراى اين نويسنده و بررسى اين كه تا چه اندازه به سر منزل مقصودشان دست يافته, فرصتى فراتر مى طلبد. 39. بررسى شخصيت اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن, نقى پورفر, صص 6-5.
40. همان, ص 40.
41. نحل (16): 43.
42. الدرالمنثور, ج7, ص 349.
43. اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن, ص 186.
44. الدرالمنثور, ج5, ص ;544 شواهد التنزيل, ج1, صص 477 - 464, با 22 حديث.
45. كنزالعمال, ج13, ص 152.
46. همان, ص 178.
.47. التفسير والمفسرون, محمدهادى معرفت, ج1, ص 21. حضرت استاد چهار معناى ((تإويل)) را نزديك به همين اصطلاح دانسته است.
48. بصائرالدرجات, ص 195.
49. تفسير عياشى, ج1, ص 15, شماره 6.
50. تفسير صافى, فيض كاشانى, ج1, صص 34-30.
51. همان.
52. همان.
53. نحل (16): 90.
54. القاب الرسول و عترته, قطب راوندى, ص ;30 بحارالانوار, ج35, ص 411.
55. بقره (2): ;118 همچنين زير آيات: يونس (10): ;101 قمر (54): 43.
56. تفسير البرغانى, جزء اول صص 327-326.
57. تفسير البرغانى, جزء اول, ص 329.
58. ملك (67): 30.
59. تفسير صافى, فيض كاشانى, ج2, ص ;727 ر.ك: تإويل الايات الظاهره, ج2, ص 708.
60. التفسير والمفسرون, محمدهادى معرفت; ج1, صص 27-26, با اختصار.
61. اين اثر از تازه هاى نشر دارالحديث, به اهتمام آقاى رى شهرى و بسيار سودمند و فراگير است.
62. بررسى شخصيت اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن, دكتر نقى پورفر, ص 8.
63. نبإ (78): 31.
64. شواهد التنزيل, ج2, ص 419, زير همين آيه.
65. نازعات (79): 41-40.
66. شواهد التنزيل, ج2, ص 422.
67. بقره (2): 17 و 19.
68. حج (22): ;73 عنكبوت (29): 41.
69. بقره (2): 26.
70. بقره (2): 27-26.
71. تفسيرالقمى, ج1, صص 35-34.
72. البرهان فى تفسير القرآن, سيدهاشم حسينى بحرانى, ج1, صص 161-160.
73. البرهان فى تفسيرالقرآن, سيدهاشم حسينى بحرانى, ايران, قم, موسسه البعثه, ط 1, 1415ق, رحلى, گالينگور, ج1 صص 161-160.
74. آل عمران (3): 143.
75. القاب الرسول و عترته, قطب الدين راوندى (م573) در مجموعه ميراث شيعه, دفتر اول, ص 47.
76. ر.ك: تفسير نمونه, ج3, ص 112.
77. تفسيرالقمى, ص 112, زير آيه.
78. الرحمن (55): 17.
79. تفسير القمى, ج2, ص 344, زير آيه.
80. الرحمن (55): 31.
81. التفسير والمفسرون, محمدهادى معرفت, ج1, ص 485.


منبع: فصلنامه پيام حوزه ـ ش 28و29 ـ بهار 80