تيغ جهل بر فرق عدل


يكي از رنج هاي بزرگ و طاقت فرسا كه همواره جامعه اسلامي را در همه اعصار و زمان ها با مشكل و مانع مواجه ساخته و آزادگان و فرزانگان را به غربت نشانده و در اندوه فرو برده و خانه نشين نموده و يا از حضور و فعاليت جامع و فراگير و متناسب با دانش ها و بينش ها و تدبير و تجربه ها و مديريت هاي كارآمد و تاثيرگذارشان بازداشته و به حداقل نقش آفريني رسانده است فقدان و غيبت « شناخت و بصيرت و آگاهي » و حضور و تحرك « جهل و جمود و تحجر » است .

اين رنج بزرگ از صدر اسلام و با فعاليت مخرب جاهلان و قشري گرايان آغاز گرديد و تا امروز ادامه دارد و همچنان مشكل و سختي مي آفريند و از رشد و پويايي باز مي دارد و مانع وسعت تلاش هاي صادقانه و سازنده وارستگان و آزادگان فكور و بصير مي شود كه از مشاهده تنگناهاي فقر و محروميت در زندگي مردم مغموم و اندوهناكند و به عدالت مي انديشند و جستن راه هاي تحقق عيني آن در همه ابعاد و جلوه ها به منظور آماده كردن زمينه هاي مساعدي كه هم معرفت هاي ديني را به تزايد مي رساند و هم سلامت معنوي مي آفريند و هم سعادت مادي و رونق اقتصادي به بار مي آورد.

علي (ع ) آمده بود تا در فضاي جامعه و سرزمين وسيع اسلامي « عدالت » را طنين اندازد و همه جلوه ها و ابعاد آن يعني عدل اقتصادي عدل سياسي عدل اجتماعي و عدل اخلاقي را به تجلي درآورد و به همه شئون حيات مادي و معنوي انسان رونق و رشد و پويايي بخشد. و علي (ع ) از همان ابتدا با رنج و درد و تحمل جهل و جمود مواجه گشت كه همواره جان او را خست و شيرازه تدبيرهايش را گسست .

« جهل » رنجي اندك نيست و عارضه اي كوچك به شمار نمي رود و مانع و مشكلي حقير و سست نمي باشد.

جهل به درد و بيماري فرسوه و كهنه اي مي ماند كه سالهاي مديد از عمر آن سپري گشته و در مان آن سخت و دشوار گرديده و هر روز در مملكت وجود پيشروي مي كند وزيان و خطر مي آفريند.
جامعه مبتلا به جهل و فعاليت هاي ناسالم و فاسد جاهلان به همان پيكري مي ماند كه غده اي سرطاني درحال نفوذ و چنگ اندازي به همه ياخته ها و سلول ها براي فروپاشي و انهدام آن مي باشد و تا مرگ و نابودي كامل همچنان شتاب مي گيرد و آسيب مي آفريند.

قرآن كريم به زيبايي تمام انسان جاهل را به « كور » تشبيه مي كند كه هيچ نمي بيند و همواره در تاريكي و ظلمت است همچنان كه انسان صاحب عقل و شناخت را به « بينا » تشبيه مي نمايد كه همواره در شناخت و آگاهي و روشنايي مي زيد.

در اين آيه شريفه قرآني تعمق ورزيم كه مي فرمايد : « آيا كور و بينا با هم برابرند چرا نمي انديشيد » 1 و دريابيم كه اين نگرش قرآني شناختي درباره آفت جهل و خطر جاهلان مي آفريند كه همه واقعيت هاي دردناك را درباره اين عارضه و رنج بزرگ نمايان مي سازد2.
در نگاه اين آيه شريفه جاهل نه كور جسمي كه به دليلي ـ يا مادرزاد يا حادثه و رخداد ـ ديدگانش را از دست داده است بلكه جاهل به كوري فكر و دل و جان مبتلا مي باشد و اين نوع كوري است كه مذموم و نكوهيده و براي جامعه انساني خطرناك مي باشد و هرگز قابل مقايسه با نابينايي جسمي نخواهد بود.

اين كلام اميرالمومنين (ع ) كه مي فرمايد : « چشم سر را از دست دادن آسان تر است تا چشم دل » 3 اشارتي است صريح و دقيق به كوري فكر و جان و دل كه از كوري چشم بسيار خطرناك تر مي باشد.

به هر ميزان كه جهل و ناآگاهي به جامعه چنگ مي اندازد و آفت و زيان مي آفريند و به جمود و ركود سوق مي دهد آگاهي و شناخت و معرفت بسترساز رشد و كمال و پيشرفت هاي همه جانبه جامعه انساني است و اهميت آن به حدي است كه « هيچ حركتي نيست جز اين كه در آن به شناخت نياز مي باشد » و همواره در هر صحنه و عرصه از حيات فردي و اجتماعي اين معرفت و شناخت هاي دقيق و عميق است كه « راه » مي گشايد و « بيراهه » ها را مسدود مي سازد.
علي (ع ) با مردمي مواجه بود كه در حلقه هاي جهل و ناآگاهي گرفتار آمده بودند و به دليل ابتلا به كوري فكر و دل حقايق و واقعيت ها را نمي شناختند و جبهه هاي « حق » و « باطل » و پيشوايان و پيروان آنها را اشتباه مي گرفتند و همين جهل و ناآگاهي و جمود در مراحل بعدي و به طور طبيعي آنان را به جبهه باطل وارد كرد و به اطاعت از پيشوايان ضلالت و گمراهي در آورد و با چرب و شيرين دنيا عادت داد و تحت تاثير جاذبه هاي پول و ثروت هايي كه از سران جور و ستم دريافت كردند به هر عمل زشت و خيانت بار و جنايت آميز تن دردادند. نه تنها شهادت پيشواي بزرگ عدل و داد حضرت علي (ع ) كه در مقاطع ديگر به خاك و خون افتادن امام حسن مجتبي (ع ) و حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) معلول حضور آفت جهل در جامعه و فعاليت مخرب جاهلان مي باشد.
براي نماياندن غربت و مظلوميت علي (ع ) ـ كه جهل و جمود در دوره حيات و حكومت او در بالاترين مرتبه قرار داشت و تحرك و فعاليت هاي جاهلان و متحجران در اين مقطع تاريخي به اوج خود رسيده بود ـ چه واژه ها و عبارات و تعابيري مي تواند نقش آفريني كند كه بتوان آنها را همپايه سخنان دردناك و سوزنده آن حضرت در اين باره قرار داد

سخنان علي (ع ) درباره نماياندن فعاليت هاي مخرب جاهلان و رنج هاي ناشي از آن فراوان است و ناگزير به گزيده هستيم و اشاره سريع .

اميرمومنان (ع ) درباره جنگ صفين ـ كه نبرد جبهه حق با جبهه باطل و رويارويي علي (ع ) و يارانش با معاويه و لشكريانش با شدت و حرارت آغاز و مراحل مختلف آن سپري شد و در نهايت زمان پيروزي جبهه حق رخ نمايان ساخت و با جهل و قشري گرايي خيل عظيمي از سپاهيان امام (ع ) همه چيز به نفع جبهه باطل و معاويه تغيير كرد ـ اينگونه دردمندانه و غمگنانه سخن مي گويد :
« معاويه با مرگ فاصله چنداني نداشت و براي او چاره اي جز فرار باقي نمانده بود. از اين رو بر اسب خود جهيد و پرچم خود را سرنگون كرد و در كار خود درمانده ماند كه چه تدبيري انديشد
از فرزند عاص ياري خواست و از راي او جويا شد. عمروعاص نظر دارد كه قرآن ها را بيرون آورند و برفراز پرچم ها نصب كنند و مردم را به فرماني كه كتاب خدا بر آن گوياست فراخوانند... براي معاويه كه راهي جز فرار يا كشته شدن باقي نمانده بود اجراي اين حيله فرصتي بود كه امكان زنده ماندن او را فراهم مي ساخت ... گروه بي شماري از لشكريان فريب خوردند و برحكم قرآن دل بستند و پنداشتند كه فرزند هند جگر خوار به آنچه گفته است وفا مي كند.

به آنهاگفتم : اين مكر و نيرنگ است كه معاويه با دستياري رفيقش برپا ساخته و او بزودي بر آنچه گفته است پشت خواهد كرد.

اما آنها كه حرف هاي معاويه را گوش داده و ياوه هاي او را باور كرده بودند همگي به نداي او پاسخ گفتند و سخن مرا هيچ انگاشتند و از فرمانم سرتافتند (و در برابرم ايستادند و گستاخانه گفتند) : تو را چه پسند باشد و چه نباشد خواسته باشي يا نخواسته باشي ما به جنگ ادامه نخواهيم دادو پيشنهاد معاويه را مي پذيريم . (4 )

امير مومنان (ع ) شدت حضور جهل و ظاهربيني در ميان سپاهيان خود را آنگونه ترسيم مي كند و حرارت و اشتياقشان در جاري كردن آثار خطرناك و مضمحل كننده حمق و جمودشان را آنگونه رو به تزايد مي داند كه در ميان آنان مي شنود كه اينگونه تهديد مي نمايند : « چنانچه علي با ما همكاري نكند و همچنان بر ادامه جنگ پافشاري نمايد او را همانند عثمان مي كشيم و يا خود و خاندانش را تسليم معاويه مي كنيم . » (5 )

و نيز اين جهل و جمود آنگونه فكر و روح جاهلان و قشري گرايان را محصور مي كند كه وقتي علي (ع ) به آنان پيشنهاد مي كند : « به مقدار دوشيدن يك شتر و يا دويدن يك اسب به من مهلت دهيد » (6 ) نمي پذيرند و صحنه را براي ترك جنگي كه به همان زمان كوتاه پيشنهاد شده براي به پيروزي رساندن آن نياز داشت آماده مي كنند!

امير مومنان (ع ) به صحنه ديگري از حضور مخرب جاهلان و جمودگرايان اشاره مي كند و از فعاليت خوارج و رنجها و زيان هايي كه به جامعه تحميل كردند سخن به ميان مي آورد :
« (نيرنگ حكميت و رسوايي ناشي از آن ثمره اي جز ندامت و سرخوردگي به همراه نداشت ) درنتيجه زبان مردم به سرزنش گشوده شد و هر كس ديگري را به باد ملامت گرفت كه چرا كار را به حكمين واگذار نمودند !

اما ديگر دير شده بود و هيچ كاري از آنها ساخته نبود.(اهل جهل پس از اشتباه اوليه به خطا و اشتباه بزرگ ديگري نيز گرفتار آمدند) و در ميان خود گفتند : پيشواي ما (علي ) نمي بايست از كار خطاي ما پيروي مي كرد بلكه بر او لازم بود كه طبق نظر واقعي خود عمل كند(و حكميت را نپذيرد) هر چند به قيمت كشته شدن او و كساني از ما تمام شود اما او چنين نكرد بلكه تابع نظر ما شد پس هم اينك او كافر گشته و كشتن كافر و ريختن خون او بر ما رواست .

با ظهور اين فكر آنها به سرعت هر چه تمامتر از ميان لشكر بيرون رفتند و با صداي بلند فرياد كشيدند : داوري و حكميت فقط مخصوص خداست !

سپس دسته دسته به هر سو پراكنده شدند... و در بين راه با هر مسلماني كه برخورد مي كردند از فكر و نظرش مي پرسيدند چنانچه عقيده اش را مطابق سليقه خود مي يافتند رهايش مي ساختند و در غير اينصورت او را مي كشتند وخونش را مي ريختند. من نزد آنها رفتم و همه را به پيروي از حق و اطاعت خدا و بازگشت به سوي او فراخواندم اما آنها نپذيرفتند و دلهاي بيمارشان به كمتر از جنگ راضي نشد و دريافتم كه جز به ضربت شمشير آرام و قرار نمي گيرند ... » (7 )
امير مومنان (ع ) پس از تصريح به بيماري مزمن و سخت « جهل » در ميان مردمي كه در سپاهش گردآمده بودند و در نهايت عرصه ها را يكي پس از ديگري بر او تنگ كردند و او را به غربت كشاندند و نيز پس از اشاره به جهل و جمود نهفته در گروه خوارج كه او را به كفر و خروج از اسلام متهم كردند و ريختن خونش را مباح وروا اعلام نمودند به يكي ديگر از جلوه هاي ظهور جهل و ظاهربيني نيز اشاره مي كند و آن جاهلان و جمودگرايان گردآمده پيرامون معاويه مي باشند كه تحت فرمان او و با درخشش سكه هاي زر و سيم و چشيدن چرب و شيرين متاع حرام دنيا از سفره هاي گسترده او به هر جنايتي دست مي يازيدند و از همه سو بر پيشواي عدالت گستر اسلام و قلمرو حكومتش مي تاختند و به قتل نفوس و غارت اموال مردم بي گناه مي پرداختند.

حضرت علي (ع ) اين جاهلان را كه در عين تظاهر به دينداري و مسلماني بي دين و نامسلمان بودند اينگونه معرفي مي نمايد :

« شماري از مردم حيوان صفت كه نه داراي فهم وقدرت تشخيص بودند و نه ديده حق بين داشتند نزد معاويه گردآمدند و او امور را بر آنان مشتبه ساخت تا به پيروي از فرامينش بپردازند و از مال و ثروت دنيا چندان به آنان بخشيد تا به سوي او گرويدند(و سر بر فرمانش سپردند) » (8 )
واينگونه بود كه علي (ع ) از همه سو در محاصره اهل جهل و جمود درآمد و آنچنان در غربت ومظلوميت نشست و رنج و درد ناشي از اين شرايط تلخ براو گران آمد كه سر در چاه گذاشت و به ناله و بيان اندوه بزرگ و درد سترگ خويش پرداخت .

علي (ع ) در نهايت به « شهادت » رسيد. اما چگونه به وسيله چه كساني در كجا و در چه حالتي
علي (ع ) با تيغ « جهل » كشته شد و به وسيله « جاهلان و متحجران » و در « مسجد » و در حال « نماز » .

اهل جهل حرمت مسجد و نماز را نيز به زيرپا نهادند و اينان كساني بودند كه در ظاهر و رفتار و عمل عبادي و ذكر ونماز « مسلمان » بودند و در شناخت و معرفت و آگاهي و تشخيص حق از باطل و اطاعت همه جانبه از تعاليم اسلام « نامسلمان » ! همين مسلمانان نامسلمان ! وقتي در گوشه اي از جامعه اسلامي خبر كشته شدن امام (ع ) را در مسجد و در حال نماز شنودند با تعجب و شگفتي پرسيدند : مگر علي نماز هم مي خواند !

و چنين بودكه تيغ جهل بر فرق عدل نشست و جامعه اسلامي از آن پس صداي آرام بخش « عدالت » را از گلوي پاك پيشواي غريب و مظلوم خويش نشنيد و از آن پس بود كه ظلم و جور به جاي عدل و داد نشست و با حضور جهل و جمود و زمينه سازي و فعاليت هاي پيدا و پنهان جمودگرايان در چهره ها و لباس هاي مختلف حكومت هاي باطل همه بسترها را براي تحريف دين و واژگونه سازي تعاليم واحكام و قوانين اسلام و به ظهور رساندن سياست و نيرنگ شيطاني « مذهب عليه مذهب » مهيا ديدند و « اسلام بني اميه » و « اسلام بني عباس » در چهره ها و جلوه هاي گوناگون تداوم يافت همچنان كه امروز شاهد تداوم اين ترفند ونيرنگ توسط قدرت هاي سيطره جو و حق ستيز جهان مي باشيم و ظهور « اسلام آمريكايي » مصداق و جلوه بارز و روشني از تحقق سياست شوم اسلام سازي و اسلام شناس پروري هاي ريشه گرفته از رشد و نقش آفريني جهل و جمود و ميدان داري جاهلان و قشري گرايان در صحنه ها و عرصه هاي حيات سياسي كشورها و جوامع اسلامي مي باشيم .
 


پاورقيها:
1 ـ قرآن كريم سوره انعام آيه 5
2 ـ تشبيه جاهل به صاحب كوري دل و فكر از ديدگاه قرآن كريم به گونه اي حائز اهميت است كه علاوه بر آيه 5 از سوره انعام در آيه 19 از سوره فاطر و آيه 16 از سوره رعد نيز تكرار مي شود .
3 ـ غررالحكم ج 2 ص 227 الحياه ج 1 ص 62
4 ـ خاطرات اميرمومنان (ع ) به كوشش شعبان صبوري انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ص 417
5 ـ همان منبع ص 418
6 ـ همان منبع 418
7 ـ همان منبع ص 421 و 422
8 ـ همان منبع ص 414 و 415


منبع: روزنامه جمهوري اسلامي ، 22/07/1385 صفحه عقيدتي