على(ع) برترين و مظلوم ترين

على مختارى


پيش گفتار
امير مومنان(ع) مى فرمايد:
((از آن لحظه كه پيامبر خدا(ص) رحلت كرد همواره مظلوم بوده ام(1).
ابن شهرآشوب روايت مى كند كه حضرت بر منبر نرفت, جز آن كه در پايان كلامش, پيش از پايين آمدن از منبر اين جمله را مى فرمود:
مازلت مظلوما مذ قبض رسول الله(ص) حتى يومنا هذا.(2)
روزى يك نفر اعرابى در بين سخنان حضرت(ع) فرياد زد:
((وا مظلمتاه)).
حضرت على(ع) او را به حضور طلبيد, هنگامى كه نزديك شد, به او فرمود:
به تو يك بار ستم شده است و به من به تعداد مدر و وبر ظلم شده است.(3)
مدر به معنى كلوخ و وبر به معنى كرك حيوانات است, و اين كنايه از كثرت است. و در روايتى اين اضافه آمده است:
هيچ خانه اى از عرب نيست, جز اين كه مظلمه و حق من بر گردنشان است واز هنگامى كه اين جا نشسته ام, همواره مظلوم بوده ام.(4)
مظلوميت اميرالمومنين(ع) به يك جهت محدود نمى شود و همواره در جهات مختلف, اين مظلوميت سارى و جارى بوده است. يكى از اين جهات مظلوميت, عدم درك صحيح از معارف و مقاماتى است كه پيامبر گرامى(ص) اسلام براى آن حضرت(ع) برشمرده اند. اين مظلوميت, علاوه بر آن حضرت به شيعيان و دوستان حضرت امير(ع) نيز سرايت كرده است و همواره در طول تاريخ عده اى كه اكثرا عداوت و غرض سوء داشته اند اقسام تهمت ها و افتراها را به شيعيان نسبت مى دهند. متإسفانه اين اقدامات ناپسند تا زمان حاضر نيز ادامه يافته است.
فردى در جريده اى با متهم كردن شيعه و امام على(ع) مقاله اى نوشته, كه ادب مانع نقل آن است.
از اين رو تنها قطعه هايى را كه اين نويسنده آن ها را تخطئه و مسخره كرده است مىآوريم:
((اعتقاد به اين كه هر كه ولايتش درست نباشد, نماز و روزه و ساير اعمال عباديش نيز درست نيست, اعتقاد به اين كه قرآن واقعى در دست ما نيست... اعتقاد به اين كه هر كس حب ائمه را در دل داشته باشد, همه گناهانش بخشيده شده و وارد بهشت مى شود و هر كس حب آن ها را نداشته باشد, روى بهشت را نخواهد ديد...(5)))
متإسفانه ايشان هيچ سند و مدركى از شيعه ارايه نداده است و گرچه اين نسبت ها به اين صورت, درست نيست و آميخته با تحريف است ولى از آن جا كه مظلوميت امام على(ع) در صحنه تهمت هاى ناروا ريشه اى قديم و قويم دارد, در اين مقاله به احاديثى استناد مى كنيم كه مقبول همه مسلمانان اعم از شيعه و سنى باشد و پاسخى در خور به اين نويسنده مى دهيم.
در آغاز توجه به چند نكته ضرورى است;

عدم تحريف قرآن
الف: شيعه قرآن موجود را قرآن واقعى مى داند و امروزه نيز همگان, همين عقيده را دارند و در پاسخ به اين گونه تهمت ها, كتاب هاى گوناگونى نوشته شده است.(6)
هر روزه نيز بايد مقاله ها و كتاب هايى در دفاع از شيعه و امامت نوشته شود زيرا تامسلمانان تسليم اسراييل و آمريكا نشده اند, سهم بزرگى از بار سركوبى مسلمانان مبارز بر دوش اين گروه از نويسندگان دستگاه هاى تبليغاتى آنان است!

اصول عقيدتى, تقليد ناپذيرند
ب: اصول عقيدتى, تقليدى نيست و بايد با منطق و برهان اثبات شود. ولى روش استدلال در باورهاى كلامى دو گونه است: در بخش هايى نظير توحيد و اثبات نبوت, از برهان هاى عقلى بيشتر استفاده مى شود و در بخش هايى نظير برزخ و معاد كه تجربه علمى در آن وادى قدمى ننهاده و اثباتا و نفيا سخنى ندارد, پس از اثبات اساس و واقعيت آن ها از طرق عقلى, در بيان كيفيات و ويژگى ها تنها راه, تمسك به وحى و سخنان پيامبران و امامان عليهم السلام است. و به همين جهت در اين مسإله متافيزيكى به احاديث معصومان عليهم صلوات الله تعالى استدلال مى شود.

نقش ولايت الهى و ولايت طاغوت در پذيرش اعمال
ج: قرآن كريم انسان را از دو حال بيرون نمى داند; يا تحت سرپرستى خدا و پيامبران و امامان نوراند, همچنان كه آيه شريفه مى فرمايد:
(الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور...)(7)
خداست سرپرست كسانى كه ايمان آورده اند, آنان را از تاريكى ها به نور مى برد...

و يا تحت نظارت و امام نار, چنان كه مى فرمايد:
(والذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات(8))
و آنان كه كافر شدند سرپرستان شان طاغوت است كه آنان را از نور هدايت به ظلمات مى برند.
همچنين رهبر و امام نيز يا امام نور است و يا امام نار, بنابراين, يا بايد پيرو امام هدايت باشيم يا در چنگال امام ضلالت, و نمى توان بين دو متناقض و يا متنافى جمع كرد. قرآن درباره امامان نور مى فرمايد:
(و جعلناهم ائمه يهدون بإمرنا...(9))
و آن پيامبران را امامانى قرار داديم كه هدايت مى كنند به امرما.
و درباره فرعونيان مى فرمايد:
(وجعلناهم إئمه يدعون الى النار و يوم القيامه لاينصرون و اتبعناهم فى هذه الدنيا لعنه ويوم القيامه هم من المقبوحين(10))
و آنان را امامانى كه به سوى آتش مى خوانند, گردانيديم, و روز رستاخيز يارى نخواهند شد. و در اين دنيا لعنتى بدرقه[ نام] آنان كرديم و روز قيامت[ نيز] ايشان از زشت رويانند.

شرايط عذاب و آمرزش
چند مبحث بسيار مهم و طولانى با موضوع اين مقاله مرتبط است كه خود نيازمند مقالات گسترده اى است; نظير اين كه رحمت الهى شامل هر كس كه معاند نباشد, شده و او روزى نجات خواهد يافت, يا خداوند متعال تا اتمام حجت نكند, عذاب نمى كند و بنابراين جاهل قاصر معذور است.
مسإله ديگر, آمرزش گناه به دليل محبت اهل بيت(عليهم السلام) بى قيد و شرط و بى توبه و تصفيه نيست و گرنه لازمه اش آن است كه گفته شود, مسلمان واقعى كه همان پيرو اهل بيت(عليهم السلام) است, هيچ تكليفى ندارد و تمام شريعت اسلام لغو است بديهى است كه هيچ كس چنين سخنى نگفته است و نمى گويد.

رواياتى در شرايط آمرزش محب اهل بيت(عليهم السلام)
چند دسته از روايات, به روشنى بيان مى كند كه تنها, عمل كسى پذيرفته است كه در تمامى مراحل از جمله پيروى از امام حق, تسليم فرمان پروردگار باشد, هواى خويش را بر خداى خود مقدم ندارد. در ديدگاه قرآن كسى مستحق آمرزش است كه مصداق آيه زير نباشد كه مى فرمايد:
(نومن ببعض و نكفر ببعض(11))
به بخشى از دستورات خدا گرايش داريم و به بعضى (مثل امامت) گردن نمى نهيم.
حال پس از اين مقدمه طولانى وارد اصل بحث شده و در هر باب, رواياتى را نقل مى كنيم. در نقل روايات اولويت, با روايات اهل سنت است تا ايرادى بر مطالب وارد نشود.

حب اهل بيت(عليهم السلام) شرط رستگارى
ابن عباس در حديثى طولانى از پيامبر اكرم(ص), على(ع) صحنه قيامت را چنين ترسيم مى نمايد:
((... فرداى قيامت من و... و برادرم و پسر عمم و دامادم على بن ابى طالب كه بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت... سوار است و در دستش لواى حمد است, سواره وارد محشر مى شويم, پس او از كنار هيچ جمعى از ملائكه نمى گذرد مگر اين مى گويند:
اين شخص ملك مقرب است يا نبى مرسل يا حامل عرش پروردگار جهانيان.
آنگاه فريادگرى از نزد عرش الهى ندا مى دهد:
اين شخص نه فرشته مقرب است و نه نبى مرسل و نه حامل عرش رب العالمين, ((هذا على بن إبى طالب إميرالمومنين و امام المتقين و قائد الغرالمحجلين, الى جنان رب العالمين, إفلح من صدقه و خاب من كذبه, ولو ان عابدا عبدالله بين الركن والمقام إلف عام و إلف عام حتى يكون كالشن البالى ولقى الله مبغضا لال محمدإكبه الله على منخره فى نار جهنم.))(12)
اين على بن ابى طالب است كه امير مومنان, پيشواى پرهيزكاران و رهبر رو سپيدان جهان به سوى بهشت هاى پروردگار جهانيان است. كسى كه او را تصديق كند رستگار و كسى كه او را تكذيب كند, زيانكار است.
اگر عابدى در مسجدالحرام بين ركن و مقام, هزار سال و هزار سال خدا را آنقدر عبادت كند كه بسان مشك آب كهنه اى لاغر گردد ولى با بغض آل محمد در پيشگاه خدا حاضر شود خدا او را به رو در آتش جهنم اندازد.
نظير اين حديث را شهيد ثالث قاضى نورالله شوشترى و آيت الله نجفى مرعشى در كتاب گرانسنگ احقاق الحق و ملحقات الاحقاق(13) آورده اند. اين كتاب, پس از نقل روايتى از منابع اهل سنت به تعدادى ديگر از مصادر آنان ارجاع مى دهد و ما نيز نام برخى از آن آثار را ذكر مى كنيم.
ابن مسعود نيز مى گويد: پيامبر(ص) از خانه زينب[ بنت جحش, يكى از همسرانش] به خانه ام سلمه آمد - و آن روز نوبت همسردارى ام سلمه بود- پس از لحظه اى, على آمد, پيامبر خدا(ص) فرمود:
اى ام سلمه! على است, او را دوست بدار, گوشتش از گوشت من, و خونش از خون من, و او خزينه دار علم من است, و گوش فراده و شاهد باش و شهادت بده كه واقعا قاتل ناكثين و قاسطين و مارقين, پس از من, او است, و او است كه كمر دشمنانم را مى شكند و سنت مرا زنده مى كند. باز بشنو و شاهد و گواه باش كه:
((لو إن عبدا عبدالله الف عام بعد الف عام بين الركن و المقام ثم لقى الله مبغضا لعلى و[ عترته] لا كبه الله يوم القيامه على منخريه فى نار جهنم.
اگر بنده اى بين ركن و مقام مسجدالحرام هزار سال و هزار سال خدا را عبادت كند ولى با بغض على و خاندانش به ملاقات الهى برسد, خدا او را در قيامت بر دو بينى اش در جهنم افكند.(14)))

ايمان بى ولايت على(ع) ناقص است
پيامبر خدا(ص) مى فرمايد:
((ان الله جعل لا خى على فضائل لاتحصى كثره. فمن ذكر فضيله من فضائله لم تزل الملائكه تستغفرله ما بقى لتلك الكتابه رسم, و من استمع الى فضيله من فضائله غفرالله له الذنوب التى اكتسبها بالاستماع, و من نظر الى كتاب من فضائله غفرالله له الذنوب التى اكتسبها بالنظر. ثم قال: النظر الى إخى على عباده و ذكره عباده, و لا يقبل الله ايمان عبد الا بولايته و البرإه من إعدائه.
به راستى خدا براى برادرم على فضايلى قرار داده كه از بس زياد است, قابل شمارش نيست. پس هر كه يك فضيلت از فضايلش را - باايمان و پذيرش- ياد كند, خداوند گناهان نو و كهنه اش را بيامرزد و هر كه فضيلتى از فضايلش را بنگارد, همواره ملائكه برايش استغفار مى كنند, تا هنگامى كه آن نوشته باقى باشد, و هر كه به فضيلتى از فضايلش گوش فرا دهد, خداوند آن دسته از گناهانى را كه از راه شنيدن مرتكب شده است, ببخشايد و هركه نگاه كند به نوشته اى از فضايلش, خداوند آن گناهانى را كه از راه نگاه مرتكب شده باشد بيامرزد. سپس فرمود:
نگاه به برادرم على(ع) عبادت است و ذكر و يادش عبادت است, و خدا نمى پذيرد ايمان هيچ بنده اى را مگر با ولايتش و با بيزارى از دشمنانش.(15)

محبت دو فرزند على(ع) شرط رستگارى
در حديثى طولانى - بيش از ده صفحه- به نقل از پيامبر اكرم(ص) آمده است:
... إلا يا معاشر الناس إعلمكم... و من احب ابنى على(عليهم السلام) فهو معنا فى الجنه و من إبغضهما فهو فى النار...
اى مردم شما را آگاه كنم... و هركه دو فرزند على(عليهم السلام) را دوست بدارد, او با ما در بهشت است و هر كه آن دو را دشمن بدارد پس او در آتش است(16).

عبادتى همانند هفتاد پيامبر بدون محبت على(ع) رستگارى نمىآورد
روزى برخى از قريش در مسجدالنبى(ص) هنگامى كه به على بن ابى طالب(ع) برخوردند با چشمك و گوشه زدن, او را مسخره كردند, خبر به پيامبر خدا(ص) رسيد. آنگاه حضرت رسول(ص) با حالتى غضبناك از خانه بيرون آمد و فرمود:
يا ايهاالناس! مالكم اذا ذكر ابراهيم و آل ابراهيم إشرقت وجوهكم و طابت نفوسكم و اذا ذكر محمد و آل محمد قست قلوبكم و عبست وجوهكم؟! والذى نفسى بيده لو عمل احدكم عمل سبعين نبيا من اعمال البر, ما دخل الجنه حتى يحب هذا و ولده و اشار الى على(ع) ثم قال - ان لله حقا لايعلمه الاالله و إنا و على و ان لى حقا لايعلمه الا الله و على و ان لعلى حقا لايعلمه الا الله و إنا.
اى مردم! چه شده است شما را, هرگاه حضرت ابراهيم و خاندانش ياد شوند, چهره هاى شما مى درخشد و خوشتان آيد و هنگامى كه محمد و ال محمد ياد مى شوند, دل هاى شما سخت و سنگدل و چهره هايتان عبوس و درهم كشيده مى شود؟
سوگند به خدايى كه جانم به دست او است; اگر يكى از شما اعمال نيك هفتاد پيامبر را انجام دهد به بهشت وارد نشود مگر با محبت اين و فرزندانش -و به على(ع) اشاره كرد- سپس فرمود:
در حقيقت براى خدا حقى است كه جز خدا و من و على آن را نمى داند و واقعا براى من حقى است, كه جز خدا و على آن را نمى شناسد و به راستى كه براى على حقى هست كه جز خدا و من آن را نداند.(17)

جدايى از على(ع) جدايى از خدا است
پيامبر خدا(ص) مى فرمايند:
يا على من فارقنى فقد فارق الله و من فارقك يا على فقد فارقنى.
يا على, هر كه از من جدا گردد از خدا بريده است و هر كه از تو جدا گردد از من جدا گشته است(18).
روشن است كه با جدايى از خدا و رسول(ص), عمل, ارزشى ندارد, براى اين روايت بابى با اسناد و منابع متعدد تنظيم شده است, و در رواياتى چند, چنين تعبير شده است:
((من فارق عليا فقد فارقنى و من فارقنى فقد فارق الله))
هر كه از على(ع) مفارقت كند از من جدا گشته و هر كس از من مفارقت كند, از خدا جدا شده است(19).

عداوت با على(ع) عداوت با خدا است
پيامبر خدا(ص) مى فرمايند:
((عادىالله من عادى عليا)).
با خدا به دشمنى برخاسته هر كه با على دشمنى ورزد(20).
محمدبن عبدالله حميرى در مجلس معاويه سرود:
يحل النار قوم ابغضوه
و ان صلوا و صاموا الف عام
فلا والله لاتزكو صلاه
بغير ولايه العدل الامام(21)
عدويش كند در جهنم مقام
اگر چه عبادت كند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
به جز با ولاى قرين بتول

نماز بى ولاى او
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو
به منكر على بگو نماز خود قضا كند
از روايات بسيار مشهور كه آن را متواتر(22) شمرده اند, حديث پيامبر اكرم(ص) است كه پيوسته مى فرمود:
((مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينه نوح فى قوم نوح, من ركبها نجى و من تخلف عنها هلك و مثل باب حطه فى بنى اسرائيل)).
((مثل اهل بيتم در ميان شما همانند كشتى نوح اند در ميان قوم نوح, هر كه به آن كشتى سوار شد, نجات يافت و هر كه از آن واماند نابود گشت و مثل اهل بيتم مثل باب حطه در بنى اسرائيل است(23))).
باب حطه كه در قرآن كريم در قصه بنى اسرائيل آمده است, كه مايه آمرزش گناهان بنى اسرائيل بوده است.
همچنين در احاديث فراوانى آمده است كه; اهل بيت(عليهم السلام) امان براى اهل زمينند. نظير اين حديث از امام حسين(ع) كه مى فرمايد:
ماييم امامان مسلمانان و حجت هاى خدا بر جهانيان و سروران مومنان و پيشوايان رو سفيدان جهان و مولاهاى مسلمانان و ما هستيم كه سبب امن و امان اهل زمين هستيم. چنانكه نجوم, امان اهل آسمانند.و به بركت ما خدا آسمان را نگه مى دارد كه سقوط كند. مگر به اذن او و... و اگر يكى از ما حجت هاى خدا بر زمين نباشد, اهلش را فرو خواهد برد. سپس فرمود: از هنگامى كه خدا آدم(ع) را آفريد هيچ گاه زمين خالى از حجت خدا نبوده است, خواه ظاهر و مشهور يا غايب و مستور و خالى از حجت خدا نخواهد ماند زمين, تا قيام قيامت و اگر چنين نبود خدا پرستيده نمى شد...
راوى از امام صادق(ع) پرسيد: چگونه مردم از حجت غايب بهره مى برند؟ حضرت فرمود:
همچنان كه مردم از خورشيد غايب در پس ابر بهره مى برند.(24)

محبت على(ع) شرط پذيرش فرايض
عبدالله بن عمر از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده كه روزى آن حضرت بر فراز منبر بود, على را كنار خود بپاداشت و دست راستش را در دستش انداخت و دست على را آنقدر بالا برد كه سفيدى زير بغل هر دو پيدا شد و فرمود:
اى مردم! با خبر و هوشيار باشيد, در حقيقت خدا پروردگارم است و محمد(ص) پيامبر شما است و اسلام دين شما و على(ع) هادى شما است و تنها او است وصى و خليفه پس از من.
آن گاه فرمود:
اى ابوذر على بازوى من است و تنها او است امين من بر وحى پروردگارم.
و ما إعطانى ربى فضيله الا و قد خص عليا بمثلها, يا إباذر لن يقبل الله فرضا الا بحب على بن إبى طالب...
و پروردگارم هيچ فضيلتى به من عطا نكرد, مگر نظير آن را به على نيز داد, اى ابوذر! خدا هيچ گاه فريضه اى را قبول نكند جز با محبت على بن ابى طالب...(25)

رد اعمال با بغض على(ع)
جابربن عبدالله از پيامبر(ص) روايت مى كند كه فرمود:
((ان عليا ينفع حبه مع كل عمل صالح, ولا تنفع الاعمال الصالحه مع بغض على))
به راستى كه محبت على(ع) با هر كار شايسته سودمند است و اعمال شايسته و صالح, با دشمنى على سودى ندارد.(26)

ولايت على(ع) جواز گذر از صراط
پيامبر اكرم(ص) فرمود:
((روز قيامت كه برسد و بر وسط جهنم پل صراط نصب شود, جز كسى كه همراهش جوازى با ولايت على بن ابى طالب(ع) باشد از آن نگذرد و آن را نپيمايد))(27)

على از شجره پيامبر(ص)
ابوذر در ضمن حديثى گسترده, يك سال پس از رحلت پيامبر(ص), در مسجدالحرام, دست به حلقه در بيت الله الحرام گرفته و مى گفت: ... دقيقا پيامبر خدا(ص) را در سال گذشته ديدم كه همين حلقه را به دست گرفته بود و مى فرمود:
((إيها الناس لوصمتم حتى تكونوا كالاوتاد وصليتم حتى تكونوا كالحنايا و دعوتم حتى تقطعوا اربا اربا, ثم بغضتم على بن إبى طالب, إكبكم الله فى النار, قم يا إباالحسن فضع خمسك فى خمسى فان الله اختارنى و اياك من شجره, إنا إصلها, و إنت فرعها, فمن قطع فرعها إكبه الله على وجهه فى النار))
اى مردم" اگر آنقدر روزه بگيريد كه بسان ميخ ها[لاغر] شويد و اگر آنقدر نماز بخوانيد كه همانند كمان ها[ خميده] گرديد اگر آنقدر و دعا بخوانيد تا اين كه قطعه قطعه و بند بند گرديد و در آن حال بغض على بن ابى طالب(ع) را به دل داشته باشيد, خدا شما را به رو در آتش افكند.
اى ابوالحسن بپاخيز و دستت را در دستم بگذار, زيرا خدا, من و تو را از يك شجره گزينش كرد, كه من تنه آنم و تو شاخسار آن, پس هر كه شاخه آن راببرد, خدا او را به صورتش در آتش افكند.(28)

بى على(ع) جاهليت است
پيامبر اكرم مى فرمود:
((من إحب عليا محياه و مماته كتب الله تعالى له الامن و الايمان ما طلعت الشمس و ما غربت و من إبغض عليا محياه و مماته فميتته جاهليه و حوسب بما إحدث فى الاسلام اخرجه إبو موسى(29)))
هر كه على را - چه در زندگانى و چه پس از رحلتش - دوست بدارد خداى تعالى برايش تا عالم برپاست و خورشيد طلوع و غروب مى كند, امن و ايمان برقرار كند. و هر كه با على دشمنى ورزد - چه در حيات و چه در مماتش - مردنش بسان مرگ جاهليت است و براى هر بدعتى كه در اسلام ايجاد كند, حسابرسى و مجازات مى شود.

انحراف از شجره نبوت و ولايت
پيامبر گرامى اسلام(ص) فرمودند:
((خلق الانبيإ من إشجار شتى, و خلقنى و عليا من شجره واحده; فإنا إصلها, و على فرعها, و فاطمه لقائها, و الحسن والحسين ثمرها, فمن تعلق بغصن من إغصانها نجى, و من زاغ هوى))
ولو إن عبدا عبدالله بين الصفا والمروه إلف عام, ثم إلف عام, ثم الف عام ثم لم يدرك محبتنا إكبه الله على منخريه فى النار, ثم تلا(30):
(قل لا اسإلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى(31))
انبيا از درختان گوناگون آفريده شده اند و خدا من و على را از يك درخت آفريد; پس من تنه و على(ع) شاخه آن است و فاطمه جوانه و شكوفه آن و حسن و حسين ميوه آن است. پس هر كه به شاخه اى از شاخه هاى آن در آويزد, نجات يابد و هر كه از آن رو گرداند سرازير آتش گردد.
و اگر بنده اى هزار سال و هزار سال و هزار سال بين صفا و مروه خدا را پرستش كند و محبت ما را درك نكند خدا او را به رو در آتش اندازد,
آن گاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
((بگو اى پيامبر كه از شما مزد رسالت نخواهم جز مودت اين خاندان)).

بى ولايت على(ع), ايمان نيست
در منابع روايى اهل سنت درباره اختلاف دو نفر باديه نشين نقل شده كه خليفه دوم, آن دو نفر را نزد امام على(ع) فرستاد... آنگاه در پاسخ اعتراض يكى از آن دو نفر, از قول خليفه چنين روايت است:
((ويحك, ماتدرى من هذا؟ هذا مولاى و مولى كل مومن و مومنه و من لم يكن مولاه فليس بمومن))
واى بر تو مى دانى اين[على(ع]( كيست؟ اين شخص مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومنى است و هر كه او مولايش نباشد, اصلا مومن نيست(32).
حضرت رضا(ع) نيز در اين باره فرموده اند:
مثل آنان كه از پذيرش ولايت اميرالمومنين سرباز زدند, مانند شيطان است كه از فرمان خداوند سرپيچى كرد و به آدم سجده نكرد(33).

هماهنگى محبت خدا با محبت على(ع)

روايات فراوان در اين مضمون از سلمان و ديگران نقل شده كه: ديدم پيامبر خدا(ص) دست به سينه على(ع) مى گذاشت و مى فرمود:
محبك محبى و محبى محب الله و مبغضك مبغضى و مبغضى مبغض الله))
دوستدار تو دوستدار من است و دوستدار من, دوستدار خدا است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است.(34)
در برخى روايات اضافاتى است, مانند:
هر كه مرا دوست دارد بايد على را دوست بدارد و هر كه با على دشمنى كند واقعا با خداى عز و جل دشمنى كرده و هر كه با خدا دشمنى كند, قطعا خدا او را در آتش اندازد.(35)
در برخى احاديث اضافه شده است:
((والويل لمن إبغضك والويل لمن إبغضه)).
واى بر كسى كه با تو[ اى على] دشمنى ورزد, و واى بر كسى كه با خدا دشمنى كند. (36)

انكار ولايت على(ع) مستحق خشم خدا
ابن عباس از رسول اكرم(ص) نقل مى كند, كه شنيدم, حضرت مى فرمود:
((هر كه بميرد و خدا را در حالى ملاقات كند كه منكر ولايت على بن ابى طالب(ع), باشد, خدا را در حالى ملاقات كرده كه خدا بر او غضبناك و خشمگين است و هيچ چيز از اعمالش را قبول نمى كند و خدا هفتاد هزار فرشته را موظف مى كند كه به صورتش تف اندازند و او را رو سياه و چشم زرد محشور كند)).
از ابن عباس پرسيدم:
آيا محبت على بن ابى طالب(ع) در آخرت نفعى دارد؟ گفت:
قبلا اصحاب رسول خدا در همين موضوع بگومگو كردند, پس حضرت فرمود:
به من مهلت دهيد تا از پروردگارم بپرسم.
هنگامى كه جبرئيل آمد, به او فرمود:
حبيبم جبرئيل سلام مرا به پيشگاه پروردگارم برسان و از حب على بن ابى طالب از او بپرس.
ابن عباس گويد: جبرئيل رفت و سپس نازل شد و چنين پيام آورد:
به راستى خدا سلامت مى رساند و مى فرمايد: على بن إبى طالب را دوست بدار, زيرا هر كه او را دوست بدارد, در واقع مرا دوست داشته و هر كه او را دشمن بدارد در واقع با من دشمنى كرده است, اى محمد! هر جا على(ع)باشد دوستانش نيز هستند... (37)
حاكم حسكانى حنفى (ره) ذيل آيه 89 سوره نمل چند روايت از امير مومنان(ع) نقل كرده كه خلاصه آن چنين است:
مى خواهى به تو خبر دهم كه چيست.مصداق عالى و كامل حسنه در آيه (من جإ بالحسنه فله خير منها...؟)(38)
هر كه حسنه را بياورد بهتر از آن[ از طرف خدا] براى او هست.
و از مصداق كامل سيئه اى كه هر كه آن را داشته باشد, خدا او را به رو در آتش افكند و هيچ عملى را از او قبول نكند؟
گفتم: آرى اى امير مومنان, فرمود:
((الحسنه حبنا و السيئه بغضنا)).
[ مصداق كامل] اين حسنه محبت ما است و[ مصداق روشن] اين سيئه بغض ما است.(39)

على(ع) راز صداقت و تسليم در برابر خدا
شهيد آيت الله دستغيب در اين باره سخنان سودمندى دارد كه با اندكى تغيير و تلخيص در عبارت ذكر مى شود:
سر رد اعمال, اگر دوستى اهل بيت(عليهم السلام) نباشد اين است كه پس از آگاهى از سفارش هاى فراوان حضرت محمد رسول خدا(ص) و پس از فهميدن اين كه اهل بيت(عليهم السلام) محبوب خدا هستند, اگر باز انسان, آنان را دوست نداشته باشد معلوم مى شود اعتقاد درست و گرايشى به خدا ندارد و در حقيقت هواى خود - و نه خداى خود- را مى پرستد. نماز مى خواند, روزه و حج دارد, اما نه خالصانه, و نه با تسليم و تعبد كامل, بلكه هواى خودش نيز در كار است. اگر خدا را دوست مى دارد پس چرا با على(ع) دشمنى دارد؟
اگر بزرگترين و سخت ترين عبادت ها باشد ولى در حقيقت, از روى حب نفس باشد, هيچ ارزشى نخواهد داشت. نظير رياكار.
كسى كه در برابر على(ع) تكبر مى كند, در برابر خدا تكبر كرده, هر چند با زبان, به توحيد و لااله الاالله اقرار مى كند ولى در كنارش هواى نفس خويش را نيز مى پرستد و هوا پرستى با خداپرستى قابل جمع نيست...
ايمان كه با محبت على(ع) است يعنى از قلب مومن, خودپرستى, خود دوستى رها شود و صددرصد الهى شود. پس در يك جمله; محال است كه كسى براى حق تعالى خاضع باشد و براى على(ع) نباشد. .. هر كه براى خدا, كوچكى كرد در برابر على(ع) نيز كوچكى مى كند, بر عكس هر متكبر و هوا پرستى كه با خدا سر و كارى ندارد, با على(ع)نيز مخالف است و كارى ندارد.
نكته اساسى در اين است كه نمى توان نه خدا پرست بود و نه هواپرست, زيرا راه سومى وجود ندارد, اگر هوى آمد, خداپرستى, خالص نيست و تعبد و توحيد مى رود. به راستى آنچه درباره دوستى حقيقى يعنى ولايت, در روايات فرموده اند عين حق و حقيقت است نه مبالغه, زيرا اگر حب على نباشد, تمامش هوى و هوس و خيالات واهى است و دل خالى نمى ماند.
لازمه ايمان با معرفت, خشوع در برابر حق است, چنانكه در شيعيان على(ع) يافت مى شود و در اوصافشان گفته اند:
((آنان خاشع و خاضع و ذليل براى حق بوده و رام و نرم هستند(40)))
قساوت و غلظت و تندى و تيزى ضد ايمان است(41) و با محبت سازگار نيست. ((اگر ايمان آمد ديگر ((منيت و خودپرستى و به اصطلاح ((من)) در كار نيست. بلكه همه هستى خويش را تسليم حق مى كند و تكبر نمى ورزد.
با آگاهى از دستورات الهى, نپذيرفتن ولايت, ايمان منافقان است كه ((نومن ببعض و نكفر ببعض)): به برخى ايمان داريم و بعضى از دستورات الهى را نمى پذيريم.(42)
عدويش كند در جهنم مقام
اگر چه عبادت كند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
بجز با ولاى قرين بتول
على دامنت من گرفتم به دست
پس از تو به دامان نسل تو است
همى اين سخن دين و آيين ماست
هم ايمان و هم راه ديرين ماست
مرا تاكنون اين سخن بوده يار
بود تا به ديدار پروردگار(43)
 


پى‏نوشتها:
1. امالى طوسى, ص 726, ح 1526 و الجمل, ص 123 و الاحتجاج, ج1, ص 449, ح 1040.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج10 ص 286 و الجمل 124.
3. شرح نهج البلاغه, ج4, ص 106 و المناقب از ابن شهر آشوب, ج2, ص 115 و موسوعه الامام على بن ابى طالب(ع) ج9, صص 417 - 416.
4. الخرائج والجرائح, ج1, ص 180, ح;13 الصراط المستقيم, ح3, ص 41.
5. هفته نامه صدا, 79/5/22, به نقل از پرتو سخن شماره 50, 1379/7/20. پرتو نيز دو مقاله در پاسخ سخن اين نويسنده دارد.
6. برخى از كتاب هايى كه درباره مصونيت قرآن كريم از تحريف واين كه قرآن واقعى همين است كه در دست مردم قرار دارد, نوشته شده به اين قرار است:
الف) البرهان على عدم تحريف القرآن, سيدمرتضى رضوى, لندن - بيروت, دارالارشاد
ب) آرإ علمإالمسلمين فى التقيه والصحابه و صيانه القرآن الكريم, سيدمرتضى رضوى, لندن- بيروت.
ج) فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب رب الارباب, استاد حسن زاده آملى دام ظله.
د) ترجمه كتاب سابق به نام ((قرآن)) هرگز تحريف نشده است.
ه') احدوثه تحريف القرآن, رسول جعفريان و به زبان فارسى: افسانه تحريف قرآن
و) البيان فى تفسيرالقرآن, مرحوم آيه الله خويى(ره), موسسه انوارالهدى
ز) تدوين القرآن, على الكورانى العاملى, دارالقرآن الكريم.
ح) صيانه القرآن من التحريف, استاد آيت الله معرفت
ط) ترجمه كتاب سابق به نام ((مصونيت قرآن از تحريف)), ترجمه شهيد شهرابى, چاپ مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
ى) صيانت قرآن از استاد دكتر محمدى (تجار زادگان).
ك) الانتصار, مناظره هاى شيعه در اينترنت, ج 5 و... چاپ قم.
7. بقره (2): 257.
8. همان .
9. انبيإ (21): 73.
10. قصص (28): 41 ـ 42.
11. نسإ (4): 150 .
12. فضائل الخمسه من الصحاح السته, ج2, ص 34 و 102, نقل از تاريخ بغداد, ج13,ص 122 و ج11, ص 112.
13. احقاق الحق, ج4, ص :498 19-20 و ج20, ص 290, به نقل از چندين مإخذ.
14. ملحقات الاحقاق, ج20, ص 289-290. و ر.ك: احقاق الحق, ج4, ص 244, به نقل از ابوالمويد, موفق بن احمدبن احمد مشهور به خطيب خوارزمى در المناقب, ص 52 و ص 85 چاپ تبريز, علامه شيخ ابراهيم بن محمدبن ابى بكر بن حمويه حموينى در فرائدالسمطين, جلال الدين سيوطى در ذيل اللئالى, ص 65 چاپ لكهنو; قندوزى بلخى در ينابيع الموده, ص 55, چاپ اسلامبول .
15. الامام على(ع) فى آرإالخلفإ, ص 8, نقل از: مناقب خوارزمى, ص 32, ح;2 كفايه المطالب گنجى, ص 252, باب ;62 فرائدالسمطين جوينى, ج1, ص ;19 ارجح المطالب, ص 11.
16. احقاق الحق, ج5, صص 18-19, به نقل از حافظ خطيب خوارزمى در المناقب, ص 191, چاپ تبريز; علامه محدث, جمال الدين, محمدبن احمد حنفى موصلى مشهور به اين حسنويه در بحرالمناقب.
17. احقاق الحق, ج5, ص 121, ح115, نقل از حافظ محمدبن ابوالفوارس در الاربعين و محدث ابن حسنويه در بحرالمناقب.
18. فضائل الخمسه من الصحاح السته, ج2, ص 228 نقل از مستدرك الصحيحين, ج3, ص ;123 ميزان الاعتدال, ج1, ص 323, كنزالعمال, ج6, ص 156 و...
19. احقاق الحق, ج5, ص 43 و ج16, صص 600-505.
20. فضائل الخمسه من الصحاح السته, ج2, ص229, نقل از اسدالغابه, ج2, ص ;154 الاصابه, ج2, قسم 1, ص ;91 كنزالعمال, ج6, ص ;152 كنوزالحقائق از مناوى ص ;88 احقاق الحق.
21. فرائدالسمطين, حمويى, ج1, باب 68, ص 375.
22. ملحقات الاحقاق, ج18, ص 311.
23. ر.ك: احقاق الحق, ج9, صص270-293 و ج18, صص 311-322.
24. احقاق الحق, ج9, ص 315, و ر. ك صص 294- 308 و ج18, صص 323-330.
25. احقاق الحق, ج4, ص ;94 به نقل از بحرالمناقب ابن حسنويه و ج6, ص 104.
26. ملحقات الاحقاق, ج30, ص 291, به نقل از ((مختصرالمحاسن المجتمعه فى فضائل الخلفإ الاربعه)) ص ;162 نزهه المجالس, ج2 ص 186 و ر.ك: احقاق الحق, ج17, ص 232 و...
27. موسوعه الامام على بن ابى طالب(ع) ج8, ص 157, حديث 3513 و ر.ك: ح 3511-3516. نقل از منابعى چون فضائل الصحابه ابن حنبل, ج2, ص 677, ح;1157 المعجم الاوسط, ج5, ص 225, ح ;5153 الصواعق المحرقه, ص ;126 ذخائرالعقبى, ص ;131 تاريخ بغداد, ج10, ص 357, ح ;5511 تاريخ إصبهان, ج1 ص 400, ح;755 بشاره المصطفى, ص 200 ; مناقب خوارزمى, ص 320, ح;324 مناقب ابن مغازلى, ص 119, ح156, العمده, ص 285, ح35, مناقب ابن شهرآشوب, ج2, ص ;156 تفسير فرات, ص 287, ح387.
28. كنزالفوائد, ج2, ص ;180 بحارالانوار, ج32, ص 310, ح;275 موسوعه الامام على بن إبى طالب(ع), ج8, صص68-69, ح 3174-3179.
.29. احقاق الحق, ج4, ص 228, نقل از اسدالغابه, ج5, ص 101, چاپ مصر و ر.ك: ذخائرالعقبى محب الدين طبرى, ص ;66 مجمع الزوائد, ج9, ص 121 .
30. شواهد التنزيل حاكم حسكانى, ج1, ص 554, ح;558 موسوعه الامام على بن ابى طالب فى الكتاب والسنه, ج8, ص 69, ح 3176-;3179 ر.ك: تاريخ دمشق, ج42, ص 65, ح 8412 و ص ;66 كفايه الطالب, ص ;317 مجمع البيان, ج9, ص 43.
31. شورى (42): 23.
32. احقاق الحق, ج6, ص 367, نقل از خطيب خوارزمى در المناقب, ص 97, محب الدين طبرى, در ذخائرالعقبى, ص;67 سمعانى در الموافقه و در فضائل الصحابه; إرجح المطالب, ص ;573 روض الازهر, ص 366.
33. عوالم, ج15, ص 224.
34. احقاق الحق, ج6, ص 405, و ج16, صص 608-619. عوالم, ج15, 224.
35. تاريخ بغداد, ج13, ص 37, چاپ مصر ((السعاده)) التذكره ابن جوزى ص 32.
36. ميزان الاعتدال ذهبى, ج2, ص 128, چاپ السعاده مصر, احقاق الحق, ج4, ص 349, و ج6, ص 407.
37. احقاق الحق, ج6, ص 410.
38. نمل (27): 89.
39. شواهدالتنزيل, ج1, ص 485 ـ 552, به نقل از چند منبع مثل فرائدالسمطين, ج2, ص 297, الشافى ثعلبى, ج1, ص 102, طبع اول; العمده, ص 37, خصائص الوحى المبين, ص 128, چاپ اول.
40. اذلإ خاشعون, خاضعون, هينون, لينون.
41. براى آگاهى بيشتر ر.ك: كتاب قلب سليم, نوشته آيت الله دستغيب, بخش نخست.
42. سيدالشهدإ, آيت الله دستغيب, صص 137-148.
43. بوستان معرفت, مرحوم سيدهاشم حسينى تهرانى, ص 724.


منبع: فصلنامه پيام حوزه ـ ش 28و29 ـ بهار 80