زینب(س) پیامبر عاشورا

محمد محمدی اشتهاردی


گذشت ایامی چند از واقعه كربلا، باعث فراموش کردن بزرگی مصیبت و عبرت آموزی از پی آمدهای آن نمی شود. واقعیت این است كه تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، بیشتر از احساس مصیبت، پیش از وقوعش است. افزون بر این معمولاً پی آمدهای ستیز و فداكاری پس از پایان نبرد آشكار می شود.

روز عاشورا امام حسین (ع) و مردان همراهش، حتی جوانان و پاره ای از خردسالان نیز كشته شدند. بنابر آنچه در كتب تاریخ آمده است، در خیمه ها و اهل بیت امام حسین تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علی بن الحسین، امام زین العابدین، بود. او بیمار بود و گمان بردند كه او در حال احتضار است، و عمر او دیری نمی پاید. او را رها كردند، و نیازی به كشتن او احساس نكردند، زیرا گمان كردند كه او خود خواهد مرد.

جوان دیگری كه به شكل شگفت انگیزی از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت دیده بود، و در میان كشته شده ها بر زمین افتاده بود، بی هیچ حركتی یا نشانی از حیات.

پس از آنكه شعله های آتش نبرد فرو نشست، و خواستندكشته شده ها را به خاك بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش كردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخی كتب مقاتل رویدادهایی از او در مجلس ابن زیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه كشته شدند، و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین بر دوش حضرت زینب (س) باقی ماند، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شكل ممكن به انجام رساند.

بی شك او به همه مصیبت هایی كه در روز عاشورا امام حسین به چشم دید، دچار شد، و افزون بر آن او مصیبت از دست دادن امام حسین را نیز لمس كرد. اما در ورای این مصیبتها او وظایفی داشت.

نخستین آنها پاسداری از عزت امام حسین و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینكه آن را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنانكه پیش از این گفته ام، امام حسین با فداكاریهای گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زینب، برای رویارویی با این مصیبتها، زمینه را برای این مسأله فراهم كرد، تا در چهره آنان نشانی از ناتوانی و خواری نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نكنند. این گونه مسائل ابداً در كربلا نبود. امام حسین نیز در روز عاشورا بر این امر تأكید داشت. یعنی در روز عاشورا، یاران امام حسین برای مرگ پیش دستی می كردند. شاعر نیز چنین وصفشان می کند:

لبسوا القلوب علی الدروع كأنما یتهافتون علی ذهاب الانفس

(قلبها را بر روی زره نهاده بودند،گویی برای مرگ از یکدیگر پیشی می گیرند.)

آنها بر مرگ پیشی می گرفتند، گویی به برترین جاها و زیباترین آرزوها می رسند. خاندان حسین (ع) این گونه بر یكدیگر سبقت می گرفتند و هر كدام از آنها با اصرار و پافشاری می خواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بایستد. این همه، هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود كه راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین(ع) شخصاً به این مسأله به خوبی توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمی شد. بر فرزندان نمی گریست، و برای كشته شدگان مویه نمی كرد. در برابر دشمنان و غمها و مصیبتها ناتوانی نشان نمی داد. سخن معروف درباره او را شنیده اید: «فوالله ما رأیت مكسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته، أربط جأشاً ولا أقوی جناناً من الحسین» (به خدا سوگند هرگز شکست خورده ای را ندیدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصمم تر و استوارتر از حسین باشد)در این عبارت آنچه نمایان است اراده، استواری، روشنایی در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبتها باز هم همان موضع را، به روشنی نزد بانوان در همه شرایط این ایام و مصیبت ها، می بینیم؛ یعنی موضع قدرت و بی توجهی و بی اهمیتی به مرگ، جراحت و تشنگی و دشمن.

آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد رویداد برای ما بسنده است. لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی كه بر آن شدند از كربلا به كوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از كنار قتلگاه و كشته شدگان گذارندند. یعنی كوشیدند تا آنچه در نبرد برای كشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشكار سازند. چرا این كار را كردند؟ برای اینكه آنچه را امام حسین(ع) بدان می اندیشید، بی ثمر سازند. امام حسین می خواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها می خواستند كه حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله كنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.

این صحنه دلهره آور را تصور كنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هر یك از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان كشته شدگان دارد، اما گریه نمی كند. آنها وظیفه داشتند كه از زینب پیروی كنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی می كردند.

پشت سر حضرت زینب می رفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی كه حتی یك عضو سالم در آن دیده نمی شد. اما با این حال جسد پوشده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنان كه چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیك حسین ایستاد و سنگها و نیزه ها و شمشیرها را كنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند كرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربانی.»(خداوندا این قربانی را از ما بپذیر)

این قهرمانی را تصور كنید. حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و كوهها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر.)

با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت كه این كار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اینكه بر ما تحمیل شده باشد. هیچ كس نگفت بیایید و كشته شوید. هیچ كس نگفت كه برخیزید و هیچكس از ما این كار را نخواست. ما با آزادی كامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی كردیم و از خدا می خواهیم كه این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنانكه در مجلس ابن زیاد وقتی از او می پرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت كرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال كتب الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاهشان رفتند). بی شك پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور كشته شدگان و سید شهدا دیگر زنان تكلیف خود را در برابر شهداشان، دانستند. چرا كه هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلكه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می شد ما بدینجا آمدیم و می دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده كردیم و به سوی آن گام برداشتیم و تلاش كردیم و از خداوند می خواهیم كه آن را از ما بپذیرد. و اگر كارزار، بیش از این فداكاری می خواهد، ما آماده ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است كه رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.

من به آنچه از ناتوانیها و شیونها و ناله های امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده می شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا كه این مسایل منحرف كردن حركت امام حسین و مأموریت او است. هرگز نشانی از نشانه های سستی در حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود كه حسین آن را به انجام رساند. و كاری بود كه حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زینب، نقش مهم دیگری نیز به عهده گرفت و آن چیرگی بر توطئه بنی امیه بود. آنها می خواستند امام حسین را بكشند، بی آنكه كسی خبردار شود.

پس از آنكه مسلم بن عقیل به قتل رسید و كوفیان به عهدشان خیانت كردند و بیعت را شكستند، به سپاه ابن زیاد پیوستند. بنابراین كوفه محل دوستداران حسین نبود، بلكه صحنه ای برای دشمنانش بود. چرا حسین را آزاد نگذاشتند تا وارد كوفه شود؟ دلیل این كار چه بود؟

برای اینكه حسین بیرون از كوفه كشته شود، حر را با سپاهی فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسین شود. سپس او را از كوفه و همه مراكز مهم مسلمین دور كردند، تا كشته شود و كسی آگاه نشود. این نقشه آنان بود و برای همین بود كه همه مردان را كشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه»(او را بكشید و كسی را از این بیت زنده نگذارید.)

تلاش آنها بر این بود، می گفتند در صحرا توفانها می آید، شنها را با خود می برد، و اجساد را می پوشاند، و هیچ كس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه می دهند و می گویند: «خوارج را كشتیم». رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا كه مردم خوارج را وسیله ای برای هرج و مرج و پاره پاره كردن امت و فتنه انگیزی میان مردم می دانستند. از همین رو ممكن نیست كسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته شود، خوارج، گویی همه چیز پایان یافته. این حرف وسیله ای برای تبلیغات و پنهان سازی و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامی
” پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می گذاریم و او را بزرگ می داریم، زنی كه كاری را صورت داد، كه مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند.... “

بود.اینها مسائلی اساسی است برای پنهان كردن قتل حسین و پایان دادن و خلاص شدن از همه چیز. اما چه كسی این توطئه را خنثی كرد؟ زینب، سلام الله علیها. زیرا پس از نبرد، آن را برای مردم و در مراكز اسلامی بازگو كرد؛ در كوفه، در راه، در شام و در همه جا. چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد. كوفه علی را می شناسد. كوفه صدا علی را می شناسد. كوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا كنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته، و بسیاری از مردم علی را می شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه هاشان یاد می كنند. امام را می شناسند، صدای او را شنیدند و با صدا انس پیدا كردند و دانستند كه صدای علی از همین صداست. این صدا از كجاست؟

گفتند از زنی كه می گویند «خارجی» است. و زمانیكه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند كه با راویان مقاتل با زبان علی سخن می گوید.

در این لحظه بود كه دریافتند كسانی كه آنها را كشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پیروز شوند و دین خدا را یاری رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را كشتند. آنها بر اثر كارزار همسران و برادارن و فرزندان خودشان كشته شدند. در این هنگام ناله ها و گریه ها را آغاز كردند. حضرت زینب(س) برای آنها سخن گفت؛ نفس ها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتی زنگ چارپایان نیز از حرکت افتاد. مردم شیون و زاری آغاز كردند. پس از این، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را برای آنها به تصویر كشید.

نتیجه آن شد كه تا زنیب وارد كوفه شد و یك یا دو روز در آنجا ماند، كار انجام گرفته برای همه كوفیان روشن شد؛ قضیه كشتن حسین و آنچه رویداده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوزها و همه چیز. زینب بدینسان از شهری به شهر دیگر می رفت.

چرا از شهری به شهر دیگر می رفت؟ شما می دانید كه در گذشته كاروان نمی توانست زمان زیادی در بیابان به مسیرش ادامه دهد. زیرا اسبان و قاطران و امكانات حمل و نقل توانایی نداشتند كه مثلاً پانصد كیلومتر در بیابان بروند. از همین رو ناچار بودند كه از راههایی بروند كه از شهرها و روستاها می گذشتند. بنابراین اسرا را از راهی كه در آن ساكنانی بودند، گذراندند. یعنی از شهری به شهری و از روستایی به روستایی، و آنها را مستقیماً از نجف به شام نبردند.

در هر شهری كه وارد می شدند، همان قصه تكرار می شود: زینب سخن می گوید و مردم جمع می شوند و از او می پرسند: چه اتفاقی افتاد؟ تو كیستی؟

این كار تا شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبه ای كه زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جائی كه همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشاری كرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه كند؟ آیا می تواند همه را بكشد؟

هر كجا كه این بانو می رود، مردم به جنبش می افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشكار می شود. در اندك زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از این بود كه امت دانست كه خودش مسئول است و مقصر. باید گناهش را جبران كند و از آن توبه. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسداری از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسین (ع)، و رساندن خبر مصیبتها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالیكه بنی امیه می كوشیدند آنها را در بیابان دفن كنند.

پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می گذاریم و او را بزرگ می داریم، زنی كه كاری را صورت داد، كه مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اینها یك تجربه شكوهمند و تابناك، و واقعه ای عبرت آموز در برابر ماست و در می یابیم همانگونه كه مرد می تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز می تواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونه ایست برای قهرمانان و كمالیست برای مردان، زینب نیز نمونه ایست برای زنان. آن چنانكه مرد مسلمان می تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز می تواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگی و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون».(62:10)(آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی شوند)

این واقعه در برابر ماست و ما به سخنی از سخنان امام حسین، هنگامی كه از مكه خارج شد، توجه می كنیم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، ارید الاصلاح فی امه جدی ما استطعت، ارید لامر بالمعروف و النهی عن المنكر» (به خدا سوگند از روي سرمستي، طغيانگري، ظلم و فساد قيام نكردم. اصلاح در امت جدم راهر اندازه كه در توانم باشد، خواستارم. مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم )

رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه می شود. در اینجا این پرسش مطرح می شود كه آیا امت جد حسین، فقط در عصر امام حسین بودند، آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهی از منكر و اصلاح مردم مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینكه ما نیز از آن امت هستیم؟ ما نیز به اصلاح نیازمندیم، و به امر به معروف و نهی از منكر. طبیعتاً این كار همیشگی است. پس ما هنوز در شرایط مناسب برای تحقق اهداف امام حسین هستیم. به سخن دیگر امام حسین در زمان خودش كشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهی از منكر کند.

پس در زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، اگر منكر ترك شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح، امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه كه معروف ترك شود و به منكر عمل، و میان مردم فساد اشاعه یابد، بدین معناست كه در این برهه از زمان و این نسل از امت، خون امام حسین را به هدر داده است. آیا می شنوی؟ ای كسی كه برای امام حسین اندوهگین هستی و بر امام حسین گریه می كنی، امروز هر چه فساد بیشتر شود و اصلاح جامعه كمتر، كمكی است برای به نابودی كشاندن اهداف امام حسین. اهدافی كه امام حسین برای آنها كشته شد.

پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلكه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح كرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولابطراً» این كار برای پیروزی بر كسی یا برای كسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم.

هرگز چنین نیست، بلكه رسالتی را كه امام حسین آن روز هدف قرار داد، امروز نیز برجاست؛ زیرا كه امت بر جاست.

پس ما بجای آنكه امروز بگوییم و آرزو كنیم كه «یالیتنا كنا معك فنفوز فوزاً عظیماً»(کاش با تو بودیم تا به سعادتی بزرگ نائل می شدیم) می توانیم او را یاری كنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازیم. این كار شدنی است و در برابر ماست.

حالا خود دانید ای مؤمنان، توجه به خود كنید كه نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه كنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود می خواهید، برگزینید.

الله سبحانه و تعالی یهدینا سواءالسبیل و غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم.

به مناسبت ماه صفر ماه ابلاغ پیام شهیدان کربلا سرگذشت بانویی بزرگ و شکوهمندرا پیش چشم می آوریم که به راستی تکمیل کننده نهضت عاشورا و تبیین کننده ماهیت آن نهضت بود، و در عین آن که بار سنگین فراق و اسارت را بر دوش می کشید، در همه جا از فرصت استفاده کرد تا پیام و اهداف نهضت عظیم حسین(ع)

را برای همه روشن کند، و به افشاگری بر ضد ستمگران بپردازد، و به راستی شاعردر شان او چقدر زیبا گفته:

تا قلم لب بر مرکب می زند بوسه بر جا پای زینب می زند کربلا می مرد اگر زینب نبود شیعه می پژمرد اگر زینب نبود ای زبان صدق و تصدیق و صفا اولین بیمار چشمت مصطفی عصمت زهرا عزیز مرتضی در تو جاری رستخیز مرتضی عصر عاشورا علم در دست توست کرسی و لوح و قلم در دست توست...

حضرت زینب(س) چون قهرمانی وصف ناپذیر پس از عصر عاشورا کمر همت بست تا دربرابر انواع طوفان های شکننده حوادث، راست قامت باقی مانده، او این نهال نوپای عاشورا را پرورش داد، آن را به کوفه و شام و مدینه و هر جای دیگر که توانست با خود برد، و با هجرت ها و مجاهدات خستگی ناپذیرش به تربیت و رشد آن پرداخت.

بنابراین نهضت عاشورا ثمره مجاهدات امام حسین(ع) بود، و زینب پرورش دهنده این نهال، از این جهت که آن را بسیار عالی پرورانید، و بسیار جالب پیام های آن را به جهانیان ابلاغ فرمود:

شاید بر همین اساس بود که پیامبر(ص) ویژگی های زینب(س) را هم چون خدیجه کبری(س) خواند، در آن هنگام که خبر ولادت حضرت زینب(س) را به پیامبر(ص)دادند، آن حضرت فرمود:

«نوزاد را نزدم بیاورید»، وقتی که زینب(س) را به نزد او بردند، فرمود:

«به حاضران و غایبان وصیت و سفارش می کنم که احترام این دختر را پاس دارند،همانااین دختر شبیه حضرت خدیجه(س) است.» در این تشبیه اسراری عمیق نهفته است، و بیان کننده آن است که همان گونه که وجود ربرکت حضرت خدیجه(س) برای پیشرفت اسلام دارای آثار بسیار مبارک و کارساز بود، و هم چون مادری، اسلام راپرورش داد و همه امکانات خود را برای پیشرفت اسلام با کمال ایثار نثار کرد.

زینب(س) نیز این گونه به جا پای جده اش خدیجه(س) پا نهاد، و از اسلام حمایت کرد، و نهضت عاشورا را که حادثه ای عظیم برای نجات اسلام از دستبرد ناپاکان بود، پروراند و همه امکاناتش را در این راه نثار نمود.

زینب(س) شخصیتی است که پیامبر(ص) صبر کرد که نامگذاری او از جانب خداوندبزرگ صورت گیرد، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: «خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: «نام این دختر را زینب بگذار، چرا که این نام را درلوح محفوظ نوشته ایم.» واژه «زینب » از دو کلمه زین و اب، ترکیب یافته که به معنای زینت پدر است، این نام برای حضرت زینب(س) نشان دهنده آن است که روش و منش او، مایه زینت و سرافرازی پدرش حضرت علی(ع) خواهد بود، در این مقایسه زیبا نیز به عظمت زینب(س) پی می بریم، چرا که وجود پربرکت حضرت علی(ع) یعنی یگانه حامی پیامبر(ص)، نخستین ایمان آورنده به اسلام و بزرگ ترین فداکار دین اسلام، در حدی که گفتند: اسلام در آغاز به اخلاق پیامبر(ص) و شمشیر علی(ع) واموال انفاق شده خدیجه(س) پیشرفت نمود، بنابراین زینب(س) به قدری به حضرت علی(ع) نزدیک بود، که راهکارهای زندگی اش، روش و منش امیرمومنان علی(ع) رامی آراست، و موجب سرافرازی و سربلندی علی(ع) بود.
عرفان زینب(س) در خردسالی

به گفته روان شناسان: «سه اصل در تکوین و تکامل شخصیت انسان، نقش اساسی دارد:

1 وراثت

2 تربیت

3 محیط.»

این سه اصل به طور صحیح و کامل در پیدایش شخصیت زینب(س) تاثیر داشت، همه ارزش ها را از پدرو مادرش علی(ع) و فاطمه(س) به ارث برد، تحت نظر مستقیم این پدر و مادر نمونه پرورش یافت و در محیطی رشد کرد که کانون فضایل و صفا و صمیمیت بود; درمدینه، در میان خاندان ممتاز نبوت و شیفتگان مخلص این خاندان، بر همین اساس انوار درخشان انسانیت و ارزش های والای اسلامی و انسانی در وجود او شکوفا وبارور شد. بدین سبب، از همان خردسالی، به اصطلاح در یک شب، ره صد ساله راپیمود از این رو روایت شده، روزی حضرت علی(ع) زینب را که در آن هنگام کودک خردسال بود در آغوش گرفت، در ضمن نوازش به زینب(س) فرمود: «بگو: دو»

زینب(س) سکوت کرد. علی(ع) فرمود:

دخترم چرا ساکت هستی؟ صحبت کن بگو:

«دو»، زینب(س) با شیرین زبانی ویژه ای عرض کرد: «پدر عزیزم! زبانی که به گفتن «یک » حرکت و عادت نموده، چگونه کلمه دو بگوید؟» (منظور زینب(س)یکتایی خدا بود که تمام ذرات وجودش به توحید الهی گواهی می داد.) حضرت علی(ع)

در پاسخ معنی دار زینب(س) خرسند شد، او را به سینه اش چسبانید و پیشانی اش رابوسید.

بار دیگر زینب(س) سوالی مطرح کرد ، از پدر بزرگوارش پرسید: «پدرجان! آیا فرزندانت را دوست داری؟» علی(ع) فرمود:

آری، البته! چگونه شما را دوست نداشته باشم، با این که میوه دل من هستید؟»

زینب(س) (که متوجه توحید افعالی خداوند بود) عرض کرد: پدر عزیزم! در دل دودوست جمع نمی شود، دوستی خالص برای خدا است، لطف و مهربانی برای ما است.»

این بیان شیوا و پرمحتوای زینب(س) سخن حضرت علی(ع) را توضیح داد، که دوستی ظاهری همان مهربانی است، و دوستی حقیقی باید منحصر به خدای یکتا و بی همتاباشد. حضرت علی(ع) با طرح این گونه سوال ها، مقام ملکوتی زینب(س) را به دیگران معرفی می کرد.

آری بانویی که در کنار پنج تن آل عبا علیهم السلام رشد کرده، چرا چنین نباشد؟ !

روزی میهمانی به خانه امیرمومنان علی(ع) آمد،غذا در خانه نبود، حضرت علی(ع) از فاطمه(س) پرسید: «آیا غذایی در خانه یافت می شود؟» فاطمه(س) پاسخ داد: در خانه جز یک عدد نان نیست که آن را هم برای دخترم زینب(س) ذخیره کرده ام [زینب(س) در این هنگام حدود پنج سال داشت]زینب(س) بیدار بود، سخن مادر را شنید و گفت: «نان مرا به میهمان بدهید، من صبر خواهم کرد.» آری از کودکی، آثار عظمت، صلابت و شکوه از چهره زینب(س)دیده می شد، و همه چیز نشان می داد که او در آینده بانویی بسیار ارجمند خواهدشد، به طوری که وجود با برکتش تجلی گاه جلوه های الهی خواهد گردید.

زینب (س) در آیینه عاشورا

در پیدایش و تکمیل نهضت و فرهنگ عاشورا، حضرت زینب(س) شریک امام حسین(ع) بود، که در مجموع می توان فت حضور و شرکتش در این نهضت عظیم، پس از امام حسین(ع) از همه بیش تر بود.

او از مدینه تا مکه و از آن جا تا سرزمین کربلا، و در ماجرای عاشورا، یار ویاور مخلص و پشتوانه نیرومند امام حسین(ع) بود، تا آن جا که دو نوجوانش محمدو عون(ع) را در روز عاشورا فدای نهضت امام حسین(ع) کرد،

وقتی امام حسین(ع)پیکر به خون تپیده این دو جوان را از میدان به کنار خیمه آورد، زینب(س) ازخیمه بیرون نیامد، مبادا رنج امام حسین(ع) با دیدن زینب(س) افزون شود، ولی در مورد حضرت علی اکبر(ع) از خیمه بیرون دوید و به استقبال جنازه پاره پاره او شتافت، و با برادرش همنوا گردید، و مطابق پاره ای از روایات، زینب(س) برای تسلی خاطر امام حسین(ع) زودتر به بالین علی اکبر(ع) رفت، هنگامی که امام حسین(ع) به قتل گاه رسید، نخست نگاهش به زینب(س) افتاد، و این تدبیر، درفرونشاندن شدت ناراحتی امام حسین(ع) نقش به سزایی داشت.

زن مگو مرد آفرین روزگار زن مگو بنت الجلال اخت الوقار زن مگو خاک درش نقش جبین زن مگو دست خدا در آستین...

زینب(س) پس از عاشورا سه موضوع حساس را بر عهده گرفت و به خوبی آن را اجراکرد:

1 سرپرستی از بازماندگان شهیدان;

2 حمایت و نگهبانی از امام وقت، حضرت امام سجاد(ع);

3 ابلاغ پیام شهیدان به مردم.

خطبه های او در کوفه، در مجلس ابن زیاد، و خطبه غرای او در شام در مجلس یزید،و گفتار آتشین و عمیق او در هر کوی و برزن آن چنان جامع و قاطع بود که هم چون صاعقه ای خرمن هستی ستمگران را می سوزاند و تار و پود زندگی پوشالی آن ها را ازهم می گسست، و بسان نوری درخشان بود که فرهنگ عاشورا را نشان می داد، و مردم را به سوی اهداف و ارزش های حاکم بر عاشورا جذب می کرد.

او در روز یازدهم محرم وقتی که کنار بدن پاره پاره برادرش امام حسین(ع) آمد،آن بدن را با دستهایش اندکی بلند نمود و عرض کرد: «الهی تقبل منا هذاالقربان; خدایا این قربانی را از ما بپذیر.»

و در روایتی دیگر آمده، عرض کرد: «اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان; خدایا! این قربانی اندک از مابپذیر.»

این تعبیر نشان دهنده نهایت فروتنی و سپاسگزاری حضرت زینب(س) درپیشگاه خدا است، و در عین حال تیری هم چون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است که هان ای دشمنان سنگ دل هرگز نپندارید که ما خوار شده ایم، بلکه ما سرافراز هستیم،چرا که برای خدا قربانی داده ایم.

بر همین اساس، در مجلس ابن زیاد هنگامی که او از روی شماتت به زینب(س) گفت:

«دیدی که خداوند با برادر و خاندانت چه کرد؟» زینب(س) در پاسخ فرمود: «مارایت الا جمیلا...; جز خوبی چیزی ندیدم،

اینان افرادی بودند که خداوند مقام ارجمند شهادت را سرنوشتشان ساخت، از این رو داوطلبانه به آرامگاه های خودشتافتند، و به زودی خداوند بین آنان و تو جمع کند، تا تو را به محاکمه بکشند، اکنون بنگر در آن محاکمه چه کسی پیروز و چه کسی شکست خورده و درمانده است؟ مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه.»

بخش هایی از خطبه حضرت زینب(س) در کوفه

حضرت زینب(س) در کوفه دو خطبه خواند، حذیم بن شریک اسدی می گوید: «به زینب(س) نگاه کردم، سوگند به خدا تا آن روز بانوی پوشیده ونجیبی را همانند او ندیده بودم که آن چنان شیوا، قاطع و شیرین سخن بگوید،گویی سخنانش از زبان حضرت علی(ع) فرو می بارید، به مردم اشاره کرد که ساکت باشید، با این اشاره نفس ها در سینه ها حبس شد، زنگ هایی که در گردن اسب ها واسترها بود از حرکت باز ایستاد، آن گاه خطبه را با حمد و سپاس خدا و درود به پیامبر(ص) و خاندانش شروع کرد.»

آن چنان خطبه زینب(س) مردم را تحت تاثیرقرار داد که صدای گریه و شیون آنها بلند شد، آنها در ماتم عمیق فرو رفتند،حیران و بهت زده، اظهار پشیمانی می کردند که چرا به یاری امام حسین(ع)نشتافته اند.

در بخشی از این خطبه چنین می خوانیم: «یا اهل الختل والغدر والخذل اتبکون؟... انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا; ای نیرنگ بازان و بی وفایان و پراکندگان! آیا به حال ما گریه می کنید؟... مثل شمامثل آن زنی است که به شدت رشته های خود را پس از تابیدن باز می کرد، شما نیزعهد شکنی کردید.»

و در فراز دیگر فرمود: «ویلکم یا اهل الکوفه اتدرون ای کبد لرسول الله فریتم، و ای کریمه له ابرزتم...؟; ای مردم کوفه! وای بر شما،آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا(ص) را بریدید؟ و چه افراد پوشیده ازحجاب را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی را از او ریختید؟ و چه احترامی رااز او هتک کردید؟.... آیا برای شما شگفت آور است که آسمان برای این ماجرا خون ببارد؟ همانا شکنجه و عذاب جهان آخرت ننگین تر خواهد بود، و کسی شما را یاری نکند، و به مهلتی که به شما داده شده است بهره مند نخواهید شد...»

زینب(س) در قسمت آخر خطبه، برای مصائب جان سوز برادرش حسین(ع) اشعاری خواند و گریه کرد، در این حال به قدری منقلب شد و پراحساس می گریست و سخن می گفت که امام سجاد(ع) او را این چنین تسلی خاطر داد: «... و نت بحمدالله عالمه غیرمعلمه، فهمه غیر مفهمه... ; تو به حمدالله دانشمند بدون استاد، و دانای خودساخته هستی، بدان و تحمل داشته باش که گریه و ناله، رفتگان را بازنمی گرداند.» حضرت زینب(س) به سخن امام سجاد احترام کرد و سکوت نمود.
گوشه هایی از خطبه زینب(س) در برابر یزید

در مجلس یزید، همه چیز در ظاهر به نفع یزید بود، اما آن هنگام که زینب(س) خطبه خواند به راستی همه چیز رادگرگون کرد، و شام یزیدی را به شام غریبان تبدیل نمود، و هم چون صاعقه سوزان و رگبار شدید سرزنش بر همه زندگی ننگین یزید بود در این جا نظر شما را به چند بخش از آن خطبه جلب می کنم:

«و کیف یرتجی مراقبه ابن من لفظ فوه اکباد الازکیاء، و نبت لحمه من دماءالشهداء; به راستی چگونه توقع و امید دل سوزی از پسر آن کسی باشد که دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان رویید.»

یزید قبل از این خطبه افتخار کرده بود که از فرزندان خندف است، که با سیزده واسطه به او می رسید، و خندف در عصر خود به عنوان بانوی خیراندیش معروف بود،

زینب(س) در این مورد با یزید مقابله به مثل کرد گویی به او فرمود: به جده سیزدهم خودمناز، بلکه به جده نزدیک خود «هند» مادر معاویه را بنگر که در جنگ احد جگرحضرت حمزه را درآورد و به دهان کشید و به خون آشامی معروف بود، چرا راه دورمی روی؟!

«فوالله ما فریت الا جلدک، و لا جزرت الا لحمک...; سوگند به خدا جزپوست خود را ندریدی، و جز گوشت خود را نبریدی، و قطعا با همین باری که ازریختن خون خاندان رسالت، و هتک حرمت آنان بر دوش داری، نزد رسول خدا(ص) واردمی گردی، در آن هنگام که خداوند همه را جمع می کند، و حق آنان را بازمی گیرد.»

«حسبک بالله حاکما، و بمحمد خصیما، و بجبرئیل ظهیرا، و سیعلم من سول لک و مکنک رکاب المسلمین، بئس للظالمین بدلا; و همین عذاب تو را بس که دردادگاه خدا، خداوند حاکم و داور است، و محمد(ص) از جانب ما مدعی ما است، وجبرئیل پشتیبان ما می باشد، و به همین زودی آن کس که تو را فریب داد و برگرده مردم سوار کرد (یعنی معاویه) خواهد فهمید که برای ستمگران عوض بدی خواهد بود.»

«و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتک، انی لاستصغر قدرک; اگرچه حوادث روزگار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، ولی ارزش تو از نظر من ناچیزاست.»

«الا فالعجب کل العجب بقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء;آگاه باش که مایه تعجب و بسی شگفتی است که افراد باشخصیت از حزب خدا، در جنگ با افراد حزب شیطانی که بردگان آزاد شده هستند کشته می شوند.»

«فکد کیدک،واسع سعیک، و ناصب جهدک، فوالله لاتمحوا ذکرنا و لاتمیت وحینا، و لاتدرک امدنا...; هر نیرنگی خواهی بزن، و هر اقدامی که توانی بکن، و از هر کوششی دریغ منما، که سوگند به خدا نه می توانی نام ما را محو کنی، و نه می توانی وحی ما را خاموش کنی و به منتهای مقام ما برسی، و هرگز نتوانی ننگ این ستم را ازخود بزدایی، رای تو سست، و شماره ایام دولتت اندک است، و جمعیت تو متلاشی وپراکنده شود، تا آن روز (قیامت) فرا رسد که منادی حق فریاد زند; آگاه باشیدلعنت خدا بر ستمگران باد.»

خطبه حضرت زینب(س) به طور کلی مجلس یزید، بلکه وضع شام را تغییر داد، و همه چیز را دگرگون ساخت، منطق قوی و نفس قدسی فوق العاده زینب(س) باعث شد که آن چنان رعب و وحشت در یزید و یزیدیان ایجادگردید که یزید نتوانست شعله سخن را در ذهن زینب(س) خاموش سازد، چرا که می دیدمجلس و مجلسیان در چنبره کلام آتشین حضرت زینب(س) قرار گرفته است. از آن پس،سیاست ظاهری یزید عوض شد، او در ظاهر اظهار پشیمانی می کرد، و گناه را به گردن ابن زیاد می انداخت. یزید دستور داد تا با نرمش و اخلاق نیک با اهل بیت امام حسین(ع) رفتار شود، و آنها را محترمانه به مدینه باز گردانند، وهودج های شترها را با پارچه های پرزرق و برق آراسته کنند، زینب(س) که ازهوشیاری و قاطعیت و تدبیر بالایی برخوردار بود، دریافت که یزید می خواهد بااین گونه ظاهرسازی، خون شهیدان را لوث کند، بی درنگ با قاطعیت فرمود:

«هودج ها را سیاه پوش کنید تا مردم بدانند که ما در سوگ شهادت فرزند زهرا(س)به سر می بریم.» این سخن شور و هیجان شدیدی در مردم ایجاد کرد. 


منبع: ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 198