راز ماندگاری نهضت کربلا

گفتاری از آیت الله جوادی آملی‏‏


مسئولیت انسان در برابر نعمت‌ها

خدای سبحان به هر کس نعمتی می‌دهد، به همان اندازه مسئولیت می‌طلبد؛ اگرچه نعمت عظیم در فرهنگ قرآن، همان نعمت ولایت اهل بیت:است؛ )وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ...( که با مسئولیت نیز همراه است )ثُمّ لَتُسْئَلُنّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النّعیمِ(. اگرچه وجود مبارک امام هشتم(ع) فرمود: <نحن النعیم>، اما این لسان، لسان حصر نیست تا آیه را منحصر کند؛ یعنی اینکه از شما در قیامت تنها از نعمت ولایت سؤال شود و نسبت به نعمت‌های دیگر مسئول نباشید، اینطور نیست. با این حال ولایت در رأس امور قرارداد؛ زیرا جزء اصول کلامی ماست؛ در غیر این صورت هر نعمتی که خدای سبحان به انسان داده است، در برابر او سؤالی هم هست. بنابراین مطلب اول، مسئول بودن انسان در برابر نعمت‌های الهی است. مطلب دوم این است که خدای سبحان هر نعمتی که به ما داد، راه حفظ آن نعمت را نیز به ما عطا کرد و ما را مسئول آن نعمت قرار داد؛ یعنی هم راه حفظ و وسیله حفظ را به ما نشان نمود و هم به ما هشدار داد که این نعمت در معرض دستبرد بیگانگان است. همچنین ما را راهنمایی کرد که از آن وسیله کمک بگیرید تا از دستبرد بیگانگان حفظ شود.

ارائه راهکار حفظ نعمت توسط پروردگا

بنابر این هر نعمتی خدا به ما عطا کرد، ما مسئول آن نعمت هستیم. همچنین برای صیانت هر نعمت، یک وسیله‌ای نیز به ما عطا کرده و ما را به پاسداری از آن نعمت موظف کرده است تا نگذاریم بیگانگان از آن سوء استفاده کنند.سوم اینکه گفتند: اگر آن نعمت علم، سواد و دانش است، شما باید <صائن للنفس> باشید؛ یعنی اگر کسی یک فضل علمی دارد و به مقام علمی رسیده است، گذشته از اینکه باید عادل باشد؛ باید صائناً لنفسه و نفوذ ناپذیر باشد و بیگانه نتواند در او راه پیدا کند. اینکه فرمود: <أما مَن کان مِن الفقهاء صائناً لنفسه، مطیعاً لأمر مولاه، تارکاً لهواه>؛ یعنی فقیه، عالم، آگاه و عادل است. هیچ واجبی را ترک نمی‌کند، هیچ حرامی را انجام نمی‌دهد، اما عدالت کافی نیست که علم را پاسداری کند؛ بلکه این شخص باید صیانت نفس داشته باشد.

حفظ نعمت علم در پرتو صیانت نفس

واژة «معنوی» <صیانت> به معنای خویشتن داری، نفوذ ناپذیری، آگاهی، دشمن شناسی، دوست شناسی، تسلیم نشدن و مانند آن است. سه قید را دربارة مراجع و غیر مراجع ذکرکرده‌اند؛ فقاهت، عدالت و صیانت. <أما مَن کان مِن الفقهاء صائناً لنفسه، مطیعاً لأمر مولاه، تارکاً لهواه>؛ <مطیعاً لأمر مولاه>، یعنی تمام واجب‌ها را انجام می‌دهد. <تارکاً لهواه>، یعنی همه محرمات را ترک می‌کند؛ یعنی عادل کامل است. عدالت در عین حال که لازم است، هرگز کافی نیست. چیز دیگری نیز لازم است، یعنی سواد کافی، عدالت کافی و شعور سیاسی کافی؛ <صائناً لنفسه>. این فرد باید خویشتن دار باشد، مواظب باشد که بیگانه راه پیدا نکند، چیزی از او نگیرد، چیزی از او نشنود، چیزی از او نداشته باشد، در او نفوذ نکند و این کار آسانی نیست. عدالت کار آسانی است، به دلیل اینکه بر همه ما واجب است، عادل باشیم؛ اما اگر کسی عادل نبود، نمی‌شود به او اقتدا کرد؛ اگر کسی عادل بود، می‌شود به او اقتدا کرد و مانند آن. این‌ چنین نیست که عدالت برای یک گروه خاصی واجب باشد! عدالت، یعنی انجام واجب و ترک حرام؛ این کار بر همه واجب است؛ یعنی بر هر مسلمانی واجب است عادل باشد. اگر برخی‌ها فاقد این وصف بودند، از بعضی از کمالات و سمت‌ها محروم‌اند، اما صیانت مقدور همه نیست. کسانی که بخواهند پست‌های کلیدی در اسلام داشته باشند، باید عالم و در رشته خودشان متخصص باشند، عادل و نفوذ ناپذیر باشند. این <نفوذ ناپذیری>، ارزان به دست نمی‌آید و فراوان و مبذول نیست؛ بلکه دیریاب و کمیاب است. باید به سراغش رفت و پیدایش کرد. کسانی که بخواهند یک سمت‌های کلیدی پیش خدا داشته باشند، باید <صائناً لنفسه> باشند که هیچ کسی در آن‌ها اثر نکند. این صیانت لنفس، مرحله رقیق و نازلش همان است که در سوره مبارکه صف بیان شده است: <این رزمندگان میدان جنگ باید بنیان مرصوص باشند>.<رصاص> یعنی سرب. گاهی شما قصری می‌سازید؛ ملاطش سرب است. این مرصوص نیست! اما زمانی قصری می‌سازید، یک خانه‌ای می‌سازید که پایه‌اش سرب است، مصالحش سرب است، ملاطش سرب است، دیوارش سرب است، گچ‌اش سرب است؛ غیر از سرب چیزی در آن به کار نرفته است. این صدر و ساقه‌اش مرصوص است. این را می‌گویند: <بنیان مرصوص>. فرمود: ما در میدان جنگ، رزمندگان رصاصی و سربی می‌طلبیم، ) إِنّ اللّهَ یُحِبّ الّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفّاً کَأنّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ(. این تازه، برای جهاد اصغر است! کسی که فقیه است، باید کامل‌تر از این باشد. کسی که مسئولیت‌های دیگر دارد، باید والاتر از این باشد، نفوذ ناپذیر باشد. نفوذ ناپذیری هم کار آسانی نیست. یک شعور بالا و والای سیاسی عمیق می‌خواهد. مردم را بشناسد، درون مردم را ببیند، از طعم بد پیشنهادِ پیشنهاد دهنده بفهمد، این چه کاره است! این، نه درحوزه پیدا می شود و نه در دانشگاه. این، در مسجد است و حسینیه. این، جان کندن و وارستگی و گریه‌های شب می‌خواهد تا آدم بفهمد این دهان، بدبوست. پست‌های کلیدی در اسلام برای این گروه است. این‌ها که <صائناً لنفسه> هستند؛ یعنی باید نفوذ ناپذیر باشند، همان‌طوری که درصدد این نیستند کسی را فریب بدهند، کسی هم توان فریب این‌ها را نداشته باشد.

لزوم استفاده صحیح از نعمت‌های الهی

اگر خدای سبحان یک نعمت یا جمالی به ما داد، در کنارش جلالی را از ما طلب کرد که با آن جلالت و شکوه، از این جمال و نعمت پاسداری کنیم. سواد یک نعمت است؛ باید با یک جلال از این جمال حمایت کرد. آهنگ خوب، صدای خوب، نغمه خوب، حنجره پاک، این نعمت الهی است. باید یک جلالی باشد که از این حنجره پاک حمایت کند.

گاهی این حنجره قرآن می‌خواند، گاهی مداحی می‌کند، این‌ها خیر و برکت و رحمت است که همیشه هم نیست؛ طولی نمی‌کشد که نعمتی با یک سرما خوردگی از ما گرفته می‌شود، بنابراین زودگذر است! وقتی سن آدمی کمی بالا می‌رود و به شصت سال نزدیک می‌شود، دیگر از ما گرفته می‌شود. این نعمتی نیست که بماند. حالا که ماندنی نیست و فقط چند صباحی در اختیار ماست و جمال هم هست؛ باید با جلال از این جمال حمایت کنیم و نگذاریم بیهوده صرف شود؛ اما راه بیهوده صرف کردن آن چیست؟

ضرورت برگزاری مجالس اهل بیت(علیم السلام): در شأن آن ذوات مقدس

گاهی ما مجلس عادی را می‌گذرانیم. در مجلس عادی کف زدن و ... عیبی ندارد؛ اما گاهی به نام کسی که همتای قرآن کریم است، مجلسی را برگزار می‌کنیم. <حسین بن علی(ع)> همتای قرآن کریم است و از آن پایین‌تر نیست. اینکه رسول خدا (ص) فرمود: <إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتابَ الله و عترتِی لن یفترقا حتی یردا عَلَی الحوض>، به همین معناست. حال اگر شما بخواهید با کف زدن، از قرآن تجلیل کنید، این، دیگر مجلس قرآنی نیست. ممکن است چند جوان یا نوجوان، از کف‌زدن‌ها خوششان بیاید، اما شما باید عظمت و جلالی داشته باشید که این نغمه را هر جا مصرف نکنید. هم خوب بخوانید، هم چیزهای خوب بخوانید؛ مانند سخنرانان ما و در کل همة ما، وظیفه داریم که هم خوب حرف بزنیم و هم حرف خوب بزنیم که هم حرف‌های علمی بزنیم، مستند به آیات و روایات و عقل برهانی باشد. خرافه و افسانه و داستان بی مغز نباشد و هم خوب حرف بزنید که مردم بفهمند و ادب را رعایت کنید. گفتار و نوشتارمان باید ادیبانه باشد. این دو کار، وظیفه گوینده‌هاست؛ هم خوب حرف زدن، هم حرف خوب زدن. اما آن دو کار هم وظیفه خواننده‌هاست؛ هم چیزهای خوب بخوانند، هم خوب بخوانند. بنابراین افسانه، قصه، دیدن خواب؛ وقتی ریشه علمی نداشته باشد، ممکن است اشک بیاید، اما اشک عقلی نیست.

گریه و خنده معقول و نامعقول

گریه دو قسم است، همان‌طور که خنده هم دو قسم است؛ گاهی انسان را قلقلک می‌دهند، می‌خندد؛ این خنده معقول نیست. وقت طنز ادبی می‌گویند، انسان می‌خندد؛ آن یک خنده علمی است، بین این دو خنده فرق است. گاهی مارش عزا می‌زنند و کسی اشک می‌ریزد.گاهی نام حسین بن علی(ع)را می‌برند، اشک می‌ریزد؛ این دو گریه یکسان نیست.

هر گریه‌ای ثواب ندارد و سازنده نیست. خدا این نعمت را به شما داد که مثل مارش عزا نباشد. جریان ترجیع بند مرحوم محتشم کاشانی را شنیدید. ادیب‌های فراوانی بعد از محتشم کاشانی ترجیع بند گفته‌اند، اعم از فقها و غیرفقها. انسان به مقدار فهم‌اش ثواب می‌برد، نه به مقدار حنجره‌اش. به مقدار درک‌اش ثواب می‌برد، نه به مقدار آهنگش.

ضرورت اهتمام به گریه عاقلانه در مرثیه سالار شهیدان

شما به مقداری که <گریه عاقلانه> از مردم بگیرید، کافی است. لازم نیست که شور ایجاد کنید و با هر وسیله‌ای که شد، با نقل خواب و داستان و این‌ها که از عظمت و جلال این خاندان کم کند، گریه بگیرید. این کار اگر عقاب نداشته باشد، مطمئن باشید ثواب هم ندارد.

راز ماندگاری نهضت کربلا

پس تلخ‌تر و بدتر از کربلا، هم قبل و هم بعد از آن گذشت؛ اما هیچ کدام ماندگار نبود. زیر این آسمان، عظمت حسین بن علی(ع) مال اوست؛ هم‌چنان که عظمت کربلا مال اوست. نه قبل از آن نظیر داشت و نه بعد از آن؛ زیرا هر کس که مظلوم شد، سید الشهدا نمی‌شود. بنابراین واقعه کربلا در تاریخ بی نظیر است.

قداست و امامت او، کمتر از قرآن نیست. امام حسین(ع) یک سلحشور جنگی یا ولی فقیه، یک رهبر آزادی‌خواه و یا حامی مظلومان نیست؛ حمایت مظلومان و رهبری و ...، همه زیر مجموعه کسی است که همتای قرآن کریم است. اگر او را از عرش پایین بیاورید، دیگر حسین بن علی(ع) نیست! این است که وجود مبارک زینب کبری (س) در دربار شام فرمود: ممکن نیست شما بتوانید نام حسین را محو کنید.

آن روز خاورمیانه در اختیار شام بود؛ یعنی بعد از فتوحات امپراطوری بزرگ ایران و امپراطوری بزرگ روم، در خاورمیانه هیچ کسی نبود، مگر اینکه به شام باج می‌داد. الان به صورت چهل، پنجاه کشور، درآمده است. تمام آن روز عربستان و حجاز، در این وسط قرارداشت؛ شرق آن امپراطوری بزرگ ایران و غرب آن امپراطوری بزرگ روم بود.

اینکه حضرت امیر(ع) برای مصر مالک می‌فرستاد و برای بخش‌های وسیع ایران استاندار تعیین می‌کرد؛ همه این منطقه وسیع خاورمیانه را حکومت اسلامی گرفته بود. وجود مبارک زینب کبری (س) در کمال قدرت فرمود: ممکن نیست یزید؛ دست از این کارت بردار. ممکن نیست بتوانی نام حسین بن علی(ع) را خاموش کنی.

این نظیر فلسطین یا هیروشیما، افغانستان و عراق نیست؛ این <حسین بن علی(ع)> است که در تمام عالم دومی ندارد! در این صورت حیف است که این عظمت با خواب دیدن و یا گریه عاطفی غیر معقول اداره شود. اگر خدای ناکرده، مداحی خوب نخواند و حرف‌های خوب ارائه ندهد، )لتُسْئَلُنَّ یَومئذٍ عنِ النَّعِیمِ(. بنابراین مواظب باشیم؛ گفته‌های عالمانه، نوشته‌های عالمانه، منشورات عالمانه و دیوان‌های عالمانه زیاد است. اگر شما بتوانید با آن آهنگی که خدا به شما داده است، دو قطره معقول از چشم کسی بگیرید، برای همه کافی است. آن گریه عاقلانه است و بهشت را به همراه دارد و همان گریه، سرمایه این مملکت بود.

حسین بن علی(ع)، ضامن بقای شرف ایران اسلامی است. الان می‌بینید هندی‌ها شب‌های عاشورا آتش درست می‌کنند، در آتش هم می‌روند؛ اما زیربار ظلم هندوها هم می‌روند. آن حسینی که بتواند در روز مبادا یک سرمایه نظامی و ملی برای مملکت باشد، این حسین بن علی(ع) است که تاکنون علمای ما به ما معرفی کرده‌اند. بعضی از شماها انقلاب را خوب درک کردید؛ چه در زمان انقلاب و چه قبل از آن.

بختیار که رژیم منحوس سلطنتی را موروثی می‌دانست و امضا می‌کرد، یک راهپیمایی به عنوان حمایت از قانون اساسی راه اندازی کرد. تظاهرات عجیبی هم بود که گفتند: چهارصد هزار نفر شرکت کرده‌اند. البته چهارصد هزار نفری که در آن زن و بچه نبود. همه مردان بزرگ، آن هم با صف، نظام گونه کل خیابان انقلاب را پرکرده بودند و خیلی هم چشمگیر بود.

رسانه‌های خارجی نیز زیاد روی این موضوع تکیه کردند و گفتند: خب مردم ایران همین‌هاهستند و بس. طولی نکشید؛ تاسوعا و عاشورا و اربعین و 28 صفر، این چهار روز پیش آمد. سیل خروشان مردم ایران حرکت کردند. آن راهپیمایی تاسوعا، عاشورا که سخن از چهارصد هزار و نظایر آن نبود، این چهار تا راهپیمایی، میلیونی بود و کار را یکسره کرد. همه آن‌ها ناچار شدند فرار کنند. سرمایه با اشک عاقلانه فراهم شده است.

نام مبارک سیدالشهداء(ع)، رمز پیروزی در دفاع مقدس

جنگ را همین سرمایه اداره کرد. شما در جبهه‌های جنگ شرکت کردید، در شب‌های عملیات شرکت کردید. اول یا حسین(ع)، یا حسین(ع) بود؛ بعد در خاکریز سوم و چهارم سرود ای ایران، ای ایران! سرودها در خاکریزهای سوم و چهارم بود. آن نوارهایی که در خاکریز اول می‌گذاشتند؛ کربلا، کربلا بود. این بود که حفظ کرد. حالا برای این سرمایه، حیف نیست که آدم خدای ناکرده برای اینکه مقداری اشک غیرمعقول بگیرد، چیزهای غیرعالمانه بخواند.

استفاده از عَلَم‌ها، تجلی خرافات در عزاداری‌ها

مطلب دیگر در مورد عَلَم‌هایی است که حرکت می‌دهند؛ من به یاد دارم تا زمانی که آمل بودم و درس می‌خواندم، مرحوم پدرم زنده بود، روز عاشورا او کفش نمی‌پوشید! می‌دانید شمال، اغلب بارندگی است. به خصوص سال‌هایی که محرم با زمستان همراه بود. بارندگی بود، گل بود. او می‌گفت: عاشورا، من کفش بپوشم؟ این دأب ایشان بود.

با پای برهنه عزاداری می‌کرد. البته هر جا که می‌رفتند، کنار حوض پایشان را می‌شستند و بعد منبر می‌رفتند. این عزاداری که پا برهنه شود، برای او فخر است. اما حالا این عَلَم بلند کردن چیست؟! این <آهن سرد بی خاصیت> برای چیست؟! باید چیزی معقول باشد. این عزیزانی هم که این کار را می‌کنند، بچه‌های مخلصی‌اند. جوان‌های پرشور مخلص حسینی هم هستند.

وظیفه گویندگان و مداحان برای هدایت نسل جوان به عزاداری‌های صحیح

سیدالشهداء وظیفه ماست که به آن‌ها بگوییم چه چیز ثواب دارد، چه چیز ثواب ندارد. بگوییم: پا برهنگی خوب است، سر و سینه زدن خوب است، مشکی پوشیدن خوب است، جزع کردن خوب است، آن دیگری خوب نیست. این وظیفه ماهاست که بگوییم و او هم عمل می‌کند. جوان سینه‌زن که ادعایی ندارد. اصلاً تلاش و کوشش‌اش برای این است که رضای اهل بیت: را به دست بیاورد.

جامعة مداح‌ها این وظیفه را دارند که به این عزیزان بگویند، آن سینه‌ای که روز عاشورا می‌زنید، آن ضجه‌ای که می‌زنید، آن پابرهنگی‌ای که دارید، قدم به قدم ثواب دارد. اما این آهن بی خاصیت، این را برای چه بلند می‌کنید که صلیب گونه ساخته شده است؟ این‌ها خوب نیست؛ آن چیزهای دیگری که بخواهد خدای ناکرده همراه این‌ها شود، این‌ها خوب نیست.

مبادا این جمال حسینی بدون جلال بماند وگرنه بیگانه دستبرد می‌زند؛ اگر نعمتی خدا به ما داد، هر جمالی داد؛ حالاجمال علم بود، جمال آهنگ خوب بود، نعمت صوت بود، هرچه بود، یک جلالی هم به ما داده است. این جلالت و شکوه به منزله بنیان مرصوص است که از این جمال حمایت می‌کند. اگر به یوسف(ع)جمال داد، جلال "فاستعصم" هم به او داد که از جمالش حمایت کرد.

این جور نیست که خدا یک نعمتی به کسی بدهد، راه حفظش را ندهد. راه حفظ هم به یقین می‌دهد. این راه حفظ را که داد؛ انسان خودش از این نعمت استفاده می‌کند، به جا هم استفاده می‌کند؛ چند برابر هم بهره می‌برد، به دیگران هم منتقل می‌کند و دیگران هم مشمولش می‌شوند. و آن عزاداری همان است که <وجبت له الجّنة> را به همراه دارد... .


منبع: نامه جامعه - شماره شصت و چهارم