معنویت در عاشورا

ابوالقاسم شاکر‏‏


چکیده

این مقاله به نقش معنویت در نهضت عاشورا می‌پردازد و اینکه رمز و راز بقا و ماندگاری و گذر از مرز زمان و مکان این نهضت در معنویت و خدایی بودن آن نهفته است و این مسئله می‌تواند، الگویی برای پیروزی پیروان آن حضرت در هر زمان و مکان در برابر ظالمان و ستمگران باشد. مقاله موجود ابعاد وجودی انسان را به دو بعد مادی و معنوی تقسیم کرده و عاشورائیان را افرادی معنویت خواه و یزیدیان را گروهی مادی‌گرا دانسته، سپس به یکی از ابعاد مهم معنویت عاشورائیان که یاد و ذکر خدا باشد، از سخنان امام حسین(ع) و برخی از یاران آن حضرت در طول قیام اشاره شده است. کلید واژه‌ها: امام حسین، عاشورا، معنویت، مادیت، ذکر و یاد خدا، نماز

مقدمه

تاریخ پرتلاطم زندگی بشریت، انقلابها و نهضتهای خونین بسیاری را تاکنون دیده است، ولی در این میان تنها نهضت خونینی که از مرز زمان و مکان فراتر رفته و همچنان از فراز قرون و اعصار، به زندگی بشر حیاتی دیگر بخشیده و همچون خورشیدی فروزان فرا راه انسانهای خداپرست، معنویـت¬گرا و آزادی¬خـواه پرتوافشانـی می¬کند، عاشـورای حسینی است؛ زیرا عاشورا تجلیگاه سترگ بالاترین و والاترین ارزشها و تعالیم معنوی و انسانی است، که مردمان را همواره به شناخت آن تعالیم و ارزشها و تعهد عمل به آنها در زندگی فرا می¬خواند. عاشورا عرضه جاودانة تجلی ایمان، یاد خدا، دعا، نماز، اطاعت از سُنت پیامبر(ص)، باور به آخرت، اجرای عدالت، دیانت، عرفان و در یک کلمه معنویت در همة عصرها و نسلها است. عاشورای حسینی، تبلور یک الگوی راهبردی در هر زمان برای احیای دین و ارزشهای معنوی در اندیشه ها، جانها، زندگیها و تربیت و سازندگی انسانی است، که اگر به درستی تبیین گردد و با واقعیات جاری حیات انسان و فرهنگ جامعه در هر زمان به اجرا درآید، آن جامعه بیمه می‌گردد و شکست در آن معنا ندارد؛ چه، معنویت و خدایی بودن قیام و حرکت اگر چه کشته شدن و اسارت در پی داشته باشد، زیبا است. چنان که زینب کبری(س) خطاب به ابن زیاد فرمود: «مَا رأیتُ الّا جَمِیلاً» . امام خمینی (ره) در این باره می¬فرماید: حضرت سیدالشهداء را کشتند أما ـ کشته شدن ـ اطاعت خدا بود، برای خدا بود، ... از این جهت شکستی در کار نبود، اطاعت بود. چون قیام امام حسین(ع) برای خدا و احیای دین بود، نام و یاد آن حضرت جاودانه شد. گرچه دشمن با به شهادت رساندن آن حضرت خیال می‌کرد، یاد آن حضرت را هم از خاطره ها محو می‌کند. همان طور که زینب کبری(س) خطاب به یزید فرمود: به خدا قسم! نمی توانی نام ما را از خاطره ها ـ و صفحه های تاریخ ـ محو کنی و نمی¬توانی فروغ وحی را خاموش سازی. هر چه از زمان حادثه کربلا می‌گذرد، نام عاشوراییان با عظمت و شکوه بیشتر و بهتری بر زبانها جاری و بر صفحات تاریخ نقش می‌بندد و الهام بخش بسیاری از قیامها بر علیه ظلم و ستم شده است. آری، بار معنوی عاشورای حسینی الهام بخش بسیاری از قیامها از جمله انقلاب اسلامی ایران در روزگار ما گردید و آن را به رهبری بزرگْ عاشورایی عصر، امام خمینی(ره) به پیروزی رساند. و در برابر همة توطئه ها و جنگ تحمیلی بیمه کرد و آن را پویا و زنده نگه داشته است و امید است، پیروزی جهانی را به امامت نهمین فرزند امام عاشورا نصیب جبهة حق در سراسر جهان گرداند. ان¬شاءالله!

۱. بعد مادی و معنوی انسان

واژة «معنوی» در لغت منسوب به معنا و آنچه مربوط به معنا است و باطنی و حقیقی در مقابل مادی، ظاهری و صوری می‌باشد و در اصطلاح به آنچه که محصول خرد و اندیشه باشد و به اموری که وضع یا کیفیت غیرمادی داشته باشد و مجموعة چیزی که ارزش و اعتبار غیرمادی داشته باشد گفته می‌شود. انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است. یکی مربوط به بُعد حیوانی و دیگر مربوط به بُعد روحانی و ملکوتی او است و ارزش هر انسانی در تقویت بُعد معنوی و روحانی او است، نه بُعد مادی و حیوانی‌اش. باید از زندگی مادی و حیوانی در حد ضرورت بهره گرفت و آن را مقدمه برای تکمیل بُعد معنوی و روحانی قرار داد. چنانچه انسانی بُعد مادی خویش را اصل قرار دهد و برای تأمین خواسته ها و تمایلات آن همّت بگمارد و تلاش نماید، در واقع به بیراهه رفته است و دچار گمراهی شده است، و در واقع حیوانی است به صورت انسان، چون خداوند با ابزار شناختی که در اختیار او قرار داد ـ چون عقل، چشم و گوش ـ تا به حقایق عالم پی ببرد، باز راه حیوانیت را دنبال می‌کند. بلکه از آن هم پست تر گردیده است. در قرآن کریم درباره این گونه انسانها آمده است: وَ لَقَد ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الجِنِّ وَ الاِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لایفقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم أعینٌ لایبصِرُونَ بِها وَ لَهُم اذانٌ لایسمَعوُنَ بِهَا اُولئکَ کَالاَنعامِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِکَ هُمُ الغَافِلوُنَ (اعراف: ۱۷۹) و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم ـ چرا که ـ دلهایی دارند که با آن ـ حقایق را ـ دریافت نمی کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی¬بینند، و گوشهایی دارند که با آنها نمی¬شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. ـ آری ـ آنها همان غافل ماندگان‌اند. سپاه انبوهی که به پیروی از حیوان صفتانی چون یزید و ابن زیاد به فرماندهی ابن سعد در کربلا برای کشتن ولی خدا و امام خویش گرد آمدند از مصادیق آیه فوق¬اند. آنان کسانی بودند که اصالت را به بُعد مادی و حیوانی خویش داده بودند و به فرموده امام حسین (ع): «بنده دنیا بودند و دین چیزی جز لقلقة زبانشان نبود» . آنان آن چنان در بُعد حیوانیت فرو رفته بودند که با داشتن ابزار شناخت، چون کران و کوران نور خداوند را در برابرشان نمی¬دیدند و ندای قرآن ناطق را نمی¬شنیدند و یا خود را به کوری و کری زده بودند و آن گاه که امام حق در برابر صفوف آن دنیا گرایان از خدا بی¬خبر قرار گرفت تا ارشاد و هدایتشان نماید، به هلهله و سر و صدا پرداختند تا کلام خدا که از زبان ولی الله جاری بود نشوند، امام حسین(ع) خطاب به آنها می‌فرماید: وای بر شما! چرا گوش فرا نمی¬دهید تا گفتارم را ـ که شما را به رشد و سعادت فرا می‌خوانم ـ بشنوید؟! هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است. همة شما عاصیان و سرکشان هستید، که با دستور من مخالفت می¬کنید و به گفتارم گوش فرا نمی¬دهید. آری، بر اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و بر اثر غذاهای حرام و لقمه های غیرمشروعی که شکمهای شما از آنها انباشته شده، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است. وای بر شما! آیا ساکت نمی¬شوید؟ فریب دنیا و جلوه های مادی آن خوردن، خدا و آخرت را از یاد انسان می¬برد و در یک معاملة زیانبار، انسان را به فراموشی خدا و فروختن آخرت و سعادت ابدی به دنیای گذرا وامی¬دارد. در زیارت اربعین، از کسانی که برای کشتن امام حسین همدست شدند چنین گزارش شده است: کسانی برای کشتن امام حسین همدست و هم¬داستان شدند که دنیا فریبشان داد و بهرة خویش را به چیزی فرومایه و بی¬ارزش فروختند و آخرت را به بهای ناچیز و اندک معامله کردند. در مقابل این اکثریت دنیاگرا، گروه اندکی که به تقویت بُعد معنوی و ملکوتی خویش پرداخته بودند با قلبی حق¬گرا و چشمی حق بین و گوشی حق شنو مطیع فرمان امام خویش بودند و در شدائد و مشکلات دست از دین و یاری امام خویش نکشیدند و با رخصت امام در شب عاشورا حاضر نشدند او را تنها بگذارند و به زندگی مادی خویش ادامه دهند. برخی از یاران آن حضرت مانند زهیر بن قین عرض می‌کند: ای فرزند رسول خدا! سوگند به خدا، دوست داشتم که هزار بار ـ در راه تو ـ کشته می‌شدم و زنده می¬گردیدم تا خداوند به سبب این جان نثاری، کشته شدن را از وجود شما و خاندان و برادران و فرزندان و جوانانت دفع نماید! بنابراین در صحنه عاشورا دو رویکرد متقابل مادی و معنوی مشاهده می‌شود. یک طرف سخن از دنیا، حکومت بر کوفه و ری و زر و سیم و مقام و نزدیکی به ابن زیاد و یزید است، و برای دست یابی به آن حاضرند، خون ولی و خلیفه خدا را بریزند و از هیچ ظلم و ستمی پرهیز ننمایند و در طرف دیگر برای قرب به خداوند و یاری ولی او و رسیدن به فوز عظیم و قرار گرفتن در جوار پیامبر اسلام(ص) در بهشت عدن الهی و تقویت بعد معنوی خویش حاضرند جان و هستی خود را فدا نمایند و آرزو می‌کنند کاش هزار بار در راه تو کشته می¬شدیم. آری، چیزی که عاشورائیان را جاودانه کرده و آنها را الگوی اهل معنا و حق¬جویان و آزادگان جهان قرار داده و آوازه¬شان از مرز قرون و اعصار و امصار گذرانده و چون خورشیدی فروزان فراراه انسانها در همة مکانها و زمانها قرار داده، بعد معنوی و الهی آنها است، که در این مقاله به گوشه¬های یکی از ابعاد معنوی عاشورا که در واقع اصل و ریشه دیگر امور معنوی است، یعنی ذکر و یاد خدا می¬پردازیم.

۲. ذکر و یاد خدا در عاشورا

ذکر خدا به معنای «یاد کردن خداوند با قلب و زبان» است و در فرهنگ اسلامی معنا و مفهوم خاصی دارد، که در آیات و روایات بدان توصیه شده است، که انسان باید، همواره در همة احوال به یاد خدا باشد و او را حاضر و ناظر بر رفتار، کردار و گفتار خویش بداند. یاد خدا از بهترین اعمال و خوی نیکوکاران و مایه شرافت، رستگاری و نشانه ایمان و بندگی و بعد معنوی حیات انسان است، که در قرآن بدان سفارش شده است: یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللهَ ذِکراً کَثِیراً (احزاب: ۴۱) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید. پیامبر اکرم (ص) نیز می¬فرماید: اِعلَموُا اَنَّ خَیرَ اَعمالِکُم عِندَ مَلِیکِکُم وَ اَزکاهَا و اَرفَعَها فِی دَرَجاتِکُم وَ خَیرَ مَا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ، ذِکرُاللهِ سُبحانَهُ وَ تَعالی فَاِنَّهُ اَخبَرَ عَن نَفسِهِ فَقالَ اَنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی. بدانید، که بهترین اعمالِ شما نزد خداوند و پاکیزه ترین و والاترین آنها در مراتب شما و بهترین چیزی که آفتاب بر آن تابیده، ذکر خدای سبحان است؛ زیرا خدای تعالی از خودش خبر داده و فرموده است: «من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند». از آیات قرآن و سخنان اولیای خدا بر می¬آید که «ذکر» آن است که انسان در همة احوال و پیشامدها و سختیها و هنگام رو به رو شدن با معصیت و گناه به یاد خدا بوده و خود را در محضر او ببیند، امام صادق (ع) در این باره می¬فرماید: از مهم‌ترین چیزهایی که خدا بر بندگانش لازم فرموده «ذکر در همه حال است» ولی منظور من «سُبحانَ اللهِ وَ الحَمدُ للهِ و لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَکبَر» نیست ـ گرچه اینها همه ذکر است ـ بلکه مقصود به یاد داشتن خدا هنگام اطاعت و معصیت است. ذکر و یاد خدا، سه مرحله یا مرتبه دارد: ۱. ذکر قلبی؛ ۲. ذکر زبانی؛ ۳. ذکر عملی. یک انسان مؤمن باید همواره توجه قلبی به خداوند داشته باشد و با توجه قلبی زبانش به نامها، صفات و نعمتهای الهی جاری شود، تا منشأ اثر گردد و در عمل و تصمیم گیریهای فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز در صدد کسب رضایت و اطاعت خدا بوده باشد، تا همة اعمالش رنگ خدایی پیدا کند. عاشورای حسینی مظهری از «ذکر خدا» است که سه مرحله ـ قلبی، زبانی و عملی ـ ذکر را دارد. عاشورائیان از عمق وجود خدا را باور داشتند و بر زبانشان نیز یاد خدا جاری بود و در عمل نیز حق و حقیقت را رها نکردند و رضایت معبود خویش را کسب نمودند. أما طرف مقابل ـ یزیدیان ـ چون از اعتقاد قلبی به خدا برخوردار نبودند، زبان و عملشان نیز با یکدیگر تفاوت داشت. گرچه به ظاهر و لقلقة زبان خدا را یاد می‌کردند و برای خدعه و ریا، نماز و دعا می‌خواندند، ولی در قلب و عمل از یاد خدا غافل بودند و برخلاف آنچه به ظاهر می¬گفتند، عمل می‌کردند و از دستور خدا تخلف و از ارتکاب هر عمل زشت و خلاف فرمان خدا و رسول پرهیز نداشتند. در این مقاله به گوشه¬هایی از ذکر خدا در مراحل مختلف قیام امام حسین(ع) که همراه باور کامل قلبی بر زبان آن حضرت جاری شد و بدان عمل نمود، می‌پردازیم:

۱ ـ ۲. یاد خدا هنگام پیشنهاد بیعت

اگر به منابع به جای مانده از عاشورا و سخنان امام حسین و اصحاب آن حضرت مراجعه شود، دیده می‌شود، که همواره در همة مواضع یاد خدا و معاد بر زبان و عمل آنها جاری است. آن حضرت از آغاز تا فرجام قیام از دعوت وی برای بیعت با یزید تا گودی قتلگاه به یاد مبدأ و معاد است. آن گاه که مروان حَکَم مشاور ولید بن عُتبَه حاکم مدینه به اصرار از امام می‌خواهد، با یزید بیعت نماید و این کار را به نفع دین و دنیای وی می‌داند، امام در پاسخ با یاد کرد از مبدأ و معاد چنین موضع گیری سیاسی می‌کند: اِنّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ وَ عَلَی الاِسلامِ اَلسَّلامَ اِذا بُلِیتِ الاُمَّهُْْ بِراعٍ مِثلَ یزیدَ ... ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، و باید فاتحه اسلام را خواند هنگامی که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شوند... . امام حسین چون باور قلبی و یقین به خدا و معاد دارد، آن را در موضع گیری سیاسی به زبآنجاری می‌کند و کلمه استرجاع را که یک مؤمن واقعی همواره و در همة مواضع باید به کار گیرد و آن را در نظر داشته باشد، در برابر کسانی که خواهان بیعت وی با یزیدند بیان می¬کند و چون این بیعت را خلاف فرمان الهی و رسول اسلام می‌داند، در عمل نیز حاضر به چنین کاری نمی‌شود. ولی کسانی که باور به مبدا و معاد نداشتند، گرچه به ظاهر کلمه استرجاع می‌گفتند، ولی هنگام عمل بر خلاف آن رفتار کردند و نه تنها دست بیعت با یزید دادند، بلکه برای گرفتن بیعت از امام خویش برای یزید هم صدا شدند و آن گاه که امام حاضر به چنین کاری نشد، به جنگ با وی پرداختند، و او و یارانش را به شهادت رساندند و خانواده اش را به اسارت گرفتند. امام حسین† پس از امتناع از بیعت، چون مدینه را برای ماندن صلاح نمی دید، کنار قبر جدش رسول خداˆ می‌رود و با ذکر و یاد خدا از او می‌خواهد که وی را به راهی که رضایت او در آن است، رهنمون فرماید: خدایا! این قبر پیامبر تو محمدˆ است و من فرزند دختر پیامبر توام. برای من پیش آمدی رخ نموده که خود می‌دانی. خدایا من معروف و نیکی را دوست دارم و از بدی و منکر بیزارم. ای خدای ذوالجلال و کرامت بخش، به احترام این قبر و کسی که در آن آرمیده است، از تو می‌خواهم، که راهی را پیش روی من بگذاری که مورد رضا و خشنودی تو و مورد رضای پیامبرت باشد. سپس آن حضرت آماده حرکت به سوی مکه می‌شود. برخی از افراد معروف، به خصوص خاندان آن حضرت چون از موضع سیاسی آن حضرت و تصمیم وی به مبارزه و حرکت از مدینه آگاه می‌شوند به جهت علاقه ای که به حفظ جان امام† داشتند به حضورش می‌رسند، و سازش با یزید را به امام پیشنهاد می‌نمایند که آن حضرت در پاسخ برخی از آنها مانند برادرش، عُمر اَطرَف و همسر پیامبرˆ «اُم السَّلَمه» با بیان علم به شهادت و اسارت خانواده اش و حتی نقل جزئیات این حادثه، از موضع سیاسی خویش دست نمی کشد و آن را خواست خداوند می‌داند. امام چون این حرکت را خواست خدا می‌بیند، در پاسخ به برادرش محمد حَنیفه می‌گوید: یا أخِی! لَو لَم یکُن فِی الدُّنیا مَلجأ ٌ وَ لا مَأوی لَما بایعتُ یزیدَ بنَ مُعاوِیهَْْ ... برادر اگر در تمام این دنیا ـ به این وسیع ـ هیچ پناهگاه و ملجا و ماوایی برای من نباشد باز با یزید بیعت نخواهم کرد ... !

۲. یاد خدا به هنگام خروج از مدینه

امام حسین(ع) پس از آنکه تصمیم به خروج از مدینه می‌گیرد، وصیت‌نامه ای می‌نویسد و آن را با مُهرش مَهمور می‌کند و به برادرش محمد حنیفه می‌سپارد که در آن با نام خدا آغاز و پس از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر و معاد، هدف از قیامش را توضیح می¬دهد و در پایان نیز به یاد خداوند آن را به پایان می‌رساند: به نام خداوند بخشنده مهربان، این وصیت حسین بن علی است به برادرش محمد حنیفه. حسین گواهی می‌دهد، به توحید و یگانگی خداوند و این که برای او شریکی نیست و این که محمد بنده و فرستاده او است ... . پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ـ و از من پیروی کند ـ راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ـ و از من پیروی نکند ـ من با صبر و استقامت ـ راه خود را ـ پیش خواهم گرفت، تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند، که او بهترین حاکم است. برادر! این است وصیت من بر تو و توفیق از طرف خدا است، بر او توکل می‌کنم و برگشتم به سوی او است. امام حسین برای طی مسیر از مدینه تا مکه، برخلاف ابن زبیر جاده عمومی و اصلی را انتخاب می‌کند و می‌فرماید: نه به خدا سوگند! مسیر عمومی را ادامه خواهم داد و به کوه و دشت و کوره راه‌ها منحرف نخواهم شد، تا به آن مرحله ای برسم، که خواست خدا است. امام پس از خروج از مدینه آیه ای که حضرت موسی(ع) هنگام خروج از مصر خواند، قرائت می‌کند: « فَخَرَجَ مِنها خائِقاً یتَرَقَبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَالِمِینَ» (قصص: ۲۱)؛ موسی از مصر با ترس و نگرانی خارج شد در حالی که می‌گفت: «پروردگارا! از این مردم ظالم ستمگر نجاتم بخش.» و از خداوند استمداد می‌طلبد و با ورود به مکه نیز آیه ای که حضرت موسی هنگام ورود به مدین خواند قرائت می‌کند: «وَ لَمّا تَوَجَّهُ تِلقاءَ مَدینَ قالَ عَسی رَبِّی اَن یهدِینِی سَواءَ السَّبِیلِ» (قصص: ۲۸) آن حضرت در مکه با افراد به ظاهر مقدس همانند عبدالله بن عمر که از بینش سیاسی بی‌بهره بودند، برخورد می¬کند و او از امام (ع) می¬خواهد که با یزید سازش نماید. امام در پاسخ وی با نقل جریان قوم بنی اسرائیل و کشتن پیامبران الهی و یحیی بن زکریا به عاقبت آنها اشاره می¬کند، که چگونه دچار انتقام الهی گردیدند و از او می‌خواهد که با رعایت تقوای الهی، به یاری وی بشتابد که متاسفانه بدان عمل نمی نماید. آن حضرت هنگامی که با سپاه حر بن یزید ریاحی برخورد می‌کند و متوجه می‌شود، که آنها برای جنگ با وی آمده اند، به یاد خداوند می‌فرماید: «لا حَولَ وَ لاقُوََّهْْ اِلّا بِاللّهِ العَلِی العَظِیم». وقتی نامه ابن زیاد به حرّ می‌رسد و طبق دستور بر امام سخت می‌گیرد و مانع از حرکت وی می‌شود، آن حضرت ضمن خطبه ای که با حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر(ص) آغاز می‌کند. لقای پروردگار را آرزو می‌نماید و مرگ در چنین اوضاع و احوال را سعادت می‌داند: اَلا تَروُنَ اِلَی الحَقِّ لا یعمَلُ بِهِ وَ اِلَی البَاطِلِ لایتَناهی عَنهُ، لِیرغِبَ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ مُحِقّاً، فَاِنِّی لا اَرَی المَوتَ اِلّا سَعادَهّْْ وَ الحََیاهَْْ مَعَ الظّالِمینَ اِلّا بَرَمَاً» آیا نمی بینید که کسی به حق عمل نمی کند و از باطل نهی نمی نماید؟ در چنین وضعی یک مرد خدا باید طالب مرگ شود، و بدون تردید، لقای پروردگار خود را آرزو نماید، من در این شرایط مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران و ناپاکان را جز خواری و ننگ نمی¬بینم. پس از سخنرانی امام یاران آن حضرت اعلام وفاداری می‌نمایند. هلال بن نافع می‌گوید: به خدا سوگند ما از دیدار با پروردگار کراهت نداریم و مرگ را برای خود ناگوار نمی‌دانیم، بلکه ما بر نیتهای پاک و صادقانة خود باقی و برقراریم و بصیرت و بینشی استوار داریم، و با کسانی که تو را دوست دارند دوست و با کسانی که با تو دشمنند، دشمنیم.

۳ ـ ۲. تذکر به مبدأ و معاد برای عمر سعد و سربازانش

امام حسین طی ملاقاتی که با فرمانده مادی¬گرا و دنیاپرست سپاه کوفه ـ عمر سعد ـ داشت و از تصمیم او برای جنگ آگاه شد، مبدا و معاد را به یاد او آورد و فرمود: آیا از خدایی که بازگشت همه به سوی اوست نمی¬ترسی؟ آیا نمی خواهی با من باشی و دست از اینها ـ بنی¬امیه ـ برداری که این عمل به خدا نزدیکتر و مورد توجه او است. متاسفانه کلام امام بر قلبی که مُهر خورده و جایی برای خدا در آن نمانده، اثر نمی¬کند و دنیاخواهی و حکومت بر مُلک ری را بر اطاعت از خدا و ولی او ترجیح می‌دهد. که امام وی را نفرین می¬کند، که از گندم ری نصیبش نگردد و در رختخوابش کشته شود، که عاقبت نیز چنین می‌شود. امام حسین(ع) نه تنها خود به یاد خدا است، بلکه در اندیشه آن است، که سپاه جاهل و فریب خورده عمر سعد نیز به یاد خدا و قیامت بیندازد و شاید که آنها هدایت شوند و از ضلالت و گمراهی نجات یابند. از این رو در روز عاشورا پس از آنکه از نعمتهای بیکران خداوند یاد می¬کند، از خیمه های خود کمی فاصله گرفته، پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به سپاه عمرسعد می‌فرماید: بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر قرار بود همة دنیا به یک نفر داده شود، یک نفر برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود؛ ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن آفرید، که تازه‌هایش کهنه و نعمتهایش زایل و سرور و شادی¬اش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید. پسـت منزلی است و موقت خانه¬ای! پس برای آخرت خود توشه¬ای برگیرید و بهترین توشة آخرت تقوا و ترس از خدا است. ای مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، که اهل خویش را تغییر می‌دهد و وضعشان را دگرگون می‌سازد. مغرور و فریب خورده کسی است، که فریب دنیا را بخورد و بدبخت کسی است، که مفتون و شیفتة آن گردد. این دنیا شما را نفریبد که هر کس به آن تکیه کند، ناامیدش سازد، و هر کس بر آن طمع ورزد، به یاس و ناامیدیش کشاند. شما اکنون برای مردی هم پیمان شده اید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شما که [ابتدا] به فرمان خدا گردن نهادید و به پیامبرش ایمان آوردید، آنگاه برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید! شیطان بر شما مسلط شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر فکر و هدف شما! ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. اینان پس از ایمان، به کفر گراییده اند، این قوم ستمگر از رحمت دور باد! امام حسین(ع) غفلت از یاد پروردگار و «خدافراموشی» را عامل مهمی در کشیده شدن سپاه کوفه به گناه و فساد و ظلم می‌داند. وی روی این نکته تأکید فرمود که شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است: « لَقَدِ استَحوَذَ عَلَیکُمُ الشَّیطانُ فَاَنسَاکُم ذِکرُ اللهِ العَظیمِ» این کلام امام از قرآن کریم برگرفته شده که خداوند، از ویژگیهای حزب شیطان، خدافراموشی را بر می‌شمارد که زمینة سپردن زمام طاعت به دست شیطان می‌شود: اِستَحوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطانُ فَأنسَاهُم ذِکرَ اللهُ اوُلئِکَ حِزبُ الشَّیطانِ اَلا اِنَّ حِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِرونً (مجادله: ۱۹) شیطان بر آنها مسلط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده؛ آنها حزب شیطانند. بدانید حزب شیطان زیانکارانند. همان گونه که «یاد خدا» سازنده اخلاق و تعالی بخش روح و جان انسان است و سدّی در برابر رخنة شیطان به قلعة دل و سلطة هوای نفس بر اراده و نیت و عمل انسان است، فراموشی یاد خدا موجب فساد اخلاق و مردن دل بوده، راه نفوذ و رخنه شیطان را در دل باز و در آن لانه می¬کند و بر اراده و نیت انسان مسلط می¬شود و انسان را به اعمال خلاف شرع و فساد و گناه دعوت می¬کند و از صراط مستقیم منحرف می¬نماید. سپاه عمر سعد از مصادیق حزب شیطان بودند، که به پیروی از او قرآن ناطق را پاره پاره کردند و در بیابان گرم کربلا در مقابل تابش آفتاب و باد رها نمودند.

۴ ـ ۲. یک شب مهلت برای ذکر و مناجات با خدا

پس از آنکه عمرسعد، عصر تاسوعا ـ نهم محرم ـ فرمان حمله را صادر کرد و لشکر او به سوی خیمه¬های امام حسین(ع) حرکت کردند. امام حسین(ع) از برادرش حضرت عباس می¬خواهد که نزد آنان برود و از تصمیمشان آگاه گردد. حضرت عباس پس از اطلاع از تصمیم آنها برای گرفتن بیعت یا جنگ، مطلب را به اطلاع امام حسین(ع) می‌رساند. آن حضرت به برادرش می‌گوید که نزد آنها برود و یک شب مهلت بگیرد تا به مسائل عبادی و معنوی بپردازد: به سوی آنان باز گرد، و اگر توانستی، امشب را مهلت بگیر، و جنگ را به فردا موکول کن، تا امشب را به نماز، استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم؛ زیرا خدا می¬داند که من به نماز، قرائت قرآن و استغفار و مناجات با خداوند علاقة شدید دارم. امامی که حاضر نمی¬شد هیچ درخواستی از دشمن کند، برای امور عبادی و معنوی که در واقع جنگ آن حضرت برای احیای این سنتهای فراموش شده بود، درخواست یک شب دیگر مهلت می¬نماید، تا به این امور بپردازد. این جاست که در زیارتنامة آن حضرت و برخی از شهدای کربلا می¬خوانیم: اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاهَْْ وَ اتَیتَ الزَّکاهَْْ وَ اَمَرتَ بِالمَعروُفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ وَ اَطَعتَ اللهَ وَ رَسوُلَهُ حَتَّّی أتَاکَ الیقِینَ. روایت شده امام حسین(ع) و یارانش آن شب را به صبح رساندند در حالی که زمزمة آنها در حال رکوع، سجده، قیام و قعود، مانند زمزمة زنبوران عسل شنیده می¬شد.

۵ ـ ۲. تذکر استعانت به صبر و نماز به یاران

امام حسین(ع) پس از اقامة نماز صبح روز عاشورا خطبه می¬خواند و پس از حمد و ثنای خداوند، دو نکته را به آنها یادآور می¬شود: یکی اصل کشته شدن که به امر پروردگار است و دیگر، پایداری و استقامت در برابر دشمن ، که هر دو نکته ارتباط تنگاتنگ با نماز و معنویت دارد، زیرا اگر در قرآن، حکم به نماز در آیات متعدد آمده و نماز را یکی از نشانه¬های ایمان قلمداد کرده و در روایات به منزله ستون دین نامیده شده. روح استقامت و پایداری در جهاد و دفاع از اسلام نیز در نماز و ارتباط با خداوند و امور عبادی و معنوی نهفته است و باید از آنها نیرو گرفت که خداوند فرمود: وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلَوهِْْ وَ اِنَّهَا لَکَبِیرَهٌْْ اِلَّّا عَلَی الخَاشِعِینَ. (بقره: ۴۵) از شکیبایی و نماز یاری جویید، و به راستی این ـ کار ـ گرانست مگر بر فروتنان.

۶ ـ ۲. نماز اول وقت با جماعت در میدان جنگ

امام حسین(ع) همانند پدر بزرگوارش که در گرماگرم جنگ صفین نماز اول وقت را به جا می‌آورد، در ظهر روز عاشورا که دشمن از هر طرف او را در محاصره دارد، و تیراندازی می¬کند، وقتی عمرو بن عبدالله، معروف به ابوثمامه صائدی وقت نماز را یادآور می¬شود و عرض می‌کند: «دوست دارم پس از نماز به امامت شما به لقای پروردگار نایل شوم» می¬فرماید: «نماز را یادآور شدی! خداوند تو را از نمازگـزاران واقعی قرار دهد، بله، این اوّل وقت نماز ـ ظهر ـ است. از آنان بخواهید، مدّتی دست از جنگ بکشند ـ آتش بس کنند ـ تا نماز به جای آوریم». پس از آنکه پیشنهاد امام برای آتش بس موقت جهت ادای نماز ظهر رد می¬شود، آن حضرت بدون توجه به تیراندازی دشمن، به نماز می¬ایستد که دو تن از یاران وی خود را سپر تیرهای دشمن می¬نمایند، تا امام با تعدادی از یاران نماز جماعت در اول وقت به جای آورند. پس از ادای نماز امام حسین، یکی از یارانش به نام سعید بن عبدالله حنفی که در پیش روی امام ایستاده بود، تا تیر به بدن آن حضرت اصابت نکند، از شدت جراحت به زمین می¬افتد و نخستین شهید نماز در جبهة خونین کربلا می¬گردد، در حالی که سیزده چوبة تیر به غیر از زخمهای دیگر بر بدن مبارکش دیده می¬شد. آن شهید نماز پیش از شهادت چنین خدا را یاد می¬کند: «پروردگارا! این مردم را لعنت کن! مانند لعنتی که بر قوم عاد و ثمود کردی. بار خدایا! سلام مرا به پیامبرت برسان، و آن حضرت را از درد و زخمهایی که بر من وارد شده آگاه فرما! من این زخمها را برای درک ثواب تو در راه یاری فرزند پیامبرت بر جان خریدم». نماز امام علی(ع) در بحبوبة جنگ صفین و نماز امام حسین(ع) و یارانش در ظهر روز عاشورا در آن وضعیت سخت و بحرانی این پیام را به ما شیعیان می¬دهد که اقامة نماز اول وقت و با جماعت چقدر اهمیت دارد، از این رو بر ما مدعیان و پیروان آن امام است که اهتمام به نماز را سرمشق همة کارهای خویش قرار دهیم تا تبعیت از مولای خویش کرده باشیم؟ امام خمینی(ره) از نماز امام حسین(ع) در ظهر روز عاشورا چنین یاد می¬کند: سیدالشهدا(ع) در همان ظهر عاشورا که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطر بودند، وقتی یکی از اصحاب گفت، ظهر شده است، فرمود: که یاد من آوردید نماز را و خدا تو را از نماز گزاران حساب کند و ایستاد در همان جا نماز خواند. نگفت که ما می¬خواهیم جنگ بکنیم، خیر، جنگ را برای نماز کردند. عشق به معنویت و نماز در یاران با وفای امام حسین نیز موج می¬زد در زیارت سفیر امام حسین(ع) در کوفه، مسلم بن عقیل نیز آمده است: «اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصلاهْْ». به نقل امام سجاد(ع) عمه¬اش زینب در شب بسیار سخت و وحشتناک یازدهم محرم که به علت بیماری امام زین¬العابدین مدیریت حفاظت و نگهداری از بازماندگان کربلا را به عهده داشت با وجود آن هم مصائب و رنجها و داغها که دیده بود نماز شبش ترک نمی¬شود و از آنجا که توان ایستادن ندارد، نشسته آن نافله پرفضیلت را به جای می¬آورد. این عمل زینب(س) پیامی است به همة زینبیان در هر زمان که در هیچ حالی نباید خدا را از یاد ببرید، بلکه باید همة دردها و رنجها را با یاد خدا التیام بخشید. زیرا با یاد خدا قلبهای ستم دیده آرامش می¬یابد، که در قرآن آمده است: «اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد: ۲۸) عبدالله بن عفیف ازدی که در کوفه می‌زیست و نابینا بود و یکی از معترضین به ابن زیاد به علت کشتن امام حسین(ع) و اسارت خاندانش بود و در این راه نیز شربت شهادت نوشید، از کسانی است که پیوسته در مسجد کوفه تا شب به اقامه نماز می¬پرداخت.

۷ ـ ۲. یاد خدا در بحرانی ترین حالات

سیدالشهداء در بحرانی ترین حالات در روز عاشورا با یاد خدا آرامش می‌یابد و به یاران و خاندانش نیز ذکر و یاد خدا را سفارش می‌نماید. آن حضرت صبح روز عاشورا پس از نماز صبح صفوف یاران خویش را مرتب می‌کند و مسئولیت هر کدام را تعیین می‌نماید و هنگامی که نگاهش به انبوه جمعیت لشکر دشمن که خود را آماده جنگ کرده اند می‌افتد، دستها به سوی آسمان بلند می‌کند و خدا را چنین می‌خواند: اَللّهُمَّ اَنتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَربٍ ... خدایا! تو در هر غم و اندوهی پناهگاه و در هر پیشامد ناگواری، مایه امید، و در هر حادثه ای سلاح و ملجأ منی، چه بسیار غمهای کمرشکن که دلها در برابرش آب و راه چاره در مقابلش مسدود می¬گردد؛ غمهای جانکاهی که با دیدن آنها، دوستان دوری جسته و دشمنان زبان به شماتت می¬گشایند در چنین موقعی تنها به پیشگاه تو شکایت می‌کنم و از دیگران قطع امید می‌نمایم. تو بودی که به داد من رسیده و این کوههای غم را برطرف کرده ای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده ای. خدایا! تویی صاحب هر نعمت و تویی آخرین مقصودم!

۸ ـ ۲. یاد خدا هنگام شهادت یاران

امام حسین(ع) در اوج سختیها و گرفتاریهای توان سوز و مدهوش ساز روز عاشورا و به هنگام شهادت هر یک از یاران و بستگان عزیزش یک لحظه از ذکر و یاد خدا غافل نماند و گویا خود را در معرض نگاه پر مهر خدای خویش می¬دید و پیوسته با یاد و نام آن محبوب جان خوش را آرام می¬کرد. او خود را به دریای بیکران رحمت الهی متصل می¬کرد و مدام می¬گفت: «لاحََولَ وَ لاقُوَّهَْْ اِلّا باللهِ العَلِی العَظیم». او برای تحمل سخت ترین مصائب از اهرم و نیروی ذکر خدا بهره می¬گرفت و در شهادت یاران این آیه را قرائت می‌کرد: مِنَ¬المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوُا مَا عَاهَدُوااللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن ینتَظِرُ (احزاب: ۲۳) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند ـ و در راه او شربت شهادت نوشیدند ـ و بعضی دیگر در انتظارند. برای وی غلام و آزاد، سیاه و سفید فرق نمی کند همه نزد او عزیزند بر سر بالین همه حاضر می‌شود و دعای خیر امام در آن لحظة جان دادن و شهادت بدرقة راهشان است. هنگامی که بر سر بالین غلام سیاه ابوذر غفاری «جون» که در میدان افتاده بود و نفسهای آخر حیات را می‌کشید حاضر شد، برایش از خدا چنین می‌خواهد و دعا می‌کند: اَللّهُمَّ بَیض وَجهَهُ وَ طَیب رِیحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ الأبرارِ وَ عَرِّف بَینَهُ وَ بَینَ مَحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ. خدایا! رویش را سفید و بدنش را خوشبو و با ابرار و نیکان محشورش گردان و در میان او با محمد و خاندانش معارفه و آشنایی بیشتر قرار بده. امام حسین(ع) چون همه حوادث کربلا را در منظر و مرآی خدا می‌بیند راضی است و خدا را شاهد می‌گیرد. آنگاه که جوان عزیزش که از نظر صورت و سیرت و نطق شبیه جدّش پیامبر است روانة میدان می‌کند خدا را چنین یاد می‌کند و شاهد می‌گیرد: اَللّهُمَّ! اشهَد عَلی هؤُلاءِ القَومِ فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم اَشبَهَ النّاسِ بِرَسُولِکَ مُحَمَّدٍ (ص) خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً... خدایا! تو خود گواه باش که به سوی این مردم جوانی حرکت می‌کند که از نظر خَلق و خُلق و نطق شبیه¬ترین مردم است به پیامبر تو و ما هر وقت مشتاق لقای سیمای پیامبر بودیم به صورت وی می¬نگریستیم. خدایا! این مردم ستمگر را از برکات زمین محروم و به تفرقه و پراکندگی مبتلایشان گردان! صلح و سازش را از میان آنان و فرمانروایشان بردار که ما را با وعدة یاری و نصرت دعوت نمودند و آنگاه به جنگ با ما برخاستند. آنگاه که گلوی نازک طفل شیرخوارش علی اصغر را با تیر هدف گرفتند، فرمود: «آنچه بر من نازل شده برایم آسان است، زیرا در راه خدا است و او می‌بیند». چیزی که تحمل این مصیبت را برای امام حسین(ع) آسان می‌کرد، در منظر خدا بودن آنها بود و خدا را شاهد و ناظر آنها می‌دید.

۹ ـ ۲. یاد خدا هنگام وداع و شهادت

برای امام حسین(ع) چیزی بالاتر از آن نبود که نعمت وجود خویش را در راه رضای معبود، به کار گیرد و در راه او خرج کند و فدا گرداند. آمادگی برای فدا شدن در راه خدا نشانة ایمان راسخ او در راه محبّت خدا بود. او خدا را مشتری جان خود می‌دید و برای خود در برابر خدا هیچ شأنی قائل نبود، تسلیم محض در برابر او بود. ارزش و عظمت دین و سنت پیامبر(ص) را بالاتر از جان خویش و عزیزان و یارانش می¬دانست و برای بقای آن، حاضر شد خود را فدا نماید تا ادای حق خداوند کرده باشد و در شعری که منسوب به وی می‌باشد چنین می‌فرماید: لَو کانَ دینُ مَحَمَّدٍ لَم یستَقِم اِلّا بِقَتلی یا سُیوُفُ خُذینی. در زمانی که دین خدا و سنت پیامبر(ص) در معرض زوال و نابودی بود و جهالت و غفلت مردم زمینة نابودی مکتب اسلام شده بود، امام حسین(ع) حاضر شد برای بیداری و آگاهی مردم قربانی شود و خود را برای به میدان رفتن آماده می‌کند در زیارت اربعین آمده است: وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِْْ وَ حَیرَهِْْ الضَّلَالَهِْْ. او خون خویش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی و گمراهی نجات دهد. حفظ دین خدا قربانی می‌خواهد. حسین بن علی و یاران و فرزندانش قربانیان اهل بیت در این راه بودند. از این رو در زیارتشان می‌خوانیم: السَّلامُ عَلَیکُم اَیهَا الذّابَّونَ عَن تَوحیدِ اللهِ. او برای رفتن به قربانگاه آماده می‌شود. پس از وداع به اهل بیت و توصیه های لازم، برای وداع با امام سجاد(ع) به سوی خیمة او حرکت می‌کند. یکی از نکات مهم وداع آن حضرت توجه به درگاه ربوبی و یاد خداوند است. امام سجاد(ع) می‌فرماید: «پدرم مرا به سینه چسبانید و فرمود: فرزندم! این دعا را از من فراگیر و هنگام حاجت و غم و اندوه جانکاه و در حوادث مهم و جانکاه، با آن خدا را بخوان و این دعایی است که مادرم فاطمه بر من تعلیم نمود که او از پدرش رسول خدا و او از جبرئیل فرا گرفته بود: بِحَقِّ یس وَ القرآن الحَکِیم وَ بِحَقِّ طه وَ القرآن العَظیم ... ای خدایی که بر آنچه نیازمندان از درگاهت بخواهند قادری! ای آن که از اسرار دلها آگاهی! ای خدایی که غم از دلهای مغمومین و اندوه از دلهای اندوهگین می‌زدایی! ای آنکه به پیران خسته رحم می‌کند! و به کودکان شیرخوار روزی می‌رساند! ای آن که نیازی به تفسیر ندارد! به محمد و فرزندانش درود بفرست و حوایج مرا بر آور.» امام حسین(ع) آن گاه که در قتلگاه بر زمین افتاده بود، خدا را می‌ستود و یاد می‌کرد و مراتب تسلیم و رضای خویش را ابراز می‌نمود و خدا را با عظمت یاد می‌کرد. مناجاتهای عاشقانه آن حضرت با معبودش در آخرین لحظات شنیدنی بود آن حضرت چنین خدا را یاد می‌کند و می‌ستاید: اَللّهُمَّ مَتَعالی المَکانِ، عَظِیمَ الجَبَروتِ، شَدیدَ المِحالِ، غَنِی عَنِ الخَلائِقِ، عَرِیضُ الکِبرِیاءِ، قادِرٌ عَلی ما تَشاءُ قَرِیبُ الرَّحمَهْْ، صادِقَ الوَعدِ، سابِغٌ النِّعمهِْْ ... ای خدایی که مقامت بس بلند، غضبت شدید، نیرویت بالاتر از هر نیرو، تو که از مخلوقات خویش مستغنی هستی و در کبریا و عظمت فراگیر، به آنچه بخواهی توانا، رحمتت به بندگانت نزدیک، وعده ات صادق، نعمتت شامل، امتحانت زیبا، به بندگانت که تو را بخوانند نزدیک هستی، و بر آنچه آفریده ای احاطه داری و هر کس که از در توبه در آید پذیرایی، آنچه را اراده کنی توانایی، آنچه را بخواهی توانی کرد، کسی را که شکر گزار تو باشد شکر گزاری، یاد کننده‌ات را یادآوری، من تو را خوانم که نیازمند توأم، به سوی تو روی آرم که درماندة توأم، ترسان به پیشگاهت فزع می‌کنم، غمگین در برابرت می‌گریم، از تو مدد می‌طلبم که ناتوانم، خود را به تو وا می‌گذارم که بسنده ای، خدایا! در میان ما و قوم ما داوری کن که آنان از راه مکر و حیله وارد شدند و دست از یاری ما برداشتند و ما را، که فرزندان پیامبر و حبیب تو محمد(ص) هستیم، کشتند؛ پیامبری که به رسالت خویش برگزیده ای و امین وحی خویش گردانیده¬ای، ای خدا! ای مهربان‌ترین! در حوادث، بر ما گشایش و در پیشامدها، بر ما خلاصی عنایت کن. امام مناجات خویش را با این جملات به یاد خدا به پایان رسانید: در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که جز تو خدایی نیست! ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست! بر حکم و تقدیرت صابر و شکیبا هستم. ای فریادرس آنکه فریادرسی ندارد! ای خدایی که هر کس را با اعمالش می‌سنجی! در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی. و آن گاه که صورت مبارکش بر خاک گلگون و گرم کربلا نهاد گفت: بِسمِ الله وَ بِاللهِ وَ فِی سَبِیلِ الله و علی مِلَّهِْْ رَسُولَ الله. به نام خدا و به یاد خدا، و در راه خدا، و بر دین رسول خدا. آری آنچه که قیام و حرکت امام حسین(ع) را جاودانه کرد و الگو برای زمانها و مکانها در جهان کرد، قیام و حرکت به نام و یاد خدا و برای احیای دین رسول خدا بود و چنین قیامی موجب گردید که خون را بر شمشیر پیروز کند. نهضت عاشورا چون بر پایة یاد خدا، برای خدا، و در راه خدا و برای احیای سنت و دین رسول خدا بود، خداوند به این نهضت برکت و آثار فراوان داد و در واقع، آنان را پیروز کرد و امویان را نابود، و آنان فراموش گشتند. یزیدیانی که می‌خواستند دوباره مردم را به عصر جاهلیت برگردانند و یاد بتهای «لات، هبل و ...» را زنده کنند و مردم را از یاد خدا و پیامبرش به فراموشی بکشانند، خون امام حسین و یارانش نقشه های آنها را نقش بر آب کرد و آنها را رسوا نمود، اینجاست که وقتی ابراهیم طلحه در مدینه از امام سجاد(ع) می‌پرسد: «مَنِ الغالِبُ؟ چه کسی پیروز شد؟» حضرت فرمود: اِذا دَخَلَ وَقتَ الصَّلاهِْْ فَاَذِّن وَ اَقِم تَعرِفُ مَنِ الغالِبُ. وقتی که هنگام نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، پیروز را خواهی شناخت. این نشان می¬دهد که فتح عقیدتی و فکر و اندیشه برتر از فتح نظامی است، چون فتح نظامی سلطه بر خاک است و فتح عقیدتی، حکومت بر دلها و جانها است و آن کسی پیروز است که بتواند بر دلها و جانها حکومت کند، از این رو امام حسین(ع) و یارانش تا جهان برپا است بر دلهای خداجویان وآزاداندیشان حاکمند وهرگز نمی¬میرند ودر زیارت آن حضرت می‌خوانیم: اَشهَدُ اَنَّکَ قُتِلتَ وَ لَم تَمُت بَل بِرَجاءِ حَیاتِکَ حَِییت قُلُوبُ شِیعَتِکَ وَ بِضِیاءِ نُورِکَ اِهتَدی الطّالِبوُنَ اِلَیکَ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ نُورُ اللهِ الّذی لَم یطفَأ ُ وَ لا یطفأ ُ اَبَداً ... شهادت می‌دهم که تو کشته شدی ولی نمردی، بلکه به امید حیات تو، دلهای پیروانت زنده می¬شود و با فروغ نور تو رهجویان تو هدایت می¬شوند، گواهی می‌دهم که تو آن نور خدایی که هرگز خاموش نشد و خاموش نمی شود، تو آن چهرة پایندة الهی هستی که هلاک نشده ای و از بین نخواهی رفت. شهادت می‌دهم که این تربت، تربت توست و این حرم، حرم توست و این جا شهادتگاه توست. به خدا سوگند، آن که تو را یاری و حمایت کرد، خوار نیست و به خدا قسم کسی که تو را نصرت نمود مغلوب و شکست خورده نیست ... . از مجموعه آنچه آورده شد، چنین نتیجه می‌گیریم که راز ماندگاری عاشورا در طول قرون، معنویت و صبغة خدایی داشتن آن است. نهضت عاشورا چون بر پایة معنویت و حق خواهی بود و امام حسین علیه السلام و یارانش در این راه فدا شدند، خداوند به حرکتشان برکت و آثار فراوان داد و در واقع، آنان پیروز و ماندگار شدند و امویان مادیگرا نابود و فراموش گشتند. بنابراین هر کس در هر زمان و مکان به فرمان امام زمان خویش یا نایب به حق او، راه امام حسین را دنبال کند، و در برابر قدرتی ظالم و ستمگر بایستد عاشورا و کربلایی دیگر آفریده و پیروز است..


منبع: سایت طوبی