نقش جاه‏طلبى در واقعه عاشورا

حسين ايمانى‏‏


مقدمه
تاريخ بشر همواره شاهد حوادث بزرگ تلخ و شيرين بوده است؛ بى‏ترديد هريك از آن رخدادها در پى عامل يا عواملى اتفاق افتاده است.انسانهاى دور انديش، براى جلوگيرى از تكرار رخدادهاى تلخ و ناگوار و براى تداوم‏بخشى به حوادث سودمند و گوارا، در صدد بررسى عوامل و ريشه‏يابى آن بر مى‏آيند.
امروزه چنين مباحثى تحت عنوان «فلسفه تاريخ» و «تحليل تاريخ» در محافل علمى و تحقيقاتى با توجّه فراوان طرح و تبيين مى‏شود. البته نبايد غافل بود كه مبتكر و طرّاح اصلى اين نوع مباحث، بعد از ظهور اسلام، قرآن كريم بوده است. چنان كه بخش قابل توجّهى از آيات قرآن با نقل و بررسى داستان تلخ و نافرجام برخى از پادشاهان پيشين همچون فرعون1 و اقوام گذشته هم چون قوم نوح، عاد، ثمود و لوط2 و بررسى علل سقوط و نابودى آنها، در پى ارائه چنين مباحث تحليلى است.

ريشه ناهنجارى‏ها
بخش مهمى از رخدادهاى تاريخى بشر در سايه تاريك تبعيت از هواهاى نفسانى و خواهش‏هاى شهوانى به وقوع پيوسته است. از اين رو ريشه اغلب ناهنجارى‏هاى فردى و اجتماعى را بايد در انواع گوناگون اميال نفسانى جست و جو كرد.همان‏گونه كه برجسته‏ترين تحليلگران تاريخ، حضرت على عليه‏السلام در بيان بليغى مى‏فرمايد:

«انّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اهواءٌ تُتَّبَعُ»3

«همانا آغاز پديد آمدن فتنه‏ها، پيروى خواهش‏هاى نفسانى است.»

فتنه فراموش نشدنى

يكى از حوادث ناگوار و فتنه‏هاى فراموش نشدنى تاريخ بشر، حادثه حيرتزا و غم‏انگيز «عاشورا» است كه تا قيام قيامت، كام تاريخ را به تلخى كشانده است. تلخى اين واقعه نه تنها هرگز از ذائقه تاريخ زدوده نمى‏شود؛ بلكه با تكرار حوادث مشابه آن، مهرهاى سياه ديگرى بر پيشانى تاريخ مى‏نشيند و جام زهر ديگرى در كام نيكان ريخته مى‏شود.

تكرار تاريخ
در روند تاريخ بشر؛ چه حال و آينده، هيچ گونه تضمينى براى تكرار نشدن رخدادهاى مشابه حادثه رقّت‏انگيز عاشورا وجود ندارد؛ مگر اينكه ريشه‏ها و عوامل آن شناسايى و خشكانده شود. بنابراين در ضرورت طرح اين گونه مباحث جاى هيچ ترديدى نيست.حال، جاى طرح اين سؤال اساسى است كه: ريشه اصلى و عامل مهم بروز حادثه خونين عاشورا چه بوده است؟ براى يافتن جواب سؤال مزبور، بايد انگيزه‏هاى دشمنان امام حسين عليه‏السلام بررسى گردد.
شكى نيست كه افراد شركت كننده در جنگ عليه اين امام شهيد، با اميال و انگيزه‏هاى گوناگونى وارد ميدان شده‏اند. از ميان انبوه انگيزه‏ها، مى‏توان به انگيزه‏هاى اقتصادى، اعتقادى، تعصبات قومى، انتقام، ترس و وحشت، جاه‏طلبى و حبّ مقام به عنوان برجسته‏ترين انگيزه‏ها اشاره نمود.

مهم‏ترين انگيزه‏ها
هريك از عوامل و انگيزه‏هاى فوق در خور توجه و تأمّل بوده و قابل بحث و بررسى است؛ اما انگيزه اخير، يعنى جاه‏طلبى، از حساسيت و تأثيرگذارى خاصّى برخوردار است. ادّعاى گزافى نيست اگر اصلى‏ترين ريشه رخداد عاشوراى سال 61 هجرى قمرى و همچنين عاشوراهاى مشابه ديگر تاريخ را، همين انگيزه بدانيم. از اين رو اگر در اين زمينه مبحث مستقلى ارائه گردد، مفيد خواهد بود.
البته پيش از پرداختن به بحث اصلى، يعنى نقش جاه‏طلبى در واقعه عاشورا، ضرورى است بحث كوتاهى به صورت كلّى پيرامون خودِ «جاه‏طلبى» ارائه شود تا اهميت موضوع بيشتر روشن گردد.

خطرناك‏ترين غريزه
«جاه‏طلبى» يكى از رذيله‏هاى بسيار خطرناك است كه ممكن است در انسان پيدا شود و دين و دنياى خود و حتى ديگران را نابود سازد؛ همان گونه كه در طول تاريخ، اغلب حوادث تلخ و زيان بار در سايه سياه همين رذيله مُهْلِك شكل گرفته است.

شعله شهوت جاه‏طلبى در انسان چنان پرفروغ است كه از تمام شعله‏هاى شهوانى پرسوزتر و پرزورتر است و چنانچه اشعه پرفروغ ايمان و عمل صالح، آن را در كنترل خود قرار ندهد، هيچ چيز ديگر قادر به خاموش كردن آن نخواهد بود.

تجربه تاريخى بشر نيز مؤيّد اين مطلب است كه انسانهاى دور از تعهّد و غير مُهَذّب، اگر از هر نوع لذت شهوانى، گذشته از لذّت جاه و مقام، صرف نظر نكرده‏اند؛ بلكه گاهى براى رسيدن بدان از برخى لذتّهاى ديگر نيز چشم پوشى كرده‏اند.

بنابراين مى‏توان اذعان كرد كه مقام‏طلبى و حبّ رياست، از غرايز شهوانى ديگر قوى‏تر و خطرناك‏تر است، چنان كه مرحوم ملاّ مهدى نراقى در اين زمينه مى‏فرمايد:

«اِنّه (حب جاه) اَعْظَمُ لَذَّةٍ مِن لَذّاتِ الحياة الدّنيا و اكبر زِينَةٍ مِن زَينَتِها؛4 همانا جاه‏طلبى، بزرگ‏ترين لذّت از لذايذ دنيا و بزرگ‏ترين زينت از زينتهاى آن است.»

ديدگاه‏ها
به دليل خطرناك بودن جاه‏طلبى، آيات5و رواياتى6 در نكوهش آن وارد شده است و به تبع آن، عالمان اخلاق نيز در كتابهاى اخلاقى خود مباحثى مطرح كرده‏اند. مرحوم ملا احمد نراقى كلام نغزى در اين زمينه دارد:

از زمان آدم تا اين دم، اكثر عداوتها و مخالفتها با انبيا و اوصيا باعثى جز «حبّ جاه» نداشته (است). نمرود مردودِ به همين جهت آتش براى سوختن ابراهيم خليل برافروخت و فرعونِ ملعون به اين سبب خانمان سلطانى خود سوخت. حبّ جاه است كه شدادِ بد نهاد را به ساختن ارم ذات العماد [وا [داشت و لعن ابد و عذاب مخلّد بر او گماشت. خانه دين سيّد آخر الزمان از آن خراب و ويران و اهل بيت رسالت به اين جهت پيوسته مضطر و حيران، حقّ امير مؤمنان از آن، مغصوب و خانوادهّ خلافت الهيه به واسطه آن، منهوب.

يثرب به باد رفت به تعمير ملك شام بطحا خراب شد به تمنّاى ملك رى.7
آرى، به راستى اگر تحليل دقيقى از علل جنگهاى بزرگ و كوچك تاريخ ارائه شود، روشن خواهد شد كه مهم‏ترين عامل اشتغال آتش جنگهاى خونين ـ از جمله حادثه خونبار كربلا ـ همين عامل رياست‏طلبى بوده است. امام راحل قدس‏سره در اين باره مى‏فرمايد:

«از اوّل عالم تا حالا، از اين قدرتهاى جابر هرچه به مردم رسيده است، از اين حبّ اشتهار رياست، حبّ قدرت بوده است.»

زمينه‏هاى رخداد عاشورا
نقش جاه‏طلبى در حادثه عاشورا، از دو زاويه قابل تأمّل و بررسى است:

الف) ريشه‏هاى تاريخى پيش از زمان وقوع حادثه، (پيش زمينه‏ها).
ب) بررسى زمان رخداد و حادثه، (زمينه‏ها).

كمتر حادثه مهمّ تاريخى را مى‏توان يافت كه به صورت اتفاقى و بدون زمينه‏هاى پيشين واقع شده باشد. معمولاً رخدادهاى مهمّ اجتماعى ـ تاريخى در بستر زمانى طولانى و با پيش زمينه‏هاى قبلى رخ مى‏دهند. حادثه كربلا نيز از اين قاعده مستثنا نبوده، بلكه حوادث بسيار ناگوارى چون: انحراف خلافت از مسير اصلى، دنيازدگى برخى از صحابه، عوام فريبى، بدعت گذارى و خانه نشينى على عليه‏السلام ـ كه همگى بدون ترديد از جاه‏طلبى و حبّ مقام نشأت گرفته بود ـ در زمينه سازى جريان عاشورا دخالت داشتند. با اطمينان مى‏توان اذعان داشت كه اگر حوادث مزبور واقع نمى‏شد؛ هرگز حادثه خونبار عاشورا پيش نمى‏آمد.

آرى، واقعيت اين است كه بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به سرعت جرياناتى در جولانگاه سياست پديد آمد كه هريك از آنها براى ايجاد حادثه‏اى مانند عاشورا كافى بود.

فاصله زمانى ميان رحلت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تا زمان حادثه عاشورا، كه دقيقاً نيم قرن است، در سه مرحله قابل بررسى است كه در هر سه مرحله رد پاى جاه‏طلبى مشهود و ملموس است.

1. دوران خانه نشينى على عليه‏السلام
على عليه‏السلام جانشين واقعى و لايق پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بود؛ اما با كنار گذاشته شدن او، انحرافاتى در جامعه اسلامى پديد آمد كه پس از اين واقعه، اتفاقهايى همانند حادثه عاشورا دور از انتظار نبود. گرچه برخى‏ها ممكن است توجيهات تعصّب‏آميزى داشته باشند ولى حقيقت اين است كه اصل محور آغاز انحرافات در خلافت، جاه‏طلبى بوده است؛ به عنوان نمونه، اگر على عليه‏السلام بر كرسى حكومت تكيه زده بود هرگز معاويه و امثال او در پستهاى حساسى همچون ولايت شام قرار نمى‏گرفتند و اگر معاويه نبود، هرگز جنايات يزيد و حادثه عاشورا پديد نمى‏آمد.

2. حكومت على عليه‏السلام
گرچه حدود پنج سال، حكومت به دست على عليه‏السلام افتاد؛ اما از آنجا كه 25 سال جامعه اسلامى بر خلافِ خواستِ على عليه‏السلام حركت كرده بود، به آسانى قابل برگشت نبود. از سوى ديگر در همان مدت كوتاه نيز، جاه‏طلبانى همچون معاويه، طلحه، زبير، عايشه و... پيدا شدند كه راه رو به رشد على عليه‏السلام را سد كردند و جنگها و كدورتها در جامعه پديد آوردند كه در زمينه سازى عاشورا، بى تأثير نبود.

3. معاويه
معاويه كه توسط خلفاى پيشين برسر كار آمده بود و در منطقه حساس شام جايگاه محكمى براى خود ايجاد كرده بود؛ عاقبت با نهايت جاه‏طلبى و عوام فريبى و زور و تزوير بر جهان اسلام تسلط يافت. او نه تنها زمينه شحكومت يزيد را فراهم آورد؛ بلكه با ايجاد بدعتهاى غير شرعى و ضدّ عدالت، زمينه رويكرد جهانيان به اسلام را به ركود كشيد. چنان كه رشيد رضا در كتاب تفسير خود نقل مى‏كند:

يكى از دانشمندان بزرگ آلمان در آستانه (دولت عثمانى) به برخى مسلمانان از جمله شُترفاى مكّه، گفته است:

شايسته است ما مجسّمه معاويه را از طلا در ميدان برلين برپاكنيم.

گفتند: چرا؟!

او اظهار داشت: چون او نظام اسلامى را از اساس دموكراسى به نظام سلطه و زور تبديل كرد و اگر اين موضوع نبود، اسلام عالم را فرا مى‏گرفت.8

با عنايت به مطالب گذشته روشن مى‏شود كه حادثه عاشورا با حوادث مهمّ قبلى ارتباط بسيار نزديكى داشته است. برخى از مورّخين بزرگ نيز به اين نكته به صورت تلويحى اذعان نموده‏اند. شهرستانى گفته است:

تمامى مشكلات و گرفتاريهايى كه بر تاريخ اسلامى گذشته است، در عقيده باشد يا سياست، ما را رسد كه سرچشمه آن را در حوادث صدر تاريخ بيابيم.9

تحليلى روشن از جاه‏طلبان
با تأمّل و تحليل وقايع پنجاه ساله پس از رحلت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ارتباط آنها با واقعه عاشورا روشن شد؛ اما منشأ آن وقايع چه بود؟

اين مطلب نيز چون روز روشن است؛ ريشه اصلى تمام اين قضايا، رذيله جاه‏طلبى بوده است.

آيا آنچه در سقيفه گذشت «منّا اميرٌ و منكم امير»، در اثبات جاه‏طلبى‏ها كافى نيست؟

آيا سفارش ابوسفيان به عثمان در خصوص حفظ حكومت و پاس دادن آن به همديگر (امويها) به مانند توپ10؛ چيزى غير از جاه‏طلبى را ثابت مى‏كند؟

تسليم نشدن معاويه در مقابل حكومت على عليه‏السلام به چه دليل بود؟ آيا دليلى جز جاه‏طلبى و حفظ مقام و رياست منطقه دندانگير شام داشت؟

عمروبن عاص كه برجسته‏ترين معاون معاويه بود و خود را شريك جنايتهاى او كرد، به دنبال چه هدفى بود؟ آيا مشكل مالى داشت؟! يا به دنبال رسيدن به حكومت مجدّد مصر بود؟11

طلحه و زبير به رغم بيعتى كه با على عليه‏السلام كرده بودند، به كدامين بهانه‏اى آواى جنگ سردادند؟ آنان كه سرمايه‏هاى هنگفتى داشتند، خانه‏هاى مجلّلى ساخته بودند و كنيزان فراوانى در اختيار داشتند!

آرى همه چيز داشتند، ولى حكومت و جاه نداشتند؛ آنان به دنبال حكومت كوفه و بصره بودند.

جاه طلبان دوران يزيد
هرچه بيشتر علل و انگيزه‏هاى رخداد عاشورا مورد كنكاش قرار گيرد، نقش نامطلوب جاه‏طلبى در آن حادثه، روشن‏تر مى‏شود؛ به گونه‏اى كه تمام انگيزه‏هاى ديگر رنگ مى‏بازند.

به راستى مگر غير از اين است كه اوّلين جرقه‏هاى زمينه سازى ولايت عهدى و سپس خلافت يزيد ـ كه اصلى‏ترين محور شرارت آفرين حادثه غم‏انگيز عاشورا بود ـ نيز از همين رذيله جاه‏طلبى و دلبستگى به رياست و مقام آغاز شد؟ مورّخين صدر اسلام بدين نكته تصريح كرده‏اند؛ ابن اثير در اين زمينه مى‏نويسد:

مغيرة بن شعبه در كوفه از طرف معاويه فرمانروايى مى‏كرد و معاويه تصميم گرفته بود كه او را بركنار كرده و سعيد بن عاص را به كوفه بفرستد. هنگامى كه اين خبر به مغيره رسيد، با خود گفت: مصلحت در اين است كه براى حفظ آبروى خود نزد معاويه بروم و از ادامه مسئوليت خود و فرمانروايى كوفه اظهار بى‏ميلى نموده و از او درخواست استعفا كنم تا در نزد مردم چنين وانمود شود كه من خود داوطلبانه از فرمانروايى كوفه كناره گرفته‏ام.
مغيره با همين انگيزه به سوى شام حركت كرد. وى در شام ابتدا با نزديكان و ياران خود ملاقات نمود و به آنها گفت: اگر در اين اوضاع و احوال نتوانم حكومت كوفه را براى خود نگه دارم، ديگر هرگز به آن مقام دست نخواهم يافت. و بعد نزد يزيد بن معاويه رفت و به او گفت: بيشتر ياران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از دنيا رفته‏اند و فرزندان آنها به جاى مانده‏اند و تو از همه آنها در فضل و رأى و دين و سياست داناترى و من نمى‏دانم چرا پدرت معاويه براى تو از مردم بيعت نمى‏گيرد!
يزيد گفت: آيا به نظر تو اين كار، شدنى است؟ مغيره گفت: آرى. يزيد كه سخت تحت تأثير حرفهاى مغيره قرار گرفته بود، به نزد پدرش معاويه رفت و كلام مغيره را بازگو نمود. معاويه دستور داد تا مغيره را حاضر سازند.
مغيره آنچه به يزيد گفته بود، به معاويه نيز گفت و اضافه كرد كه: شما شاهد بوديد كه بعد از قتل عثمان، امت اسلامى دچار چه اختلافهاى شديدى گرديد و چه خونهاى زيادى ريخته شد. يزيد جانشين خوبى براى تو خواهد بود تا بعد از تو پناهگاهى براى مردم باشد و از خونريزى و فتنه، جلوگيرى شود.
معاويه گفت: چه كسانى در اين كار، مرا يارى خواهند كرد؟ مغيره گفت: من تعهّد مى‏كنم كه از مردم كوفه براى يزيد بيعت بگيرم. و زياد بن ابيه (پدر عبيداللّه) نيز از مردم بصره براى ولايت عهدى يزيد بيعت خواهد گرفت و از اين دو شهر گذشته، مردم هيچ شهرى در بيعت با يزيد مخالفت نخواهند كرد. معاويه، مغيره را در پست حكومت كوفه تثبيت كرد و از تصميم بركنارى او به جهت بيعت گرفتن براى يزيد، منصرف گرديد.
مغيره نزد ياران خود بازگشت و در جواب آنها كه از ماجراى بركنارى‏اش پرسش مى‏كردند، گفت: من پاى معاويه را در ركابى قرار دادم كه حكومت اموى سالها به هجوم خود بر امت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ادامه دهد، و دريدم براى آنها چيزى را كه هرگز دوخته نخواهد شد.
مغيره براى عملى ساختن افكارش خود به كوفه برگشت و با ياران خود و هواداران بنى‏اميّه مسأله بيعت با يزيد را مطرح كرد و آنها پيشنهاد او را اجابت كردند. او فرزندش موسى را به همراه هيئت ده نفره به سوى شام فرستاد و سى‏هزار درهم در اختيار آنان گذاشت. آنان نزد معاويه رفتند و از بيعت با يزيد سخن گفتند و معاويه را تشويق كردند كه هرچه زودتر اين كار را انجام دهد. معاويه در پاسخ گفت: اين مطلب را فعلاً اظهار نكنيد ولى بر همين رأى و انديشه باشيد. سپس از فرزند مغيره سؤال كرد كه: پدرت دين اين افراد را به چه قيمتى خريده است؟! گفت: به سى هزاردرهم. معاويه در جواب گفت: به راستى دين براى اين اشخاص بسى بى‏ارزش بوده است كه آن را به اين قيمت ناچيز فروخته‏اند؟12
آرى! مغيره مى‏خواست با يك تير، دو نشان، بلكه چندين نشان بزند. زيرا با پيشنهاد اوّل، حكومتش در كوفه ادامه مى‏يافت و در مرحله دوم اگر يزيد به حكومت مى‏رسيد، چه بسا ارتقاء مقام هم پيدا مى‏كرد. بنابراين، هم پيشنهاد مغيره از جاه‏طلبى سرچشمه مى‏گرفت و هم استقبال معاويه و يزيد بدان جهت بود.

هوس حكومت رى، چه مى‏كند؟
از دلايل روشن ديگر بر نقش شوم جاه‏طلبى در حادثه عاشورا، جريان جاه‏طلبى عمر بن سعد است. عمر بن سعد يكى از ضلعهاى مثلّث شوم حادثه كربلا است كه در كنار دو ضلع ديگر (يزيد و ابن زياد) به ايفاى نقش ناپسند خود پرداخت. گرچه او امتياز خاصّ رزمى و نظامى نداشت ولى به جهت برخوردارى از وجهه اجتماعى و مذهبى، به عنوان سفير لشكر در مقابل امام حسين عليه‏السلام انتخاب شد. او كسى نبود كه امام حسين عليه‏السلام را نشناسد، بلكه به خوبى او را مى‏شناخت و در مرحله اوّل هم راضى به قبول اين مسووليت نبود؛ اما آنچه كه او را بر خلاف عقلش به وادى جنگ با امام حسين عليه‏السلام كشاند؛ جاه‏طلبى و رياست‏خواهى بود. اين نكته از لابه لاى كلام و اشعار او هويداست:

ءَاَتركَ ملك الرى و الرىُّ رغبتى ام ارجع مذئوما بقتل حسين
و فى قتله النار الّتى ليس دونها حجابٌ و ملك الرى قرّة عينى13
امام حسين عليه‏السلام در ملاقاتى كه با عمر بن سعد داشت، از او مى‏پرسد: آيا قصد كشتن مرا دارى؟
عمر بن سعد در صدد توجيه كار خود برآمده، مى‏گويد: اگر از اين گروه جدا شوم، مى‏ترسم خانه‏ام را خراب كنند!
امام عليه‏السلام جواب مى‏دهد: من براى تو خانه‏اى مى‏سازم.
عمر بن سعد بهانه‏تراشى كرده، مى‏گويد: من بيمناكم كه املاكم را از من بگيرند!
امام عليه‏السلام مى‏فرمايد: بهتر از آن را به تو مى‏دهم.

عمر بن سعد اين بار نيز بهانه ديگرى مى‏آورد. امام حسين عليه‏السلام در پايان فرمود:
«مرا مى‏كشى و گمان مى‏كنى كه عبيداللّه ولايت رى و گرگان را به تو خواهد داد؟ به خدا سوگند كه گواراى تو نخواهد بود و اين، عهدى است كه با من بسته شده است. و تو هرگز به اين آرزوى ديرينه خود نخواهى رسيد! پس هر كارى كه مى‏توانى، انجام ده كه بعد از من روى شادى را در دنيا و آخرت نخواهى ديد، و مى‏بينم كه سر تو را در كوفه بر سر نى مى‏گردانند و كودكان سر تو را هدف قرار داده و به طرف آن سنگ پرتاب مى‏كنند.»14

ضلع سوم
عبيداللّه بن زياد نيز به عنوان سومين ضلع مثلّث شوم، پرونده جاه‏طلبى‏اش به طور كامل هويداست؛ گويى يزيد نيز او را خوب مى‏شناسد و عطش رياست‏طلبى او را مى‏داند؛ از اين رو، او را با حفظ مقام فرمانروايى بصره، به فرمانروايى كوفه نيز منصوب مى‏كند. او نيز در قبال رسيدن به اين همه پست و مقام، جنايت هولناك كربلا را مى‏آفريند؛ همان گونه كه افراد ديگرى هم با همين انگيزه به او پيوستند.


پى‏نوشت‏ها:
1. قصص / 39 و 40.
2. ص / 12.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 290؛ كافى، ج 1، ص 54.
4. جامع السعادات، ج 2، ص 348.
5. قصص / 83.
6. اصول كافى، ج 3، ص 406.
7. معراج السعاده، ص 453.
8. قال احد كبار علماء آلمان فى الاستانه لبعض المسلمين و فيهم احد شرفاء مكه: انّه ينبغى لنا ان نقيم تمثالا من الذهب لمعاوية‏بن ابى‏سفيان فى ميدانٍ كذا من عاصمتنا «برلين». قيل: لماذا؟ قال: لانّه هوالذى حوّل نظام الحكم الاسلامى عن قاعدته الدمقراطيه الى عصبىّ‏ء الغلب و لولا ذلك لعمّ الاسلام العالم كلّه؛ (المنار، ج 11، ص 225، بيروت).
9. كل التبليلات التى مرّت بالتاريخ الاسلامى سواء فى العقيدة او السياسة يُمكننا ان نَجِدَ لها مرتجعاً و مردّاً فى حوادث صدر التاريخ؛ (ملل و نحل، به نقل از حماسه حسينى، ج 3، ص 66).
10 امينى، الغدير، ج 10، ص 83.
11. ترجمه شرح ابن ابى‏الحديد، ج 2، ص 10.
12. كامل، ابن اثير، ج 3، ص 503 و 504.
13. مقتل الحسين، مقرّم، ص 197.
14. سفينة‏البحار، ج 3، ص 673، كلمه «عمر».


منبع: ماهنامه كوثر،‌ شماره 53